قیام سیاهکل: تفاوت میان نسخه‌ها

۷٬۸۶۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ اکتبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳: خط ۲۳:


 بیژن جزنی نیز معتقد بود که «پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد, تودهها را در راه انقلاب بسیج کند. آن چه بر آهن سرد توده ها, در دورة خمودی موٌثر می افتد, آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جانبازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخوردة توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه میکشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکّی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شدة توده را به انفجار میکشاند» (پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق, پنج رسالة بیژن جزنی, ۱۹ بهمن تئوریک, شمارة ۸, آذر ۱۳۵۵).
 بیژن جزنی نیز معتقد بود که «پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد, تودهها را در راه انقلاب بسیج کند. آن چه بر آهن سرد توده ها, در دورة خمودی موٌثر می افتد, آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جانبازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخوردة توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه میکشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکّی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شدة توده را به انفجار میکشاند» (پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق, پنج رسالة بیژن جزنی, ۱۹ بهمن تئوریک, شمارة ۸, آذر ۱۳۵۵).
[[پرونده:تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی.jpg|جایگزین=تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید|بندانگشتی|تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید]]
 
  حمید اشرف و یارانش نیز «تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران» را «ضربه زدن به دشمن» ارزیابی میکردند: «ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح توده ها, به علّت کنترل شدید پلیسی, مقدور نمیباشد. لذا, به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه, به طورساده, ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه, یعنی, مبارزة مسلّحانه به خلق میهنمان بود» (جمعبندی سه ساله, انتشارات نگاه, تهران ۱۳۵۸, ص۹۲).
  حمید اشرف و یارانش نیز «تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران» را «ضربه زدن به دشمن» ارزیابی میکردند: «ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح توده ها, به علّت کنترل شدید پلیسی, مقدور نمیباشد. لذا, به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه, به طورساده, ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه, یعنی, مبارزة مسلّحانه به خلق میهنمان بود» (جمعبندی سه ساله, انتشارات نگاه, تهران ۱۳۵۸, ص۹۲).
==تفاوت دیدگاه‌های جزنی و احمدزاده==
  گروه اول و دوم (گروه جزنی و گروه احمدزاده)  در فاصلة ماه‌های شهریور تا دی ماه ۱۳۴۹ بر سر انتخاب «استراتژی و تاکتیک مبارزه مسلّحانه» مباحثات طولانی داشتند. جزوه «آنچه یک انقلابی باید بداند» که در آخر تابستان ۱۳۴۹به نام علی اکبر صفایی فراهانی درآمده بود, کلیترین برداشتهای دیدگاه اول (=دیدگاه جزنی) را به دست میداد.  جزوه های «ضرورت مبارزة مسلحّانه و ردّ تئوری بقا» (بهار ۱۳۴۹), به قلم امیرپرویز پویان و «مبارزة مسلّحانه, هم استراتژی و هم تاکتیک» (آخر تابستان۱۳۴۹), نوشتة مسعود احمدزاده, «اصل مطلب دیدگاه دوم» را مطرح مینمود.
    «دو دیدگاه در شناخت خطوط کلّی ساخت اقتصادی ـ اجتماعی ایران و شکل مبارزه با حکومت شاه, هم جهت بودند. هردو در فرایند پژوهشهای میدانی و بررسیهای مشخّص خود به این نتیجه رسیده بودند که جامعة ایران پس از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی سرمایه داری شده‌است؛ به واسطة دیکتاتوری است که توده های زیر ستم از حرکت وامانده اند؛ و بر پیشاهنگ است که با برافروختن آتش مبارزه مسلّحانه و ازخودگذشتن و جانبازی, توده ها را از حالت خمودی و خموشی درآورد و ”انرژی ذخیرة توده ها را به انفجار بکشاند“...
