کاربر:Safa/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه زندگینامه
{{جعبه زندگینامه
| اندازه جعبه      =
| عنوان            =
| نام              = مصطفی جوان خوشدل
| تصویر            =مصطفی جوان خوشدل ۲.JPG
| اندازه تصویر      =
| عنوان تصویر      =
| زادروز            = ۱۳۲۵
| زادگاه            =
| تاریخ مرگ        = ۳۰ فروردین ۵۴
| مکان مرگ          =تپه‌های اوین
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|طول جغرافیایی محل دفن=
<!-- عرض جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض شمال-->
|latd=|latm=|lats=|latNS=N
<!-- طول جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض غرب-->
|longd=|longm=|longs=|longEW=E
| محل زندگی        =
| ملیت              =
| نژاد              =
| تابعیت            =
| تحصیلات            =
| دانشگاه          =
| پیشه              =عضو مرکزیت سازمان مجاهدین خلق
| سال‌های فعالیت    =
| کارفرما          =
| نهاد              =
| نماینده          =
| شناخته‌شده برای    =
| نقش‌های برجسته    = مقاومت زیر شکنجه
| سبک              =
| تأثیرگذاران      =
| تأثیرپذیرفتگان    =اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
| شهر خانگی        =
| تلویزیون          =
| لقب              =
| حزب              =سازمان مجاهدین خلق ایران
| جنبش              =
| مخالفان          =
| هیئت              =
| دین              =
| مذهب              =
| منصب              =
| مکتب              =
| آثار              =
| خویشاوندان سرشناس =
| جوایز            =
| امضا              =
| اندازه امضا      =
| وبگاه            =
| پانویس            =
}}
<noinclude>
'''محمود شامخی،''' زاده‌ی ۱۳۲۵ تهران، درگذشت ۲۴ شهریور ۱۳۵۱ تهران، در یک خانواده متوسط اهل کاشان در تهران بدنیا آمد و پس از طی دوران تحصیل ابتدائی و متوسطه در دبیرستان علوی تهران از شاگردان ممتاز بود که پس از اتمام تحصیلات به دانشکده حسابداری شرکت نفت رفت. و مدتی هم به عنوان کار آموز سازمان برنامه به کار مشغول گردید. 
در سال ۱۳۴۶ به مجاهدین خلق پیوست. خود او در نامه‌ای که بعدها برای خانواده‌اش نوشت انگیزه خود را چنین شرح می‌دهد:  <blockquote>«از مدتها پیش فکر می‌کردم که هر آدمی وظیفه‌ایی دارد. و این طور نیست که در مقابل این همه ظلم و ستم و غیر عادلانه بودن وضع و اوضاع هیچ‌گونه وظیفه‌ای از طرف خداوند برای آدمی در وضع و سطح من تعیین نشده باشد. این بود که بعد از مدتی فکر و مطالعه به این نتیجه رسیدم که رضایت خداوند در این است و تنها وظیفه‌ام این می‌تواند باشد که به هر وجه که ممکن باشد در بر انداختن ظلم و ستم و اوضاعی که به هیچ‌وجه موجب رضایت خداوند و ائمه اطهار نیست شرکت جویم.»  </blockquote>پس از پیوستن به سازمان مطالعات محمود عمق و محتوای غنی تری یافت. او آموخت که با مردم بیامیزد، و به همین جهت هیچگاه از صحبت با مردمان محروم خسته نمی‌شد و همواره از جوشیدن با آن‌ها لذت می‌برد و بلعکس حاضر نبود اندکی از وقتش را به بیهودگی و یا صحبت با افراد بی‌درد بگذراند. وقتی که بنا به یک ضرورت سازمانی به پاریس رفت و یک هفته آنجا بود. از اینکه لحظه‌ایی از وقتش را صرف دیدن شهر بکند خودداری کرد و حتی حاضر نشد برای یک بار هم که شده به تماشای ایستگاه مترویی که مقابل محل سکونتش بود برود. محمود در سال ۱۳۴۸ به زندگی مخفی روی آورد در سال ۱۳۴۹، از سال دوم  دانشکده را رها کرد و تمام وقت در سازمان مجاهدین خلق ایران به مبارزه پرداخت. همراه تعدادی از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] عازم کمپ‌های فلسطین جهت آموزش‌های نظامی بود که ۶ تن از اعضا و کادرهای سازمان به نام‌های محمود شامخی، [[موسی خیابانی]]، سید جلیل سیداحمدیان، کاظم شفیعیها، محسن نجات‌حسینی و حسین خوشرو در روز ۶ مرداد ۱۳۴۹ روز قبل از مسافرتشان به امّان پایتخت اردن، در بازار دبی توسط پلیس دبی دستگیر شدند. پس از چندی تحمل زندان هنگامی که قرار بود به دولت ایران تحویل داده شوند، در روز ۱۸ آبان ۱۳۴۹ به وسیله یک تیم عملیاتی که فرماندهی آنرا عبدالرسول مشکین‌فام به عهده داشت هواپیمای حامل زندانیان ربوده شد و به فرودگاه بغداد هدایت گردید. 
