|
|
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| سهراب شهید ثالث ( متولد ۷ تیرماه ۱۳۲۲تهران - درگذشت ۱۰ تیرماه ۱۳۷۷ شکاگو) کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما که یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران شناخته میشود. | | {{جعبه زندگینامه |
| | |نام_شخص = سهراب شهید ثالث |
| | |تصویر = سهراب_شهید_ثالث.jpg |
| | |عرض_تصویر=200px |
| | |توضیح_تصویر= |
| | |تاریخ_تولد = متولد ۷ تیرماه ۱۳۲۲تهران |
| | |محل_تولد = تهران |
| | |تاریخ_مرگ = درگذشت ۱۰ تیرماه ۱۳۷۷ شکاگو |
| | |ملیت = ایرانی |
| | |محل_مرگ = شیکاگو |
| | |مدفن = |
| | |علت مرگ = سرطان |
|
| |
|
| == زندگی نامه == | | |پیشه = کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما |
| سهراب شهید ثالث کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما بود که در 7 تیرماه سال 1322 در تهران به دنیا آمد و به عنوان یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران شناخته میشود. او از بنیانگذاران کانون سینماگران پیشرو بود.
| | |والدین = |
| | }} |
|
| |
|
| سهراب شهید ثالث، کارگردان هم دوره و هم عصر با ناصر تقوایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، پرویز کیمیایی، مسعود کیمیایی و عباس کیارستمی بود. فیلمسازی را با همنسلان خود شروع کرد و در مسیری متفاوت از حاتمی، مهرجویی، تقوایی و بیضایی و از حیث آزامیشگری و بدعت در مسیری گام نهاد، که کیمیایی و کیارستمی رفتند. سهراب شهید ثالث در اندکی بیش از نیم قرن عمرش، ۲۲ فیلم کوتاه و بلند مستند و دوازده فیلم سینمایی ساخت. دست کم دو فیلم نخست که در ایران ساخت؛ در شمار آثار ماندگار سینمای ایران است. | | '''سهراب شهیدثالث،''' (متولد ۷ تیر ۱۳۲۲تهران - درگذشت ۱۰ تیر ۱۳۷۷ شیکاگو) کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما که یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران است.<ref name=":0">ستاره - [http://setare.com/fa/news/11854/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%B3%DB%8C%D9%86% بیوگرافی سهراب شهید ثالث]</ref> |
|
| |
|
| در سالهای نوجوانی او خلاقیت خود را با نوشتن و اجرای چند نمایشنامه به همراه دوستانش نشان داد. در سال ۱۳۴۲ ایران را به مقصد وین به منظور تحصیل در رشته سینما ترک کرد و در مدرسه کارگردانی و بازیگری پروفسور کراوس وین مشغول به تحصیل شد اما تحصیلات او به علت تشخیص نشانههای بیماری سل در وی قطع شد. در میانه درمان او به پاریس رفت تا تحصیلات سینمایی خود را در مدرسه کنسرواتوار مستقل سینمای فرانسه ادامه دهد. وی سال ۱۳۴۸ به ایران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر مشغول به کار شد. | | سهراب شهیدثالث، کارگردانی، در رشتهی سینما از "مدرسهی پروفسور کراس" است. فیلمهای طبیعت بیجان و یک اتفاق ساده ساخته این کارگردان برنده جوایز بینالمللی شدهاند. او نزدیک به ۲۰ فیلم کوتاه ساخت که هرگز اکران نشدند. از او تنها فیلم طبیعت بیجان در جمهوری اسلامی از تلویزیون پخش شد که البته یک صحنهی کلیدی از آن حذف گردید. |
| [[پرونده:ث ج.jpg|600x600پیکسل|ث ج|چپ]]
| |
|
| |
|
| | سهراب شهیدثالث، در دهم تیرماه سال (۱۳۷۷) بر اثر بیماری سرطان کبد در شیکاگو، دیده از جهان فروبست.<ref>[https://www.manzoom.ir/name/nm8261740/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB سهراب شهید ثالث (1322 - 1377)]</ref> |
| | |
| | == زندگینامه == |
| | سهراب شهیدثالث کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما بود که در ۷ تیرماه سال ۱۳۲۲ در تهران به دنیا آمد و به عنوان یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران و از بنیانگذاران کانون سینماگران پیشرو بود. |
| | |
| | سهراب شهیدثالث، کارگردان همدوره و همعصر ناصر تقوایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، پرویز کیمیاوی، مسعود کیمیایی و عباس کیارستمی بود. فیلمسازی را در این دوران شروع کرد و در مسیری متفاوت از حاتمی، مهرجویی، تقوایی و بیضایی حرکت کرد و سبک کار خاص خود را داشت. سهراب شهیدثالث در اندکی بیش از نیمقرن، ۲۲ فیلم کوتاه و بلند مستند و دوازده فیلم سینمایی ساخت. دست کم دو فیلم نخست که در ایران ساخت؛ در شمار آثار ماندگار سینمای ایران است. |
| | |
| | در سالهای نوجوانی او خلاقیت خود را با نوشتن و اجرای چند نمایشنامه به همراه دوستانش نشانداد. در سال ۱۳۴۲ ایران را به مقصد وین به منظور تحصیل در رشته سینما ترک کرد و در مدرسه کارگردانی و بازیگری پروفسور کراوس وین مشغول به تحصیل شد اما تحصیلات او به علت تشخیص نشانههای بیماری سل در وی قطع شد. در میانه درمان او به پاریس رفت تا تحصیلات سینمایی خود را در مدرسه کنسرواتوار مستقل سینمای فرانسه ادامه دهد. وی سال ۱۳۴۸ به ایران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر مشغول به کار شد. |
| == آغاز کار هنری == | | == آغاز کار هنری == |
| شهید ثالث در این دوران چندین فیلم مستند با موضوع رقصهای محلی در میان اقوام مختلف ایران ساخت. شهید ثالث در دوران اقامتش در ایران دو فیلم "یک اتفاق ساده" (۱۳۵۲) و "طبیعت بیجان" (۱۳۵۳) را ساخت که هر دو بخاطر نگاه واقعگرایانه اجتماعی و سبک سینمایی نوآور و تجربهگرایانه برنده جوایز معتبر بینالمللی شدند. همچنین چندین مستند کوتاه در مورد شرایط ناگوار طبقه کارگر در ایران ساخت که مضامین انتقادی پنهان در آنها به مذاق مسئولان خوش نیامد و نهایتا مجبور به ترک کشور شد.
