شکنجه: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۵٬۶۷۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲۵: خط ۲۲۵:


گاهي نيز بعد از گرسنگي طولاني به زنداني غذاهاي آلوده داده ميشود كه زنداني مجبور به خوردن همين غذاهاست. اين غذاها معمولا در حال فاسد شدن هستند يا در آنها مو، ناخن و ته سيگار ديده ميشود.
گاهي نيز بعد از گرسنگي طولاني به زنداني غذاهاي آلوده داده ميشود كه زنداني مجبور به خوردن همين غذاهاست. اين غذاها معمولا در حال فاسد شدن هستند يا در آنها مو، ناخن و ته سيگار ديده ميشود.
15 مسموم کردن: زندانيان به وسيله غذا و نوشابه مسموم می شوند. بدين نحو كه در غذاي زندانيان از مواد شيميايي مثل آنتيموان استفاده می شود كه اين عنصر شيميايي باعث انقباض هاي شديد‌ عضلاني ميگردد‌ كه در نهايت منجر به حمله ي قلبي ميشود. آنتيموان عوارضي مثل ريزش مو را به دنبال دارد‌ كه غيرعادي بودن وضع جسماني زنداني را نشان ميدهد و از طرفي وجود اين عنصر در بدن در موقع كالبدشكافي حاكي از وضعيت غيرطبيعي منجر به مرگ است.
16 استفاده از ادرنالين در نوشابه ي زندانيان كه باعث ايست قلبي حتي در سنين پايين ميشود.
17 صندلي راحتي: اين صندلي مانند تمام صندليها فرم مشخصي دارد. اما در محل نشيمن گاه آن و دقيقا جايي كه بيضه ها ميتوانند قرار داشته باشند حفره ي دايره شكلي تعبيه شده، وقتي كه زنداني را بر روي اين صندلي مينشانند از محل حفره وزنه اي كه معمولا نيم تا يك كيلوگرم است به بيضه هاي او آويزان ميكنند. اين شكنجه مثل اكثر شكنجه ها عواقبي دارد كه گاه منجر به مقطوع النسل شدن زنداني ميگردد. يا در حالت بهتر منجر به سياه شدن بيضه ها، تورم و چرك ميشود. درد ناشي از اين شكنجه بعد از گذشت دو تا سه دقيقه جانكاه است.
18 استفاده از دستبند در شكلهاي متفاوت: جمهوري اسلامي از دستبندهاي آلماني استفاده ميكند كه در صورت حركت زنداني اتوماتيك بسته تر ميشود.به همين خاطر بسياري از زندانيان بخصوص در سالهاي اخير به نقص عضوهاي دائمي مبتلا شدند كه گاه منجر به قطع دست آنها از مچ شده است. اما معمولي ترين عارضه آن مرگ عصبي و از كار افتادگي دستها به طور موقت يا دائم است.
19 آویزان کردن با يك يا دو دست از سقف: شخص را با يك يا دو دست با دستبند از سقف آويزان ميكنند. البته اگر پاها از زمين فاصله داشته باشد مدت شكنجه معمولا يك ساعت تا يك ساعت و نيم است. چون بيشتر از آن صدمات جدي به زنداني وارد ميشود. اغلب كساني كه اين نوع شكنجه بر آنها اعمال شده تا حدود چهار ماه دستهايشان عملكردي نداشته و به علت فشار زياد زخمهاي عميقي در مچ دست آنها ايجاد ميشود كه گاه موجب قطع عصب يا تاندوم در اين ناحيه ميگردد.
20 آویزان کردن به حالت کشیده کامل: نوع كه زمان آن حتي يك تا سه روز هم طول ميكشد به طريقي است كه نوك پنجه هاي پا با زمين تماس ناچيزي دارد. و زنداني هر بار براي كاهش فشار وارد آمده بر روي دستها مجبور است بدن خود را كشيده تا به روي پنجه پا تكيه كند. همين عمل موجب كشيدگيهايي در ناحيه ران و دنده ها ميشود كه بعد از گذشت چند ساعت دردهايي را در طول بدن ايجاد ميكند. از اولين نشانه هاي اين شكنجه بند آمدن ادرار است. و با ادامه آن حركتهاي عصبي دست است كه اغلب دائمي هستند.
21 قپانی: سيستم ديگر شكنجه با دستبند قپاني است. بدين نحو كه دستهاي زنداني يكي از بالا و ديگر از پايين به طور ضربدر از پشت بسته ميشود و سپس زنداني از وسط زنجير و دستبند به وسيله قلابي آويزان ميشود. درد اين شكنجه بيشتر در گردن و كتف ظاهر ميشود. براي كم كردن فشار در اين نواحي زنداني ميتواند سينه خود را به جلو متمايل كند اما ماموران شكنجه با ضربات باتون يا قنداق تفنگ مانع اين كار ميشوند. كه در اكثر موارد‌ اين ضربات موجب شكستگي در ناحيه جناق سينه ميشود. این شکنجه بعضا بیش از ۲۴ ساعت هم ادامه داشته است و در اثر آن زندانی برای ماهها حتی قادر به باز و بسته کردن دکمه پیراهن و شلوارش نیست و باید از دیگران برای توالت و شستشو کمک بگیرد.
22 آویزان کردن با دست بسته از پشت: نوع ديگر اين است كه دستهاي زنداني به طور معمول از پشت بسته ميشود و سپس زنداني آويزان ميشود. اين نوع شكنجه بسيار دردناك است و در همان اولين دقايق موجب در رفتگي كتف ها ميشود و با گذشت چندين ساعت دستها كاملا از كار ميافتند.
23 قفل کردن: شكل ديگر آن كه گاه چندين روز به طول ميانجامد به هم بستن دستهاست طوري كه دستبند از بين پاها رد ميشود و دستي از عقب را به دستي ديگر از جلو متصل ميكند. اين نوع شكنجه آسيب چندان آني در بر ندارد و فقط براي آزار و اذيت و به تنگنا كشاندن زنداني به كار ميرود. اما اگر به طول بيانجامد موجب انحراف در استخوان پشت ميشود.
24 بستن اعضای بدن به یکدیگر: آخرين شكنجه از اين قسم كه ابتكار رژيم خمینی است، بستن اعضاي مختلف بدن به يكديگر است. كه به طور شاخص به مدت 6 ماه متوالي بر روي اكبر محمدي از فعالان جنبش دانشجويي اعمال شد بدين نحو كه گردن او را به يك دست و دست ديگر را به مچ يك پاي او بسته بودند، اين زنداني انحرافات كاملا مشخصي در ناحيه پشت پيدا كرد كه امكان راست ايستادن را از او گرفته بود و سپس بعد از شکنجه های طولانی در حین اعتصاب غذا درگذشت.
25 کشیدن ناخن: ديگر نوع شكنجه كه هم تصور آن سخت است، هم بيان آن، كشيدن ناخن است كه معمولا به دو صورت اعمال ميشود. صورت اول بدين قرار است كه وسيله اي مانند پيچ گوشتي به زير ناخن فشار داده ميشود و سپس به وسيله آن ناخن را از سطح گوشت جدا ميكنند و بالا ميآورند و بعد به كمك وسيله اي ديگر كه شبيه گازانبر است ناخن را با قدرت از ريشه بيرون ميآورند. طريق دوم بدين نحو است كه به جاي پيچ گوشتي از ميخهايي استفاده ميشود كه نوك آنها در آتش سرخ شده باشد با هدايت كردن اين ميخها به زير ناخن مراحل بعدي به مانند طريق اول دنبال ميشود. صدماتي كه اغلب بعد از كشيدن ناخن به شخص وارد ميشود بسيار سخت است. گاه انسان تا آخر عمر به خاطر صدمات عصبي كه به انگشتان وارد ميشود قادر به انجام كارهاي ظريف نخواهد بود. دستها لرزش پيدا ميكنند طوري كه نوشتن نيز سخت ميشود و دست خط شخص بعد از شكنجه به سبب عدم كنترل حركات كاملا تغيير ميكند. كتايون آذرلي يكي از قربانيان اين شكنجه است. او كه به خاطر نوشته هايش در جواني به زندان افتاد، هم اكنون نيز بعد از گذشت 20 سال نوشتن برايش دشوار است.
