۱۳٬۱۲۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۹۴: | خط ۱۹۴: | ||
=== تلاش برای دور کردن ستارخان از تبریز === | === تلاش برای دور کردن ستارخان از تبریز === | ||
بعد از اشغال تبریز به دست روسها، ستارخان و عدهای از سران آزادی علیرغم میل خود، در کنسولگری عثمانی پناهنده شدند و هنگامی که اوضاع کمی آرام شد، خارج شدند.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۳۷۰</ref> در این هنگام، مخبرالسلطنه از طرف حکومت جدید والی آذربایجان شد و به تبریز آمد. مخبرالسلطنه بعد از ورود به تبریز متوجه شد که وجود ستارخان مزاحم اوست. او در صدد دور کردن ستارخان از تبریز برآمد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ص ۱۰۸</ref> | بعد از اشغال تبریز به دست روسها، ستارخان و عدهای از سران آزادی علیرغم میل خود، در کنسولگری عثمانی پناهنده شدند و هنگامی که اوضاع کمی آرام شد، خارج شدند.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۳۷۰</ref> | ||
در این هنگام، مخبرالسلطنه از طرف حکومت جدید والی آذربایجان شد و به تبریز آمد. مخبرالسلطنه بعد از ورود به تبریز متوجه شد که وجود ستارخان مزاحم اوست. او در صدد دور کردن ستارخان از تبریز برآمد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ص ۱۰۸</ref> | |||
=== ماموریت ستارخان برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل === | === ماموریت ستارخان برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل === | ||
در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران، مجاهدان رشت عدهای را به فرماندهی | در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران، مجاهدان رشت عدهای را به فرماندهی میرزامحمد حسینزاده برای دفاع از اردبیل در برابر ایلات شاهسون به آنجا میفرستند. بنا به قول کسروی و امیرخیزی، حسینزاده آدم فسادناپذیری بود. او به بدخواهان مشروطه سخت گرفت و چند تن را اعدام کرد. این موضوع باعث رنجش عدهای شد. مخبرالسلطنه، برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل به ستارخان مأموریت داد و از این فرصت برای دور کردن ستارخان از تبریز استفاده کرد. ستارخان به اردبیل رفت و حسینزاده و مجاهدانش را خلع سلاح کرد. در همین حال خوانین ایلات اطراف اردبیل، با همکاری رحیمخان درهواداری از محمدعلی میرزا به اردبیل حمله کردند. ستارخان در تنگنا قرار میگیرد و در دژ زندان نارین قلعه که زمانی خود در آن زندانی بود سنگر میگیرد. ذخیره مهمات و آذوقه او به اتمام میرسد. وی از مخبرالسلطنه درخواست کمک میکند ولی جوابی دریافت نمیکند. سرانجام مجاهدان تصمیم به عقبنشینی میگیرند و ستارخان با اکراه آن را قبول میکند. ستارخان به تبریز برمیگردد و مورد استقبال با شکوه مردم قرار میگیرد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ص ۱۱۰ تا ۱۱۴</ref> | ||
=== خروج از تبریز و تبعید ستارخان به تهران === | === خروج از تبریز و تبعید ستارخان به تهران === | ||
ستارخان بعد از ورود به تبریز و پایان جنگ به دنبال این بود که راه آبرومندی برای امرار معاش بیابد. او از طریق | ستارخان بعد از ورود به تبریز و پایان جنگ به دنبال این بود که راه آبرومندی برای امرار معاش بیابد. او از طریق حاجیمیرزا ابراهیم بلوری به انجمن پیام میدهد که باباباغی را به وی واگذار کنند که بتواند به کشت و کار بپردازد و میگوید هروقت لازم بود آمادهام تا در راه وطن جانبازی کنم. مخبرالسلطنه به این کار رضایت نمیدهد. | ||