گروه جزنی ـ ظریفی با توجّه به تجربة غنی مبارزاتی و پختگی که داشتند, از هرگونه الگوبرداری گریزان بودند. از ”قطب گرایی“ هم, سخت, پرهیز داشتند. ”بارزترین خصوصیّت ایدئولوژیک این گروه, گرایش به برداشت مستقیم و مستقل از مارکسیسم ـ لنینیسم“ بود و ریختن شالوده های مارکسیسمی ایرانی.
 رهبر گروه, بیژن جزنی, با آثار کلاسیک آشنا بود؛ به ویژه, نوشته های لنین را خوانده بود و واژگان این ادبیات را به درستی میشناخت و به کار میبست. برای این گروه, دست زدن به مبارزه مسلّحانه, به معنای آغاز انقلاب نبود, به معنای تدارک انقلاب بود. آنها میدانستند که آغاز انقلاب نیاز به پیدایش موقعیت انقلابی دارد و این موقعیت هنوز در جامعه وجود ندارد. انقلاب را هم کار توده ها میدانستند و تدارک انقلاب را کار  پیشاهنگ توده ها. مرز میان حرکت توده و پیشاهنگ را هم خدشه دار نمیساختند. به همین دلیل, چشم به راه پیوستن توده ها به”هستة چریکی“ نبودند و فراروییدن هستة چریکی به”ارتش خلق“. چشم به راه افزایش تحرّک توده ها بودند و رشد و گسترش مبارزات صنفی و سیاسیشان که میبایست توسّط پیشاهنگ سمت وسو داده شود. به دنبال بسیج دهقانان و ”جنگ چریکی دهقانی“ هم نبودند. به شهر چشم دوخته بودند و به”کارگران و دیگر زحمتکشان شهر“. امّا, تاٌکید داشتند که ”اولّین گام در تدارک و گسترش مبارزه در بین نیروهای بالفعل است. روشنفکران, بالفعلترین نیروهای جنبشاند. این نیروی جوان تمام صفات و خصوصیات لازم را برای شروع حرکت دارد“ (به نقل از  «آن چه یک انقلابی باید بداند» علی اکبر صفایی فراهانی, از انتشارات ۱۹بهمن تئوریک, چاپ دوم, ص۳۴).
  مبارزات صنفی و صنفی ـ سیاسیِ لایه های مختلف مردم, امّا, جایی در دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان نداشت. آنها نه جایگاه ویژه ای برای این مبارزات قائل بودند و نه به حرکتهای خودجوشی که ربطی به جنبش چریکی نداشت, حساسیّت زیادی نشان میدادند. سازماندهی این مبارزات را هم در قلمروِ وظایف سازمانهای سیاسی ـ نظامی نمیدانستند. باور داشتند که ”بسیج توده ها جز از راه مبارزة مسلّحانه امکان پذیر نیست“ («مبارزة مسلّحانه, هم استراتژی و هم تاکتیک», مسعود احمدزاده, از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران, چاپ هفتم, ۱۳۵۴, ص۸۴) و ”... موتور کوچک و مسلّح میتواند قیام را آغاز کند و به تدریج تودهها را نیز به یک مبارزة مسلّحانه طولانی... بکشاند (همان, ص۶۵). پس تفاوت چندانی میان سازماندهیِ ”عنصر روشنفکر“ و ”عنصر پرولتاریایی“ نمیگذاشتند و تاٌکیدی بر جذب روشنفکران به مثابة پیش شرط جذب توده های مردم نداشتند. به طورکلّی هم زمینة حرکت روشنفکران انقلابی را در زمینة حرکت توده های مردم متمایز نمیساختند و هر دو را نمود ”شرایط عینی انقلاب“ میپنداشتند. امّا, ”قیام مسلّحانة شهری“ را  از ”مبارزة مسلّحانة توده ای“ متمایز میکردند و دومی را شکل تکامل یافتة اول میدانستند و مرحلة پایانی مبارزه برای براندازیِ رژیم.