26 شکنجه پس از شکنجه:‌ در واقع تنها درد طاقت فرساي شكنجه در هنگام اعمال آن بر روي زنداني نيست، بلكه دردي است كه روزها و هفته ها بعد از آن نيز گريبانگير زنداني است و عواقبي كه احتمالا به دنبال خواهد داشت كه در اين صورت هم زنداني از ابتدايي ترين كمكهاي پزشكي برخوردار نخواهد بود. اين نيز ابتكاري جديد از طرف رژيم خمینی است كه در صورت مرگ قرباني مرگ آنها را طبيعي جلوه ميدهد.
27 شوک الکتریکی: يكي از شكنجه هايي كه مصيبت هاي بعدي آن دردناك تر از خود شكنجه است شوك الكتريكي است كه به صورتهاي مختلف اجرا ميشود. عواقب بعدي شوك الكتريكي چروك شدن پوست در نواحي اتصال گيره هاي فلزي است. همچنين به خاطر عبور جريان الكتريسيته از بدن مقداري خون تجزيه ميشود كه در اثر آن گلبول سفيد بيشماري در خون كشته ميشود و زنداني با هر بار ادرار كردن مقاديري خون و چرك نيز دفع ميكند كه خود دردآور است. اصلي ترين عارضه شوك الكتريكي متوجه كليه ها ميشود كه امكان دارد عفوني شوند و گاه نيز براي هميشه عملكرد خود را از دست بدهند.
28 تخت الکتریکی: زنداني روي تختی ميخوابد يا ايستاده به آن بسته ميشود و با عبور جريان الكتريسيته از تخت فلزي به زنداني شوك وارد ميشود.
29 گیره الکتریکی: وصل كردن گيره هايي به نقاط حساس بدن مثل گوشه پلك ها، لاله هاي گوش، اطراف لب، پره بيني و بيضه هاست. اين گيره هاي فلزي به وسيله ي سيمهايي به منبع تغذيه الكتريكي با ولتاژ بالا و آمپر پايين وصل ميشوند و بعد از روشن كردن كليد مولد شوك وارد ميشود.
30 باتون الكتريكي: كه به بدن عريان تماس داده ميشود. معمولا شوك چند ثانيه بيشتر ادامه پيدا نميكند اما دفعات آن متوالي است و ميتواند تعداد آن زياد باشد. در كاربرد باتون الكتريكي معمولا برحسب شدت شكنجه نه تنها اين وسيله براي وارد آوردن شوك مورد‌ استفاده قرار ميگيرد بلكه به عنوان ابزاري براي وارد آوردن ضربه و تجاوز جنسي نيز به كار گرفته ميشود.
31 شکنجه صوتی: يكي از ابتكارات جمهوري اسلامي براي آزار زندانيان شکنجه صوتي است كه بسيار در زندانها رايج است. بدين نحو كه بلندگوهاي زندان در تمام مدت شبانه روز و با صداي بلند مشغول پخش تلاوت قرآن، اذان، سخنراني توبه كنندگان و يا صداي ضجه ي شكنجه شدگان است. به همين خاطر زندانبانان نام زندانهاي جمهوری اسلامی را دانشگاه اسلامي گذاشته اند كه از طريق پخش اينگونه اصوات به اصطلاح زندانيان را آموزش ميدهند. گاهي مقاومت زندانيان موجب خشم زندانبانان ميشود كه در اين موارد زندانبانان اعمال خود را شدت ميبخشند و بر اثر حركات كنترل نشده صدمات شديدي به زنداني وارد‌ ميشود. از معمولي ترين اين صدمات شكستن انگشتان، مچ دست، بازو، ساق پا، دنده ها و استخوانهاي گونه و دندانهاست كه البته شكستن دنده ها و انگشتان دست جزو شكنجه هاي معمولي و متعارف رژيم اسلامي به حساب ميآيد.
32 ایجاد بیماری با محرومیت از امکانات بهداشتی: موردي كه بايد بسيار رعايت شود نظافت در زندان است. به اين خاطر كه زنداني در ماههاي اول حق استفاده از فضاي باز را ندارد‌ و گاه هيچگاه نخواهد داشت. بنابر اين عدم نور كافي و هواي تازه ميتواند عامل بيماريهاي پوستي مختلفي شود و اگر جراحتي بر سطح پوست وجود داشته باشد زمان التيام آن طولاني تر خواهد بود و يا حتي موجب عفوني شدن آن خواهد شد. مدت حمام چيزي حدود دو سه دقيقه بیشتر نيست. نمونه بارز آن در زندان تبریز دیده شد که حق نظافت از زندانی ها گرفته شد و بخاطر خارشهای شدید پوستی آنها مجبور بودند که دستهای خود را به دست یکدیگر ببندند تا ناخواسته در هنگام خواب بر اثر خاراندن به پوست خود صدمه وارد نکنند.
كوتاه نگاه داشتن موهاي سر و بدن از اين جمله اند. به غير از جنبه نظافت آن موهاي بلند مخصوصا سبيل و ريش مردان وسيله ي خوبي براي شكنجه شدن در اختيار زندانبانان قرار ميدهد.
33 بی خوابی دادن:‌يكي ديگر از شكنجه ها جلوگيري از خوابيدن زندانيان است كه گاه تا سه روز طول ميكشد. اين نحوه ي شكنجه ميتواند با ايجاد سر و صدا در وهله اول و به دنبال آن جلوگيري از استراحت زنداني با وادار كردن او به ايستادن و راه رفتن صورت بگيرد و در مراحل بعدي پاشيدن آب سرد به سر و تن او. اين نوع شكنجه، گاه موجب اختلالات روحي شديدي ميشود كه تا مدتها اثر آن باقي ميماند. اين شكنجه علاوه بر سلب تمركز فكر، خشم زيادي را در زنداني ايجاد ميكند كه در اين مرحله امكان سخن گفتن بدون فكر بسيار زياد است كه از ميان آنها زندانبانان اطلاعات خود را به دست ميآورند.
34 استفاده از اعضای بدن زندانی برای دیگران: رژيم خمینی در سالهاي 60 تا 62 و در تمام طول جنگ از اعضاي داخلي و خون زندانيهاي محكوم به مرگ براي زخمي هاي جبهه هاي جنگ استفاده ميكرد. بدين طريق كه خون زندانيان را تا حد ممكن ميگرفت و سپس آنها را به جوخه هاي اعدام ميسپرد و يا اعضاي داخلي آنها را مثل كليه ها از بدن خارج‌ ميكرد و سپس مرگ آنها را مرگ طبيعي جلوه ميداد. به همين خاطر در بسياري موارد رژيم خمینی از اعلان محل دفن زندانيان به خانواده هاي آنان خودداري ميكرد و يا بعد از دفن آنها فقط محل دفن زنداني را به خانواده هاي آنان اطلاع ميداد. حکم این مسئله در تاریخ 3/7/1360 به شماره پرونده 3250 از سوی دادستانی کل انقلاب اسلامی ایران به کلیه دادستانی های استانها و شهرستانها صادر شد.
35 درخت سخنگو: در اغلب شكنجه گاههای آگاهی درختي وجود دارد به نام درخت سخنگو كه متهم را به آن مي بندند و شكنجه گران ميگويند آنقدر مي زنيم كه يا درخت صحبت كند يا تو صحبت كني.