[[پرونده:تصویری از استقبال مردم از ستارخان.JPG|جایگزین=استقبال از ستارخان و باقر خان|بندانگشتی|استقبال مردم تهران از ستارخان و باقر خان در دروازه دولت]] | [[پرونده:تصویری از استقبال مردم از ستارخان.JPG|جایگزین=استقبال از ستارخان و باقر خان|بندانگشتی|استقبال مردم تهران از ستارخان و باقر خان در دروازه دولت]] | ||
بعد از روی کار آمدن حکومت جدید، وجود یک بازوی نظامی قوی که تنها حافظ دستاوردهای [[جنبش مشروطه ایران|انقلاب مشروطه]] بود، برای حکام جدید و دولتهای روس و انگلیس قابل تحمل نبود و آنها وجود ستارخان و مجاهدانش را درتبریز بر ضد منافع خود میدیدند و به همین خاطر، درصدد جدا کردن سر جنبش یعنی ستارخان از بدنه بودند تا تک به تک به حساب آنها برسند. | بعد از روی کار آمدن حکومت جدید، وجود یک بازوی نظامی قوی که تنها حافظ دستاوردهای [[جنبش مشروطه ایران|انقلاب مشروطه]] بود، برای حکام جدید و دولتهای روس و انگلیس قابل تحمل نبود و آنها وجود ستارخان و مجاهدانش را درتبریز بر ضد منافع خود میدیدند و به همین خاطر، درصدد جدا کردن سر جنبش یعنی ستارخان از بدنه بودند تا تک به تک به حساب آنها برسند. | ||
به این ترتیب، با دعوتهای مختلف و تلاشهای بسیاز از او میخواهند که به تهران بیاید. موجبات حرکت ستارخان و [[ | به این ترتیب، با دعوتهای مختلف و تلاشهای بسیاز از او میخواهند که به تهران بیاید. موجبات حرکت ستارخان و [[باقر خان|باقرخان]] به تهران فراهم شد و آنها هر یک با ۵۰ تن از سواران خود، درست یک روز مانده به نوزوز ۱۲۸۹، به طرف تهران حرکت کردند. در مسیر در هر ده و شهری استقبال بینظیری از ستارخان و باقرخان شد. عدهی بسیاری از تهران به قزوین آمدند تا از آنها استقبال کنند. در تهران، چنان استقبالی از آنان شد که به نوشته سردار ظفر در تاریخ بختیاری، هرگز از هیچ پادشاهی چنین استقبال نشده بود. | ||
کسروی مینویسد: | کسروی مینویسد: | ||
خط ۲۱۲: | خط ۲۱۴: | ||
ستارخان به محض ورود به تهران، اعلامیهای بدین مضمون صادر کرد:<blockquote>«محض اطلاع عموم اظهار میدارد که من به جز از قانون، خویش و پیوندی ندارم و خود و کسانم از جان و دل مطیع قانون هستیم. اگر یکی از کسان اینجانب به خلاف معمول مصدر حرکتی شود که مخالف با قوانین موضوعه مملکتی باشد، مصادر امور بدون اینکه به اینجانب رجوع کنند، باید مقررات قانونی را دربارهی وی مجری دارند.»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۴۷۳</ref></blockquote> | ستارخان به محض ورود به تهران، اعلامیهای بدین مضمون صادر کرد:<blockquote>«محض اطلاع عموم اظهار میدارد که من به جز از قانون، خویش و پیوندی ندارم و خود و کسانم از جان و دل مطیع قانون هستیم. اگر یکی از کسان اینجانب به خلاف معمول مصدر حرکتی شود که مخالف با قوانین موضوعه مملکتی باشد، مصادر امور بدون اینکه به اینجانب رجوع کنند، باید مقررات قانونی را دربارهی وی مجری دارند.»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۴۷۳</ref></blockquote> | ||
== نقش ستارخان | == نقش ستارخان پس از فتح تهران == | ||
[[پرونده:ستارخان و باقر خان در بین نمایندگان مجلس دوم.JPG|جایگزین=ستارخان و باقر خان در بین نمایندگان مجلس|بندانگشتی|ستارخان و باقر خان در بین چند تن از نمایندگان مجلس دوم]] | [[پرونده:ستارخان و باقر خان در بین نمایندگان مجلس دوم.JPG|جایگزین=ستارخان و باقر خان در بین نمایندگان مجلس|بندانگشتی|ستارخان و باقر خان در بین چند تن از نمایندگان مجلس دوم]] | ||
