کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
 
{{جعبه زندگینامه
| اندازه جعبه      =
| عنوان            =
| نام              =
| تصویر            =سعد محسن.jpg
| اندازه تصویر      =
| عنوان تصویر      =
| زادروز            = ۱۳۱۸
| زادگاه            =قزوین
| تاریخ مرگ        = ۴ خرداد ۱۳۵۱
| مکان مرگ          =تپه‌های اوین
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|طول جغرافیایی محل دفن=
<!-- عرض جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض شمال-->
|latd=|latm=|lats=|latNS=N
<!-- طول جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض غرب-->
|longd=|longm=|longs=|longEW=E
| محل زندگی        =
| ملیت              =ایرانی
| نژاد              =
| تابعیت            =ایرانی
| تحصیلات            =مهندس تأسیسات
| دانشگاه          =دانشکده فنی
| پیشه              =
| سال‌های فعالیت    =
| کارفرما          =
| نهاد              =
| نماینده          =
| شناخته‌شده برای    =
| نقش‌های برجسته    = یکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران
| سبک              =
| تأثیرگذاران      =
| تأثیرپذیرفتگان    =اعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
| شهر خانگی        =
| تلویزیون          =
| لقب              =
| حزب              =سازمان مجاهدین خلق ایران
| جنبش              =
| مخالفان          =
| هیئت              =
| دین              =اسلام-شیعه
| مذهب              =
| منصب              =
| مکتب              =
| آثار              =
| خویشاوندان سرشناس =
| جوایز            =
| امضا              =
| اندازه امضا      =
| وبگاه            =
| پانویس            =
}}
'''علی‌اصغر بدیع‌زادگان'''
'''علی‌اصغر بدیع‌زادگان'''



نسخهٔ ‏۱۰ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۳۲

سعد محسن.jpg
زادروز۱۳۱۸
قزوین
درگذشت۴ خرداد ۱۳۵۱
تپه‌های اوین
ملیتایرانی
تابعیتایرانی
تحصیلاتمهندس تأسیسات
از دانشگاهدانشکده فنی
نقش‌های برجستهیکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران
تأثیرپذیرفتگاناعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران
دیناسلام-شیعه

علی‌اصغر بدیع‌زادگان

علی‌اصغر بدیع‌زادگان (زادروز 1319 - تیرباران ۴ خرداد ۱۳۵۱) از بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین خلق ایران بود. وی به همراه محمد حنیف نژاد و سعید محسن، سازمان مجاهدین خلق را در سال ۱۳۴۴ بنیان گذاری نمود. اصغر بدیع‌زادگان در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک شاه دستگیر گردید و در چهارم خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد[۱]

زندگینامه

 اصغر بدیع‌زادگان در سال1319 در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. خردسال بود که خانواده‌اش به‌ تهران آمدند و او دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. او با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیتهای جبهه ملی و نهضت آزادی در سالهای 1339 تا 1342 آشنا شد. اصغر در دوران تحصیل در دانشگاه به فعالیت سیاسی پرداخت، اما هیچ‌یک از افراد خانواده‌اش اطلاعی از فعالیتهای او نداشتند و ساواک شاه نیز تا هنگام دستگیریش هیچ سابقه‌یی از او نداشت. اصغر در سال1342 به نظام‌وظیفه رفت و پس از آن مدتی در کارخانه اسلحه‌سازی و سپس در کادر آموزشی دانشکده فنی دانشگاه تهران به‌کار پرداخت[۲]

فعالیت‌ها و تشکیل سازمان

علی‌اصغر بدیع‌زادگان همانند سایر دوستانش در فکر یافتن راه چاره‌یی برای نجات مردم بود. او با‌ مطالعه جنبشهای سیاسی و اجتماعی ایران متوجه شده بود که با‌ وجود تلاش و کوشــش مردم و فـــداکاری آنـــها، تـــمام راههای مبارزه به‌شکست منجر شده بود.