36 جوجه کباب: متهم را عريان به يك ميله مي بندند و مانند جوجه گردان مي چرخانند و کتک می زنند. نحوه اجرای آن بدین نحو است که پاهای زندانی را به هم می بندند سپس اورا روی زمین می نشانند و به دست هایش نیز دستبند می زنند و دست هایش را روی ساق های پایش می گذارند و پاهایش را جمع می کنند تا زانوهایش از بین دستانش در ارتفاع بالاتری قرار گیرند. در این بین چوبی را از روی ساعد دست ها و پشت زانو ها رد می کنند و زندانی را از زمین بلند می کنند و دو طرف چوب را بر روی دو سکو می گذارند. در این حالت زندانی در هوا معلق می ماند و بیشترین فشار بر زانوها و آرنج های او وارد می شود. زندانی را تا مدتی بدین نحو نگه می دارند. بعد از پایین آوردن زندانی وی دچار استفراغ شدید همراه با تخلیه شدید گازهای معده و روده می شود و تا مدتی تعادل بدنی خود را از دست می دهد.
37 جنین: متهم را در حالتي در لاستيك هاي بزرگ كاميون و تريلر مثل جنين داخل بدن مادر قرار مي دهند و شكنجه گران متهم را به نوبت دور يك محوطه مي گردانند.
وي تاكيد مي كند كه امكان استفاده از داروهاي روان گردان در غذاي زندانيان منتفي نيست.
38 شکنجه با استفاده از گربه:‌يكي از آخرين نوع شكنجه بدين نحو بوده كه دست زنداني را از پشت مي بندند و شلواري گشاد را به پاي وي مي كنند و سپس پاچه هايش را از بالاي زانو مي بندند. در اين موقع گربه اي را كه در محلهاي آلوده راه برده اند به درون شلوار رها مي كنند. گربه براي حفظ تعادل و همچنين خلاص از محيط بسته به تقلا مي پردازد و به شكم و آلت تناسلي قرباني چنگ مي زند. اين شكنجه علاوه بر درد شديد زخمهاي عفوني حاصل از ناخن هاي گربه ايجاد مي كند كه عوارض آن ماهها چرك و خونريزي در وقت ادرار است.
39 ایستاده نگه داشتن طولانی: این عمل در انواع آن از ۷،۸ ساعته هست تا چند روزه. این شکنجه با بی خوابی دادن ترکیب شده است. در این نوع شکنجه پاها بشدت ورم می کند، جریان خون در مغز بشدت کاهش می یابد که بنوبه خود باعث ایجاد توهم وخیالات شده و زندانی زمین خالی را یک رختخواب می بیند و برای آن اقدام می کند بصوریتکه به شدت به زمین می خورد.
40 زجر کش کردن: این شیوه در حقیقت ترکیب اعدام با شکنجه است. به این صورت که گلوله ها را به تدریج و به نقاط غیر حساس بدن قربانی شلیک می کنند. مثلا یک گلوله ابتدا به ساق پا بعد از مدتی گلوله دوم را کمی بالاتر و همینطور تا به تدریج قربانی جان بدهد. حیدر خلیلی در زندان میانه و مهدی ابویی در زندان ساری از اعدام شدگان با این شیوه بوده اند.
41 ضربات محکم و مستقیم به گوش: این کار جهت پاره کردن پرده گوش صورت می گیرد و معمولا توام با خونریزی و کری موقت یا دائمی است. این کار معمولا توسط شکنجه گران با دستان بزرگ و قوی و کارآزموده و با استفاده از دو دست جهت وارد آوردن ضربه به هر دو گوش انجام می شود.
۴۲ کندن پوست سینه
۴۳ در آوردن چشم از حدقه
۴۴ شکستن یکی از اعضای بدن که معمولا دست یا پای زندانی است
45 تقتيل(به قتل رسانده شدن با شكنجه):«در یک نمونه ابتدا تمام بدن را با آتش سيگار سوزاندند. سپس آرنج چپ زندانی را با چكش شكستند و هنگامي كه باز هم تسليم نشد، با چشم چپ او را از حدقه بيرون آوردند
شکنجه های روانی
1 تجاوز به همسر در مقابل چشم زندانی: يكي از رايج ترين شکنجه ها این است كه گاه در مقابل چشمان زنداني، همسرش را مورد ‌شكنجه و گاه نيز مورد تجاوز جنسي قرار می دهند.
2 ادرار کردن در دهان: يكي از اين شكنجه ها ادرار كردن در دهان و بر صورت زنداني و انداختن آب دهان است و گاه حتي فرو بردن سر در چاههاي توالتهايي كه گرفته است. یا بستن به مدت چندين روز با دستبند به شير توالت طوری که مجبور است غذاي خود را نيز در همان محل دريافت کند.
بعضي از شكنجه ها نيز براي مدت طولاني مورد استفاده قرار می گیرند تا زنداني را خسته و مقاومت او را تحليل برند.
3 تراکم فوق العاده جمعیت: مثلا جاي دادن تا 16 زنداني در سلولي كه فقط فضاي كافي براي حداكثر 4 نفر دارد. یا جای دادن بیش از 100 نفر در یک سلول 6 * 5 که بطور معمول جای 15 نفر است. در اين مواقع زندانيان حتي نميتوانند به روي شكم يا كمر خود بخوابند. آنها براي اينكه فضاي كمتري را اشغال كنند تنها بايد بر روي يك طرف بدن دراز بكشند و در ساعات معيني همه تغيير موضع دهند. چون چرخيدن فردي در آن فضاي كم ميسر نيست. معمولا زمان تغيير موضع كه در ابتدا بين هم سلولي ها تعيين ميشود بين يك ساعت تا يك ساعت و نيم است گاه نیز هم سلولیها به نوبت می حوابند.
4 رهاکردن آب در سلول: ديگر نمونه اين گونه شكنجه رها كردن آب در سلولي است كه نه تختخواب دارد و نه وسيله اي كه بتوان به روي آن نشست يا ايستاد. در اين صورت تنها راه براي فرار از آب سردي كه در كف سلول قرار دارد‌ اين است كه دائما بايستند يا سر پا بنشينند، كه در هر صورت كف پاي زنداني خيس ميشود. اين شكنجه در بسياري موارد منجر به رماتيسم استخواني شده است.
5 انفرادی:‌ ديگر نوع شكنجه رايج كه خود رژيم نيز بر آن صحه گذارده، زندان انفرادي است. بطور معمول این سلول دارای ابعادی به اندازه 1 در 1.5 متر یا 1.5 در 2 متر یا 2.5 متر می باشد. سلولهای زندان گوهردشت با 1000 سلول انفرادی و بخش معروف به آسایشگاه زندان اوین با 400 سلول انفرادی دارای ابعاد 1.5 در 2.30 بوده است. هر کدام از این سلولها دارای پنجره ای به ابعاد ۵۰ در ۷۰ سانتی متر است که البته تنها از قسمت بالا و به اندازه بسیار کمی باز شده و از پشت با پره های آهنی بصورت کرکره افقی پوشانده می شود. بصورتیکه تنها میشود به آسمان دید داشت. سرویس بهداشتی بصورت یک سینک فلزی یا چینی مدل غربی در این سلولها تعبیه شده است و یک روشویی برای شستشوی دست و همچنین شستشوی ظرف غذا در آن وجود دارد بصورتی که زندانی جز برای حمام که هفته ای یکبار وممکن است مدت ۱۰ دقیقه به هر فرد برسد از سلول خارج نمی شود. هر سلول یک دریچه برای نگاه انداختن توسط نگهبان زندان جهت چک و کنترل زندانی دارد. سلولهای بند 209 اوین هم تقریبا با همین مشخصات است فقط پنجره های آن در قسمت فوقانی وخارج از دسترس زندانی و به روی سقف سفالی باز می شود. انواع بدتر این سلولها بسته به نوع استفاده آن نیز وجود دارد. در گوهردشت سلولهایی که به آن تاریکخانه می گفتند نیز وجود داشت که ابعاد آن ۱.5 در 1 متر بود بدون هیچ گونه نور و دریچه ای که برای شکنجه زندانی تنها یک وعده غذا داده می شد و یک بار هم اجازه استفاده از سرویس بهداشتی داشت. در شهرستانهای مختلف و زندانهای مختلف سلولهای متنوع دیگری نیز وجود داشته است. برای تصور شکنجه در انفرادی میتوان اتاقي تاريك را در ذهن خود مجسم کرد كه در آن فقط و فقط پتويي داده ميشود، و تنها چيزي كه يكنواختي آن را برهم ميزند، باز شدن كشويي كوچك بر روي در آن است كه سه بار در طول شبانه روز اتفاق ميافتد تا غذاي زنداني به او داده شود. نه كتابي و يا روزنامه اي، نه هم صحبتي و نه حتي صداي كركننده بلندگوهاي زندان. مدت اين نوع زنداني در رژيم خمینی گاه به چند سال هم ميرسد. تعداد زیادی از زندانیان در زمستان 61 از زندان قزلحصار و اوین به زندان گوهردشت منتقل شدند و مدت ۲.5 سال در انفرادی بودند.