بعد از فتح تهران، بین نیروهای | بعد از فتح تهران، بین نیروهای شرکتکننده در انقلاب اختلافاتی پدید آمد. در همین راستا دو حزب عمده اعتدالیون و انقلابیون پدید آمدهبود. اختلاف این دو به جایی کشید که ترورهایی نیز به وقوع پیوست. ابتدا دموکراتها یکی از رهبران متنفذ اعتدالیون به نام بهبهانی را در ۲۴ تیر ۱۲۸۹ ترور کردند و چند روز بعد در ۹ مرداد اعتدالیون هم به انتقام قتل بهبهانی، علی محمدخان تربیت و سید عبدالرزاقخان حکاک را که در قیام رشت و قزوین و فتح تهران شرکت داشتند ترور کردند. | ||
ستارخان بدون اینکه از ماهیت این اختلافات و وقایع تهران اطلاع کاملی داشته باشد، وارد این کشمکشها شد. او ابتدا در صدد میانجیگری برآمد. در این میان اعتدالیون برای جذب ستارخان به تکاپو افتادند. امیرخیزی میگوید: | ستارخان بدون اینکه از ماهیت این اختلافات و وقایع تهران اطلاع کاملی داشته باشد، وارد این کشمکشها شد. او ابتدا در صدد میانجیگری برآمد. در این میان اعتدالیون برای جذب ستارخان به تکاپو افتادند. امیرخیزی میگوید: <blockquote>«روزی اعتدالیون از رجال و بزرگان دعوت کرده بودند و دعوت رسمی هم از سردار و سالار شده بود. سردار به راهنمایی من و به بهانه بیماری عذرخواهی کرد، اما با اصرار آنها، او مرا به جای خود فرستاد. وقتی به جلسه رسیدم، دیدم سالار یعنی [[باقرخان]] در صدر مجلس نشسته است. | ||
سالار بعدا نامهای که از طرف اعتدالیون به عنوان نایبالسلطنه نوشته شده بود، پیش سردار آورد و خواست که سردار آنرا مهر کند و سردار به احترام دوستی با سالار آن نامه را مهر کرد.» </blockquote>امیر خیزی بعدا میگوید که سردار بعد از امضای نامه پشیمان شد و از نایبالسلطنه خواست آنرا برگرداند ولی به بهانه اینکه نامه شماره خورده از بازگرداندن آن خودداری کردند.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان - امیرخیزی ص۴۸۹ تا۴۹۱</ref> | |||
== واقعه پارک اتابک == | |||
در ۳۱ تیر، [[سردار اسعد بختیاری|سردار اسعد]] طی نطقی درمجلس میگوید: | ...سردار محیی (معزالسلطان) و ضرغامالسلطنه و... از طرف سردار اسعد و سپهدار به بازی گرفته نمیشدند. با آمدن سردار و سالار، خود را به آنها نزدیک میکنند و ستارخان و باقرخان را به مخالفت با سردار اسعد و دارو دسته او برمیانگیزند. تلقینات اینان و خود سریهای سواران بختیاری، طوری در ستارخان اثر کرد که روزی سردار بدون ملاحظه به سردار اسعد که به پارک اتابک برای دیدار او آمده بود میتوپد و میگوید: <blockquote>«این بختیاریها چه میگویند و اینها چه کاره هستند؟»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۵۲۰</ref></blockquote> | ||
=== واقعه پارک اتابک === | |||
در ۳۱ تیر، [[سردار اسعد بختیاری|سردار اسعد]] طی نطقی درمجلس میگوید: <blockquote>«باید امنیت را در این مملکت پایدار کنم، اگر چه به کشته شدن پسر و برادرهایم باشد... امیدوارم که بهزودی، یعنی تا یک هفته دیگر امنیت را چنان به تهران اعاده بدهم که کسی چنین امنیتی ندیده باشد...»</blockquote> | |||
=== تشکیل کابینه جدید مستوفیالممالک === | === تشکیل کابینه جدید مستوفیالممالک === | ||
یک روز بعد از سخنرانی سردار اسعد در مجلس، کابینه ائتلافی مستوفیالممالک متشکل از اعتدالیون و انقلابیون به مجلس معرفی شد. سردار اسعد و سپهدار در کابینه شرکت نداشتند و بجای آن به وکالت مجلس درمیآیند. | یک روز بعد از سخنرانی سردار اسعد در مجلس، کابینه ائتلافی مستوفیالممالک متشکل از اعتدالیون و انقلابیون به مجلس معرفی شد. سردار اسعد و سپهدار در کابینه شرکت نداشتند و بجای آن به وکالت مجلس درمیآیند. مستوفیالممالک که در آن زمان با بختیاریها مناسبات حسنه داشت و نیروی آنها را تقویت کرده بود در استقرار امنیت از آنها کمک گرفت و دست آنها را باز گذاشت. | ||