  به طورکلی, ”درس“های انقلاب کوبا و بسی بیش از درسهای انقلاب کوبا, ”درس“های انقلاب چین و جمعبندی از این ”درس“ها, که به نام اندیشة مائوتسه دون تبلیغ و ترویج میشد, تاٌثیر انکارناپذیری بر دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان گذاشته بود, که نه در  مکتب مبارزات سیاسی و صنفی پرورش یافته بودند و نه شناخت ژرف و گسترده ای از جامعه خود داشتند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار جزنی, ص۴۰۳,  مقالة ناصر مهاجر).
  گروه جزنی معتقد به کار در شهر و روستا بودند. به باور آنها, «چون هدف از اولین اقدامات مسلّحانه, تغییر فضای سیاسی جامعه و به طورکلی تبلیغ مسلّحانه است, عملیات مسلّحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن, وجود سلولهای مسلّح در کوه و شهر, به مثابه یک عامل حمایت کنندة تاکتیکی, میتواند مورد استفاده قرارگیرد... جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامة مبارزه ندارند, به خود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلّحانه, قوای دشمن را در مناطق وسیعی به خود مشغول دارد و این مناطق را به طور وسیعی ”سیاسی“ کند. همچنین, جنبش چریکی شهری با برهم زدن نظم شهرها, میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قراردهد...» (بیژن جزنی, تاریخ سی ساله, تهران ۱۳۵۷, ص۱۰).
 گروه جزنی (گروه جنگل) برای آغاز مبارزه مسلحانه جنگل گیلان را برگزیده بود, امّا, گروه احمدزاده جنگ چریکی شهری را ترجیح میداد.


 حمید اشرف, که در جریان بحثهای دو گروه بود, در جزوة «جمعبندی سه ساله» (که در سال ۵۳ نوشته شد و حاویِ جمعبندی رویدادهایی است که تا شهریور ۵۱ روی داده‌است) نوشت: «گروه احمدزاده سازماندهی کوه را عملی نمیدانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیره شدة ناشی از جنگ شهری میتوان کار گروه را سازمان داد و به راستی امکانات آنها هم اجازه اقدام منظّمی را در این زمینه نمیداد. زیرا, ذخایر تجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند... ما میخواستیم پس از توافق تئوریک, امکانات را مطرح کنیم. فرماندهی دستة کوهستان (رفیق صفایی), که اینک آمادة اجرای طرحهای پیش بینی شده بود, پیشنهاد شروع عملیّات را میداد... مرتّباً, فشار می آورد که زودتر با این گروه به توافق عملی برسیم. ولی, گروه احمدزاده, شروع عملیات در کوه را, وابسته به شروع عملیات در شهر میکرد» (جمعبندی سه ساله, تهران, ۱۳۵۷, ص۹۷).
 در دی ماه ۴۹, دو گروه بر سر تنظیم برنامة مبارزات آینده به توافق رسیدند و ازجمله, بر این توافق شد که گروه احمدزاده ـ پویان چندتن از اعضایش را برای اعزام به جنگل آماده کند. در این راستا, احمد فرهودی در بهمن ۴۹, به جنگل اعزام شد و به دستة چریکی جنگل به فرماندهی صفایی فراهانی پیوست.
==رستاخیز سیاهکل==
==رستاخیز سیاهکل==
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B2_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%DA%A9%D9%84.jpg]]''' ''' سرانجام,  در ۱۹بهمن سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) «تعرّض انقلابی» قلب «وحشت و اختناقی» را که بر جامعه چیره بود, نشانه رفت و «مبارزه مسلّحانه که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود, با حملة یک دستة چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. ما این واقعه را نقطة آغاز جنبش مسلّحانه میشناسیم... این رستاخیزی بود که به نزدیک به  بیست سال عقب نشینی جنبش رهاییبخش پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد... میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل, مردم و جریانها و محفلهای مخالف رژیم, بر اثر قدرت نمایش رژیم, در نومیدی به سرمی بردند. در این شرایط بود که رستاخیز سیاهکل درخشید... سیاهکل در شرایط سکون و خفقان و در اوج نومیدی مردم, سکوت را شکست و رژیم را که در اوج قدرت نمایی و ثبات ظاهری بود, به مبارزه طلبید...» (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B2_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%DA%A9%D9%84.jpg]]''' ''' سرانجام,  در ۱۹بهمن سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) «تعرّض انقلابی» قلب «وحشت و اختناقی» را که بر جامعه چیره بود, نشانه رفت و «مبارزه مسلّحانه که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود, با حملة یک دستة چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. ما این واقعه را نقطة آغاز جنبش مسلّحانه میشناسیم... این رستاخیزی بود که به نزدیک به  بیست سال عقب نشینی جنبش رهاییبخش پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد... میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل, مردم و جریانها و محفلهای مخالف رژیم, بر اثر قدرت نمایش رژیم, در نومیدی به سرمی بردند. در این شرایط بود که رستاخیز سیاهکل درخشید... سیاهکل در شرایط سکون و خفقان و در اوج نومیدی مردم, سکوت را شکست و رژیم را که در اوج قدرت نمایی و ثبات ظاهری بود, به مبارزه طلبید...» (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).