به زندان انفرادی نام شكنجه سفيد هم داده اند. اثرات آن معمولا عميق است و اثرات روحي و رواني آن تا سالها و حتي تا آخر عمر با انسان همراه خواهد بود. در بعضی زندانیها آثار آن بصورت کم حرفی مزمن ظاهر می شود و زندانی بيشتر در خود فرو ميرود، به هيچ چيز اطمينان ندارد و حالت تشويش و نگراني براي مدتي طولاني يا تا آخر عمر با او خواهد بود. حالتي مانند آنكه او هميشه انتظار حادثه ي بدي را دارد. گوشه نشين ميشود و گاه نيز با خود نجوا ميكند و اصلا به دنياي اطراف خود توجهي ندارد.
يكي ديگر از اثرات بعدي زندان انفرادي تكرار مكرر حركات است. حركاتي كه زنداني براي پر كردن زمان خود در زندان به آنها دست ميزند. گاه نيز زندان چنان كوچك است كه زنداني امكان قدم زدن را هم ندارد. در چنين مواقعي مفصل هاي او به علت عدم تحرك دچار آسيب هاي جدي ميشود چون او مدام مجبور به نشستن بر روي زمين است.
6 اعدام مصنوعی: یک شکنجه دیگر براي در هم شكستن روحيه افراد و ترساندن آنها اعدام مصنوعی است. بدين صورت كه صحنه اي دقيقا به مانند اعدام واقعي طراحي ميشود. چشمان و دستان زنداني در مقابل جوخه آتش بسته و دستور آتش داده ميشود اما جوخه شما را هدف قرار نميدهد بلكه تيراندازي به هوا صورت ميگيرد. شوك وارده از چنين اقدامي چنان زياد است كه زنداني بر دو زانو و يا صورت بر زمين ميافتد و در خود ادرار ميكند و براي مدتي حالت رواني زنداني غيرطبيعي خواهد بود.
این شیوه شکنجه توسط طناب دار نیز به اجرا در آمده است. به این صورت که زندانی را تا نزدیک خفگی از طناب آویزان می کنند اما بعد با قطع ناگهانی طناب مجال نفس کشیدن به او می دهند. این کار بعضا تا سه بار تکرار شده است. در این شیوه احتمال شکستن دست و پا به دلیل پرتاب از بلندی حلقه دار وجود دارد.
7 ناسزاگويي و فحاشي زندانبانان، بازجویان: قصد از این نوع شکنجه درهم شکستن مقاومت روحی زندانی با تحقير كردن است. این کار در طول دوره حبس هم توسط زندانبانان ادامه دارد.
8 شکنجه دسته جمعی: نوع دیگری از شکنجه، شکنجه دسته جمعی است. بدین صورت که افرادی که در رابطه با یک پرونده دستگیر می شوند را همزمان مورد بازجویی و شکنجه قرار می دهند و با شکنحه کردن  و گاه تهدید به مرگ یکی از آنها سعی در تخریب فکری از راه ایجاد وحشت یا حس ترحم در دوستان وی می کنند. این قضیه در مورد افراد خانواده نیز صورت می گیرد طوری که شخصی که مورد آزار قرار می گیرد یکی از اعضای خانواده زندانی می باشد که معمولا بی گناه هست. گاه نیز ماموران به برای گرفتن اقرار ضمنی ترفندی همراه با دروغ متوسل می شوند بدین نحو که به زندانی خبر مرگ یکی از وابستگان نزدیک وی را می دهند و یا به او گفته می شود  که دوست او یا یکی از افراد خانواده وی اعتراف به فعالیت وی کرده اند. این موضوع از دو طرف ضربه روحی سختی وارد می کند. اول آنکه زندانی از طرف اعتماد خود لو رفته. دوم آنکه زندانی دیگر برای رژیم شناخته شده است.
9 وادار كردن زندانيها به ديدن یا شنیدن افراد در حال شكنجه: دیدن يا گوش دادن به ضجه هاي افراد در زیر شکنجه يا وادار به ديدن اعدام ديگر زندانيهاست. هدف زندانبانان از اين كار تضعيف روحيه و ترساندن زندانيان است تا در نهايت از نظر روحي خدشه پذير گردند. بردن به جوخه اعدام توسط لاجوردی در سال ۶۰ بوفور از جانب لاجوردی مورد استفاده قرار می گرفت. يكي از سخت ترين اين مناظر وادار كردن زندانيان به مشاهده ي جان كندن زندانيان زني است كه محكوم به مرگ ميشوند. به ايشان پس از بارها تجاوز، حكم اعدام با شليك گلوله ي پلاستيكي در رحم آنها به اجرا درميآيد. در اين حالت قرباني با درد و رنج وحشتناكي در عرض چند ساعت، بسته به مقاومت بدني او جان ميدهد. اما پيچ و خمي كه زنداني از درد كشنده اي كه دارد و به خود مي پيچد و ضجه و ناله هايي كه ميكند بي شك اثر خرد كننده اي بر روي زندانياني دارد كه مجبور به تماشاي اين صحنه هستند.
10 وادار کردن زندانی به شلیک به زندانی محکوم به اعدام: لاجوردی به عنوان شرط قبولی توبه زندانی این نوع شکنجه را رواج داده بود. زندانی را بدون اطلاع و بصورت ناگهانی از سلول بیرون کشیده و در معرض فشار قرار می دادند که برای رهایی از اعدام و تقلیل حکم باید به جوخه اعدام رفته و با گذاشتن دست بر ماشه تفنگ پاسداران جوخه اعدام در شلیک به زندانی محکوم به اعدام مشارکت کند. این عمل معمولا منجر به روانی شدن زندانی شده است.
11 وادار کردن زندانی به جمع کردن جنازه اعدامی ها: در مواردی زندانیانی که حاضر به دست گذاشتن روی ماشه نشده بودند را وادار کردند که جنازه اعدام شدگان که بعضا می توانست برادر یا خواهر یا فامیل یا دوست زندانی باشد را جمع آوری کرده و به ماشین انتقال جنازه منتقل کنند.