| | شهیدثالث در این دوران چندین فیلم مستند با موضوع رقصهای محلی در میان اقوام مختلف ایران ساخت. شهیدثالث در دوران اقامتش در ایران دو فیلم «یک اتفاق ساده» (۱۳۵۲) و «طبیعت بیجان» (۱۳۵۳) را ساخت که هر دو بخاطر نگاه واقعگرایانه اجتماعی و سبک سینمایی نوآور و تجربهگرایانه برنده جوایز معتبر بینالمللی شدند. همچنین چندین مستند کوتاه در مورد شرایط ناگوار طبقه کارگر در ایران ساخت که مضامین انتقادی پنهان در آنها به مذاق مسئولان خوش نیامد و نهایتاً مجبور به ترک کشور شد. |
|
| |
|
| با اقامت در آلمان از سال ۱۳۵۳ وی شروع به تولید مستندهایی برای رسانههای آلمانی کرد که این فیلمها برای وی شهرت بینالمللی بیشتری به ارمغان آورد. شهید ثالث فیلمهای «در غربت» (۱۳۵۴)، «قرنطینه» (۱۳۵۵)، «زمان بلوغ» (۱۳۵۵)، «آخرین تابستان گرابه» (۱۳۵۹) و «یک زندگی، چخوف» (۱۳۶۰) و ... را در زمان اقامتش در آلمان ساخت. اداره مهاجرت محل اقامت او در آلمان چند بار خواست اورا از آلمان اخراج کند و در گذرنامه او مهری زدند با متن «اجازه اقامت جایگزین اجازه کار نیست». شهید ثالث دلگیر شده و از آلمان به چکسلواکی نقل مکان کرد. او از نظر سیاسی، چپگرا و از اعضای حزب توده ایران بود. | | با اقامت در آلمان از سال ۱۳۵۳ وی شروع به تولید مستندهایی برای رسانههای آلمانی کرد که این فیلمها برای وی شهرت بینالمللی بیشتری به ارمغان آورد. شهید ثالث فیلمهای «در غربت» (۱۳۵۴)، «قرنطینه» (۱۳۵۵)، «زمان بلوغ» (۱۳۵۵)، «آخرین تابستان گرابه» (۱۳۵۹) و «یک زندگی، چخوف» (۱۳۶۰) و … را در زمان اقامتش در آلمان ساخت. اداره مهاجرت محل اقامت او در آلمان چندبار خواست اورا از آلمان اخراج کند و در گذرنامه او مهری زدند با متن «اجازه اقامت جایگزین اجازه کار نیست». شهیدثالث دلگیر شده و از آلمان به چکسلواکی نقل مکان کرد. او از نظر سیاسی، چپگرا و از اعضای حزب توده ایران بود. |
| شهید ثالث که به تعبیر خودش چخوف برایش «مسالهای است شخصی و خصوصی» و نمیتواند خود را از زیر باراثرات فرهنگی دیدگاههای او خلاص کند، گفته است: «من فیلمهایم را از زاویه نگاه یک نظارهگر میسازم و با این روش اجازه میدهم مخاطبانم خودشان به قضاوت بنشینند.»
| | شهیدثالث که به تعبیر خودش چخوف برایش «مسئلهای است شخصی و خصوصی» و نمیتواند خود را از زیر بار اثرات فرهنگی دیدگاههای او خلاص کند، گفتهاست: «من فیلمهایم را از زاویه نگاه یک نظارهگر میسازم و با این روش اجازه میدهم مخاطبانم خودشان به قضاوت بنشینند.»<ref name=":0" />[[پرونده:ث ج.jpg|300x300px|سهراب شهیدثالث|چپ|جایگزین=سهراب شهیدثالث]] |
|
| |
|
| == آثاری == | | == سبک == |
| '''<small>فیلم کوتاه قفس ۱۳۴۸</small>'''
| | حدود دو دهه از مرگ سهراب شهیدثالث میگذرد اما هنوز جایگاه واقعی او در سینمای ایران مشخص نشده است در حالی که او تأثیرات بسیاری در رشد سینما در ایران داشته است. |
|
| |
|
| گزارشی از مراسم ذکر و سماع دراویش در کردستان(بزم درویشان ۱۳۴۸) = مهاباد
| | سهراب شهیدثالث در برخورد با چگونگی تصویرکردن واقعی سبک خاصی دارد. او در نشان دادن زندگی انسانهای حاشیهنشین در روستاها و شهرستانها با کشدادن زمان و تأکید روی طمأنینه و صدا که تماما در صحنه ضبط میشود تلاش میکند تنهایی و ملال آنها را به نمایش بگذارد. |
|
| |
|
| تعمیر آثار باستانی تخت جمشید ۱۳۴۸(رستاخیز) مستند تصاویری از خرابههای تخت جمشید و مرمت و بازسازی بخشهایی از آن
| | او حدود ۲۰ فیلم کوتاه ساخت که هرگز به اکران گذاشته نشدند. در تلویزیون جمهوری اسلامی تنها دو فیلم طبیعت بیجان از وی به نمایش درآمد که البته یکی از مهمترین صحنههای آن یعنی پناه بردن مرد سوزنبان به میکده از آن حذف شده است.<ref>[https://www.bbc.com/persian/arts-42150922 نبوغ خاموش سهراب شهیدثالث]</ref> |
|
| |
|
| رقصهای تربت جام (۱۳۴۸) مستند نمایش رقص سنتی و محلی تربتجام توسط رقصندگان حرفهای وزارت فرهنگ و هنر
| | == آثار سهراب شهیدثالث == |
| | '''<small>فیلم کوتاه قفس ۱۳۴۸</small>''' |
|
| |
|
| رقص بجنورد (۱۳۴۸) مستند گروهی از مردان و زنان رقص سنتی و محلی بجنورد را به نمایش میگذارند
| | گزارشی از مراسم ذکر و سماع دراویش در کردستان (بزم درویشان ۱۳۴۸) = مهاباد |
|
| |
|
| رقصهای محلی ترکمن (۱۳۴۸) اجرای رقصهای سنتی و محلی ترکمن توسط مردان
| | تعمیر آثار باستانی تخت جمشید ۱۳۴۸(رستاخیز) مستند تصاویری از خرابههای تخت جمشید و مرمت و بازسازی بخشهایی از آن |
|
| |
|
| آیا…؟ (۱۳۵۰ ، فیلم کوتاه)
| | رقصهای تربت جام (۱۳۴۸) مستند نمایش رقص سنتی و محلی تربتجام توسط رقصندگان حرفهای وزارت فرهنگ و هنر |
|
| |
|
| سیاه و سفید (۱۳۵۱) فیلم کوتاه برنده جایزه ویژه جشنواره لس آنجلس و جایزه ویژه جشنواره سانفرانسیسکو