علی‌اصغر بدیع‌زادگان به‌این نتیجه رسیده بود که علت شکست مبارزات گذشته در این بود که رهبری و سازمان هدایت کننده حرفه‌یی نداشته‌اند. او فهمیده بود که اگر مبارزه، به‌عنوان یک حرفه و کار علمی در نظر گرفته نشود، محال است پیشرفتی حاصل شود. وی معتقد بود که بدون پا‌ گذاشتن روی شغل، پول، تحصیلات و زندگی نمی‌توان مبارزه کرد. او همیشه تکرار می‌کرد

«ارزش هر‌ کس در مبارزه به‌اندازه مایه‌یی است که در این راه می‌گذارد».

در همین دوران بود که با‌ محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و چند‌ تن دیگر از دوستانش نزدیکتر شد و هسته اولیه سازمان را تشکیل دادند. اصغر طی سالهای 44 تا 50 به‌واسطه حرفه‌اش در دانشکده فنی دانشگاه تهران، که امکان برقراری تماس با دانشجویان و استفاده از امکانات دانشگاه را به‌ او می‌داد، در رشد سازمان چه از نظر نیروی انسانی و عضوگیری و چه از جهت تأمین امکانات، خدمات ارزنده‌یی انجام داد. او در سال‌1349 به‌عنوان مسئول گروهی از مجاهدین که برای آموزشهای نظامی در پایگاههای الفتح به‌ فلسطین اعزام شدند، از کشور خارج شد و در بازگشت علاوه بر تسلیحاتی که با خودش آورد، گنجینه‌یی از تجربیات نظامی را به سازمان منتقل کرد.[۳]

دستگیری

سازمان مجاهدین خلق ایران پس از مذاکره با سازمان الفتح برای آموزش نظامی اعضای خود گروهی را در سال ۱۳۴۹ به لبنان اعزام کرد تا در اردوگاه الفتح فنون رزمی را فراگیرند و بدیع زادگان یکی از کسانی بود که به این اردوگاه اعزام شد و پس از آموزش به همراه مقداری اسلحه به ایران بازگشت.  او از مرداد ۱۳۴۹ تا خرداد ۱۳۵۰ به عنوان «مسئول هماهنگی‌ها و فعالیت‌های سازمان در خارج از کشور» در پاریس، بیروت، امان و سوریه اقامت داشت و در اردوگاه‌های فتح دوره‌های آموزشی تیراندازی و ساختن مواد منفجره را گذراند.

در سال ۱۳۵۰در آستانه برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله ساواک بسیاری از فعالان سیاسی را برای برقراری امنیت دستگیر کرد و مبارزان نیز برای آزادی  همرزمان خود در اوایل مهر ماه تصمیم گرفتند تا با گروگان گرفتن شهرام پهلوی نیا فرزند اشرف پهلوی  زندانیان سیاسی را آزاد کنند. علی اصغر بدیع زادگان یکی از افراد تیم این عملیات بود که وظیفه رانندگی را بر عهده داشت . این عملیات با شکست روبه رو شد و اعضای آن از سوی ساواک شناسایی و تحت تعقیب قرار گرفتند. بدیع زادگان در منزل یکی از بستگانش دستگیر شد[۴]

ساواک، که پس از طرح ربودن شهرام پهلوی به‌شدت آشفته شده بود، هر چه در توان داشت روی شکنجه بدیع‌زادگان گذاشت تا بتواند سرنخی به‌دست آورد.

یکی از برادران مجاهد در این‌باره می‌گوید: «وقتی ساواک بدیع‌زادگان را دستگیر کرد، موقعیت او را در سازمان می‌دانست و به‌طور خاص از اقدامات عملی او باخبر بود و مشخصاً هم حنیف‌نژاد را از او می‌خواستند و او به‌صراحت یک‌ جواب را تکرار کرد:

”نمی‌گویم“.

