کاربر:Safa/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

ویراستاری قبل از انتشار و افزودن چکیده به مقاله
بدون خلاصۀ ویرایش
(ویراستاری قبل از انتشار و افزودن چکیده به مقاله)
خط ۷۶: خط ۷۶:
}}
}}
<noinclude>
<noinclude>
'''محمود شامخی،''' زاده‌ی ۱۳۲۵ تهران، درگذشت ۲۴ شهریور ۱۳۵۱ تهران، در یک خانواده متوسط اهل کاشان در تهران بدنیا آمد و پس از طی دوران تحصیل ابتدائی و متوسطه در دبیرستان علوی تهران از شاگردان ممتاز بود که پس از اتمام تحصیلات به دانشکده حسابداری شرکت نفت رفت. و مدتی هم به عنوان کار آموز سازمان برنامه به کار مشغول گردید.<ref>کتاب از زندگی انقلابیون درس بگیریم صفحه ۵۰
'''محمود شامخی،''' (زاده‌ی ۱۳۲۵ درگذشت ۲۴ شهریور ۱۳۵۱در خانواده‌ای متوسط از کاشان به دنیا آمد. او از شاگردان ممتاز دبیرستان علوی بود. پس از تحصیل در دانشکده حسابداری شرکت نفت و کارآموزی در سازمان برنامه، در سال ۱۳۴۶ به سازمان مجاهدین خلق پیوست. در نامه‌ای به خانواده‌اش، انگیزه‌اش را مبارزه با ظلم برانداختن آن عنوان کرد. او در ۱۳۴۸ زندگی مخفی را آغاز کرد و در ۱۳۴۹ تحصیل را رها کرده، تمام‌وقت به مبارزه پرداخت. در ۱۳۴۹، پیش از سفر به اردن برای آموزش نظامی، در دبی دستگیر شد، اما طی عملیاتی، هواپیمای حامل او و دیگر مجاهدین به بغداد هدایت شد. در عراق تحت فشار قرار گرفتند، اما با وساطت سازمان آزادی‌بخش فلسطین آزاد شدند و به اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان رفتند. شامخی، معروف به «ابوعامر»، تجربیات خود را از مبارزه با انقلابیون فلسطینی و آمریکای لاتین مدون کرد. در ۱۳۵۱ به ایران بازگشت و در مرکزیت سازمان قرار گرفت. در شهریور ۱۳۵۱، در درگیری با ساواک، برای حفظ جان یک کودک از اقدام به تیراندازی منصرف شد و با گلوله آنان به شهادت رسید.


== پیوستن به سازمان مجاهدین خلق ایران ==
محمود شامخی، در سال ۱۳۲۵ در یک خانواده متوسط اهل کاشان در تهران بدنیا آمد و پس از طی دوران تحصیل ابتدائی و متوسطه در دبیرستان علوی تهران از شاگردان ممتاز بود که پس از اتمام تحصیلات به دانشکده حسابداری شرکت نفت رفت. و مدتی هم به عنوان کار آموز سازمان برنامه به سال ۱۳۲۵کار مشغول گردید.<ref>کتاب از زندگی انقلابیون درس بگیریم صفحه ۵۰
</ref>   
</ref>   