| | رقص بجنوردی (۱۳۴۸) مستند گروهی از مردان و زنان رقص سنتی و محلی بجنورد را به نمایش میگذارند |
|
| |
|
| یک اتفاق ساده (۱۳۵۲) جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین،جایزه منتقدان بینالمللی جشنواره جهانی فیلم تهران | | رقصهای محلی ترکمن (۱۳۴۸) اجرای رقصهای سنتی و محلی ترکمن توسط مردان |
| | |
| | آیا…؟ (۱۳۵۰، فیلم کوتاه) |
| | |
| | سیاه و سفید (۱۳۵۱) فیلم کوتاه برنده جایزه ویژه جشنواره لس آنجلس و جایزه ویژه جشنواره سانفرانسیسکو |
| | |
| | یک اتفاق ساده (۱۳۵۲) جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین، جایزه منتقدان بینالمللی جشنواره جهانی فیلم تهران |
|
| |
|
| طبیعت بیجان (۱۳۵۳) جایزه خرس نقرهای، جایزه فیپرشی، جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین | | طبیعت بیجان (۱۳۵۳) جایزه خرس نقرهای، جایزه فیپرشی، جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین |
خط ۳۸: |
خط ۶۴: |
| در غربت (۱۳۵۴) جایزه فیپرشی، جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین | | در غربت (۱۳۵۴) جایزه فیپرشی، جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین |
|
| |
|
| وقت بلوغ (زمان بلوغ) (۱۹۷۶) | | وقت بلوغ (زمان بلوغ) (۱۹۷۶) |
|
| |
|
| خاطرات یک عاشق (۱۹۷۷) یادداشتهای روزانه یک عاشق | | خاطرات یک عاشق (۱۹۷۷) یادداشتهای روزانه یک عاشق |
|
| |
|
| تعطیلات طولانی لوته ایزنر (۱۹۷۸ ، ۱۶ میلیمتری) | | تعطیلات طولانی لوته ایزنر (۱۹۷۸، ۱۶ میلیمتری) |
| | |
| | نظم/ همه چیز روبراه است (۱۹۷۹، نامزد جایزه هوگو طلایی از جشنواره شیکاگو) |
| | |
| | آخرین تابستان گرابه (۱۹۸۰، ۱۶ میلیمتری / برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد، به علاوه پنج هزار مارک و برنده جایزه بهترین فیلم تلویزیونی) |
| | |
| | آنتون پ. چخوف: یک زندگی (۱۹۸۱ ، ۱۶ میلیمتری) |
| | |
| | اوتوپیا (۱۹۸۲ ، برنده جایزه آکادمی هنرهای تجسمی به عنوان بهترین فیلم سال) |
|
| |
|
| نظم/ همه چیز روبراه است (۱۹۷۹ ، نامزد جایزه هوگو طلایی از جشنواره شیکاگو)
| | گیرنده ناشناس (۱۹۸۳–۱۹۸۲ ، ۱۶ میلیمتری) |
|
| |
|
| آخرین تابستان گرابه (۱۹۸۰ ، ۱۶ میلیمتری / برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد، به علاوه پنج هزار مارک و برنده جایزه بهترین فیلم تلویزیونی)
| | هانس، نوجوانی از آلمان (۱۹۸۳) |
| | |
| | درخت بید (۱۹۸۴) |
| | |
| | فرزندخوانده ویرانگر (۱۹۸۵) |
| | |
| | گلهای سرخ برای آفریقا (۱۹۹۱) |
|
| |
|
| == درگذشت سهراب شهید ثالث == | | == درگذشت سهراب شهید ثالث == |
| وی چند سال پیش از مرگش به آمریکا رفت و در شیکاگو اقامت نمود و از آن پس فیلمی نساخت. او در دهم تیرماه سال ۱۳۷۷ بر اثر بیماری سرطان کبد در شیکاگو درگذشت. | | وی چند سال پیش از مرگش به آمریکا رفت و در شیکاگو اقامت نمود و از آن پس فیلمی نساخت. او در دهم تیرماه سال ۱۳۷۷ بر اثر بیماری سرطان کبد در شیکاگو درگذشت. آیدین آغداشلو نیز سالها قبل در مراسم بزرگداشت این فیلمساز گفته بود: «سهراب، مردمگریزی بود که مردم را دوست داشت. او میدانست کجا ایستاده و چه میکند.» آغداشلو مطرح کرد: «پنج مقاله دربارهٔ او نوشتم و بیم داشتم که از یاد برود و بعدها مطمئن شدم که از یاد نخواهد رفت. سهراب همیشه در کارهایش حدیث نفس میکند. او از شعار، سانتیمانتالیزم و احساساتگرایی بسیار نفرت داشت و هر چیز نحیف و پیش پاافتادهای او را رنج میداد. او مهر سرشاری نسبت به هر موجودی داشت که در معرض مخاطره قرار میگیرد. او مردمگریزی بود که هرگز مردم را تحقیر نکرد. سهراب شهیدثالث رفقای اندکی داشت و معتقد بود که تناقض هر هنرمند از طریق اثرش حل میشود. سهراب بیجایگزین بود و شیوهاش را در دورانش کسی تکثیر نکرد. حرف تلخی به کسی نمیزد و با کسی تندی نمیکرد. انسان شریفی به تمام معنا بود و وقتی سهراب درگذشت، جهان جای تنگتری شد.» مجله اینترنتی ستاره<ref name=":0" /> |
| آیدین آغداشلو نیز سالها قبل در مراسم بزرگداشت این فیلمساز گفته بود: «سهراب، مردمگریزی بود که مردم را دوست داشت. او میدانست کجا ایستاده و چه میکند.» | |
| آغداشلو مطرح کرده بود: «پنج مقاله درباره او نوشتم و بیم داشتم که از یاد برود و بعدها مطمئن شدم که از یاد نخواهد رفت. سهراب همیشه در کارهایش حدیث نفس میکند. او از شعار، سانتیمانتالیزم و احساسات گرایی بسیار نفرت داشت و هر چیز نحیف و پیش پاافتادهای او را رنج میداد. او مهر سرشاری نسبت به هر موجودی داشت که در معرض مخاطره قرار میگیرند. او مردمگریزی بود که هرگز مردم را تحقیر نکرد. سهراب شهید ثالث رفقای اندکی داشت و معتقد بود که تناقض هر هنرمند از طریق اثرش حل میشود. سهراب بیجایگزین بود و شیوهاش را در دورانش کسی تکثیر نکرد. حرف تلخی به کسی نمیزد و با کسی تندی نمیکرد. انسان شریفی به تمام معنا بود و وقتی سهراب درگذشت، جهان جای تنگتری شد.» | |