چون خیلی چیزها برای ساواک مشخص شده بود، اصغر هیچ امکان دیگری جز مقاومت سرسختانه و رویارویی گوشت و استخوان با شلاق و اجاق و اتوی برقی نداشت. امکان استفاده از هیچ تاکتیکی را هم در بازجویی نداشت.[۲]

متجاوز از یک ماه او را به‌شدت شکنجه کردند. نخست او را روی اجاق نشاندند و سپس به پشت خواباندند. یک‌بار برای 4ساعت مداوم او را سوزاندند به‌طوری که سوختگی از پوست و گوشت گذشت و به‌نخاع رسید. اصغر در آستانه شهادت قرار گرفت اما هم‌چنان لب از لب نگشود و اسرار خلق را در سینه سوخته‌اش حفظ کرد. اصغر را با‌ همان سوختگیها در سلول انداختند و در را بستند. زخمهای سوخته چرک کرده و چرکها متعفن شد و فضای سلول را پرکرده بود، اما اصغر هیچ‌چیز نگفت و با آرامش و مظلومیت درد و سوختگی را تحمل می‌کرد. او که تقریباً نیمه فلج شده بود دیگر نمی‌توانست راه برود. دو‌ نفر زیر بغلش را می‌گرفتند و او را کشان‌کشان به‌اتاق شکنجه می‌بردند. با‌ این حال او تنها به‌ انقلاب و رهایی خلق و یارانش می‌اندیشید.[۵]

خانم شهین بدیع‌زادگان، خواهر اصغر، درباره این روزها نوشته است:

«ملاقات کوتاهی در زندان قزل‌قلعه به من و مادرم دادند. او را بعد از شکنجه‌ از اوین به قزل‌قلعه آوردند تا ما او را ببینیم. این زمانی بود که شایعه شهادت او زیر شکنجه همه‌جا پیچیده بود. روز 9آذر50 بود. ساواک در اتاق و در اطراف او بودند و من و مادرم بهت‌زده از وضعیت اصغر، فقط او را نگاه می‌کردیم. در اثر تحمل شکنجه‌های وحشتناک موهایش تماماً سفید شده و به‌اندازه 10سال پیر شده بود. ساواکی ها می‌گفتند ”مادر برایش میوه و شیرینی و موز و… بیاورید“. و او با وقار و متانت زیاد رو به مادرم کرد و گفت: ”چیزی نیاز ندارم و نمی‌خواهد چیزی بیاورید“ ».

سرانجام پس از 3بار عمل جراحی، هنگامی که دیگر امکان بهبودی نداشت[۲]

نامه علی‌اصغر بدیع‌زادگان از زندان

سلام به همه برادران

کلیات و برخی مسائل در مورد جنبش در حال اوج ایران که قـبلاً شـرایـط سختی را می‌گذراند به نظرم رسیده که به توصیه برادر شهیدم بهروز [علی باکری] درصدد جمع آوری و پاکنویس آن بودم که چهارشنبه غم انگیز ۳۰ فروردین و توطئه همزمانش (ابد دادن به محمد) پیش آمد که هنوز فکرم را مشغول کرده است.

چون فرصت سریعاً می‌گذرد (من المؤمنین رجال صدقوا…) لذا به طور نـاقص و پراکنده هر چه به نظرم رسیده می‌نویسم ولی مطمئنم که برادرانی که در خارج مسئولیت ادامه کار سازمان را در این شرایط بحرانی به دوش دارند با درس گرفتن از تجارب گـرانـبهای گـذشته و پـند گـرفتن از غفلت‌هایی که داشته‌ایم به بهترین وجه از عهده مسئولیت خطیر خود برخواهند آمد.

دچار احساسات نشدن [از] ضروری ترین وظایف است.

در ایـن لحـظات حساس، دوراندیشی و احساس مسئولیت و دچار احساسات نشدن ضروری‌ترین وظایف است.