=== توافق بر سر خلغ سلاح مجاهدان در مجلس === | === توافق بر سر خلغ سلاح مجاهدان در مجلس === | ||
خط ۲۲۹: | خط ۲۳۴: | ||
=== مذاکره ستارخان با مجاهدان برای خلع سلاح === | === مذاکره ستارخان با مجاهدان برای خلع سلاح === | ||
ستارخان، بعد ازجلسه مجلس به پارک اتابک آمد و به مجاهدان گفت که باید سلاحهای خود را تحویل بدهند. تعدادی از آنان از این موضوع ابراز نگرانی کردند که با توجه به دشمنی که یپرم خان رئیس نظمیه، با سردار دارد، بعد از خلع سلاح مجاهدان، آنان رفتار دیگری با ستارخان خواهند داشت. به هر حال ستارخان که کار را تمام شده میدید فردای آن روز به مهرآباد برای مهمانی در خانه خسروخان مقتدرنظام رفت و شب را آنجا ماند. | ستارخان، بعد ازجلسه مجلس به پارک اتابک آمد و به مجاهدان گفت که باید سلاحهای خود را تحویل بدهند. تعدادی از آنان از این موضوع ابراز نگرانی کردند که با توجه به دشمنی که [[یپرم خان|یپرمخان]] رئیس نظمیه، با سردار دارد، بعد از خلع سلاح مجاهدان، آنان رفتار دیگری با ستارخان خواهند داشت. به هر حال ستارخان که کار را تمام شده میدید فردای آن روز به مهرآباد برای مهمانی در خانه خسروخان مقتدرنظام رفت و شب را آنجا ماند. | ||
مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان رفتند و با اصرار او را به پارک اتابک آورند. اوضاع و احوال در پارک اتابک بسیار دگرگون شده بود. ۲ هزار مجاهد بینام و نشان از تمام نقاط شهر به سردار پناهنده شده بودند و تعدادی کفن پوشیده بقیه را تهییج میکردند. | مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان رفتند و با اصرار او را به پارک اتابک آورند. اوضاع و احوال در پارک اتابک بسیار دگرگون شده بود. ۲ هزار مجاهد بینام و نشان از تمام نقاط شهر به سردار پناهنده شده بودند و تعدادی کفن پوشیده بقیه را تهییج میکردند. | ||
نگرانی مجاهدان بیربط هم نبود، زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دستهجات مسلح مانند بختیاریها و نفرات | نگرانی مجاهدان بیربط هم نبود، زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دستهجات مسلح مانند بختیاریها و نفرات یپرمخان را دربر نمیگرفت؛ بلکه آنها مستمری قابل ملاحظهای داشتند. از طرفی، این مجاهدان کار و زندگی خود را رها کرده بودند تا در راه مشروطه بجنگند و حال دیگر برای کاری به آنان رجوع نمیشد. مجاهدان قفقازی، از ترس کینه دولت روسیه نمیتوانستند به قفقاز برگردند و این حکم یعنی خلع سلاح برای مجاهدان بسیار سنگین بود. ستارخان اوضاع پارک اتابک را آشفته دید. مجاهدان بسیاری از دستجات مختلف، در پارک جمع شده بودند و برعلیه دولت شعار دادند و اعلام کردند که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن سلاحهای خود نیستند. ستارخان به هر نحوی شده آرامش را بین آنان برقرار کرد و باتشریح اوضاع مملکت و موقعیت مجاهدانی که در پارک اتابک گرد آمده بودند، پیشنهاد کرد که مصالح خود و کشور را در نظر گرفته و فعلا با دولت شاخ به شاخ نشوند. او در ضمن عدم امکان موفقیت مجاهدان را در مقابله با قوای دولتی و بختیاری گوشزد کرد. | ||