خط ۸۷: خط ۶۸:


     فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آنگاه که مهمّاتشان به پایان رسید، دو نفرشان با دست زدن به عمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند...  بدین ترتیب،  از دستهٌ۹نفری کوهستان ۷نفر [علی اکبر صفایی فراهانی, غفور حسنپور اصیل, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, هادی بنده خدا لنگرودی, اسکندر رحیمی و عباس دانش بهزادی] به اسارت دشمن درآمدند و دو تن [محمدرحیم سمایی و مهدی اسحاقی]  در جنگل به شهادت رسیدند. در مجموع، از افراد ۲۲نفری گروه جنگل در کوه و شهر جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند که از این ۱۷نفر ۱۳نفر [صفایی فراهانی, غفور حسنپور, هادی بنده خدا, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, اسکندر رحیمی, جلیل انفرادی, عباس دانش, محمدهادی فاضلی, اسماعیل معینی, شعاع الدّین مشیّدی, ناصر سیف دلیل صفایی و محدّث قندچی] در تاریخ ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شدند» (تحلیل یک سال مبارزهٌ چریکی در شهر و روستا، حمید اشرف، از انتشارات سازمانهای جبههٌ ملی ایران ـ خارج از کشورـ بخش خاورمیانه، صفحات ۸تا ۲۶).
     فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آنگاه که مهمّاتشان به پایان رسید، دو نفرشان با دست زدن به عمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند...  بدین ترتیب،  از دستهٌ۹نفری کوهستان ۷نفر [علی اکبر صفایی فراهانی, غفور حسنپور اصیل, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, هادی بنده خدا لنگرودی, اسکندر رحیمی و عباس دانش بهزادی] به اسارت دشمن درآمدند و دو تن [محمدرحیم سمایی و مهدی اسحاقی]  در جنگل به شهادت رسیدند. در مجموع، از افراد ۲۲نفری گروه جنگل در کوه و شهر جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند که از این ۱۷نفر ۱۳نفر [صفایی فراهانی, غفور حسنپور, هادی بنده خدا, احمد فرهودی, هوشنگ نیّری, اسکندر رحیمی, جلیل انفرادی, عباس دانش, محمدهادی فاضلی, اسماعیل معینی, شعاع الدّین مشیّدی, ناصر سیف دلیل صفایی و محدّث قندچی] در تاریخ ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شدند» (تحلیل یک سال مبارزهٌ چریکی در شهر و روستا، حمید اشرف، از انتشارات سازمانهای جبههٌ ملی ایران ـ خارج از کشورـ بخش خاورمیانه، صفحات ۸تا ۲۶).
== ادامه راه قهرمانانهٔ سیاهکل==
از گروه ۲۲ نفرة جنگل, فقط، پنج تن زنده و آزاد باقی ماندند.
گروه احمدزاده نیز در آن زمان یک تیم شهری سازمان داده بود که با حمله به کلانتری قُلهک در روز ۱۴فروردین۱۳۵۰,  مسلسل نگهبان کلانتری را به غنیمت گرفتند.