او در سال ۱۳۴۶ به مجاهدین خلق پیوست. در نامه‌ای که برای خانواده‌اش نوشت انگیزه خود را از پیوستن به مجاهدین این‌گونه بیان کرده است:‌<blockquote>«از مدتها پیش فکر می‌کردم که هر آدمی وظیفه‌ایی دارد. و این طور نیست که در مقابل این همه ظلم و ستم و غیر عادلانه بودن وضع و اوضاع هیچ‌گونه وظیفه‌ای از طرف خداوند برای آدمی در وضع و سطح من تعیین نشده باشد. این بود که بعد از مدتی فکر و مطالعه به این نتیجه رسیدم که رضایت خداوند در این است و تنها وظیفه‌ام این می‌تواند باشد که به هر وجه که ممکن باشد در بر انداختن ظلم و ستم و اوضاعی که به هیچ‌وجه موجب رضایت خداوند و ائمه اطهار نیست شرکت جویم.»  </blockquote>محمود شامخی پس از پیوستن به سازمان مطالعات محمود عمق و محتوای غنی تری یافت. او آموخت که با مردم بیامیزد، و به همین جهت هیچگاه از صحبت با مردمان محروم خسته نمی‌شد و همواره از جوشیدن با آن‌ها لذت می‌برد و  حاضر نبود اندکی از وقتش را به بیهودگی و یا صحبت با افراد بی‌درد بگذراند. وقتی که بنا به یک ضرورت سازمانی به پاریس رفت و یک هفته آنجا بود. از اینکه لحظه‌ایی از وقتش را صرف دیدن شهر بکند خودداری کرد و حتی حاضر نشد برای یک بار هم که شده به تماشای ایستگاه مترویی که مقابل محل سکونتش بود برود.


== زندگی مخفی و اعزام به اردوگاه‌های فلسطینی ==
محمود در سال ۱۳۴۸ به زندگی مخفی روی آورد در سال ۱۳۴۹، از سال دوم  دانشکده را رها کرد و تمام وقت در سازمان مجاهدین خلق ایران به مبارزه پرداخت. او همراه تعدادی از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] عازم کمپ‌های فلسطین جهت آموزش‌های نظامی بود که ۶ تن از اعضا و کادرهای سازمان به نام‌های محمود شامخی، [[موسی خیابانی]]، سید جلیل سیداحمدیان، کاظم شفیعیها، محسن نجات‌حسینی و حسین خوشرو در روز ۶ مرداد ۱۳۴۹ روز قبل از مسافرتشان به امان پایتخت اردن، در بازار دبی توسط پلیس دبی دستگیر شدند. پس از چندی تحمل زندان هنگامی که قرار بود به دولت ایران تحویل داده شوند، در روز ۱۸ آبان ۱۳۴۹ به وسیله یک تیم عملیاتی که فرماندهی آنرا عبدالرسول مشکین‌فام به عهده داشت هواپیمای حامل زندانیان ربوده شد و به فرودگاه بغداد هدایت گردید.<ref>رادیو صدای مجاهد ۲۳ تیر ۱۳۶۰ گوینده مسعود کلانی</ref> 