به جز ستارخان، چند تن از نمایندگان مجلس، مانند شیخ اسماعیل هشترودی و معینالرعایا و معتمدالتجار و | به جز ستارخان، چند تن از نمایندگان مجلس، مانند شیخ اسماعیل هشترودی و معینالرعایا و معتمدالتجار و سیدنصرالله اخوی و... هم به پارک آمدند و با سران مجاهدان مذاکره کردند ولی موفق به مجاب کردن مجاهدان برای خلع سلاح نشدند. | ||
=== فاجعه پارک اتابک === | === فاجعه پارک اتابک === | ||
شب همان روزی که ستارخان به پارک بازگشت، دولت عدهای سواره و پیاده و ژاندارم و پلیس و قزاق و سواران بختیاری را بالغ بر دو هزار و صد و سی | شب همان روزی که ستارخان به پارک بازگشت، دولت عدهای سواره و پیاده و ژاندارم و پلیس و قزاق و سواران بختیاری را بالغ بر دو هزار و صد و سی تن، همراه با دو توپ ماکزیم و یک توپ بیابانی و دو شصت تیر به فرماندهی «یپرمخان ارمنی» و «سردار بهادر» (پسر سردار اسعد)، در اطراف پارک مستقر کرد. | ||
سردار محیی که | سردار محیی که سواران خود را به پارک فرستاده و خود را دوست ستارخان جا میزد، به سفارت عثمانی پناهنده شد. ضرغامالسلطنه نیز با سواران خود از شهر خارج شد. | ||
[[پرونده:نمای عمارت مرکزی پارک اتابک.JPG|جایگزین=پارک اتابک محل استقرار ستارخان و مجاهدان همراهش در تهران|بندانگشتی|نمای عمارت مرکزی پارک اتابک]] | [[پرونده:نمای عمارت مرکزی پارک اتابک.JPG|جایگزین=پارک اتابک محل استقرار ستارخان و مجاهدان همراهش در تهران|بندانگشتی|نمای عمارت مرکزی پارک اتابک]] | ||
عدهای برای بیرون بردن ستارخان و [[باقرخان]] از پارک اقدام کردند اما سردار که وجود خود را برای جلوگیری از حوادث ناگوار و درگیری احتمالی لازم میدید، امتناع کرد. | عدهای برای بیرون بردن ستارخان و [[باقرخان]] از پارک اقدام کردند اما سردار که وجود خود را برای جلوگیری از حوادث ناگوار و درگیری احتمالی لازم میدید، امتناع کرد. | ||
ستارخان، با جرو بحث بسیار اکثریت مجاهدان را متقاعد کرد که سلاحهایشان را تحویل بدهند. | ستارخان، با جرو بحث بسیار اکثریت مجاهدان را متقاعد کرد که سلاحهایشان را تحویل بدهند. تحویلدهی سلاحها آغاز شد اما بیش از چند سلاح تحویل داده نشده بود که دو تن از کارکنان سفارت عثمانی، به میان مجاهدان آمدند و یکی از آنان سخنان تحریکآمیزی گفت به این مضمون که: <blockquote>«این مجاهدان در راه آزادی تلاشها کردهاند و بیشتر ایشان پدر یا برادر یا پسر خود را از دست دادهاند. تفنگها را نیز در جنگ از دست دشمن بیرون آوردهاند، این رفتار دولت با اینان بیدادگرانه است.»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۱۴۰</ref></blockquote>این دو عثمانی، درست چند ساعت بعد از بست نشستن سردار محیی در سفارتخانه عثمانی، به پارک آمدند و از طرفی سواران او نیز به پارک آمده و به تحریک پرداخته بودند. به هر حال با این سخنان و تحریک عدهای که از بیرون پارک به میان مجاهدان آمدند و آنها را تحریک کردند، رشته کارها از دست ستارخان دررفت و مجاهدان راضی به تحویل سلاحها نشدند. در این میان دستههایی از مردم تهران نیز رسیدند و به تهییج مجاهدان پرداختند. | ||
این دو عثمانی، درست چند ساعت بعد از بست نشستن سردار محیی در سفارتخانه عثمانی، به پارک آمدند و از طرفی سواران او نیز به پارک آمده و به تحریک پرداخته بودند. به هر حال با این سخنان و تحریک عدهای که از بیرون پارک به میان مجاهدان آمدند و آنها را تحریک کردند، رشته کارها از دست ستارخان دررفت و مجاهدان راضی به تحویل سلاحها نشدند. در این میان دستههایی از مردم تهران نیز رسیدند و به تهییج مجاهدان پرداختند. | |||