 پنج نفر باقیمانده از گروه جنگل, در پگاهِ روز ۱۸فروردین ۱۳۵۰ سرلشکر ضیاء فَرسیو رئیس ادارهٌ دادرسی ارتش, را در یک محکمهٌ انقلابی محاکمه و او را به اتّهام اعدام رفقایشان به مرگ محکوم کردند و یک واحد از رزمندگان فدایی به فرماندهی اسکندر صادق نژاد حکم اعدام وی را در سحرگاه همان روز اجرا کردند.
چریکهای فدایی خلق پس از این دو عملیات آمادگیشان را برای ادامة راه شهیدان فدایی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «...هرجا ظلم هست, مقاومت و مبارزه هم هست... ما فرزندان انبوه زحمتکشانی هستیم که در طول صدها سال با افشاندن خونشان به ما یاد دادهاند که چگونه میتوان به آزادی و زندگی شرافتمندانه دست یافت... مبارزة چریکی شروع شده‌است... یورش قهرمانانة چریکهای از جان گذشته به پاسگاه سیاهکل در گیلان باردیگر, به روشنی تمام, نشان میدهد که مبارزة مسلّحانه تنها راه آزادی مردم ایران است. ما چریکهای فدایی خلق با حمله به پاسگاه کلانتری قُلهک و اعدام فرسیو جنایتکار نشان دادیم که راه قهرمانانة سیاهکل را ادامه خواهیم داد...» (حقایقی دربارة جنبش جنگل و حماسة سیاهکل, چریکهای فدایی خلق, ص۲۵).
در اواخر فروردین ۱۳۵۰ بازماندگان گروه جنگل و گروه مسعود  احمدزاده درهم ادغام شدند. از پیوند آن دو، «چریکهای فدایی خلق» پدید آمد.
پس از اعدام فرسیو, شاه به ناصر مقدم, مدیر کل ادارة سوم ساواک, دستور داد فعالیتهای ساواک, شهربانی, ارتش و ژاندارمری را برای خشکاندن ریشة «خرابکاران» و جلوگیری از پیوستن دانشجویان به آنان, یک کاسه کند. در پی این «فرمان ملوکانه», «کمیتة مشترک ضدّ خرابکاری» زیر نظر پرویز ثابتی و ناصر مقدم, با الگوبرداری از کمیته‌های مشابه در آمریکای لاتین پدیدآمد.
در خرداد ۱۳۵۰, خانه‌ای که امیرپرویز پویان, اسکندر صادقی نژاد و رحمت پیرونذیری در آن بودند, به محاصره نیروهای ساواک درآمد. این سه چریک فدایی, دلاورانه, جنگیدند و هر سه در این نبرد نابرابر جان باختند.
در پاییز سال ۱۳۵۰, تنها دو تیم عملیاتی باقی مانده بود که آن دو نیز به لحاظ مالی و تسلیحاتی, به شدّت, در تنگنا بودند: یکی, به فرماندهی حمید اشرف و متشکّل از شیرین معاضد (فضیلت کلام), صفّاری آشتیانی و عباس جمشیدی رودباری؛ و دیگری, به فرماندهی حسن نوروزی و متشکّل از احمد زیبرم, علی اکبر جعفری و فرّخ سپهری.
در اسفند ۱۳۵۰, مسعود احمدزاده, یک سال پس از رخداد سیاهکل, به جوخة اعدام سپرده شد. در همان ماه اسفند, به جز مسعود احمدزاده, شماری از رزمندگان فدایی, در سه نوبت, به جوخه اعدام سپرده شدند: عباس مفتاحی, مجید احمدزاده,  اسدالله مفتاحی, حمید توکّلی, سعید آریان, غلامرضا گَلَوی, بهمن آژنگ, علینقی آرش, حسن سرکاری, مهدی سُوالونی, عبدالکریم حاجیان سه پله, مناف فلکی, علیرضا نابدل, یحیی امینی نیا, جعفر اردبیل‌چی, اصغر عرب‌هریسی و اکبر موٌیّد.
