۶٬۰۰۷
ویرایش
(اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، اصلاح نویسههای عربی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
|نام_شخص=دادشاه | |نام_شخص=دادشاه | ||
|تصویر=دادشاه1.JPG | |تصویر=دادشاه1.JPG | ||
|عرض_تصویر= | |عرض_تصویر=240px | ||
|توضیح_تصویر=دادشاه | |توضیح_تصویر=دادشاه | ||
|تاریخ_تولد=۱۲۹۷ | |تاریخ_تولد=۱۲۹۷ | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== زندگی دادشاه == | == زندگی دادشاه == | ||
[[پرونده:دادشاه8.JPG|جایگزین=جوانی دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|جوانی دادشاه]] | |||
دادشاه در سال ۱۲۹۷، به دنیا آمد. او فرزند یکی از سران عشایر سفیدکوه به نام کمال بود که وابسته به حکومت محلی بنت بودند. کمال و طایفهاش در خدمت اسلام خان و سپس پسرش ایوب خان قرار داشتند؛ و از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش میکردند. دادشاه دو برادر به نامهای احمدشاه و محمدشاه و خواهری به نام ماه خاتون داشت؛ و مادرشان نیز بیبی خاتون بود. دادشاه دوران کودکی و نوجوانی خود را در سفیدکوه گذراند. او به تیراندازی و کوهنوردی تسلط داشت؛ و فردی بسیار قوی و ورزیده بود. دادشاه در کار کشاورزی و دامداری به خانوادهاش کمک میکرد. گاهی هم برای خرید و فروش به مسقط پایتخت عمان میرفتند. وی ارتباط نزدیک با ایوب خان شیرانی داشت. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | دادشاه در سال ۱۲۹۷، به دنیا آمد. او فرزند یکی از سران عشایر سفیدکوه به نام کمال بود که وابسته به حکومت محلی بنت بودند. کمال و طایفهاش در خدمت اسلام خان و سپس پسرش ایوب خان قرار داشتند؛ و از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش میکردند. دادشاه دو برادر به نامهای احمدشاه و محمدشاه و خواهری به نام ماه خاتون داشت؛ و مادرشان نیز بیبی خاتون بود. دادشاه دوران کودکی و نوجوانی خود را در سفیدکوه گذراند. او به تیراندازی و کوهنوردی تسلط داشت؛ و فردی بسیار قوی و ورزیده بود. دادشاه در کار کشاورزی و دامداری به خانوادهاش کمک میکرد. گاهی هم برای خرید و فروش به مسقط پایتخت عمان میرفتند. وی ارتباط نزدیک با ایوب خان شیرانی داشت. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | ||
خط ۵۰: | خط ۵۱: | ||
== علل طغیان دادشاه == | == علل طغیان دادشاه == | ||
[[پرونده:دادشاه6.JPG|جایگزین=عکسی از دادشاه|بندانگشتی|عکسی از دادشاه]] | |||
با روی کار آمدن '''محمدرضا پهلوی''' سیاست دولت در ارتباط با خوانین عوض شد، به صورتی که دولت در برخی از مناطق مجبور شد بر خلاف سیاست رضاشاه عمل کند؛ و برقراری نظم و امنیت را به عهدهی خانها بگذارد. عاقبت این سیاست افزایش قدرت و نفوذ خانها بود که به دنبال آن دوباره سرنوشت مردم بلوچستان به دست خانها افتاد؛ و به جای آبادانی سازندگی، مجدداً زور بر آنها و بختشان حاکم. نظام اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی بود. نظام اجتماعی آمیختهای از زندگی عشایری و روستایی بود؛ و سرداران و خانها قدرت مطلقه بهشمار میآمدند؛ و همواره برای حفظ خود و گسترش قلمرو نفوذ، با همدیگر درگیر بودند. از این پس در میدان سیاسی بلوچستان، خوانین و سرداران به دو اتحادیه وابسته شدند که این دو اتحادیه و خوانین وابسته به این دو اتحادیه در مسائل سیاسی و اجتماعی بلوچستان نقش و تأثیر زیادی داشتهاند. این دو اتحادیه تا سال ۱۳۳۰، عبارت بودند از لاشاریها و مبارکیها و همچنین ریگیها. | با روی کار آمدن '''محمدرضا پهلوی''' سیاست دولت