نمونه شکنجه شده ها در نظام خمینی
زنان شکنجه شده
زهرا كاظمي، خبرنگار ايراني‌تبار كانادايي خانم کاظمي در دوم تير82 در حين عکسبرداري از تجمع خانواده‌هاي زندانيان در مقابل زندان اوين بازداشت شد. تحت شكنجه قرار گرفت و بر اثر اين شكنجه‌ها روز 20‌‌تير در بيمارستان نظامي بقية‌الله جان سپرد. در پيگيري اين پرونده مشخص شد خانم كاظمي در زندان مورد تجاوز شكنجه‌گرانش قرار گرفته‌است. شهادت دکتر شهرام اعظم سرگرد و پزشك كادر نيروي انتظامي شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم كاظمي به بيمارستان او را معاينه كرده بود مشاهدات خود را بيان كرده‌است.[۵]
_طاهره حبيبي‌فرد در زندان شيراز: «طاهره هنگام دستگيري 4ماهه حامله بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، ميخهايي به‌سينه‌او فرو كردند… شكنجه‌هاي طاهره‌ادامه يافت. شكنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع كردند. بدن او را به قدري سوزاندند كه قسمتهايي از بدنش به‌كل سوخته و از بين رفته‌بود. هنگام تيرباران يكي از گلوله‌ها به‌شكم طاهره خورد و جنين چند ماهه‌اش بر‌روي زمين افتاد».
_مريم محمدي بهمن‌آبادي در اوين: «مريم را سال‌60 دستگير و به 15سال حبس محكوم كردند. در اثر شكنجه يك پرده گوشش پاره شد. علاوه بر شلاق و كابل، چندين بار او را حلق‌آويز كردند و سپس جسد نيمه جانش را به‌زير كشيدند. ستون فقراتش ضربه شديدي خورد. به‌طوري كه ديگر هرگز قادر به‌انجام كارهاي معمولي هم نبود. دكتر گفته بود مدت زيادي نمي‌تواند مقاومت كند و پس از آن به‌كل از كار مي‌افتد. براثر شدت خونريزي دچار ضعف شديد بود. شكنجه‌ها پس از محكوميت هم ادامه يافت. برادرش، محمدرضا را پس از شكنجه‌هاي فراوان در برابر چشمان مريم اعدام كردند. سپس 7_8ماه‌او را در قفس انداختند. يك سال و نيم هم در سلولهاي انفرادي و واحد مسكوني قزلحصار بود كه بيشترين فشار را داشت. وقتي به‌او ملاقات دادند روي چرخ بود و از درد پا و روده و عفونت بدنش به شدت رنج مي‌برد. قادر نبود روي پا بايستد و به‌همين دليل روي چرخ به‌ملاقات مادرش آمد.
اعظم طاق‌دره: كه در شهريور67 در اوين حلق آويز شد: «هر‌دو‌پاي اعظم ناقص شده و قسمتي از كف پايش بر‌اثر شكنجه و عمل جراحي كنده شده بود. به‌همين دليل او راه رفتن معمولي را هم به‌سختي انجام مي‌داد».
راضيه عماري: او را در حالي كه باردار بود در مشهد دستگير مي‌كنند. پس از شكنجه‌هاي بسيار به زندان تبريز منتقل مي‌شود. به صورت وحشيانه‌تري شكنجه مي‌شود. به طوري كه همبندش نوشته‌است: «روزي چند بار به حال اغما مي‌افتاد و بيهوش مي‌شد. كليه‌هايش مرتب خونريزي داشت و بر سينه‌اش جاي سوخته ته سيگار مشاهده مي‌شد[۶]
ماه منير مؤدب در زندان تبريز: همبندش درباره‌اولين ديدارش با او نوشته: «وقتي او را ديدم گفت بيش از 160ضربه شلاق خورده‌است. علاوه برآن اعصاب پشت گردنش صدمه ديده بود. حالت تشنج و اغما و ضعف عمومي داشت. بعد از چندين روز مقاومت ، توسط سپاه به دادگاه‌انتقال يافت و 100ضربه كابل ديگر به‌او زدند. 15روز در بيمارستان بستري شد و از آن‌جا دوباره به مجرد بند دادگاه‌انتقال يافت. از او فقط رگ و پوست و استخواني باقي مانده بود. مي‌گفت چندين روز است حتي آب به من نداده‌اند. استخوان ستون فقراتش چرك كرده بود و از سوراخي كه‌ايجاد شده بود چرك دفع مي‌كرد. درد شديدي تمام وجودش را پر مي‌كرد و گرسنگي و تشنگي بر او غلبه مي‌كرد...»
فرح غيوري: «وقتي دستگير شد باردار بود، پس از ماهها شكنجه، نوزاد خود را در يك سلول انفرادي به نيا آورد. هيچ كس نبود كه به‌او كمك كند و فرح تا مدتها نه لباس داشت و نه . حتي براي پوشاندن طفل تازه به دنيا آمده يك تكه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شير دادن طبيعي به نوزادش نبود. آب را هم برروي او بسته بودند. ما كه در سلولهاي كناري او بوديم تمام سعي خود را مي‌كرديم تا مقداري آب به‌او برسانيم. يا حبه‌يي قند يا تكه‌يي پارچه. بچه‌ها با استفاده‌از يك تكه‌استخوان كه در  پيدا كرده بودند سوزن درست كردند و لباسهاي خود را پاره پاره كردند تا براي اين قبيل نوزادان لباس بدوزند»[۷]
الهه دكنما دانش‌آموز هوادار مجاهدين در شيراز: او را در زندان عادل‌آباد به زير شديدترين شكنجه‌ها مي‌برند. درباره‌او آمده‌است: «او در زير وحشيانه‌ترين شكنجه‌ها لب از لب باز نكرد. زماني كه جسد تيرباران شده‌اش را تحويل خانواده‌اش دادند، ديدند كه برروي لباسش نوشته قبل از تيرباران 7بار به‌او تجاوز كرده‌اند»[۸]
فلور اورنگی:«در شيراز پس از تجاوز به فلور اورنگي پاسداري با يك جعبه شيريني و مقداري پول به در خانه‌او مراجعه مي‌كند و خود را به عنوان «داماد يك شبه» خانواده معرفي مي‌كند»[۸]
سيما حكيم معاني هوادار مجاهدين: او در سال1360 در تهران، در حالي كه جنيني چند ماهه را با خود حمل مي‌كرد، دستگير مي‌شود. درباره‌او نوشته‌اند: «او را چنان شكنجه كردند كه دست راستش فلج شد. پايش نيز از كار افتاد و مجبور شدند پايش را عمل جراحي كردند. تكان دهنده‌تر آن كه وقتي جلادان از درهم شكستن او مأيوس مي‌شوند مادرش را، كه زني خانه‌دار بود، دستگير و به زير شكنجه مي‌كشند و بعد از تجاوز به‌او هردو را اعدام مي كنند»[۹]
مردان شکنجه شده
_حيدر خليلي در زندان ميانه: «حيدر را در واقع زجركش كردند. هنگام تيرباران او را به‌خارج شهر بردند. گلوله‌اول را به‌ساق پاي او زدند و بعد از مدتي گلوله دوم را كمي بالاتر و همين‌طور تا هفت گلوله به‌او زدند. حيدر نزديك به‌دو ساعت روي خاكها و تيغها در خون خودش غلت مي‌زد. وقتي جسدش براي شستن برده شد،‌ فقط يك ساعت طول كشيد تا خارهاي فرو رفته در تنش بيرون آورده شود».
_اكبر پوردرويش در زندان اهواز: «اكبر را پس از دستگيري زير شكنجه‌های بسیار شدید قرار دادند. پوست سينه‌اش را كندند. دست راستش زير شكنجه شكسته شد و عاقبت هم چشمهايش را از كاسه درآورده و بعد اعدامش كردند».
_علي حاجي‌نژاد در زندان گوهردشت: «وقتي علي در برابر مادر قرار گرفت آثار شكنجه بر تمام بدن او ديده مي‌شد. به شدت لاغر و ضعيف شده بود و در اثر شكنجه‌ها يك پايش قادر به حركت نبود و آن را بر روي زمين مي‌كشيد. موهاي فرق سرش ريخته بود و ريش و سبيلش مانند درويشها بلند بود. او مثل مات‌زده‌ها به مادر خيره شده بود و نمي‌توانست به‌درستي حرف بزند. چشمهايش هم به‌شدت ضعيف شده بودند. او به مادرش مي‌گويد از ملاقات خبري نداشته و شکنجه گران همان روز صبح به‌او گفته‌اند “وسايلت را جمع كن و آماده‌اعدام شو”».