تحلیل از وضع موجود ـ رژیم و خصوصیت‌های اصلی جامعه ـ‌ نسبت به گذشته تغییر اساسی نکرده و بنابراین تحلیل ما از چگونگی وضع جامعه و نقاط قوت و ضعف محوری رژیم نیز همان است که قبلاً شده.

مشخصات جامعه ما نظیر گذشته یأس از مبارزات بی محتوا و مسالمت جویانه٬ احساس حاکمیت رژیم و سیستم پلیسی گسترده آن و تنها یک امید (و گاهی امید مبهم) به مبارزه مسلحانه به عنوان تـنها راه موجود است.

سال قبل با برگزاری جشن تقریبا «بی سر و صـدا» دسـتگیری گـروه‌های مـبارز اصـلی مخصوصاً گروه ما که از پایگاه‌های وسیع توده‌ای برخوردار بود و نیز گروه سیاهکل کـه نـقطه امـید را روشن تر ساخته و رشد داد٬ و به دنبال آن کشتار بی رحمانه ۱۹ شهید سیاهکل در آستانه عید و اخیرا ۴ برادر ما با وجود تبلیغات وسیع و بی سابقه‌ای که در خارج و داخل شده بود٬ مردم را بیشتر در خود فرو خواهد برد و برایشان این سؤال را مطرح خواهد کرد که آیا واقعا رژیم و سیستم پلیسی‌اش ضربه ناپذیرند؟

جواب صحیح به این سؤال بایستی محور عمده خط مشی آتی جنبش باشد و عملیات بر این محور دور بزند.

چه در حال حاضر دو خصوصیت منفی حاکم در جامعه (یأس از مبارزات قدیم و تا اندازه ای از مبارزه، احساس حاکمیت و قدرت رژیم) تشدید و تنها نقطه امید در اثر شدت ضرباتی که در یک سال گذشته به گروه‌های مبارز وارد شده٬ در ابهام بیشتری فرو رفته است (تعداد شهدا تا حال حاضر ۵۲ شهید از چ ـ ف ـ خ ـ ۶ شهید از آرمان خلق، ۵ شهید از ن ـ م ـ خ٬ سه شهید دانشجو در شیراز و…)[۶]

وظیفه محوری گروه‌ها

بنابراین وظیفه محوری گروه‌ها عبارتست از:

۱ـ سعی در استمرار عـمل بـرای شکسـتن سکـوت و حاکمیت سیاسی دشمن و در نتیجه: دو وظیفه متضاد وابسته به هم.

۲ ـ سعی در استمرار جنبش و لذا حداکثر کوشش برای حفظ موجودیت سازمان.

وقفه در عملیات در شرایطی که رژیم بدون توجه به افکار عمومی داخل و خارج٬ بهترین فرزندان خلق را کشتار می‌کند و به این علت جو داغی را که از آسـتانه جشن‌ها و حتی اوایل سال قبل به وجود آمده به اوج شدت رسانده و نفرت و کینه عمومی را برانگیخته است؛ تأثیری جز تشدید یأس موجود در جامعه و برباد دادن ثمره چندین ماه پشتیبانی عمومی مـردم ندارد و نشان خواهد داد که علیرغم امیدی که مردم به جنبش جدید دارند٬ همان گونه که دستگا‌ه‌های تبلیغاتی رژیم ادعا دارند این جنبش چیزی جز یک تب داغ زودگذر نبوده و رژیم توانسته است مجدداً قدرت و حاکمیت سیاسی و پلیسی خود را تحکیم بخشد.