==[[بیژن جزنی]] در سالهای پس از «رستاخیز سیاهکل»==
در جریان حمله به پاسگاه سیاهکل, شناسنامه‌ای با عکس حسن ضیاءظریفی به دست ساواک افتاد که گویا قرار بود او را از زندان فراردهند, این بود که ساواک پی برد گروه جزنی- ظریفی متلاشی نشده و برخی از اعضای آن در بیرون زندان فعال هستند. این بود که بیژن و حسن ظریفی را برای بازجوییهای دیگر, از زندان قم و رشت, به تهران منتقل کرده و آن دو را به زیر شکنجه کشیدند.[[پرونده:تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی.jpg|جایگزین=تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید|بندانگشتی|تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید]] مهین, همسر جزنی, دراین باره مینویسد: «پس از ماجرای سیاهکل بیژن را برای یک سلسله بازجویی به زندان اوین و سپس, به قصر منتقل کردند و چند ماه به ما ملاقات ندادند تا این که در مرداد۵۰ عده‌ای ماْمور مسلّح, شبانه, به خانة ما در خیابان فرح جنوبی ریختند و مرا دستگیر کردند و به زندان کمیتة شهربانی بردند. در بازجویی دنبال ردّ پای چریکها بودند... در یکی از روزهای هفتة سوم مرا به دفتر خواندند. دکتر جوان آن جا نشسته بود. به من گفت: ”می خواهم ترا به ملاقات بیژن ببرم... غرض از این ملاقات این است که شما بیژن را نصیحت کنید که سرِ خانه و زندگی خودش برگردد...» در دفتر زندان اوین «ناگهان در باز شد و دو نگهبان بیژن را به داخل اتاق آوردند... آنچه را که میدیدم به سختی باور میکردم. بیژن شباهت زیادی به خودش نداشت. به شدّت پیر و تکیده شده بود. طوری حرف میزد که گویا دندان در دهان ندارد». بیژن در این دیدار به همسرش گفته بود: ”مرا در آپولو گذاشتند“» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة میهن جزنی, ص۷۲).
  بیژن در زمستان ۱۳۵۱ و بهار۱۳۵۲  در زندان قصر بود. جمع آوری اطلاعات دربارة تاریخچة جنبش, به ویژه جنبش فدایی, از جمله وظایفی بود که در این مدت در زندان پیگیری میکرد و سه جزوة  «تاریخ سی ساله», «مبانی اقتصادی ـ اجتماعی استراتژی جنبش مسلّحانه» و«چگونه مبارزة مسلّحانه توده‌ای میشود» حاصل این تلاش است که آنها را, به طورپنهانی, به بیرون زندان فرستاد که بدون ذکر نام نویسنده در خارج از ایران به چاپ رسیدند.
==تفاوت دیدگاه‌های جزنی و احمدزاده==
  گروه اول و دوم (گروه جزنی و گروه احمدزاده)  در فاصلة ماه‌های شهریور تا دی ماه ۱۳۴۹ بر سر انتخاب «استراتژی و تاکتیک مبارزه مسلّحانه» مباحثات طولانی داشتند. جزوه «آنچه یک انقلابی باید بداند» که در آخر تابستان ۱۳۴۹به نام علی اکبر صفایی فراهانی درآمده بود, کلیترین برداشتهای دیدگاه اول (=دیدگاه جزنی) را به دست میداد.  جزوه های «ضرورت مبارزة مسلحّانه و ردّ تئوری بقا» (بهار ۱۳۴۹), به قلم امیرپرویز پویان و «مبارزة مسلّحانه, هم استراتژی و هم تاکتیک» (آخر تابستان۱۳۴۹), نوشتة مسعود احمدزاده, «اصل مطلب دیدگاه دوم» را مطرح مینمود.