ستارخان از این واقعه چنان خشمگین شد که قدرت ایستادن نداشت. عدهای او را به اتاقش بردند. در همین هنگام، مهلت ۴۸ ساعته دولت به پایان رسید و شلیک گلولهای آغاز جنگ را اعلام کرد. | ستارخان از این واقعه چنان خشمگین شد که قدرت ایستادن نداشت. عدهای او را به اتاقش بردند. در همین هنگام، مهلت ۴۸ ساعته دولت به پایان رسید و شلیک گلولهای آغاز جنگ را اعلام کرد. | ||
روز ۱۴مرداد ۱۲۸۹، نیروهای دولتی ازهر طرف پارک را زیر رگبار گلولههای توپ و تیربار گرفتند. ستارخان باردیگر تلاش کرد اوضاع را آرام کند. ابتدا میخواست با هیئت وزرا تلفنی صحبت کند ولی امکان نداشت، چون | روز ۱۴مرداد ۱۲۸۹، نیروهای دولتی ازهر طرف پارک را زیر رگبار گلولههای توپ و تیربار گرفتند. ستارخان باردیگر تلاش کرد اوضاع را آرام کند. ابتدا میخواست با هیئت وزرا تلفنی صحبت کند ولی امکان نداشت، چون سیمها راقطع کرده بودند. در نتیجه نامهای نوشته و از صمصامالسلطنه میخواهد که میانجی شود. | ||
ستارخان، به شهادت کسانی که در ماجرای پارک شرکت داشتهاند از اتاق خود بیرون نمیآمد و فقط وقتی مطلع میشود تعدای از سواران بختیاری قصد ورود به داخل پارک را دارند، تفنگ برداشته و آنها را پس میراند. جنگ تا شب ادامه یافته و شدیدتر شد. ستارخان که برای جلوگیری از تهاجم نیروهای دولتی به پشت بام رفت، در بین راه تیری به زانویش خورد و ازحرکت ماند. | ستارخان، به شهادت کسانی که در ماجرای پارک شرکت داشتهاند از اتاق خود بیرون نمیآمد و فقط وقتی مطلع میشود تعدای از سواران بختیاری قصد ورود به داخل پارک را دارند، تفنگ برداشته و آنها را پس میراند. جنگ تا شب ادامه یافته و شدیدتر شد. ستارخان که برای جلوگیری از تهاجم نیروهای دولتی به پشت بام رفت، در بین راه تیری به زانویش خورد و ازحرکت ماند. | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۵۹: | ||
در مورد کشته شدگان پارک اتابک روایتهای متعدی وجود دارد. در کتاب آبی آمده ۱۸ تن از مجاهدان کشته و ۴۰ تن زخمی شدند.<ref>تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان ـ ص۱۴۳</ref> در برخی از منابع تعداد کشتهشدگان از مجاهدین را تا ۳۰۰ نفر نیز اعلام کردهاند. اموال مجاهدان توسط نیروهای دولتی غارت شد. حتی لوحههای تقدیر طلاکوبی که مجلس شورا به پاس خدمات ستارخان و باقرخان به آنان داده بود را بردند. | در مورد کشته شدگان پارک اتابک روایتهای متعدی وجود دارد. در کتاب آبی آمده ۱۸ تن از مجاهدان کشته و ۴۰ تن زخمی شدند.<ref>تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان ـ ص۱۴۳</ref> در برخی از منابع تعداد کشتهشدگان از مجاهدین را تا ۳۰۰ نفر نیز اعلام کردهاند. اموال مجاهدان توسط نیروهای دولتی غارت شد. حتی لوحههای تقدیر طلاکوبی که مجلس شورا به پاس خدمات ستارخان و باقرخان به آنان داده بود را بردند. | ||
==== بازتاب | ==== بازتاب فاجعهی پارک اتابک ==== | ||
خبر فاجعه پارک اتابک، چون بمب درسراسر ایران و جهان ترکید. تلگرافهای | خبر فاجعه پارک اتابک، چون بمب درسراسر ایران و جهان ترکید. تلگرافهای ملامتآمیز از هر سوی ایران و کشورهای بیگانه بر سر نمایندگان و وزرا باریدن گرفت. مردم تهران با اینکه در شهر حکومت نظامی برقرار شده بود، بازارها را بستند و لب به شکایت گشودند. | ||
== سرانجام ستارخان == | == سرانجام ستارخان == | ||
[[پرونده:ستارخان در بیمارستان.JPG|جایگزین=ستارخان در بیمارستان|بندانگشتی|ستارخان بعد از جراحت در بیمارستان]] | [[پرونده:ستارخان در بیمارستان.JPG|جایگزین=ستارخان در بیمارستان|بندانگشتی|ستارخان بعد از جراحت در بیمارستان]] | ||