اما از طرف دیگر رژیم در حال حاضر در حداکثر آمادگی ممکن برای تار و مار کردن نطفه جنبش چریکی در ایران است.[۶]

برگزاری جشن شیاطین و دام رژیم

برگزاری جشن شیاطین در سال گذشته و شرایط مناسب داخلی و خارجی که برای ضربه زدن به رژیم از نظر سیاسی بوجود آمده بود٬ تقریباً کلیه گروه‌ها را تحریک کرد که خود را برای ضربه زدن به رژیم آماده کنند و به واقع مناسب‌ترین موقع برای ضربه زدن می‌توانست باشد. منتهی در صورتی که گروه‌ها از نظر کیفیت خود را آماده برای وارد کردن چنین ضربه‌ای می‌کردند٬ چه برگزاری این جشن در واقع اعلام در سطح جهانی حاکمیت رژیم بود و این امر برای مردم بزرگترین کینه و نـفرت درونی را برانگیخت.

کلیه طبقات رنج کشیده ملت در مقابل این اظهار وجود نفرت انگیز رژیم احساس نیاز شدیدی به وجود یک جریان مخالف بر هم زننده جشن می‌نمودند. با توجه به این شرایط محسوس بود که رژیم حداکثر نیروهای پلیسی و ضربتی خود را در آستانه جشن‌ها بسیج کرد. او که از مدت‌ها قبل به گروه‌های مخفی فعال پی برده و از این لحاظ احساس خطر جدی می‌کرد٬ از شرایط جشـن بـه وجود گروه‌های مخفی به عنوان دامی برای دستگیری و ضربه زدن به گروه‌ها استفاده کرد.

در حال حاضر نیروهای امنیتی و ضربتی رژیم هنوز در حال آمادگی کامل بوده و با تجارب بسـیار گرانبهایی که در سال گذشته به دست آورده‌اند آماده‌اند که با ضربات مهلک دیگری باقیمانده نیروهای مبارز مخفی را که هسته جنبش ملت ایران است٬ از بـین بـبرند. بـرای ایـن مـنظور از هـر دام و بـرنامه استراتژیکی یا تاکتیکی استفاده می‌کنند. رژیم کامل هوشیار بوده و می‌داند اگر باقیمانده گروه‌های ضربه خورده به حیات خود ادامه دهند٬ نطفه جنبش مسلحانه که در سال گذشته به علت بی تجربگی ضربات مهلکی را متحمل شد با کسب تجارب تازه کامل قوام گرفته و هر چه از عمر آن بگذرد امکان متلاشی ساختن آن به مراتب کمتر می‌شود.[۶]

عملیات ماجراجویانه سم مهلک جنبش

در حال حاضر سازمان‌های پلیسی٬ نیروهای ضربتی و دستگاه‌های تبلیغاتی رژیم با بسیج کامل و بر اساس برنامه‌های وسیع و همه جانبه درصدد متلاشی‌کردن کامل جنبش‌انـد.

از بـرنامه‌های وسـیع تبلیغاتی که نـمونه‌های آن را در مـصاحبه‌های مـختلف رادیـو تـلویزیون و مـطبوعاتی می‌بینیم و خوشبختانه به جز یک عده خودفروختهِ شناخته شده کسی در آنها شرکت نمی‌کند و با وجود تلاش‌های فراوان و فشارشان بر برادران ما هیچ یک حاضر به سازش و شرکت در آنها نگردیده‌اند صحبت نمی‌کنم.

رژیم از یک طرف با کشتار بی دریغ برادران مبارز ما می‌خواهد فشاری را که در طول سالیان آینده ممکن بود بر جنبش و نیروهای مبارز وارد کند یک باره و در مرحله نطفه‌ای آن اعمال کند و چشم زهر بگیرد که خود عامل مثبتی برای تصفیه عناصر بزدل و مُردّد از صفوف جنبش است. ولی جـنبه بـهتر مسئله این است که با این عمل که علیرغم تبلیغات وسیع داخل و خارج و پشتیبانی وسیع روحانیت و افکار عمومی صورت می‌دهد می‌خواهد با دامن زدن به احساسات عمومی و حس انتقام جویی عناصر باقیمانده گروه ها٬ آنان را به ماجراجویی‌های غیرمنطقی کشانده جنبش را که هنوز قوام نگرفته بـا دام‌هـایی کـه گسترده است و آمادگی کافی که بر اساس برنامه تنظیم شده‌اش دارد٬ کاملاً متلاشی سازد.[۶]

بزرگترین خطری که جنبش ما را تهدید می‌کند

این بزرگترین خطری است که جنبش نوپای ما را تهدید می‌کند.