    «دو دیدگاه در شناخت خطوط کلّی ساخت اقتصادی ـ اجتماعی ایران و شکل مبارزه با حکومت شاه, هم جهت بودند. هردو در فرایند پژوهشهای میدانی و بررسیهای مشخّص خود به این نتیجه رسیده بودند که جامعة ایران پس از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی سرمایه داری شده‌است؛ به واسطة دیکتاتوری است که توده های زیر ستم از حرکت وامانده اند؛ و بر پیشاهنگ است که با برافروختن آتش مبارزه مسلّحانه و ازخودگذشتن و جانبازی, توده ها را از حالت خمودی و خموشی درآورد و ”انرژی ذخیرة توده ها را به انفجار بکشاند“...
گروه جزنی ـ ظریفی با توجّه به تجربة غنی مبارزاتی و پختگی که داشتند, از هرگونه الگوبرداری گریزان بودند. از ”قطب گرایی“ هم, سخت, پرهیز داشتند. ”بارزترین خصوصیّت ایدئولوژیک این گروه, گرایش به برداشت مستقیم و مستقل از مارکسیسم ـ لنینیسم“ بود و ریختن شالوده های مارکسیسمی ایرانی.
 رهبر گروه, بیژن جزنی, با آثار کلاسیک آشنا بود؛ به ویژه, نوشته های لنین را خوانده بود و واژگان این ادبیات را به درستی میشناخت و به کار میبست. برای این گروه, دست زدن به مبارزه مسلّحانه, به معنای آغاز انقلاب نبود, به معنای تدارک انقلاب بود. آنها میدانستند که آغاز انقلاب نیاز به پیدایش موقعیت انقلابی دارد و این موقعیت هنوز در جامعه وجود ندارد. انقلاب را هم کار توده ها میدانستند و تدارک انقلاب را کار  پیشاهنگ توده ها. مرز میان حرکت توده و پیشاهنگ را هم خدشه دار نمیساختند. به همین دلیل, چشم به راه پیوستن توده ها به”هستة چریکی“ نبودند و فراروییدن هستة چریکی به”ارتش خلق“. چشم به راه افزایش تحرّک توده ها بودند و رشد و گسترش مبارزات صنفی و سیاسیشان که میبایست توسّط پیشاهنگ سمت وسو داده شود. به دنبال بسیج دهقانان و ”جنگ چریکی دهقانی“ هم نبودند. به شهر چشم دوخته بودند و به”کارگران و دیگر زحمتکشان شهر“. امّا, تاٌکید داشتند که ”اولّین گام در تدارک و گسترش مبارزه در بین نیروهای بالفعل است. روشنفکران, بالفعلترین نیروهای جنبشاند. این نیروی جوان تمام صفات و خصوصیات لازم را برای شروع حرکت دارد“ (به نقل از  «آن چه یک انقلابی باید بداند» علی اکبر صفایی فراهانی, از انتشارات ۱۹بهمن تئوریک, چاپ دوم, ص۳۴).
  مبارزات صنفی و صنفی ـ سیاسیِ لایه های مختلف مردم, امّا, جایی در دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان نداشت. آنها نه جایگاه ویژه ای برای این مبارزات قائل بودند و نه به حرکتهای خودجوشی که ربطی به جنبش چریکی نداشت, حساسیّت زیادی نشان میدادند. سازماندهی این مبارزات را هم در قلمروِ وظایف سازمانهای سیاسی ـ نظامی نمیدانستند. باور داشتند که ”بسیج توده ها جز از راه مبارزة مسلّحانه امکان پذیر نیست“ («مبارزة مسلّحانه, هم استراتژی و هم تاکتیک», مسعود احمدزاده, از انتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران, چاپ هفتم, ۱۳۵۴, ص۸۴) و ”... موتور کوچک و مسلّح میتواند قیام را آغاز کند و به تدریج تودهها را نیز به یک مبارزة مسلّحانه طولانی... بکشاند (همان, ص۶۵). پس تفاوت چندانی میان سازماندهیِ ”عنصر روشنفکر“ و ”عنصر پرولتاریایی“ نمیگذاشتند و تاٌکیدی بر جذب روشنفکران به مثابة پیش شرط جذب توده های مردم نداشتند. به طورکلّی هم زمینة حرکت روشنفکران انقلابی را در زمینة حرکت توده های مردم متمایز نمیساختند و هر دو را نمود ”شرایط عینی انقلاب“ میپنداشتند. امّا, ”قیام مسلّحانة شهری“ را  از ”مبارزة مسلّحانة توده ای“ متمایز میکردند و دومی را شکل تکامل یافتة اول میدانستند و مرحلة پایانی مبارزه برای براندازیِ رژیم.