در عراق مجاهدین را تحت فشارهای شدید قرار دادند تا هویتشان را کشف کنند اما آنها چیزی را افشاء نکردند تا عاقبت با دخالت [[سازمان آزادی‌بخش فلسطین]] و وساطت نماینده سازمان الفتح در عراق و با یادداشتی از سوی [[یاسر عرفات]]، از زندان آزاد شده و راهی پایگاهی در شمال لبنان شدند. محمود در اردوگاههای فلسطین به نام ابو عامر مشهور بود. مبارزه در کنار رزمندگان فلسطینی و انقلابیون منطقه و بخصوص انقلابیون آمریکای لاتین که برای آموزش به اردوگاههای فلسطینی آمده بودند تجربیات گران‌بهایی برای محمود داشت. و او بعدها این تجربیات را به صورت مدون در اختیار برادران مجاهد خویش قرار داد و به رشد و ارتقای سازمان کمک کرد. به هنگام ضربه شهریور ۱۳۵۰ محمود در خارج از کشور بود در آنجا او توانست با استفاده از تجربیات انقلابیون سایر کشورها همراه با اطلاعات دقیقی که از ایران و شرایط آن داشت به تحلیل‌های دقیق و درستی از علل ضربه و مشکلات سازمان برسد. اوائل تابستان ۱۳۵۱ محمود با اندوخته‌های گرانبهایی از تجربیات و جمع بندی‌ها به ایران بازگشت و به جهت خصوصیات برجسته انقلابی و تجربیات گرانبهایش، در مرکزیت سازمان و در کنار مجاهدین شهید رضا رضایی و کاظم ذولانوار قرار گرفت و توانست به کمک آنها بسیاری خطوط و برنامه‌های اساسی را تعیین کند ولی عمر این ترکیب ایده‌آل کوتاه بود و پس از شهادت بسیار زود‌رس محمود در شهریور ۱۳۵۱ به فاصله کمی کاظم دستگیر و در خرداد ۱۳۵۲ نیز رضا رضایی شهید شد. 
جریان شهادت محمود به این ترتیب بود که او پس از بازگشت  به ایران به همراه [[مصطفی جوان خوشدل]] موقتاً در خانه‌ی مادر کبیری در جنوب تهران اسکان داشت و قرار بود که به محل مناسب‌تری انتقال یابد که خانه مذبور تحت کنترل ساواک قرار گرفت  مزدوران ساواک به خانه حمله کرده و در آن به کمین نشستند هنگامی که محمود وارد خانه شد مزدوران ساواک به سویش هجوم بردند محمود سلاح کمریش را برای تیراندازی تا نیمه بیرون کشید اما به خاطر حفظ جان کودک چهار ساله‌ایی که در آن موقع در حیات خانه بود از تیراندازی منصرف گشت. سرانجام در درگیری با عوامل ساواک محمود به شهادت رسید و به قول قرآن و آنچنان که خودش همیشه تکرار می‌کرد به احدی‌الحسنیین، یکی از دو نیکی دست یافت.  {{جعبه زندگینامه
| اندازه جعبه      =
| اندازه جعبه      =
| عنوان            =
| عنوان            =
خط ۱۳۴: خط ۷۵:
| پانویس            =
| پانویس            =
}}
}}
<noinclude>
'''محمود شامخی،''' زاده‌ی ۱۳۲۵ تهران، درگذشت ۲۴ شهریور ۱۳۵۱ تهران، در یک خانواده متوسط اهل کاشان در تهران بدنیا آمد و پس از طی دوران تحصیل ابتدائی و متوسطه در دبیرستان علوی تهران از شاگردان ممتاز بود که پس از اتمام تحصیلات به دانشکده حسابداری شرکت نفت رفت. و مدتی هم به عنوان کار آموز سازمان برنامه به کار مشغول گردید. 