اما با توجه به لزوم استمرار عمل و جواب‌گویی به کشتارهای رژیم و بالاخره برای حل تضاد بین دو

وظیفه موجود چه باید کرد؟ حوادث و جریاناتی که در یک ساله گذشته در میهن ما صورت گرفته، دید ما را

نسبت به چگونگی شکستن سکوت و عملیات مستمر تصحیح کرد.

دید ذهنی مـا در مـورد عـملیات٬

گُنده‌بینی بود. ما برای شکستن ناگهانی حاکمیت پلیسی (محور استراتژی‌ها) اعمال ضربات سیاسی و جو نسبتاً بزرگ و مداوم (چند ضربه بزرگ در هفته) در برنامه داشتیم و برای استمرار عمل علاوه بر ضربات بزرگ اصلی٬ ضربات ناگهانی (قبل از اعلام موجودیت) باعث ایجاد طرز تفکر بالا می‌شد ولی در حال حاضر این شرایط و بنابراین چنین اهدافی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

از طرف دیگر دید ما اصولاً نسبت به چگونگی استمرار عمل به کلی تغییر کرده است.

واقعیت چند ماهه گذشته نشان داد که عملیات کوچک انفجاری و حتی شعارنویسی روی دیوار جو را داغ و مردم را امیدوار به استمرار جنبش نگه می‌دارد و از همین امر می‌توان میزان استقبال و پشتیبانی توده مردم را از جنبش نوخاسته مسلحانه درک کرد. منتهی در صورتی که به این استقبال مردم٬ که تشنگی عمیق آنها را نسبت به یک جریان انقلابی ضد رژیم نشان می‌دهد٬ جواب مثبت صحیحی داده نشود و به اصـطلاح تغذیه نشوند٬ با توجه به برنامه‌های تبلیغاتی رژیم و ضربات مداومی که بر جنبش وارد کرده و می‌کند٬ این پشتیبانی که منبع اصلی حیات و تغذیه گروه‌ها است دینامیسم خود را از دست داده و حداکثر بـه یک همبستگی عاطفی تبدیل می‌شود.[۶]

مردم را نمی‌توان با حرف و شعار به پشتیبانی واداشت

نکته مهمی که در اینجا باید گفته شود این است که مردم را نمی‌توان با حرف و شعار به پشتیبانی فعال واداشت و برای آن بایستی دامنه مشخصی در نظر گرفت.

یک عـمل کـوچک کـه بـه نـیروهای اهریمنی رژیم ضربه بزند از تعداد زیادی بیانیه و… ارزشمندتر است. اعلامیه و شعارنویسی روی دیوار و…

تنها نقش اگاه‌کننده داشته هدف‌های گروه و علل ارتکاب بـه عـملیات را تـوضیح می‌دهد.

بـنابرایـن رجزخوانی و صدور اعلامیه‌های بدون محتوا و بدون پشـتوانـه (یـا خـدای نکـرده بـا پشـتوانـه ولی ماجراجویانه که حکایت از یک تب تند زودگذر دارد) کاملاً غلط است.

در مقابل وحشیگری‌ها و کشتارهای رژیم نباید سکوت کرد و نیز نباید دست به عملیات ماجراجویانه زد ولی ضمناً نباید بیش از قدرت عملی جنبش تهدید کرد چه به زودی بی محتوا بودن خود را نشان خواهد داد.[۶]

مصادره بانک بایستی موقوف شود

هدف‌ها و محورهای عملیاتی ـ هدف‌های جنبش در مرحله کنونی استمرار مبارزه بعد از رکود طولانی گذشته به منظور تقویت روح امید و جلوگیری از تشدید یأس در مردم، وارد کردن ضربه به سـیستم پلیسی و نیز حاکمیت سیاسی دشمن و بالاخره عملیاتی جهت ایجاد همبستگی بیشتر با توده مـردم است.