| مجله اینترنتی ستاره <ref>ستاره - [http://setare.com/fa/news/11854/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%B3%DB%8C%D9%86% بیوگرافی سهراب شهید ثالث]</ref> | |
| | |
| جستارهای وابسته ==<blockquote><figure-inline><figure-inline>[[پرونده:1.jpg|900x900پیکسل]]</figure-inline></figure-inline></blockquote><blockquote>'''شهر بیرحم'''</blockquote><blockquote>'''در آفتاب سوخت'''</blockquote><blockquote>''' درختانش پنجه باز کرد'''</blockquote><blockquote>'''و جوانهی آدمهایش خشکید'''</blockquote><blockquote>'''دیگر آفتاب غروب نکرد'''</blockquote><blockquote>''' باران گریست'''</blockquote><blockquote>'''و شهر بیرحم خوابید.'''</blockquote><blockquote>سهراب شهید ثالث – ۱۳۷۷</blockquote><blockquote>در مرور دوبارهی فیلمهای سهراب شهید ثالث، همچنان دو فیلم ساختهشدهی او در ایران را، با پسزمینههای تاریخی و اجتماعی متفاوت، تاثیرگذارتر و جهانیتر و چند لایهتر مییابیم.</blockquote><blockquote> فیلمهای '''''یک اتفاق ساده''''' و '''''طبیعت بیجان''''' با قرار گرفتن آدمها در پس زمینهای بکر و بدوی، آن هم در کشوری با سابقهی تاریخی کهن، خودبهخود بازتاب درونی زندگی مردمی خاموش، سرکوبشده و رنجکشیده به شمار میروند که به ویژه در '''''طبیعت بیجان''''' با قرار گرفتن پیرمرد در کنار ریل راهآهن، و عبور هر روزهی قطار از کنار خانهاش ، مایههایی هستیشناختی نیز مییابد.</blockquote><blockquote>فیلمهای ساختهشده در آلمان به دلیل پسزمینهی متفاوتشان – که اغلب در فضای شهری و مدرن میگذرند – به شیء شدن آدمها، پوچی و از خودبیگانگی و دیدگاه چپ انتقادی نزدیک میشوند. دیدگاهی که در آن میتوان رد نگرشهای فلسفی مکتب فرانکفورت، همچون نظریههای آدورنو و هورکهایمر و مارکوزه را نیز ردیابی کرد.</blockquote><blockquote>مایههای تکرار شوندهی مضمونی و ساختاری فیلمهای سهراب شهید ثالث را همچنان میتوان ردیابی کرد. در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:</blockquote><blockquote>'''۱- تکرار:'''</blockquote><blockquote>«تکرار» یکی از ساختمایههای مهم فیلمهای او به شمار میرود. کنشهای تکراری در نماهای طولانی و مکانهای تکراری هر روزه، به تدریج از معنا تهی میشوند و به مایهای درونیتر، در جهان آدمها اشاره میکنند. نماهایی که به نگاهی صبور و با تأمل بدل میشوند تا تماشاگر خود را در عین سادگی به نگاهی درونیتر دعوت کنند. اگرچه فیلمها در نشان دادن دنیای درونی و چند لایهی آدمها با سکوت و ایجاز پیش میروند؛ اما در نشان دادن پرسههای طولانی و مسیرهای همیشگی، با حوصله پیش میروند تا جایی که گاه تماشاگر را پس میزنند و ارتباط آنها را با جهان فیلمها قطع میکنند. گاه پیش میآید که یک مسیر تکرارشده با جزئیات در فیلم، چندبار با همان نماها و ضرباهنگ نشان داده میشود که به نظر میرسد از ایجاز و دکوپاژ و برشهای فشرده به دور هستند به ویژه در فیلم '''''نظم''''' و '''''وقت بلوغ''''' که تکرار نقش اساسی در پرداخت آنها دارد.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''در غربت'' '''کارگر تُرک هر روز مسیر تکراری خانه تا کارخانه را طی میکند و پشت دستگاه مینشیند و کاری تکراری را انجام میدهد.</blockquote><blockquote>در '''''قرنطینه''''' سناریویی که از ساخت آن جلوگیری شد، نوجوانان بزهکار در تکرار اعمال روزانهی زندان به سر میبرند و نگاهشان به پشت میلههای زندان دوخته شده است.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''نظم''''' مرد، مهندسی ست که هر روز صبح بیدار میشود و به خیابان میرود. او به دلیل اینکه نمیتواند خود را با یک نظم کاری خشک و ماشینی تطبیق دهد، بیشتر به سکوت و درونگرایی و پرسه زدن در خیابان روی آورده است.</blockquote><blockquote>''' ۲- رابطههای مُرده:'''</blockquote><blockquote>عشق یا رابطهی میان زن و مرد در فیلمها دیده نمیشود. زن و مرد اغلب همدیگر را درک نمیکنند و هر یک در تنهایی خود به سر میبرند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''در غربت''' ''کارگر تُرک در پارک میخواهد با زنی آلمانی ارتباط برقرار کند؛ اما آنها زبان همدیگر را نمیفهمند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''گلهای سرخی برای آفریقا''''' مرد جوان به طور اتفاقی با «کارولا» همراه میشود؛ اما این ارتباط جز رابطهای مکانیکی و غریزی نیست پس به سرعت به تکرار و عذاب بدل میشود . مرد در انتها خودکشی می کند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''نظم''''' مهندس با دستمزد کار همسرش زندگی میکند و هیچ لحظهی رمانتیک یا جذابی میان آن دو دیده نمیشود. آنها با هم به خرید یا سینما یا مهمانی نمیروند و در خانه به شکلی بیروح کنار هم هستند. زن در انتها مرد را به آسایشگاه روانی میسپارد .