۱۳٬۱۲۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت بود. در گزارشی که فتانه عوضپور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم، از جمله آمدهاست که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شدهبود. | در حالی که از گردن، فک و دست مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته بود، پس از مدتی دیگر قادر به راه رفتن روی پایش نبوده و صحبت کردن و غذا خوردن هم برایش سخت بود. در گزارشی که فتانه عوضپور از مشاهداتش در مورد معصومه نوشته و من در اسناد واحد تحقیق شهیدان با آن مواجه شده بودم، از جمله آمدهاست که: «معصومه موقع دستگیری به شدت زخمی شدهبود. | ||
شهید ناهید ایزدخواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفتهبود، میگفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کردهبودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. | شهید ناهید ایزدخواه کرمانی که خواهر همسر معصومه بود و در سلول انفرادی بند ۲۰۹ پیش معصومه رفتهبود، میگفت قیافه معصومه چنان تغییر کرده بود که ابتدا او را نشناختم. در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه ۶۱ بر اثر اشتباهی که پاسداران کردهبودند، معصومه را به جای بند ۲۰۹ به بند ۲۴۶ فرستادند. [[پرونده:معصومه عضدانلو ۲.jpg|جایگزین=معصومه عضدانلو|بندانگشتی|'''معصومه عضدانلو''']]معصومه را به اتاق ۳ بردهبودند و در آنجا شهید زری ناهیدپور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بود، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیدهبود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را میخواهند و مهمترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها میدانند که من میدانم و من هم تا به آخر ایستادهام و نخواهم گفت. | ||
معصومه را به اتاق ۳ بردهبودند و در آنجا شهید زری ناهیدپور از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، که از دوران دانشگاه با معصومه خیلی نزدیک بود، سراغش رفته و برخی جزئیات را از او پرسیدهبود. معصومه گفته بود: آدرس خواهرم «مریم»، را میخواهند و مهمترین اطلاعاتی که به خاطرش تحت فشار هستم. آنها میدانند که من میدانم و من هم تا به آخر ایستادهام و نخواهم گفت. | |||
تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاوردهبودند و زری با او صحبت نکردهبود، همه تصور میکردند معصومه شهید شده است. پاسداران بهسرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».<ref>کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری</ref></blockquote>همچنین هنگامه حاجحسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا) در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«... بعداً که با ناهید ایزدخواه کرمانی آشناتر شدم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزدخواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شدهبود و معصومه که باردار بود، از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شدهبود. | تا روزی که معصومه را به بند ۲۴۶ نیاوردهبودند و زری با او صحبت نکردهبود، همه تصور میکردند معصومه شهید شده است. پاسداران بهسرعت متوجه اشتباهشان شدند و معصومه را به ۲۰۹ برگرداندند».<ref>کتاب بهای انسان بودن - صفحه ۹۴ - نوشته اعظم حاج حیدری</ref></blockquote>همچنین هنگامه حاجحسن، در کتاب خاطرات زندان، با نام (چشم در چشم هیولا) در مورد معصومه عضدانلو نوشته است:<blockquote>«... بعداً که با ناهید ایزدخواه کرمانی آشناتر شدم، برایم گفت او خواهر «مسعود ایزدخواه»، «همسر معصومه عضدانلو» بود. برادرش «مسعود» در جریان مقاومت در برابر پاسداران شهید شدهبود و معصومه که باردار بود، از ناحیه فک و صورت مجروح و دستگیر شدهبود. |
ویرایش