برای تحقق هدف اول حتی انجام عملیات کوچک انفجاری کافی‌ست٬ منتهی باید به تدریج هدف دوم را نیز در برگرفته و مخصوصاً برای تحقق آن که به منظور از بین بردن ریشه اصلی یأس مردم است٬ باید دست به عملیات بزرگتر زد.

به نظر من عملیات نسبتاً بزرگ که انرژی زیاد برده و امکان تلفات در آن وجود دارد صرفا بایستی برای اعمال حداکثر ضربه به سیستم پلیسی و حاکمیت سیاسی رژیم به کار رود.

مصادره بانک به عنوان یک عمل نسبتاً بزرگ جز برای تأمین مخارج ضروری و تهیه ذخیره کافی بایستی موقوف شود. برای تأمین درآمد می‌توان از مصادره برخی صرافی‌ها و فروشگاه‌های بزرگ و… نیز استفاده کرد.

تاکید می‌کنم تکیه عمده عملیات باید برای تأمین دومین هدف که جوابگوی هدف‌های دیگر نیز هست باشد.

محور ضربه‌ها به ساواک با دام‌گذاری٬ انفجار و ترور افراد حتی درجه ۳ آن باید باشد. بنابراین تکیه اصلی کار در شهرها بالاخص تهران خواهد بود.[۶]

عملیاتی نظیر توپاماروس

در صورت قوام گرفتن نسبی گروه ها٬ عملیاتی نظیر توپاماروس برای ایجاد همبستگی نزدیک با توده محروم مردم لازم است. مانند ربودن پولدارهای معروف و منفور نظیر ثابت پاسال و القـانیان و… و آزادکردن آنها در مقابل کمک به فتح و زلزله‌زده‌ها و نظایر آن ـ ارسال پول توسط بانک‌ها برای خانواده‌های فقیر (با محمل افراد نیکوکار) و ارسال نامه همراه با رسید بانکی به منظور معرفی سازمان و اهداف آن ـ فرستادن بسته‌های پارچه و لباس و حواله آذوقه و کارت‌های بیمه بهداشتی از درمانگاه‌های خصوصی و نظایر آن.

در تمام این نوع عملیات بایستی تیم‌ها با افراد کافی و با عناصر پشتیبان با حداکثر سرعت عمل کنند. با این حال دستگیری و دادن تلفات در این راه با توجه به ارزش کار که به منظور اعلام همبستگی هر چه بیشتر با توده مردم است مسئله‌ای بجا و قابل تبلیغ است و بطور وضوح نشان می‌دهد که مرگ و زندان برای چریک به خاطر توده‌های محروم است.

احقاق حق مردم و مجازات مجرمین و متجاوزین به منافع مردم٬ کسانی که در پناه رژیم به عملیات ضدمردمی می‌پردازند بسیار مفید خواهد بود.

با توجه به هدف‌های ذکر شده در شرایط فعلی جنبش٬ ثقل اصلی فعالیت‌ها بایستی در تهران و در مرحله بعد در شهرستان‌ها و برخی مناطق مساعد روستایی که می‌تواند در چهارچوب این هدف‌ها قرار گیرد باشد. به نظر می‌رسد که با وجود ضرباتی که گروه‌ها ممکن است در شهرها متحمل شوند ولی تا مرحله معینی از رشد جنبش و تزلزل حاکمیت سیاسی رژیم این مسئله ضروری باشد.

پیروزی با ماست. چون خدا و ملت با ما است.