</blockquote><blockquote>در یکی از فیلمنامههای فیلم نشدهی او، پیرمردی در اواخر عمر با عشق دوران جوانیاش روبرو میشود. پیرمرد از پیرزن گلایه دارد؛ اما دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده است. یک روز زن میمیرد و پیرمرد بی او، به ادامهی زندگی معمولی و هر روزهی خود میپردازد.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''خاطرات یک عاشق''''' مرد همه عمر منتظر آمدن معشوقش است. هر شب برایش نامه مینویسد و با او تکگویی درونی دارد در حالی که از مدتها پیش، جسد او که توسط خودش کشته شده، زیر تختخوابش قرار دارد.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''اتوپیا''''' رابطهی میان زنان و مردان جز رابطهای تنانی و بهرهکشانه نیست که به شکل «کاری» مکانیکی و بیروح دیده میشود.</blockquote><blockquote>بی ارتباطی در رابطهی زن و مرد، در مناسبات دیگر میان آدمها نیز دیده میشود: بیارتباطی فرد با محیط کار و همکارانش، عدم ارتباط آموزش با شاگردان مدرسه، بیارتباطی دکتر با بیماران، بیارتباطی والدین با فرزندان و… فضایی مُرده و یأسآلود به فیلمها بخشیده است.</blockquote><blockquote>''' ۳- کودکی از دست رفته''':</blockquote><blockquote> تکیهگاه عاطفی و مرکزی «مادر» به صورت نمادی از ثبات و امنیت در اغلب فیلمها نفی شده است و فرزندان در این میان قربانیان اصلی به شمار میروند. کودکانی که در میان گرفتاریها و مشکلات بزرگترها انگار فراموش شدهاند.</blockquote><blockquote>مادر در فیلم '''''یک اتفاق ساده،''''' تنها وظیفهی سیر کردن شکم و شستن ظرفها را بر عهده دارد، از این رو حضور یا عدم حضور او، تأثیر به سزایی در زندگی دیگران ندارد؛ کسی در مرگش گریه نمیکند. پس از مرگ مادر، صحنههای سکوت و مکث بر روی کارهای روزمرهی پسر، معنایی دو چندان مییابد.</blockquote><blockquote>مادر در فیلم '''''طبیعت بیجان''''' همچون طبیعتی نابارور و بیحضور است. از حضور فرزند، خوشحال یا نگران نمیشود. تنها نگرانی او، نگرانیِ غذایی است و تنها در یک صحنه به پدر میگوید به پسر سربازش که به مرخصی آمده کمی پول بدهد. خالی بودن محیط زندگی آنها و رها شدگیشان با سردی عواطفشان همراه شده است.</blockquote><blockquote>مادر، در فیلم '''''فرزند خواندهی ویرانگر''' ''به رغم اینکه کودکی از پرورشگاه به عنوان فرزند خوانده انتخاب میکند؛ اما به زودی با او مشکل پیدا میکند و حتی او را سرکوب میکند تا جایی که در انتها فرزند در یک نامه از پدر میخواهد او را به آسایشگاه بازگرداند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''وقت بلوغ''''' پسربچه در نبود مادر – که شبها تا دیروقت کار میکند – در خانه و کوچه و محله و حتی مدرسه، تنهاست و با مادر ارتباط عمیقی ندارد. گاه برای پیرزن نابینای همسایه خرید میکند، یک دوچرخه میخواهد، کمی پول به جیب میزند. مادر برای اینکه بتواند از پس خرجهای زندگی برآید هیچ پشتیبانی ندارد و مجبور به تنفروشی شده است. در انتها کودک به شغل واقعی مادرش پی میبرد. «کودکی از دست رفته» در این فیلم نمود آشکارتری دارد.</blockquote><blockquote>پسر در فیلم '''''یک اتفاق ساده''''' هم با کسی رابطه ندارد، دوستی ندارد و در مدرسه تنهاست. او خیلی زود مجبور به کمک کردن به شغل دشوار پدر شده است. با مرگ مادر، زندگی او نیز در یک یتیمشدگی گسترده، رها میشود.</blockquote><blockquote>''' ۴- حذفِ خود:'''</blockquote><blockquote>فضای اغلب فیلمها، به فضای رخوتناک قبرستانی سرد شبیه است با آدمهایی که بیشتر به «مُدلی» از یک انسان شبیه هستند تا شخصیتی زنده. از این رو، بازیها هم اغلب «مدلوار» است. آنها همچون اشیا، گوشه و کنار قابها قرار دارند و کنشهایی یکسان انجام میدهند. گرچه در فیلمهای اولیه، نقشها خودکشی نمیکنند؛ اما راه نجاتی نیز برای آنها دیده نمیشود. در فیلمهایی که در آلمان ساخته شدهاند، نقشها در لبه و مرز خودکشی قرار دارند. در دو فیلم، سرانجام نقش اصلی فیلم اقدام به خودکشی و حذف خود میکند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''درخت بید''''' مرد به دنبال پولهای دزدی، یک روز صبح بلند میشود و خیلی عادی در آب رودخانه، آرام خود را غرق میکند.</blockquote><blockquote>در سناریوی '''''قرنطینه''''' زنی که در جایگاه مادر بچههای بزهکار قرار گرفته و به نوعی تکیهگاه عاطفی آنها به شمار میرود. یک روز صبح در دستشویی خودکشی میکند. از آن روز بچهها با احساس بیپناهی شدیدتری در زندان به زندگی رنجآور خود ادامه میدهند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''گلهای سرخ برای آفریقا''''' مرد جوان نه به زندگی با زن جوان -«کارولا»- ادامه میدهد و نه به آرزوی سفر به آفریقا میرسد. در انتها او با گلوله، مغز خود را متلاشی میکند در حالی که نگاهش به هواپیمایی است که از بالای سرش میگذرد.