در ارتباط با خوانین عوض شد، به صورتی که دولت در برخی از مناطق مجبور شد بر خلاف سیاست رضاشاه عمل کند؛ و برقراری نظم و امنیت را به عهدهی خانها بگذارد. عاقبت این سیاست افزایش قدرت و نفوذ خانها بود که به دنبال آن دوباره سرنوشت مردم بلوچستان به دست خانها افتاد؛ و به جای آبادانی سازندگی، مجدداً زور بر آنها و بختشان حاکم. نظام اقتصادی حاکم بر جامعه معیشتی بود. نظام اجتماعی آمیختهای از زندگی عشایری و روستایی بود؛ و سرداران و خانها قدرت مطلقه بهشمار میآمدند؛ و همواره برای حفظ خود و گسترش قلمرو نفوذ، با همدیگر درگیر بودند. از این پس در میدان سیاسی بلوچستان، خوانین و سرداران به دو اتحادیه وابسته شدند که این دو اتحادیه و خوانین وابسته به این دو اتحادیه در مسائل سیاسی و اجتماعی بلوچستان نقش و تأثیر زیادی داشتهاند. این دو اتحادیه تا سال ۱۳۳۰، عبارت بودند از لاشاریها و مبارکیها و همچنین ریگیها. | ||
خط ۵۷: | خط ۵۹: | ||
=== وقایع ۵ سال نخست === | === وقایع ۵ سال نخست === | ||
[[پرونده:هسمر دادشاه1.JPG|جایگزین=همسر دادشاه|بندانگشتی|240x240پیکسل|همسر دادشاه]] | |||
دادشاه از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰، اقدام به انتقامجویی از دشمنانش در سفیدکوه کرد. او به دو دلیل به مسقط رفت؛ نخست کشتن لالک که به عمان فرار کرده بود، و دوم به خاطر تهیه و تدارک تجهیزات. دادشاه موفق شد لالک را بکشد و به بلوچستان برگردد. دادشاه پس از مرگ پدرش کمال در سال ۱۳۲۶، امکان صلح او با دشمنانش از بین رفت؛ و اقدام به تشکیل گروه کرد که این گروه متشکل از اقوام و افراد راهزن بود. اقوام دادشاه به دلیل تعصب قومی به او پیوسته بودند. اما افراد راهزن که وفاداری محکمی به دادشاه و هدفش نداشتند، علت پیوندشان به دادشاه فقط استفاده از آن موقعیت برای اعمال خلاف خودشان بود. علت راهزنی دادشاه و هدف او از این کار هم صرفاً انتقامجویی از دشمنانش بود که به آنها حملهور میشد، و اموالشان را غارت میکرد. دادشاه اموال غارت شده را صرف تهیه تجهیزات گروه خود و گاهی هم صرف مستمندان میکرد. منابع مالی دادشاه علاوه بر غارت اموال دشمنان، از راه کمکهای انبوه نظامی و مالی طائفه لاشاریها و همچنین در خارج از ایران بهویژه در بلوچستان پاکستان، به وسیلهی برخی از سرداران تأمین میشد. به جز دستههای چریکی علی خان، نیروهای ژاندارمری نیز دادشاه را تعقیب می کردند، که بیشتر مواقع ناموفق بودند. در واقع دادشاه تلاش میکرد که به دولت نزدیک شود تا شاید او و افرادش از آوارگی نجات پیدا کنند، اما تلاش دادشاه به خاطر ارتباط نزدیک دشمنانش با مأمورین دولت بینتیجه ماند. لازم به یادآوری است که علی خان شیرانی که مشهورترین نماینده اتحادیه دشمنان دادشاه بود، اصلیترین دشمن دادشاه محسوب میشد. در همین روزگار بود که نخستین رویارویی نظامی دادشاه و علی خان رخ داد که در این نبرد علی خان و نیروهایش شکست خوردند. موضوع دیگری که باید به آن اشاره کرد، این است که دادشاه با روحانیون ارتباط داشت. او بر این باور بود که روحانیون کمتر به خوانین وابسته هستند، و ارتباط با آنها باعث محبوبیت و مقبولیت وی در میان مردم میگردد. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | دادشاه از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰، اقدام به انتقامجویی از دشمنانش در سفیدکوه کرد. او به دو دلیل به مسقط رفت؛ نخست کشتن لالک که به عمان فرار کرده بود، و دوم به خاطر تهیه و تدارک تجهیزات. دادشاه موفق شد لالک را بکشد و به بلوچستان برگردد. دادشاه پس از مرگ پدرش کمال در سال ۱۳۲۶، امکان صلح او با دشمنانش از بین رفت؛ و اقدام به تشکیل گروه کرد که این گروه متشکل از اقوام و افراد راهزن بود. اقوام دادشاه به دلیل تعصب قومی به او پیوسته بودند. اما افراد راهزن که وفاداری محکمی به دادشاه و هدفش نداشتند، علت پیوندشان به دادشاه فقط استفاده از آن موقعیت برای اعمال خلاف خودشان بود. علت راهزنی دادشاه و هدف او از این کار هم صرفاً انتقامجویی از دشمنانش بود که به آنها حملهور میشد، و اموالشان را غارت میکرد. دادشاه اموال غارت شده را صرف تهیه تجهیزات گروه خود و گاهی هم صرف مستمندان میکرد. منابع مالی دادشاه علاوه بر غارت اموال دشمنان، از راه کمکهای انبوه نظامی و مالی طائفه لاشاریها و همچنین در خارج از ایران بهویژه در بلوچستان پاکستان، به وسیلهی برخی از سرداران تأمین میشد. به جز دستههای چریکی علی خان، نیروهای ژاندارمری نیز دادشاه را تعقیب می کردند، که بیشتر مواقع ناموفق بودند. در واقع دادشاه تلاش میکرد که به دولت نزدیک شود تا شاید او و افرادش از آوارگی نجات پیدا کنند، اما تلاش دادشاه به خاطر ارتباط نزدیک دشمنانش با مأمورین دولت بینتیجه ماند. لازم به یادآوری است که علی خان شیرانی که مشهورترین نماینده اتحادیه دشمنان دادشاه بود، اصلیترین دشمن دادشاه محسوب میشد. در همین روزگار بود که نخستین رویارویی نظامی دادشاه و علی خان رخ داد که در این نبرد علی خان و نیروهایش شکست خوردند. موضوع دیگری که باید به آن اشاره کرد، این است که دادشاه با روحانیون ارتباط داشت. او بر این باور بود که روحانیون کمتر به خوانین وابسته هستند، و ارتباط با آنها باعث محبوبیت و مقبولیت وی در میان مردم میگردد. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | ||
خط ۶۹: | خط ۷۲: | ||
== فراز داستان دادشاه == | == فراز داستان دادشاه == | ||
[[پرونده:دادشاه7.JPG|جایگزین=عکسی از دادشاه|بندانگشتی|180x180پیکسل|عکسی از دادشاه]] | |||
دولت تا پیش از سال ۱۳۳۶، قضیه دادشاه را جدی نمیگرفت؛ و دنبال هم نمی کرد، تا اینکه در اوایل سال ۱۳۳۶، مأمورین آمریکایی و ایرانی «اصل چهار» در تنگ سرحه، بین چابهار و ایرانشهر، توسط نیروهای دادشاه کشته شدند. «اصل چهار» بنگاهی بود که آمریکاییان پس از جنگ جهانی دوم در ایران تأسیس کرده بودند تا بهوسیله آن به دولت ایران از لحاظ اقتصادی کمک کنند، اما در پشت این قضیه به دنبال یافتن نفت بودند. کشته شدن این مأموران، باعث واکنش شدید دولت مرکزی شد. به خاطر ناکام ماندن ژاندارمری در سرکوب دادشاه و نیروهایش، دولت با همدستی خوانین و خیانت آنان به دادشاه، توانست او را شکست بدهد. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | دولت تا پیش از سال ۱۳۳۶، قضیه دادشاه را جدی نمیگرفت؛ و دنبال هم نمی کرد، تا اینکه در اوایل سال ۱۳۳۶، مأمورین آمریکایی و ایرانی «اصل چهار» در تنگ سرحه، بین چابهار و ایرانشهر، توسط نیروهای دادشاه کشته شدند. «اصل چهار» بنگاهی بود که آمریکاییان پس از جنگ جهانی دوم در ایران تأسیس کرده بودند تا بهوسیله آن به دولت ایران از لحاظ اقتصادی کمک کنند، اما در پشت این قضیه به دنبال یافتن نفت بودند. کشته شدن این مأموران، باعث واکنش شدید دولت مرکزی شد. به خاطر ناکام ماندن ژاندارمری در سرکوب دادشاه و نیروهایش، دولت با همدستی خوانین و خیانت آنان به دادشاه، توانست او را شکست بدهد. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | ||
خط ۷۷: | خط ۸۱: | ||
== پایان ماجرای دادشاه == | == پایان ماجرای دادشاه == | ||