در سال ۱۳۴۶ به مجاهدین خلق پیوست. خود او در نامه‌ای که بعدها برای خانواده‌اش نوشت انگیزه خود را چنین شرح می‌دهد:  <blockquote>«از مدتها پیش فکر می‌کردم که هر آدمی وظیفه‌ایی دارد. و این طور نیست که در مقابل این همه ظلم و ستم و غیر عادلانه بودن وضع و اوضاع هیچ‌گونه وظیفه‌ای از طرف خداوند برای آدمی در وضع و سطح من تعیین نشده باشد. این بود که بعد از مدتی فکر و مطالعه به این نتیجه رسیدم که رضایت خداوند در این است و تنها وظیفه‌ام این می‌تواند باشد که به هر وجه که ممکن باشد در بر انداختن ظلم و ستم و اوضاعی که به هیچ‌وجه موجب رضایت خداوند و ائمه اطهار نیست شرکت جویم.»  </blockquote>پس از پیوستن به سازمان مطالعات محمود عمق و محتوای غنی تری یافت. او آموخت که با مردم بیامیزد، و به همین جهت هیچگاه از صحبت با مردمان محروم خسته نمی‌شد و همواره از جوشیدن با آن‌ها لذت می‌برد و بلعکس حاضر نبود اندکی از وقتش را به بیهودگی و یا صحبت با افراد بی‌درد بگذراند. وقتی که بنا به یک ضرورت سازمانی به پاریس رفت و یک هفته آنجا بود. از اینکه لحظه‌ایی از وقتش را صرف دیدن شهر بکند خودداری کرد و حتی حاضر نشد برای یک بار هم که شده به تماشای ایستگاه مترویی که مقابل محل سکونتش بود برود. محمود در سال ۱۳۴۸ به زندگی مخفی روی آورد در سال ۱۳۴۹، از سال دوم  دانشکده را رها کرد و تمام وقت در سازمان مجاهدین خلق ایران به مبارزه پرداخت. همراه تعدادی از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] عازم کمپ‌های فلسطین جهت آموزش‌های نظامی بود که ۶ تن از اعضا و کادرهای سازمان به نام‌های محمود شامخی، [[موسی خیابانی]]، سید جلیل سیداحمدیان، کاظم شفیعیها، محسن نجات‌حسینی و حسین خوشرو در روز ۶ مرداد ۱۳۴۹ روز قبل از مسافرتشان به امّان پایتخت اردن، در بازار دبی توسط پلیس دبی دستگیر شدند. پس از چندی تحمل زندان هنگامی که قرار بود به دولت ایران تحویل داده شوند، در روز ۱۸ آبان ۱۳۴۹ به وسیله یک تیم عملیاتی که فرماندهی آنرا عبدالرسول مشکین‌فام به عهده داشت هواپیمای حامل زندانیان ربوده شد و به فرودگاه بغداد هدایت گردید.<ref>رادیو صدای مجاهد ۲۳ تیر ۱۳۶۰ گوینده مسعود کلانی</ref> 
در عراق مجاهدین را تحت فشارهای شدید قرار دادند تا هویتشان را کشف کنند اما آنها چیزی را افشاء نکردند تا عاقبت با دخالت [[سازمان آزادی‌بخش فلسطین]] و وساطت نماینده سازمان الفتح در عراق و با یادداشتی از سوی [[یاسر عرفات]]، از زندان آزاد شده و راهی پایگاهی در شمال لبنان شدند. محمود در اردوگاههای فلسطین به نام ابو عامر مشهور بود. مبارزه در کنار رزمندگان فلسطینی و انقلابیون منطقه و بخصوص انقلابیون آمریکای لاتین که برای آموزش به اردوگاه‌های فلسطینی آمده بودند تجربیات گران‌بهایی برای محمود داشت. و او بعدها این تجربیات را به صورت مدون در اختیار برادران مجاهد خویش قرار داد و به رشد و ارتقای سازمان کمک کرد. به هنگام ضربه شهریور ۱۳۵۰ محمود در خارج از کشور بود در آنجا او توانست با استفاده از تجربیات انقلابیون سایر کشورها همراه با اطلاعات دقیقی که از ایران و شرایط آن داشت به تحلیل‌های دقیق و درستی از علل ضربه و مشکلات سازمان برسد. اوائل تابستان ۱۳۵۱ محمود با اندوخته‌های گرانبهایی از تجربیات و جمع بندی‌ها به ایران بازگشت و به جهت خصوصیات برجسته انقلابی و تجربیات گرانبهایش، در مرکزیت سازمان و در کنار  رضا رضایی و کاظم ذولانوار قرار گرفت و توانست به کمک آنها بسیاری خطوط و برنامه‌های اساسی را تعیین کند ولی عمر این ترکیب ایده‌آل کوتاه بود و پس از جان‌باختن زود‌رس محمود در شهریور ۱۳۵۱ به فاصله کمی کاظم دستگیر شد و در خرداد ۱۳۵۲ نیز رضا رضایی در درگیری با مأموران ساواک جان خود را از دست داد.  