</blockquote><blockquote>''' ۵- خشونتِ متن و اجرا''':</blockquote><blockquote>تنهایی، بیارتباطی، روزمرگی و بیتوجهی فرد یا سیستم به افراد حاشیهای یا اقلیتها و… به خشونتی آشکار و پنهان در متن فیلمها میانجامد که فضایی افسرده و بنبست مانند را در آنها ایجاد کرده است. نگاه سرد و جدی فیلمها به این مناسبات، در اجرا نیز این بنبست و خشونت را نشان میدهد. این فضای بنبست مانند در برخی از فیلمها به عصیان و خشونت متقابل آدمها میانجامد. به ویژه در فیلمهای آلمانی شهید ثالث میتوان به خوبی ریشههای خشونت و مواجهه با سیستم را در شخصیتهای مهاجر فیلمها دید. این خشونت و عصیان گاه به حذف خود میانجامد و گاه به حذف دیگری.</blockquote><blockquote>«دیگری» بودن یا دیگری شدن به صورت گسترده، در تمامی فیلمهای شهید ثالث دیده میشود. آدمهای حاشیهای، فراموش شده که کسی به زندگی آنها توجه ندارد و در حاشیهی شهرهای بزرگ به سر میبرند. اغلب شخصیتهای فیلمهای آلمانی او را مهاجران و اقلیتها تشکیل میدهند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''گیرندهی ناشناس''''' کارگر ترک مقیم آلمان که رابطهای با یک زن آلمانی پیدا کرده، در انتها توسط شوهر ناسیونالیسم زن، کشته میشود.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''گلهای سرخی برای آفریقا'''''، مرد جوان، خشونت آشکاری نسبت به اطراف خود نشان میدهد. پیرمردی را میکشد و زن جوان -« کارولا»- را آزار میدهد تا او سقط جنین کند.</blockquote><blockquote>در فیلم '''''اتوپیا'''''، زنها، بی امید نجات، مجبور به تنفروشی شدهاند و هیچ چشمانداز روشنی برای آیندهی آنها وجود ندارد. خشونتی عاطفی و اقتصادی که آنها را به کارگر جنسی بدل کرده و ویژگیهای انسانی آنها را نادیده میگیرد. در انتها زنها در کنار همدیگر با خشونتی آشکار، به قتل صاحب سرمایه روی میآورند. در برخی از فیلمها نیز به حذف خود روی میآورند و خودکشی را تنها راه نجات مییابند.</blockquote><blockquote>''' ۶- غیر نمایشی بودن''':</blockquote><blockquote>فیلمها در تکرار نماهای ثابت طولانیشان، به موتیفهای آزاد روی میآورند؛ به جزئیات غیر داستانی، بیماجرا و غیر نمایشی؛ به فاصلهی میان ماجراها و مکث روی لحظههای مُرده و از اشاره به واقعهی اصلی خودداری میکنند. اطلاعات در آنها قطرهچکانی و گاه ناگفته باقی میمانند. پرهیز از موسیقی تأکیدی و احساس برانگیز، برجستهسازی صداهای محیطی. صداها همیشه در حداقل خود، حداکثر تأثیر را ایجاد میکنند و ضرباهنگی که از سلسلهی تکرارها شکل میگیرد، طول حسی نماها را تعیین می کند. تماشاگر همواره در جایگاه «ناظر» و با فاصله قرار میگیرد و از درگیری احساسی با فیلم یا نقشها ، جلوگیری میشود. همین جایگاه موجب میشود تماشاگر در جایگاه «قضاوت» قرار گیرد و جاهای خالی زندگی نقشها را، خود پُر کند. فیلمها تعبیر و تفسیر ارائه نمیکنند بیشتر جهان را نشان میدهند. داستان پرپیچ و خم دراماتیک و بازیهای نمایشی به چشم نمیخورد و تصویر و نگاه، حرف اول را در ساخنار فیلمها میزند.</blockquote><blockquote>'''در افق معنایی امروز'''</blockquote><blockquote> امروز که به فیلمهای آلمانی سهراب شهید ثالث نگاه میکنیم ناخودآگاه این نگاه سراسر سرد و مُردهی آنها به زندگی و مناسبات میان آدمها، به نظر یک بعدی میآید. روشی که از زندگی نیمه مُردهی متنها، به زندگی مؤلف نیز کشانده شد و او را نیز در خود حل کرد یا «بلعید». او خود نیز در بنبستی که از طریق فیلمهایش ساخته بود، با نقشها و شخصیتهایش یکی شد و در همان فضای بیچشمانداز و خشونت عاطفی و مدرنی گرفتار شد که خود در فیلمهایش نشان داده بود. نگاه و روشی که او انتخاب کرد، به او اجازه نمیداد از دالانی که خود ساخته بود بیرون بیاید و فضاهایی تازه را تجربه کند و دامنه و امکان زیست و نگاه خود را به گسترههای تازه ببرد. در برخی از فیلمها، از نگاه شخصیتهای زن میتوان صدای انتقاد و خروج از بحرانی که اغلب مردها در آن گرفتار آمدهاند شنید؛ اما در انتها این مرد است که همچنان لجوجانه به راه خود میرود و نگاههای دیگر به حاشیه رانده میشوند. نیاز به تغییر را در برخی تغییرهایی که در فیلمهای آخرش به وجود آورد، میتوان دید. خط داستانی پر رنگتر، استفاده از بازیگران و بازیهای دراماتیکتر، کاربرد موسیقی و نماهای دارای حرکت دوربین و استفادهی بیشتر از رنگهای گرم. نگاه کلی او از بنبست هستیشناسانهی اولیه به تدریج به عصیان و خشونت پایانی رسید؛ چنان که در فیلم '''''اتوپیا''،''' زنان، مرد سودجو را به شکلی فجیع