۱۷۴
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی « '''راهرو مرگ،''' نام راهروی انتقال زندانیان سیاسی به نزد هیات مرگ برای محاکمه...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:راهرو مرگ ۲.JPG|بندانگشتی|راهرو مرگ بازسازی شده از زندان گوهردشت]] | |||
'''راهرو مرگ،''' نام راهروی انتقال زندانیان سیاسی به نزد هیات مرگ برای محاکمه مجدد است. این نام را زندانیان سیاسی دههٔ ۶۰ که در جریان [[قتل عام ۶۷|قتلعام سال ۱۳۶۷]] در زندان بودند به دلیل سرانجام خونین زندانیان پس از بازگشت از نزد [[هیئت مرگ]] به این راهرو دادند. زندانبانان جمهوری اسلامی برای بردن زندانیان به سالن اعدام، آنها را از بند یا سلول صدا زده و در این راهرو بهفاصلهٔ یک تا یک و نیم متر از هم مینشاندند. زندانیان در این حالت چشمبند به چشم داشته و مجاز به صحبت با یکدیگر نبودند. زندانیان ساعتها در راهرو مرگ در انتظار دریافت حکم اعدام از طریق هیأت مرگ بودند. آنان با چشمانی بسته نظارهگر قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ بودند. مجاهدان و زندانیان سرموضع از گروههای دیگر در ماه مرداد و شهریور گروه گروه به همراه پاسداران پس از عبور از راهروی مرگ به سوی سالن مرگ هدایت شدند. | '''راهرو مرگ،''' نام راهروی انتقال زندانیان سیاسی به نزد هیات مرگ برای محاکمه مجدد است. این نام را زندانیان سیاسی دههٔ ۶۰ که در جریان [[قتل عام ۶۷|قتلعام سال ۱۳۶۷]] در زندان بودند به دلیل سرانجام خونین زندانیان پس از بازگشت از نزد [[هیئت مرگ]] به این راهرو دادند. زندانبانان جمهوری اسلامی برای بردن زندانیان به سالن اعدام، آنها را از بند یا سلول صدا زده و در این راهرو بهفاصلهٔ یک تا یک و نیم متر از هم مینشاندند. زندانیان در این حالت چشمبند به چشم داشته و مجاز به صحبت با یکدیگر نبودند. زندانیان ساعتها در راهرو مرگ در انتظار دریافت حکم اعدام از طریق هیأت مرگ بودند. آنان با چشمانی بسته نظارهگر قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ بودند. مجاهدان و زندانیان سرموضع از گروههای دیگر در ماه مرداد و شهریور گروه گروه به همراه پاسداران پس از عبور از راهروی مرگ به سوی سالن مرگ هدایت شدند. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۷: | ||
اکبر صمدی از دیگر شاهدین اشرف۳ گفت:<blockquote>در بند ۲ طبق بالا بودم و روز ۸مرداد پاسدارها ما را ازبند بیرون آورند و به راهروی مرگ بردند. زندانیان دیگر از جمله حقیقت طلب، شهریار فیضی، فرامرز جمشیدی، حیدر صادق کیاآبادی، علیرضا سپاسی... بودند که همه اسامی که خواندم در جریان قتلعام اعدام شدند. روز دوازدهم چند پاسدار آمدند فرعی پایین و دو سری اسامی را خواندند من جزو سری اول بودم. بعد آمدیم در راهرو مرگ نشستیم و تقریباً اوایل صبح بود. بعد از چند دقیقه ناصریان اسم مرا خواند و به هیأت مرگ برد. ...