- محمدرضا سرادار رشتي: «پاسدار محمودي، مسئول بندهاي انفرادي، 4ساعت مداوم با كابل بر سرش مي‌كوبيد و فریاد می زد: ”حكم ضرب حتي الموت داريم، مي‌توانيم زير شكنجه تو را بكشيم” ابروها و گونه‌هايش به‌قدري ورم كرده بود كه نمي‌توانست جايي را ببيند و براي ديدن، تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگيرد».
- روح‌الله ناظمي در پاسخ به علت مبارزه‌اش با رژيم به حاكم شرع زندان همدان می گوید: «براي اين كه ديگر كسي به جرم كتاب خواندن شلاق نخورد، براي اين كه بچه‌هاي مردم از سرما و گرسنگي نميرند، براي اين كه شما اراذل و اوباش شرّتان را از سر مردم كم كنيد» حاكم شرع دستور درآوردن چشم او را از حدقه صادر مي‌كند و او محكوم به تقتيل(به قتل رسانده شدن با شكنجه) مي‌شود. و سالها بعد همبندش گزارش مي‌دهد: «ابتدا تمام بدنش را با آتش سيگار سوزاندند. سپس آرنج چپش را با چكش شكستند و هنگامي كه باز هم تسليم نشد، با بيرحمي تمام چشم چپ را از حدقه بيرون آوردند. پيكر شكنجه‌شده روح‌الله در اين ايام بيشتر شبيه توده‌يي استخوان و پوست و گوشت متورم بود»[۱۰]
نمونه خاص[۱۱]
نامه یک زندانی دانشجو که به دلیل شدت شکنجه نمی داند که در کجا و چه وضعیتی بسر می برد:
اين نامه تحت عنوان «خوب تماشا كن! صحنه‌سازي و نمايش نيست» توسط دانشجويي نوشته شده كه نامش مشخص نيست و هم اكنون نيز وضعيت نامعلومي دارد و نويسنده نامه نمي‌داند در كجا و چه وضعيتي به‌سر مي‌برد. لاجوردي و حسين‌زاده (از دستياران لاجوردي در اوين) بعد از يك هفته شكنجه پياپي بالاي سر اين دانشجو مي‌آيند و او را به جايي مي‌برند. دانشجو به نويسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوين مرا از پله‌ها به‌سمت يك زير‌زمين بردند، حدس مي‌زدم كه‌اين محل زيرزمين همان ساختمان دادستاني اوين باشد. در انتهاي پله‌ها يك در آهني بود. قبل از ورود، لاجوردي گفت: “خوب حواست را جمع كن! ما به‌اين‌جا مي‌گوييم سي.سي.يو! يعني بخش مراقبتهاي ويژه! اگر وارد اين‌جا شدي ديگر زنده بر‌نمي‌گردي”. وقتي وارد شديم بوي عجيبي، آميخته‌از خون و تعفن فضا را پر كرده بود. از من خواستند كه چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهني يك هال بود و بعد از آن راهرو ديگري قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تكان‌دهنده عجيبي مواجه شدم. اجساد خونين و لت‌وپارشده تعدادي زن و مرد روي هم انداخته شده بود و همگي اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها يا نقاط مختلف بدنهايشان آش و لاش بود. از اين بدتر در گوشة ديگر هال، جنازه‌يي را از كمر دولا كرده در يك سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنين منظره‌يي، من كاملاً شوكه شده بودم، گاهي مي‌لرزيدم و گاهي مات و مبهوت اطرافم را نگاه مي‌كردم. لاجوردي گفت: خوب تماشا‌كن! صحنه‌سازي و نمايش نيست. اگر باور نمي‌كني از نزديك نشانت مي‌دهم. لاجوردي از پنجرة روي دربها، داخل چند تا از اتاقهاي راهرو بعد از آن هال را به من نشان داد. در هريك از آنها صحنه‌هاي فجيعي در‌جريان بود و زندانيان را به صورتهاي مختلف شكنجه مي‌كردند. در يكي از اتاقها فردي را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق ديگري يك زنداني را با شوك الكتريكي آزار مي‌دادند. در يكي از اين اتاقها يك نفر را روي ديوار به صليب كشيده بودند. چند‌نفر ديگر را از هر‌دوپا، يا از يك‌دست و يك‌پا به‌سقف آويخته بودند. لاجوردي مرا به شكنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن‌روز به‌مدت چند‌ساعت در يكي از همان اتاقها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آويزان‌كردن را در‌مورد من هم اجرا كردند، اما به آن پاسخي كه دنبالش بودند نمي‌رسيدند، چون من هيچ حرفي جز اين نداشتم كه هيچ‌كاره هستم و حتي هوادار مجاهدين هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردي و حسين‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته‌از آن زير‌زمين به محوطه‌اوين بردند. آن‌جا لاجوردي از من خواست كه جلو بيفتم و راه بروم. هنوز چند قدمي‌حركت نكرده بودم كه به‌جسمي كه در هوا آويزان بود برخورد كردم. لاجوردي و حسين‌زاده همزمان سرم داد كشيدند كه درست راه برو! اين چه طرز راه رفتن است؟ وقتي گفتم جايي را نمي‌بينم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببيني. به محض اين كه چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناك ديگري مواجه شدم و لاجوردي گفت خوب اطرافت را تماشا كن. در ميان درختان محوطه جلو دادستاني اوين بودم، جنازه 3مرد را ديدم كه‌از درختها آويزان كرده بودند. لاجوردي گفت: نوشته‌ها را بخوان! روي بدن هر‌شهيد پلاكي آويخته و بر‌روي آن نام و اتهام هريك را نوشته بودند. اتهام همگي «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم كه به‌فاصله چند‌متر آن‌طرفتر يك‌طناب با حلقه آماده‌از درخت ديگري آويخته‌اند. لاجوردي به من گفت: تو به مرگ محكوم شده‌اي و مي‌خواهيم حكم را اجرا كنيم. قبل از اين كه من جواب هميشگي‌ام را كه كاره‌يي نيستم تكرار كنم، حسين‌زاده نزديك شد و در گوش من گفت: اين [لاجوردي] خيلي بي‌رحم است، تو را خواهد كشت. بيا به جوانيت رحم كن، هر‌چه‌اطلاعات از خودت و سازمان داري بگو! من هم پادرمياني مي‌كنم تا جانت را نجات دهم. من كه واقعاً حرفي براي گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمي خودم را تكرار كردم. اين‌جا بود كه لاجوردي عصباني شد و چشمهايم را به‌سرعت بست و دستم را گرفت و مرا كنار چهارپايه برد و گفت برو روي چهارپايه بايست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپايه را با لگد از زير پايم كنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگي شديدي حس كردم كه ناگهان طناب قطع شد و محكم به زمين خوردم. لاجوردي و حسين‌زاده و پاسدارهاي همراهشان با سر و صدا بر‌سرم ريختند و كتكم زدند و مي‌گفتند چرا طناب را پاره كردي!؟» جريان به‌دار آويختن اين زنداني را آن شب 3‌بار تكرار مي‌كنند و در آستانه خفگي كامل طناب را رها مي‌كنند. اين نمايش وحشتناك و بيرحمانه علاوه بر‌آثار رواني كه بر‌روي او گذاشته بود. گردن و ستون فقراتش را تا چند‌سال از حالت عادي خارج كرده بود».