به قتل میرسانند و در '''''گل های سرخی برای آفریقا''''' جوان حاضر نیست به زندگی معمولی با زن جوان بازگردد و خودکشی میکند. شاید به دلیل همین نگاه یک بعدی به مناسبات پیجیدهی هستی، علی رغم تأثیر انکارناپذیری که دو فیلم بلند او در سینمای ایران گذاشت، علی رغم تصور ما، به گفتهی بسیاری، امروز در سینمای آلمان، فیلمهای او، نگاه و جایگاهی ندارد. او که میکوشید در سینمای آلمان از دیگری بودن و نگاه یک مهاجر، به نگاه یک اروپایی اصیل تبدیل شود، در انتها همچنان «دیگری» باقی ماند و همچون فیلم''''' فرزند خواندهی ویرانگر''''' که در آن مادر خانواده، فرزندی را که از پرورشگاه آورده است، همچنان به مثابه «دیگری» میبیند و با حسادت او را آزار میدهد، تا جایی که سرانجام کودک میخواهد به پرورشگاه بازگردد. <ref>آنگاه - [http://www.angahmag.com/1451/%D9%86%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84%DA%98%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1 نستالژیی برای جای دیگر]</ref></blockquote>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منبع == |
| {{پانویس}}
| | <references /> |
سهراب شهیدثالث، (متولد ۷ تیر ۱۳۲۲تهران - درگذشت ۱۰ تیر ۱۳۷۷ شیکاگو) کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما که یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران است.[۱]
سهراب شهید ثالث |
---|
|
زادروز | متولد ۷ تیرماه ۱۳۲۲تهران تهران |
---|
درگذشت | درگذشت ۱۰ تیرماه ۱۳۷۷ شکاگو شیکاگو |
---|
علت مرگ | سرطان |
---|
ملیت | ایرانی |
---|
پیشه | کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما |
---|
سهراب شهیدثالث، کارگردانی، در رشتهی سینما از "مدرسهی پروفسور کراس" است. فیلمهای طبیعت بیجان و یک اتفاق ساده ساخته این کارگردان برنده جوایز بینالمللی شدهاند. او نزدیک به ۲۰ فیلم کوتاه ساخت که هرگز اکران نشدند. از او تنها فیلم طبیعت بیجان در جمهوری اسلامی از تلویزیون پخش شد که البته یک صحنهی کلیدی از آن حذف گردید.
سهراب شهیدثالث، در دهم تیرماه سال (۱۳۷۷) بر اثر بیماری سرطان کبد در شیکاگو، دیده از جهان فروبست.[۲]
زندگینامه
سهراب شهیدثالث کارگردان، فیلمنامهنویس، مترجم، و تدوینگر سینما بود که در ۷ تیرماه سال ۱۳۲۲ در تهران به دنیا آمد و به عنوان یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران و از بنیانگذاران کانون سینماگران پیشرو بود.
سهراب شهیدثالث، کارگردان همدوره و همعصر ناصر تقوایی، علی حاتمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، پرویز کیمیاوی، مسعود کیمیایی و عباس کیارستمی بود. فیلمسازی را در این دوران شروع کرد و در مسیری متفاوت از حاتمی، مهرجویی، تقوایی و بیضایی حرکت کرد و سبک کار خاص خود را داشت. سهراب شهیدثالث در اندکی بیش از نیمقرن، ۲۲ فیلم کوتاه و بلند مستند و دوازده فیلم سینمایی ساخت. دست کم دو فیلم نخست که در ایران ساخت؛ در شمار آثار ماندگار سینمای ایران است.
در سالهای نوجوانی او خلاقیت خود را با نوشتن و اجرای چند نمایشنامه به همراه دوستانش نشانداد. در سال ۱۳۴۲ ایران را به مقصد وین به منظور تحصیل در رشته سینما ترک کرد و در مدرسه کارگردانی و بازیگری پروفسور کراوس وین مشغول به تحصیل شد اما تحصیلات او به علت تشخیص نشانههای بیماری سل در وی قطع شد. در میانه درمان او به پاریس رفت تا تحصیلات سینمایی خود را در مدرسه کنسرواتوار مستقل سینمای فرانسه ادامه دهد. وی سال ۱۳۴۸ به ایران بازگشت و در وزارت فرهنگ و هنر مشغول به کار شد.
آغاز کار هنری
شهیدثالث در این دوران چندین فیلم مستند با موضوع رقصهای محلی در میان اقوام مختلف ایران ساخت. شهیدثالث در دوران اقامتش در ایران دو فیلم «یک اتفاق ساده» (۱۳۵۲) و «طبیعت بیجان» (۱۳۵۳) را ساخت که هر دو بخاطر نگاه واقعگرایانه اجتماعی و سبک سینمایی نوآور و تجربهگرایانه برنده جوایز معتبر بینالمللی شدند. همچنین چندین مستند کوتاه در مورد شرایط ناگوار طبقه کارگر در ایران ساخت که مضامین انتقادی پنهان در آنها به مذاق مسئولان خوش نیامد و نهایتاً مجبور به ترک کشور شد.
با اقامت در آلمان از سال ۱۳۵۳ وی شروع به تولید مستندهایی برای رسانههای آلمانی کرد که این فیلمها برای وی شهرت بینالمللی بیشتری به ارمغان آورد. شهید ثالث فیلمهای «در غربت» (۱۳۵۴)، «قرنطینه» (۱۳۵۵)، «زمان بلوغ» (۱۳۵۵)، «آخرین تابستان گرابه» (۱۳۵۹) و «یک زندگی، چخوف» (۱۳۶۰) و … را در زمان اقامتش در آلمان ساخت. اداره مهاجرت محل اقامت او در آلمان چندبار خواست اورا از آلمان اخراج کند و در گذرنامه او مهری زدند با متن «اجازه اقامت جایگزین اجازه کار نیست». شهیدثالث دلگیر شده و از آلمان به چکسلواکی نقل مکان کرد. او از نظر سیاسی، چپگرا و از اعضای حزب توده ایران بود.