بعد عصبانی شد و مرا از اتاق بیرون انداخت و به راهرو مرگ فرستاد. وقتی نگاه کردم کسی از بچهها دیگر نبود عدهیی جدید را آوردند و رضا فلانیک را هم برده بودند. وقتی مجددا مرا برگرداند نزدیک عباس افغان بودم او تعادل روانی نداشت و در اوین در اثر شکنجه تعادلش را از دست داده بود. البته تنها عباس افغان چنین وضعیتی نداشت ۴نفر دیگر نیز تعادلشان را از دست داده بودند. عباس افغان را چند دقیقه بعد برای اعدام بردند. در راهرو مرگ تقریباً چراِغها خاموش بود ولی هرازگاهی که در سالن مرگ باز میشد من انعکاس نور را در آنجا میدیدم. در راهروی مرگ فقط میدیدم بچهها میروند و درتاریکی محو میشدند و پاسداران مرتب در تردد بودند. تعدادی مسلح نیز ایستاده بودند. اکبر صمدی روی ماکت نشان میدهد. دو نفر از آنها کنار در چهار لنگه می ایستادند سلاح کوتاهی داشتند. دو نفر هم مقابل در ورودی اتاق هیأت مرگ و دو نفر دیگر هم طرف دیگر اتاق هیأت مرگ ایستاده بودند. بچهها را از این قسمت داخل اتاق هیأت مرگ میکردند و از آن طرف به طرف راهرو مرگ میفرستادند. بعد از راهرو هیأت مرگ به سالن مرگ میرفتند. حیدر صادقی که با هم قبلاً در کریدور و با هم همبند بودیم حیدر نیز در این صفها بود و اعدام شد. اکبر صمدی در قسمت دیگری از شهادتش گفت: دوستم به من گفت به بچهها بگو همه را اعدام میکنند چون همه بچههایی که در کوریدور مرگ بودند از بچههای بند ما بودند. دو نفر از بچهها را در انتها و ابتدای کریدور (راهروی مرگ) گذاشتیم و من با صدای بلند گفتم یک نفر اینجا هست که من او را تأیید میکنم و اخباری دارد که برای شما میگوید و دوست من اطلاعات را به آنها گفت و گفت اعدامها در پنجم در اوین و هشتم در گوهردشت شروع شده.. در اوین بین ۴۰۰ تا ۵۰۰نفر اعدام شدهاند و رژیم تصمیم گرفته زندان را پاکسازی کند بعد گفت من میخواهم موضعتان را پایین بکشید. محمدرضا شهیر افتخار جلو من ایستاده بود گفت الآن نمیتوانیم کاری بکنیم و ما باید برویم و اعدام شویم چون رژیم سوءاستفاده میکند و شرایط را سختتر میکند انقلاب خون میخواهد و ما باید جوابش را بدهیم. ...من آن شب تا آخر شب در راهرو مرگ بودم و تقریباً تمامی نفرات را به سالن مرگ بردند.</blockquote><blockquote>او در قسمت دیگری در مورد وقایع ۱۵ مرداد میگوید: وقتی من از سلول خارج شدم داود لشکری مرا به راهرو مرگ برد. بعد رفتم پیش هیأت مرگ. بعد از گفتن اسم و مشخصات به راهرو مرگ رفتم. آنجا هم باز شاهد خواندن نام اعدامیها توسط حمید نوری بودم. او اسامی را میخواند و به انتهای راهرو مرگ میبرد. لیست اسامی که در این روز اعدام شدند را میدانم اما برای اینکه وقت دادگاه را نگیرم آنها را اعلام نمیکنم. اما لیست ۳۷۷نفر از اعدامیها را دارم. ۱۷۷نفر از گوهردشت تعدادی در گرگان تعدادی در خوزستان مانند حمید کرامتی. من تا غروب آنجا بودم و غروب مرا به بند۲ بردند</blockquote><blockquote>او در مورد وقایع ۱۸ مرداد میگوید: روز هیجده مرداد وقتی مرا به هیأت مرگ بردند. پورمحمدی و شوشتری با من صحبت کردند از آنجایی که نمیدانستم چه حادثهیی در پیش است وانمود کردم سر درد دارم و آنها صحبت را با من ادامه دادند و پورمحمدی گفت مصاحبه میکنی بعد مرا به راهرو مرگ انتقال دادند و هر نیم ساعت و ۴۰دقیقه یک سری اسامی را حمید عباسی میخواند و به انتهای راهرو مرگ میبردند. کسانی که باید اعدام میشدند به سالن میبرد و کسانی را که قرار بود به انفرادی ببرد به خط میبرد و وانمود میکرد میخواهد برای اعدام ببرد.