نمونه های دیگر: در سلسله جلساتي كه تحت نام «دادگاههاي مردم ايران» در سال1379 تشكيل شد، تعدادي از شاهدان شكنجه در زندانهاي رژيم آخوندي مشاهدات خود را بيان كردند. در دومين جلسه شاهدي به نام «م.ز» از لندن گفت: «يكي ازكساني كه مي‌توانم نام ببرم محمد كريمي بود. او به‌شدت در بند209 مورد شكنجه قرار گرفته بود و وقتي او را به‌اتاق ما آوردند از درد شديد كمر در عذاب بود. وقتي از او پرسيدم چند تا كابل خوردي، گفت يك بارش تا حدود 400 شمردم ولي فكر مي‌كنم بيشترين تعداد، حدود 1000 كابل بود. يك‌بار بعد از اين كه‌او را به‌شدت شكنجه كرده بودند تصميم گرفتند دوباره‌او را براي شكنجه به‌زير زمين ببرند از آن‌جا كه نمي‌توانست راه برود در حالي‌كه به‌دستانش دست بند زده بودند او را روي پله‌ها هل دادند كه در نتيجه كمرش به‌شدت آسيب ديد. ولي با اين حال او را روي تخت شكنجه بردند. محمد كريمي خود از كشتي‌گيران معروف بود، مي‌گفت زماني كه در زير زمين209 به‌اتفاق چند نفر ديگر به‌شكل قپاني آويزان شده بود، شاهد مردن يك نفر در زير ضربات مشت پاسداران بوده‌است كه به‌خاطر اين كه مي‌خواسته به‌توالت برود و فرياد مي‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌بودند. محمد كريمي در سال67 در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همين شاهد در قسمت ديگر از مشاهدات خود از نورالدين عظيمي ياد مي‌كند و مي‌گويد: «در سال63 وقتي او را به‌اتاق ما آوردند دو تا از انگشتهاي پايش در اثر ضربات كابل افتاده بود و انگشت كوچكش هم در حين ورزش از پايش كنده شد. درحالي كه من مي‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شايد جلو خونريزي را بگيرم، او گفت فكر مي‌كنم اگر آن را بكنيم راحتتر باشد تا اين‌كه بخواهيم براي بهداري و مثلاً بخيه تقاضا بدهيم».[۱۲]
شاهد ديگر به نام «س.ن» از هامبورگ در هشتمين و نهمين جلسه همين دادگاهها مي‌گويد: «عبدالحميد صفائيان به‌مدت 30ساعت كابل خورده بود و تقريباً هيچ انگشتي درپاهايش باقي نمانده بود. پاهاي او تا زانو داغان و بدون گوشت بود. او فقط به‌خاطر سوزاندن «قرار»ش كابل خورده بود و به‌همين خاطر به 18سال محكوم و سپس در سال67 در قتل‌عام زندانيان ‌جاودانه شد»[۱۳]
اعترافات و مواضع مقامات جمهوری اسلامی
خمینی: «مخالفت با اين حكومت مخالفت با شرع است، قيام بر عليه شرع است. قيام بر عليه حكومت شرع جزايش در قانون ما هست، در فقه ما هست؛ و جزاي آن بسيار زياد است. من تنبه مي‌دهم به كساني كه تخيل اين معني را مي‌كنند كه كارشكني بكنند يا اين كه خداي نخواسته يك وقت قيام بر ضد اين حكومت بكنند، من اعلام مي‌كنم به آنها كه جزاي آنها بسيار سخت است در فقه‌اسلام . قيام بر ضد حكومت خدايي قيام بر ضد خداست؛ قيام بر ضد خدا كفر است.[۱۴]
منتظری:‌«آيا مي‌دانيد در زندانهاي جمهوري اسلامي به‌نام اسلام جناياتي شده كه هرگز نظير آن در رژيم منحوس شاه نشده‌است؟ آيا مي‌دانيد عده زيادي زير شكنجه بازجوها مردند؟ آيا مي‌دانيد در زندان مشهد در اثر نبودن پزشك و نرسيدن به زندانيهاي دختر جوان بعداً ناچار شدند حدود بيست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و يا رحم ناقص كنند؟ آيا مي‌دانيد در زندان شيراز دختري روزه‌دار را با جرمي مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام كردند؟ آيا مي‌دانيد در بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي‌دختران جوان را به زور تصرف كردند؟ آيا مي‌دانيد هنگام بازجويي دختران استعمال الفاظ ركيك ناموسي رايج است؟ آيا مي‌دانيد چه بسيارند زندانياني كه در اثر شكنجه‌هاي بي‌رويه كور يا كر يا فلج يا مبتلا به دردهاي مزمن شده‌اند و كسي به داد آنان نمي‌رسد؟ آيا مي‌دانيد در بعضي از زندانها حتي از غسل و نماز زنداني جلوگيري كردند؟ آيا مي‌دانيد در بعضي از زندانها حتي از نور روز هم براي زنداني دريغ داشتند آن هم نه يك روز، دو روز، بلكه ماهها؟» [۱۵] او در جایی دیگر گفت: «آيا مي‌دانيد در زندانهاي جمهوري اسلامي‌به نام اسلام جناياتي شده كه هرگز نظير آن در رژيم منحوس شاه نشده‌است؟»
محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی: «در اولين اجلاس دادستانهاي كشورهاي اسلامي»: «ما هرگز اسلام را فداي چالشهاي مربوط به حقوق بشر نمي‌كنيم» وي افزود: «ما انواع محكوميتها را در صحنه بين‌الملل شاهد هستيم. به ما مي‌گويند چرا رجم مي‌كنيد، ما بايد رجم را براي ايرادكنندگان درست توجيه كنيم. ما انقلاب كرديم كه‌احكام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنيا بايد بدانيم كه چگونه برهان بياوريم».[۱۶]
اسدالله لاجوردی رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله یی باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته های اوست: «هركس توبه كرده و راست مي‌گويد بايد به جوخه برود و ثابت كند» و يا «همه بايد تواب شوند، وگرنه حكم همه طبق گفته‌امام اعدام است»[۱۷] وقتي پدر يك مجاهد را دستگير مي‌كند، كارد دست پدر اسير مي‌دهد و مي‌گويد: «چون پسر تو مجاهد است و الان اينجا پيش ما نيست، به جاي پسرت بايد چشم اين يكي را در بياوري تا ما باوركنيم كه تو مجاهد نيستي»[۱۸]او در جای دیگری می گوید: «گروهكهاي فاسدي كه همه‌شان بايد قلع و قمع شوند وقتي با نظام جمهوري مبارزه مي‌كنند، بنا بردستور مذهبي محاربند و بايد همه‌شان اعدام شوند»[۱۹]
داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش كنيد! اين جا زندان جمهوري اسلامي است. پول مفت نداريم بدهيم منافق تربيت كنيم. به خدا قسم جسدهايتان را هم قيمه قيمه مي‌كنيم. هيچ كس اينجا زنده خارج نمي‌شود مگر حزب اللهي شده باشد» [۲۰]
ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد 1359 در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون اينها (مجاهدین) هستيم بايد شاهرگهاي اينها را ببنديم ولي چون خونشان كثيف است بايد بريزيم دور. كوبيدن اينها مهمترين كار است...اينها اگر در سوراخ موش باشند، بيرونشان مي‌كشيم وآنها را مي‌كشيم»[۲۱] او در سخنراني ديگري گفت: «اگر يك روزي درگيري باشد اينها را از بين خواهيم برد وآنها را به خليج فارس يا بحر خزر خواهيم ريخت».