شهیدثالث که به تعبیر خودش چخوف برایش «مسئلهای است شخصی و خصوصی» و نمیتواند خود را از زیر بار اثرات فرهنگی دیدگاههای او خلاص کند، گفتهاست: «من فیلمهایم را از زاویه نگاه یک نظارهگر میسازم و با این روش اجازه میدهم مخاطبانم خودشان به قضاوت بنشینند.»[۱]
سبک
حدود دو دهه از مرگ سهراب شهیدثالث میگذرد اما هنوز جایگاه واقعی او در سینمای ایران مشخص نشده است در حالی که او تأثیرات بسیاری در رشد سینما در ایران داشته است.
سهراب شهیدثالث در برخورد با چگونگی تصویرکردن واقعی سبک خاصی دارد. او در نشان دادن زندگی انسانهای حاشیهنشین در روستاها و شهرستانها با کشدادن زمان و تأکید روی طمأنینه و صدا که تماما در صحنه ضبط میشود تلاش میکند تنهایی و ملال آنها را به نمایش بگذارد.
او حدود ۲۰ فیلم کوتاه ساخت که هرگز به اکران گذاشته نشدند. در تلویزیون جمهوری اسلامی تنها دو فیلم طبیعت بیجان از وی به نمایش درآمد که البته یکی از مهمترین صحنههای آن یعنی پناه بردن مرد سوزنبان به میکده از آن حذف شده است.[۳]
آثار سهراب شهیدثالث
فیلم کوتاه قفس ۱۳۴۸
گزارشی از مراسم ذکر و سماع دراویش در کردستان (بزم درویشان ۱۳۴۸) = مهاباد
تعمیر آثار باستانی تخت جمشید ۱۳۴۸(رستاخیز) مستند تصاویری از خرابههای تخت جمشید و مرمت و بازسازی بخشهایی از آن
رقصهای تربت جام (۱۳۴۸) مستند نمایش رقص سنتی و محلی تربتجام توسط رقصندگان حرفهای وزارت فرهنگ و هنر
رقص بجنوردی (۱۳۴۸) مستند گروهی از مردان و زنان رقص سنتی و محلی بجنورد را به نمایش میگذارند
رقصهای محلی ترکمن (۱۳۴۸) اجرای رقصهای سنتی و محلی ترکمن توسط مردان
آیا…؟ (۱۳۵۰، فیلم کوتاه)
سیاه و سفید (۱۳۵۱) فیلم کوتاه برنده جایزه ویژه جشنواره لس آنجلس و جایزه ویژه جشنواره سانفرانسیسکو
یک اتفاق ساده (۱۳۵۲) جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین، جایزه منتقدان بینالمللی جشنواره جهانی فیلم تهران
طبیعت بیجان (۱۳۵۳) جایزه خرس نقرهای، جایزه فیپرشی، جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین
در غربت (۱۳۵۴) جایزه فیپرشی، جایزه اینتر فیلم و جایزه هیئت ژوری کاتولیک از جشنواره فیلم برلین
وقت بلوغ (زمان بلوغ) (۱۹۷۶)
خاطرات یک عاشق (۱۹۷۷) یادداشتهای روزانه یک عاشق
تعطیلات طولانی لوته ایزنر (۱۹۷۸، ۱۶ میلیمتری)
نظم/ همه چیز روبراه است (۱۹۷۹، نامزد جایزه هوگو طلایی از جشنواره شیکاگو)
آخرین تابستان گرابه (۱۹۸۰، ۱۶ میلیمتری / برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد، به علاوه پنج هزار مارک و برنده جایزه بهترین فیلم تلویزیونی)
آنتون پ. چخوف: یک زندگی (۱۹۸۱ ، ۱۶ میلیمتری)
اوتوپیا (۱۹۸۲ ، برنده جایزه آکادمی هنرهای تجسمی به عنوان بهترین فیلم سال)
گیرنده ناشناس (۱۹۸۳–۱۹۸۲ ، ۱۶ میلیمتری)
هانس، نوجوانی از آلمان (۱۹۸۳)
درخت بید (۱۹۸۴)
فرزندخوانده ویرانگر (۱۹۸۵)
گلهای سرخ برای آفریقا (۱۹۹۱)
درگذشت سهراب شهید ثالث
وی چند سال پیش از مرگش به آمریکا رفت و در شیکاگو اقامت نمود و از آن پس فیلمی نساخت. او در دهم تیرماه سال ۱۳۷۷ بر اثر بیماری سرطان کبد در شیکاگو درگذشت. آیدین آغداشلو نیز سالها قبل در مراسم بزرگداشت این فیلمساز گفته بود: «سهراب، مردمگریزی بود که مردم را دوست داشت. او میدانست کجا ایستاده و چه میکند.» آغداشلو مطرح کرد: «پنج مقاله دربارهٔ او نوشتم و بیم داشتم که از یاد برود و بعدها مطمئن شدم که از یاد نخواهد رفت. سهراب همیشه در کارهایش حدیث نفس میکند. او از شعار، سانتیمانتالیزم و احساساتگرایی بسیار نفرت داشت و هر چیز نحیف و پیش پاافتادهای او را رنج میداد. او مهر سرشاری نسبت به هر موجودی داشت که در معرض مخاطره قرار میگیرد. او مردمگریزی بود که هرگز مردم را تحقیر نکرد. سهراب شهیدثالث رفقای اندکی داشت و معتقد بود که تناقض هر هنرمند از طریق اثرش حل میشود. سهراب بیجایگزین بود و شیوهاش را در دورانش کسی تکثیر نکرد. حرف تلخی به کسی نمیزد و با کسی تندی نمیکرد. انسان شریفی به تمام معنا بود و وقتی سهراب درگذشت، جهان جای تنگتری شد.» مجله اینترنتی ستاره[۱]
منبع