</blockquote> | اکبر صمدی از دیگر شاهدین اشرف۳ گفت:<blockquote>در بند ۲ طبق بالا بودم و روز ۸مرداد پاسدارها ما را ازبند بیرون آورند و به راهروی مرگ بردند. زندانیان دیگر از جمله حقیقت طلب، شهریار فیضی، فرامرز جمشیدی، حیدر صادق کیاآبادی، علیرضا سپاسی... بودند که همه اسامی که خواندم در جریان قتلعام اعدام شدند. روز دوازدهم چند پاسدار آمدند فرعی پایین و دو سری اسامی را خواندند من جزو سری اول بودم. بعد آمدیم در راهرو مرگ نشستیم و تقریباً اوایل صبح بود. بعد از چند دقیقه ناصریان اسم مرا خواند و به هیأت مرگ برد. ...بعد عصبانی شد و مرا از اتاق بیرون انداخت و به راهرو مرگ فرستاد. وقتی نگاه کردم کسی از بچهها دیگر نبود عدهیی جدید را آوردند و رضا فلانیک را هم برده بودند. وقتی مجددا مرا برگرداند نزدیک عباس افغان بودم او تعادل روانی نداشت و در اوین در اثر شکنجه تعادلش را از دست داده بود. البته تنها عباس افغان چنین وضعیتی نداشت ۴نفر دیگر نیز تعادلشان را از دست داده بودند. عباس افغان را چند دقیقه بعد برای اعدام بردند. در راهرو مرگ تقریباً چراِغها خاموش بود ولی هرازگاهی که در سالن مرگ باز میشد من انعکاس نور را در آنجا میدیدم. در راهروی مرگ فقط میدیدم بچهها میروند و درتاریکی محو میشدند و پاسداران مرتب در تردد بودند. تعدادی مسلح نیز ایستاده بودند. اکبر صمدی روی ماکت نشان میدهد. دو نفر از آنها کنار در چهار لنگه می ایستادند سلاح کوتاهی داشتند. دو نفر هم مقابل در ورودی اتاق هیأت مرگ و دو نفر دیگر هم طرف دیگر اتاق هیأت مرگ ایستاده بودند. بچهها را از این قسمت داخل اتاق هیأت مرگ میکردند و از آن طرف به طرف راهرو مرگ میفرستادند. بعد از راهرو هیأت مرگ به سالن مرگ میرفتند. حیدر صادقی که با هم قبلاً در کریدور و با هم همبند بودیم حیدر نیز در این صفها بود و اعدام شد. اکبر صمدی در قسمت دیگری از شهادتش گفت: دوستم به من گفت به بچهها بگو همه را اعدام میکنند چون همه بچههایی که در کوریدور مرگ بودند از بچههای بند ما بودند. دو نفر از بچهها را در انتها و ابتدای کریدور (راهروی مرگ) گذاشتیم و من با صدای بلند گفتم یک نفر اینجا هست که من او را تأیید میکنم و اخباری دارد که برای شما میگوید و دوست من اطلاعات را به آنها گفت و گفت اعدامها در پنجم در اوین و هشتم در گوهردشت شروع شده.. در اوین بین ۴۰۰ تا ۵۰۰نفر اعدام شدهاند و رژیم تصمیم گرفته زندان را پاکسازی کند بعد گفت من میخواهم موضعتان را پایین بکشید. محمدرضا شهیر افتخار جلو من ایستاده بود گفت الآن نمیتوانیم کاری بکنیم و ما باید برویم و اعدام شویم چون رژیم سوءاستفاده میکند و شرایط را سختتر میکند انقلاب خون میخواهد و ما باید جوابش را بدهیم. ...من آن شب تا آخر شب در راهرو مرگ بودم و تقریباً تمامی نفرات را به سالن مرگ بردند.