[[پرونده:دادشاه5.JPG|جایگزین=جسد دادشاه|بندانگشتی|220x220پیکسل|جسد دادشاه]] | |||
دولت به خاطر ناکامی ژاندارمری در سرکوب کردن دادشاه از سرداران بلوچ همکاری و کمک خواست و آنها را برای مذاکره به تهران دعوت کرد؛ سردارانی مانند مهیم خان لاشاری و عیسی خان مبارکی که دادشاه را کاملاً میشناختند. در این میان سروان خداداد خان ریگی فرماندهی ژاندارمری نیریز، پس از قتل آمریکاییها، داوطلبانه به بلوچستان آمد و با این سرداران همکاری کرد. | دولت به خاطر ناکامی ژاندارمری در سرکوب کردن دادشاه از سرداران بلوچ همکاری و کمک خواست و آنها را برای مذاکره به تهران دعوت کرد؛ سردارانی مانند مهیم خان لاشاری و عیسی خان مبارکی که دادشاه را کاملاً میشناختند. در این میان سروان خداداد خان ریگی فرماندهی ژاندارمری نیریز، پس از قتل آمریکاییها، داوطلبانه به بلوچستان آمد و با این سرداران همکاری کرد. | ||
دادشاه برای مهیم خان احترام قائل بود؛ و به همین خاطر مهیم خان به او پیغام میدهد که از شاه برای او و همراهانش تأمین و اماننامه گرفته است؛ و خاطرنشان میکند که از کوه پایین بیا و با نماینده ارتش که همراه من است، وارد مذاکره شو. دادشاه نیز پذیرفت و قرار ملاقات با آنان گذاشت. زمان موعود فرا رسید؛ و دادشاه به محل قرار رفت. مهیم خان، عیسی خان، سروان خداداد خان ریگی و چند بلوچ مسلح دیگر به همراه استواری که لباس سرهنگی پوشیده بود و ظاهراً نماینده ارتش به حساب میآمد، در محل ملاقات حاضر شدند. محل ملاقات در سه فرسنگی آبگاه و ده فرسنگی هیچان در دامنهی هفتکوه بود. مهیم خان به دادشاه میگوید چنانچه تسلیم شوی دولت تو و یارانت را میبخشد. دادشاه نیز میگوید تا برادرم را از زندان آزاد نکنند، تسلیم نخواهم شد. به ناگهان مهیم خان تیری به سینهی دادشاه شلیک میکند؛ و او را به قتل میرساند. محمد شاه برادر دیگر دادشاه که مراقب اوضاع بود، در واکنش و به تلافی، برادر مهیم خان را میکشد؛ و خود نیز کشته میشود. جنازه دادشاه و برادرش به شهر ایرانشهر منتقل شد؛ و در قبرستان عمومی این شهر به خاک سپرده شدند. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | دادشاه برای مهیم خان احترام قائل بود؛ و به همین خاطر مهیم خان به او پیغام میدهد که از شاه برای او و همراهانش تأمین و اماننامه گرفته است؛ و خاطرنشان میکند که از کوه پایین بیا و با نماینده ارتش که همراه من است، وارد مذاکره شو. دادشاه نیز پذیرفت و قرار ملاقات با آنان گذاشت. زمان موعود فرا رسید؛ و دادشاه به محل قرار رفت. مهیم خان، عیسی خان، سروان خداداد خان ریگی و چند بلوچ مسلح دیگر به همراه استواری که لباس سرهنگی پوشیده بود و ظاهراً نماینده ارتش به حساب میآمد، در محل ملاقات حاضر شدند. محل ملاقات در سه فرسنگی آبگاه و ده فرسنگی هیچان در دامنهی هفتکوه بود. مهیم خان به دادشاه میگوید چنانچه تسلیم شوی دولت تو و یارانت را میبخشد. دادشاه نیز میگوید تا برادرم را از زندان آزاد نکنند، تسلیم نخواهم شد. به ناگهان مهیم خان تیری به سینهی دادشاه شلیک میکند؛ و او را به قتل میرساند. محمد شاه برادر دیگر دادشاه که مراقب اوضاع بود، در واکنش و به تلافی، برادر مهیم خان را میکشد؛ و خود نیز کشته میشود. جنازه دادشاه و برادرش به شهر ایرانشهر منتقل شد؛ و در قبرستان عمومی این شهر به خاک سپرده شدند. '''«مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران»''' | ||
[[پرونده:دادشاه2.JPG|جایگزین=پیکر دادشاه و برادرش|بندانگشتی|220x220پیکسل|پیکر دادشاه و برادرش]] | |||
=== سرانجام احمد شاه === | === سرانجام احمد شاه === |
ویرایش