دادگاه

بدیع زادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:

«دادستان یا رئیس دادگاه باید بی طرف باشد ولی شما بی طرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشته اید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه می کنیم ؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شده است و این دادگاه بی طرف نیست.» [۴]

خانم شــهيــن بديع‌زادگان:

آن موقع، اوايل ارديبهشت سال‌51 بود كه گفتند آخرين دادگاه و محاكمه اصغر است. ما به‌طور خانوادگي براي شركت در جلسه دادگاه به محل دادرسي ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بوديم، از حوالي ساعت 8‌صبح، آن‌جا متنظر بوديم تا اتوبوس حامل زندانيان سياسي وارد محوطه دادرسي ارتش شد. اصغر را ديديم كه از اتوبوس پياده شد و در حالي‌كه دستهايش را از پشت بسته بودند، او را به‌محل دادرسي ارتش مي‌بردند. ما از راه دور با فرياد او را صدا كرديم و اصغر سرش را برگرداند و خنديد. ما مدتها منتظر بوديم تا شايد ما را به‌جلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواك شاه از ترس برملا‌شدن جناياتي كه در‌مورد اصغر مرتكب شده بود، مانع شركت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالي ساعت 5‌بعداز ظهر پشت در دادگاه متنظر بوديم و متوجه شديم كه اصغر را دارند از درب ديگر دادگاه خارج مي‌كنند و به‌سمت اتوبوس مي‌برند. خودمان را به‌خيابان رسانديم و منتظر رسيدن اتوبوس شديم. وقتي كه اتوبوس به نزديك ما رسيد، ديدم كه اصغر خودش را به‌كنار يكي از پنجره‌ها رساند و درحالي‌كه دستهايش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش كنار زد و چند‌بار كلـمه «اعدام» را تكرار كرد. اين آخرين تصويري است كه از اصغر در ذهن من نقش بسته است‌.

تیرباران

حکم دادگاه  برای علی‌اصغر بدیع زادگان و دیگر یارانش اعدام بود که در ۴ خرداد ۱۳۵۱ اجرا شد.

وی در روز چهارم خرداد ۱۳۵۱ در حالیکه در اثر شکنجه فلج شده بود به همراه محمد حنیف‌نٰژاد ، سعید محسن و دو تن از اعضای مرکزیت سازمان محاهدین خلق ایران محمود عسکریزاده و زسول مشکین فام در میدان تیر چیتگر اعدام شد. محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است.[۴]

وصیتنامه اصغر بدیع زادگان

بسم الله الرحمن الرحیم

«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»

در این ساعت که با کمال سلامتی عقل وصیتنامه ی خود را تنظیم می‌کنم، مسئله ی خاصی ندارم که مطرح کنم، برادر بزرگ خودم آقای اکبر بدیع زادگان را در مواردی که ممکن است احتیاج باشد وصی خود قرار می‌دهم. از پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم می‌خواهم که اگر در مورد آنها کوتاهی یا گناهی مرتکب شده ام مرا ببخشند، چه می‌دانم انشاءالله در پیشگاه خداوند در قبال وظایف غیر خانوادگی گنهکار نیستم.

از خانواده خود می‌خواهم برای آمرزش من قرآن بخوانند، مخصوصاً قرآن با ترجمه سفارش می‌کنم که از طرف آنها برایم تلاوت شود، سوره‌های توبه، محمد (ص)، احزاب، عنکبوت را بیشتر توصیه می‌کنم. ضمناً مبلغ حدود هشت هزار ریال نقد و یک عدد ساعت مچی فورتیس قاب مشکی در زندان شهربانی از من گرفته شد که تحویلم داده نگردید، بگیرید. ساعت یادگاری من باشد، ولی پول را در راه خیر صرف کنید. از خانواده خود می‌خواهم که برای شهادت من ناراحت نباشند، همه ی شما را به خدا می‌سپارم و امیدوارم در راه خدمت به جامعه، کوشا باشید.

« انا لله و انا الیه راجعون »

اصغر بدیع زادگان، ساعت ۲ صبح، پنجشنبه ۴/۳/۱۳۵ [۶]

جستارهای وابسته

منابع