در سال ۱۳۴۶ به مجاهدین خلق پیوست. خود او در نامه‌ای که بعدها برای خانواده‌اش نوشت انگیزه خود را چنین شرح می‌دهد:  <blockquote>«از مدتها پیش فکر می‌کردم که هر آدمی وظیفه‌ایی دارد. و این طور نیست که در مقابل این همه ظلم و ستم و غیر عادلانه بودن وضع و اوضاع هیچ‌گونه وظیفه‌ای از طرف خداوند برای آدمی در وضع و سطح من تعیین نشده باشد. این بود که بعد از مدتی فکر و مطالعه به این نتیجه رسیدم که رضایت خداوند در این است و تنها وظیفه‌ام این می‌تواند باشد که به هر وجه که ممکن باشد در بر انداختن ظلم و ستم و اوضاعی که به هیچ‌وجه موجب رضایت خداوند و ائمه اطهار نیست شرکت جویم.»  </blockquote>پس از پیوستن به سازمان مطالعات محمود عمق و محتوای غنی تری یافت. او آموخت که با مردم بیامیزد، و به همین جهت هیچگاه از صحبت با مردمان محروم خسته نمی‌شد و همواره از جوشیدن با آن‌ها لذت می‌برد و بلعکس حاضر نبود اندکی از وقتش را به بیهودگی و یا صحبت با افراد بی‌درد بگذراند. وقتی که بنا به یک ضرورت سازمانی به پاریس رفت و یک هفته آنجا بود. از اینکه لحظه‌ایی از وقتش را صرف دیدن شهر بکند خودداری کرد و حتی حاضر نشد برای یک بار هم که شده به تماشای ایستگاه مترویی که مقابل محل سکونتش بود برود. محمود در سال ۱۳۴۸ به زندگی مخفی روی آورد در سال ۱۳۴۹، از سال دوم  دانشکده را رها کرد و تمام وقت در سازمان مجاهدین خلق ایران به مبارزه پرداخت. همراه تعدادی از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] عازم کمپ‌های فلسطین جهت آموزش‌های نظامی بود که ۶ تن از اعضا و کادرهای سازمان به نام‌های محمود شامخی، [[موسی خیابانی]]، سید جلیل سیداحمدیان، کاظم شفیعیها، محسن نجات‌حسینی و حسین خوشرو در روز ۶ مرداد ۱۳۴۹ روز قبل از مسافرتشان به امّان پایتخت اردن، در بازار دبی توسط پلیس دبی دستگیر شدند. پس از چندی تحمل زندان هنگامی که قرار بود به دولت ایران تحویل داده شوند، در روز ۱۸ آبان ۱۳۴۹ به وسیله یک تیم عملیاتی که فرماندهی آنرا عبدالرسول مشکین‌فام به عهده داشت هواپیمای حامل زندانیان ربوده شد و به فرودگاه بغداد هدایت گردید. 
در عراق مجاهدین را تحت فشارهای شدید قرار دادند تا هویتشان را کشف کنند اما آنها چیزی را افشاء نکردند تا عاقبت با دخالت [[سازمان آزادی‌بخش فلسطین]] و وساطت نماینده سازمان الفتح در عراق و با یادداشتی از سوی [[یاسر عرفات]]، از زندان آزاد شده و راهی پایگاهی در شمال لبنان شدند. محمود در اردوگاههای فلسطین به نام ابو عامر مشهور بود. مبارزه در کنار رزمندگان فلسطینی و انقلابیون منطقه و بخصوص انقلابیون آمریکای لاتین که برای آموزش به اردوگاههای فلسطینی آمده بودند تجربیات گران‌بهایی برای محمود داشت. و او بعدها این تجربیات را به صورت مدون در اختیار برادران مجاهد خویش قرار داد و به رشد و ارتقای سازمان کمک کرد. به هنگام ضربه شهریور ۱۳۵۰ محمود در خارج از کشور بود در آنجا او توانست با استفاده از تجربیات انقلابیون سایر کشورها همراه با اطلاعات دقیقی که از ایران و شرایط آن داشت به تحلیل‌های دقیق و درستی از علل ضربه و مشکلات سازمان برسد. اوائل تابستان ۱۳۵۱ محمود با اندوخته‌های گرانبهایی از تجربیات و جمع بندی‌ها به ایران بازگشت و به جهت خصوصیات برجسته انقلابی و تجربیات گرانبهایش، در مرکزیت سازمان و در کنار مجاهدین شهید رضا رضایی و کاظم ذولانوار قرار گرفت و توانست به کمک آنها بسیاری خطوط و برنامه‌های اساسی را تعیین کند ولی عمر این ترکیب ایده‌آل کوتاه بود و پس از شهادت بسیار زود‌رس محمود در شهریور ۱۳۵۱ به فاصله کمی کاظم دستگیر و در خرداد ۱۳۵۲ نیز رضا رضایی شهید شد. 
جریان شهادت محمود به این ترتیب بود که او پس از بازگشت  به ایران به همراه [[مصطفی جوان خوشدل]] موقتاً در خانه‌ی مادر کبیری در جنوب تهران اسکان داشت و قرار بود که به محل مناسب‌تری انتقال یابد که خانه مذبور تحت کنترل ساواک قرار گرفت  مزدوران ساواک به خانه حمله کرده و در آن به کمین نشستند هنگامی که محمود وارد خانه شد مزدوران ساواک به سویش هجوم بردند محمود سلاح کمریش را برای تیراندازی تا نیمه بیرون کشید اما به خاطر حفظ جان کودک چهار ساله‌ایی که در آن موقع در حیات خانه بود از تیراندازی منصرف گشت. سرانجام در درگیری با عوامل ساواک محمود به شهادت رسید و به قول قرآن و آنچنان که خودش همیشه تکرار می‌کرد به احدی‌الحسنیین، یکی از دو نیکی دست یافت. 




۱۳٬۱۲۰

ویرایش