پزشکان بعد از تیر خوردن ستارخان، از درمان آن بازمیمانند و تصمیم میگیرند که پای او را قطع کنند ولی ستارخان رضایت نمیدهد و میگوید اگر پایم را ببرند، خودکشی خواهم کرد. او مدتی زمینگیر میشود. بعدها به همت | پزشکان بعد از تیر خوردن ستارخان، از درمان آن بازمیمانند و تصمیم میگیرند که پای او را قطع کنند ولی ستارخان رضایت نمیدهد و میگوید اگر پایم را ببرند، خودکشی خواهم کرد. او مدتی زمینگیر میشود. بعدها به همت «میرزا جواد ناطق»، یکی از همرزمان آذربایجانی سردار و چند تن دیگر و با معالجه پزشکان پایتخت و خارجی، زخمش تا حدی بهبود مییابد و با تکیه بر عصا میتواند راه برود. | ||
ناطق، از ملاقات خود با سردار در تهران چنین یاد کرد: «ستارخان روی تخت درازکشیده بود و بوی عفونت فضا را گرفته بود. پرسیدم این بوی گند چیست؟ گفت: | ناطق، از ملاقات خود با سردار در تهران چنین یاد کرد: «ستارخان روی تخت درازکشیده بود و بوی عفونت فضا را گرفته بود. پرسیدم این بوی گند چیست؟ گفت: «من که طبیب ندارم، بوی گند از پوست بزغالهای است که روی پایم کشیدهاند.»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۵۷۱</ref> | ||
=== درگذشت ستارخان === | === درگذشت ستارخان === | ||
سرانجام ستارخان، چهار سال بعد از | سرانجام ستارخان، چهار سال بعد از واقعهی پارک اتابک، در تاریخ ۲۵ آبان ۱۲۹۳ مقارن با ۸ ذیحجه ۱۳۳۲، در گوشهای از تهران، در یک خانهی اجارهای واقع در خیابان جنت گلشن، در سن ۴۸ سالگی بدرود حیات گفت.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص ۵۹۷</ref> | ||
[[پرونده:آرامگاه ستارخان در شاه عبدالعظیم.JPG|جایگزین=نمایی از آرامگاه ستارخان |بندانگشتی|250x250پیکسل|آرامگاه ستارخان در شاه عبدالعظیم]] | [[پرونده:آرامگاه ستارخان در شاه عبدالعظیم.JPG|جایگزین=نمایی از آرامگاه ستارخان |بندانگشتی|250x250پیکسل|آرامگاه ستارخان در شاه عبدالعظیم]] | ||
مراسم خاکسپاری ستارخان با تشریفات پر ابهت و | مراسم خاکسپاری ستارخان با تشریفات پر ابهت و حزنانگیزی صورت میگیرد. کسروی میگوید:<blockquote>«دولت ایران نوازش و ارجشناسی را که از زندهی او دریغ گفته بود، از مردهاش دریغ نگفت و در روز پنج شنبه ۲۷ آبان، جنازهی او را بیرون آورده و با پاسداریهایی سپاهیانه که در آن ژاندارم و قزاق و دستههای پیاده و سوارهی بختیاری و شاگردان دبیرستانها، همدست بودند و گروه انبوهی از آذربایجانیان و تهرانیان دنبال ایشان راه میرفتند، تا به خوابگاه جاویدانش رسانیدند و سپس با دستور دولت ختم باشکوهی برپا کردند.»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص ۵۹۷</ref></blockquote>پیکر ستارخان، در باغ طوطی شاهعبدالعظیم به خاک سپره شد. در نقاط مختلف از جمله استانبول، مجالس ختم به مناسبت درگذشت ستارخان سردار ملی برپا شد. | ||
آرامگاه ستارخان تا سال ۱۳۲۴ شمسی، وضع حقیرانهای داشت. در این سال آزادیخواهان میتینگی بر سر قبر سردار ملی تشکیل دادند و بعد برای او یک آرامگاه موقتی ساختند. این آرامگاه یک سال بعد تخریب شد. بعدها به همت امیرخیزی و دیگران، سنگ قبری برای آرامگاه ستارخان تهیه شد. | آرامگاه ستارخان تا سال ۱۳۲۴ شمسی، وضع حقیرانهای داشت. در این سال آزادیخواهان میتینگی بر سر قبر سردار ملی تشکیل دادند و بعد برای او یک آرامگاه موقتی ساختند. این آرامگاه یک سال بعد تخریب شد. بعدها به همت امیرخیزی و دیگران، سنگ قبری برای آرامگاه ستارخان تهیه شد. |
ویرایش