در عراق مجاهدین را تحت فشارهای شدید قرار دادند تا هویتشان را کشف کنند اما آنها چیزی را افشاء نکردند تا عاقبت با دخالت [[سازمان آزادی‌بخش فلسطین]] و وساطت نماینده سازمان الفتح در عراق و با یادداشتی از سوی [[یاسر عرفات]]، از زندان آزاد شده و راهی پایگاهی در شمال لبنان شدند. محمود در اردوگاههای فلسطین به نام ابو عامر مشهور بود. مبارزه در کنار رزمندگان فلسطینی و انقلابیون منطقه و بخصوص انقلابیون آمریکای لاتین که برای آموزش به اردوگاه‌های فلسطینی آمده بودند تجربیات گران‌بهایی برای محمود داشت. و او بعدها این تجربیات را به صورت مدون در اختیار برادران مجاهد خویش قرار داد و به رشد و ارتقای سازمان کمک کرد. به هنگام ضربه شهریور ۱۳۵۰ محمود در خارج از کشور بود در آنجا او توانست با استفاده از تجربیات انقلابیون سایر کشورها همراه با اطلاعات دقیقی که از ایران و شرایط آن داشت به تحلیل‌های دقیق و درستی از علل ضربه و مشکلات سازمان برسد. اوائل تابستان ۱۳۵۱ محمود با اندوخته‌های گرانبهایی از تجربیات و جمع بندی‌ها به ایران بازگشت و به جهت خصوصیات برجسته انقلابی و تجربیات گرانبهایش، در مرکزیت سازمان و در کنار مجاهدین شهید رضا رضایی و کاظم ذولانوار قرار گرفت و توانست به کمک آنها بسیاری خطوط و برنامه‌های اساسی را تعیین کند ولی عمر این ترکیب ایده‌آل کوتاه بود و پس از شهادت بسیار زود‌رس محمود در شهریور ۱۳۵۱ به فاصله کمی کاظم دستگیر و در خرداد ۱۳۵۲ نیز رضا رضایی شهید شد. 
== جان باختن در درگیری مسلحانه با ساواک ==
 
محمود شامخی پس از بازگشت  به ایران به همراه [[مصطفی جوان خوشدل]] به‌طور موقت در خانه‌ی مادر کبیری در جنوب تهران اسکان داشت و قرار بود که به محل مناسب‌تری انتقال یابد. این خانه تحت کنترل ساواک قرار گرفت.  هنگامی که محمود وارد خانه شد مأموران ساواک که پیشتر در این خانه ساکن شده بودند،‌به سویش هجوم بردند محمود سلاح کمریش را برای تیراندازی تا نیمه بیرون کشید اما به خاطر حفظ جان کودک چهار ساله‌ایی که در آن موقع در حیات خانه بود از تیراندازی منصرف گشت. او سرانجام در درگیری با عوامل ساواک به خون خود درغلطید و به قول قرآن و آنچنان که خودش همیشه تکرار می‌کرد به احدی‌الحسنیین، «یکی از دو نیکی» دست یافت.   
جریان شهادت محمود به این ترتیب بود که او پس از بازگشت  به ایران به همراه [[مصطفی جوان خوشدل]] موقتاً در خانه‌ی مادر کبیری در جنوب تهران اسکان داشت و قرار بود که به محل مناسب‌تری انتقال یابد که خانه مذبور تحت کنترل ساواک قرار گرفت  مزدوران ساواک به خانه حمله کرده و در آن به کمین نشستند هنگامی که محمود وارد خانه شد مزدوران ساواک به سویش هجوم بردند محمود سلاح کمریش را برای تیراندازی تا نیمه بیرون کشید اما به خاطر حفظ جان کودک چهار ساله‌ایی که در آن موقع در حیات خانه بود از تیراندازی منصرف گشت. سرانجام در درگیری با عوامل ساواک محمود به شهادت رسید و به قول قرآن و آنچنان که خودش همیشه تکرار می‌کرد به احدی‌الحسنیین، یکی از دو نیکی دست یافت.   
==منابع==
==منابع==


<references />
<references />