  به طورکلی, ”درس“های انقلاب کوبا و بسی بیش از درسهای انقلاب کوبا, ”درس“های انقلاب چین و جمعبندی از این ”درس“ها, که به نام اندیشة مائوتسه دون تبلیغ و ترویج میشد, تاٌثیر انکارناپذیری بر دیدگاه مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان گذاشته بود, که نه در  مکتب مبارزات سیاسی و صنفی پرورش یافته بودند و نه شناخت ژرف و گسترده ای از جامعه خود داشتند» (جُنگی دربارة زندگی و آثار جزنی, ص۴۰۳,  مقالة ناصر مهاجر).
  گروه جزنی معتقد به کار در شهر و روستا بودند. به باور آنها, «چون هدف از اولین اقدامات مسلّحانه, تغییر فضای سیاسی جامعه و به طورکلی تبلیغ مسلّحانه است, عملیات مسلّحانه در روستا و شهر میتوانند یکدیگر را کامل کنند و گذشته از آن, وجود سلولهای مسلّح در کوه و شهر, به مثابه یک عامل حمایت کنندة تاکتیکی, میتواند مورد استفاده قرارگیرد... جنبش روستایی میتواند کادرهایی را که در شهر امکان ادامة مبارزه ندارند, به خود جلب کنند و با اجرای عملیات مسلّحانه, قوای دشمن را در مناطق وسیعی به خود مشغول دارد و این مناطق را به طور وسیعی ”سیاسی“ کند. همچنین, جنبش چریکی شهری با برهم زدن نظم شهرها, میتواند قسمتی از قوای دشمن را تجزیه کرده و سیستم عصبی دشمن را نیز مورد آسیب قراردهد...» (بیژن جزنی, تاریخ سی ساله, تهران ۱۳۵۷, ص۱۰).
 گروه جزنی (گروه جنگل) برای آغاز مبارزه مسلحانه جنگل گیلان را برگزیده بود, امّا, گروه احمدزاده جنگ چریکی شهری را ترجیح میداد.
 حمید اشرف, که در جریان بحثهای دو گروه بود, در جزوة «جمعبندی سه ساله» (که در سال ۵۳ نوشته شد و حاویِ جمعبندی رویدادهایی است که تا شهریور ۵۱ روی داده‌است) نوشت: «گروه احمدزاده سازماندهی کوه را عملی نمیدانست و معتقد بود که تنها با انرژی ذخیره شدة ناشی از جنگ شهری میتوان کار گروه را سازمان داد و به راستی امکانات آنها هم اجازه اقدام منظّمی را در این زمینه نمیداد. زیرا, ذخایر تجربی بسیار کمی در این زمینه داشتند... ما میخواستیم پس از توافق تئوریک, امکانات را مطرح کنیم. فرماندهی دستة کوهستان (رفیق صفایی), که اینک آمادة اجرای طرحهای پیش بینی شده بود, پیشنهاد شروع عملیّات را میداد... مرتّباً, فشار می آورد که زودتر با این گروه به توافق عملی برسیم. ولی, گروه احمدزاده, شروع عملیات در کوه را, وابسته به شروع عملیات در شهر میکرد» (جمعبندی سه ساله, تهران, ۱۳۵۷, ص۹۷).
 در دی ماه ۴۹, دو گروه بر سر تنظیم برنامة مبارزات آینده به توافق رسیدند و ازجمله, بر این توافق شد که گروه احمدزاده ـ پویان چندتن از اعضایش را برای اعزام به جنگل آماده کند. در این راستا, احمد فرهودی در بهمن ۴۹, به جنگل اعزام شد و به دستة چریکی جنگل به فرماندهی صفایی فراهانی پیوست.
۱٬۰۴۸

ویرایش