</blockquote><blockquote>او در قسمت دیگری در مورد وقایع ۱۵ مرداد میگوید: وقتی من از سلول خارج شدم داود لشکری مرا به راهرو مرگ برد. بعد رفتم پیش هیأت مرگ. بعد از گفتن اسم و مشخصات به راهرو مرگ رفتم. آنجا هم باز شاهد خواندن نام اعدامیها توسط حمید نوری بودم. او اسامی را میخواند و به انتهای راهرو مرگ میبرد. لیست اسامی که در این روز اعدام شدند را میدانم اما برای اینکه وقت دادگاه را نگیرم آنها را اعلام نمیکنم. اما لیست ۳۷۷نفر از اعدامیها را دارم. ۱۷۷نفر از گوهردشت تعدادی در گرگان تعدادی در خوزستان مانند حمید کرامتی. من تا غروب آنجا بودم و غروب مرا به بند۲ بردند</blockquote><blockquote>او در مورد وقایع ۱۸ مرداد میگوید: روز هیجده مرداد وقتی مرا به هیأت مرگ بردند. پورمحمدی و شوشتری با من صحبت کردند از آنجایی که نمیدانستم چه حادثهیی در پیش است وانمود کردم سر درد دارم و آنها صحبت را با من ادامه دادند و پورمحمدی گفت مصاحبه میکنی بعد مرا به راهرو مرگ انتقال دادند و هر نیم ساعت و ۴۰دقیقه یک سری اسامی را حمید عباسی میخواند و به انتهای راهرو مرگ میبردند. کسانی که باید اعدام میشدند به سالن میبرد و کسانی را که قرار بود به انفرادی ببرد به خط میبرد و وانمود میکرد میخواهد برای اعدام ببرد.</blockquote> | ||
<blockquote>در ۲۲ مرداد هم بعد از سوال و پرسش در هیئت مرگ اشراقی گفت برو بیرون و دوباره مرا به راهرو مرگ بردند. مدتی آنجا بودم بعد مرا به سلول دربسته منتقل کردند. نوبت بعد که من را به راهروی مرگ بردن. روبهروی اتاق هیأت مرگ یک اتاق بود صدای زنگ تلفن را شنیدم بعد یکنفر خارج شد آمد به هیأت مرگ و شلوغ شد و شروع کردن بحث کردن. حتی متوجه نبودن که یک زندانی در هیأت مرگ است بعد از چند دقیقه در هیأت مرگ باز شد و دو الی سه نفر خارج شدن. با حالت آشفتهای گفتند چه کسانی با آنها دوبار برخورد شده. بایستید و بعد پرسید چه کسانی یک بار برخورد شده بایستند و بعد گفت هر کی با او برخورد شده بایستد با خودم گفتم حتی ترتیبات هیأت مرگ را هم نمیخواهند اجرا کنند و دیگه امروز همه را اعدام میکنند. وقتی همه به خط شدیم دستم را روی شانه نفر جلوییم گذاشتم و بهعنوان نشانه خداحافظ شانههایش را فشردم. بعد همان نفر گفت حرکت کنید حرکت کردیم و پیچیدیم به سمت راهروی مرگ که منتهی میشد به سالن مرگ.</blockquote> | <blockquote>در ۲۲ مرداد هم بعد از سوال و پرسش در هیئت مرگ اشراقی گفت برو بیرون و دوباره مرا به راهرو مرگ بردند. مدتی آنجا بودم بعد مرا به سلول دربسته منتقل کردند. نوبت بعد که من را به راهروی مرگ بردن. روبهروی اتاق هیأت مرگ یک اتاق بود صدای زنگ تلفن را شنیدم بعد یکنفر خارج شد آمد به هیأت مرگ و شلوغ شد و شروع کردن بحث کردن. حتی متوجه نبودن که یک زندانی در هیأت مرگ است بعد از چند دقیقه در هیأت مرگ باز شد و دو الی سه نفر خارج شدن. با حالت آشفتهای گفتند چه کسانی با آنها دوبار برخورد شده. بایستید و بعد پرسید چه کسانی یک بار برخورد شده بایستند و بعد گفت هر کی با او برخورد شده بایستد با خودم گفتم حتی ترتیبات هیأت مرگ را هم نمیخواهند اجرا کنند و دیگه امروز همه را اعدام میکنند. وقتی همه به خط شدیم دستم را روی شانه نفر جلوییم گذاشتم و بهعنوان نشانه خداحافظ شانههایش را فشردم. بعد همان نفر گفت حرکت کنید حرکت کردیم و پیچیدیم به سمت راهروی مرگ که منتهی میشد به سالن مرگ.</blockquote> | ||
ویرایش