ابوالقاسم سرحدی زاده كه بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندانها بود و بعد وزیر کار شد، گفت «مجاهدين اصالتي ندارند. اينها كساني هستند كه با همه نمودهاي انقلاب مخالفت كردند... ما بايد 6تا گورستان درست كنيم وهمة آنها را دفن كرده...، با ضد انقلاب بايد با خشونت سياه مبارزه كرد. حالا مراحل نرم است»[۲۲]
<nowiki>محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی : «در زندانهاي كشور چند هزار سلول انفرادي وجود دارد ... مقام رهبري هم وجود اين سلولها را رد نكرده و فقط گفته بيش از اندازه نباشد»[۲۳] لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است.</nowiki>
زرندي امام جمعه سابق كرمانشاه در يكي از خطبه‌هاي نماز جمعه‌اش گفت: «خدا به نيروهاي انتظامي قدرت بدهد… انشاءالله حضور بيشتر داشته باشند، كه دست و پاي اينهايي كه‌امنيت جامعه را دارند از بين مي‌برند… ببرند. قوه قضاييه هم انشاءالله يك چند تا از اينهايي كه شرايطش هست بياورد در يكي از ميادين، دستهاي اينها را ببرد كه عبرت براي ديگران باشد. كساني هم كه به ناموس جامعه تجاوز مي‌كنند، يك سنگسارهايي هم داشته باشند. با سنگسارها، با بريدن دستها، يعني اين انگشت دستها، ‌من قول مي‌دهم كه جامعه درست شود…»[۲۴]
قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی و شکنجه
هر چند در اصل 38 قانون اساسی آمده است: «هرگونه شكنجه براي گرفتن اقرار و يا كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار يا سوگند مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي‌شود» اما وجود قوانینی به نام «تعزير» يا «تنبيه» يا «حكم شرعي» در «قانون مجازات اسلامي» بصورت رسمی راه شکنجه را باز گذاشته است:
«ماده۱۳ - حد، به مجازاتي گفته مي‌شود كه نوع و ميزان و كيفيت آن در شرع تعيين شده‌است.
ماده۱۴ - قصاص، كيفري است كه جاني به آن محكوم مي‌شود و بايد با جنايت او برابر باشد.
ماده۱۵ - ديه، مالي است كه‌از طرف شارع براي جنايت تعيين شده‌است.
ماده۱۶ - تعزير، تأديب و يا عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين نشده و به نظر حاكم واگذار شده‌است. از قبيل حبس و جزاي نقدي و شلاق كه ميزان شلاق بايستي از مقدارحد كمتر باشد.
ماده۱۷ - مجازات بازدارنده، تأديب يا عقوبتي است كه‌از طرف حكومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حكومتي تعيين مي‌گردد ازقبيل حبس، جزاي نقدي، تعطيل محل كسب، لغو پروانه و محروميت از حقوق اجتماعي واقامت در نقطه يا نقاط معين و منع از اقامت در نقطه يا نقاط معين و مانند آن».
و این قوانین جدای از آن است که «رجم» بعنوان یک مجازات نام شکنجه به خود نگرفته است. در قوانین مصوبه قانون اساسی تكليف اندازه سنگ سنگسار هم مشخص شده‌است: «بزرگي سنگ در رجم نبايد به حدي باشد كه با اصابت يك يا دو عدد شخص كشته شود هم‌چنين كوچكي آن نبايد به‌اندازه‌يي باشد كه نام سنگ برآن صدق نكند». ماده284 باب دوم «قصاص عضو» : «هرگاه شخصي كه داراي دو چشم است چشم كسي را كه فقط داراي يك چشم است درآورد مجني عليه مي‌تواند يك چشم جاني را قصاص كند و نصف ديه كامل را هم دريافت نمايد، يا از قصاص يك چشم جاني منصرف شود و ديه كامل بگيرد مگر در صورتي كه مجني عليه يك چشم خود را قبلاً در اثر قصاص يا جنايتي كه‌استحقاق ديه آن را داشته‌است از دست داده باشدكه در اين مورد مي‌تواند يك چشم جاني را قصاص كند و يا با رضايت جاني نصف ديه كامل دريافت نمايد». از اين فراتر در تبصره ماده290 كه مربوط به قصاص «زبان و لب» است آمده‌است: «در صورتي كه فرد گويا، زبان فرد لال را قطع كند قصاص جايز نيست و تبديل به ديه مي‌شود». ماده183 باب هفتم قصاص كه به «محاربه و افساد في‌الارض» اختصاص دارد محارب و مفسد چنين تعريف شده «هر كس كه براي ايجاد رعب و هراس و سلب آزادي وامنيت مردم دست به‌اسلحه ببرد محارب و مفسد في‌الارض مي‌باشد». و در تبصره۳ آن نيز تصريح كرده‌است: «ميان سلاح سرد و سلاح گرم فرقي نيست».
ماده186: «هر گروه يا جمعيت متشكل كه در برابر حكومت اسلامي قيام مسلحانه كند مادام كه مركزيت آن باقي است تمام اعضا و هواداران آن، كه موضع آن گروه يا جمعيت يا سازمان رامي‌دانند و به نحوي در پيشبرد اهداف آن فعاليت و تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخه نظامي شركت نداشته باشند». و در تبصره مربوط به‌اين ماده تصريح شده: «جبهه متحدي كه‌از گروهها و اشخاص مختلف تشكيل شود، در حكم يك واحد است». ماده190 فصل سوم مربوط به «حد محاربه و افساد في‌الارض»: «حد محاربه وافساد في‌الارض يكي از چهار چيزاست . ۱ قتل ۲_آويختن به دار ۳ اول قطع دست راست و سپس پاي چپ ۴ نفي بلد».
در ماده بعدي(191) انتخاب هريك از مواد چهارگانه بالا را به عهده قاضي گذاشته و تأكيد كرده‌است: «خواه محارب كسي راكشته و مجروح كرده يا مال او را گرفته‌باشد و خواه هيچيك از اين كارها را انجام نداده‌باشد».
تشکیل هیئت بررسی شکنجه توسط خمینی و نتیجه آن
<nowiki>بعد از طرح گسترده موضوع شکنجه در زندانهای نظام جمهوری اسلامی در همان سالهای ابتدای بعد از انقلاب خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هيأت بررسي شايعه شكنجه» برای بررسی شکنجه در زندانها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفري كه مدير روزنامه «انقلاب اسلامي» بوده‌است در سال60 دستگير مي‌شود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه می دهد. او در خاطرات خود بعد از آزادي از زندان مي‌نويسد: «هنگامي‌كه خود من بازداشت شدم و شكنجه‌افراد مختلف و انواع آن را مشاهده كردم و حتي افرادي را ديدم كه هيأت بررسي شكنجه و شخص آقاي محمد منتظري در زندان با آنها صحبت كرده و آثار شكنجه‌يي را كه هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود ديده بود. با خود گفتم : خدايا اين چه روزگاري است و چطور ممكن است كه شخصي در يك چنين مصاحبه‌يي به دروغ بگويد: ”در زندانها شكنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعاي ديانت واسلاميت بكند؟... در زندان افرادي كه قبلاً شكنجه شده بودند برايم تعريف كردند كه وقتي آقاي محمد منتظري به زندان آمد و وضع ما را ديد به گريه‌افتاد و گفت:‌ ”مطمئن باشيد كه ما به‌اين مسأله رسيدگي مي‌كنيم”. وقتي مصاحبه‌او از تلويزيون پخش شد و گفت شكنجه‌يي وجود نداشته‌است هم ترس و هم بهت و حيرت ما را فرا گرفت ... من هميشه به دنبال اين كار بودم تا اين كه يك روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(يكي از فرماندهان وقت سپاه) پرسيدم: راستي تو كه با محمد منتظري هميشه حشر و نشر داشتي، چه حادثه‌يي اتفاق افتاد و چطور شد كه محمد حاضر شد مصاحبه كند و مسأله شكنجه را كه تو خود اين جا شاهد آن هستي و خودت هم مزه آن را چشيده‌اي تكذيب كند؟ محمد منتظر پاسخ داد:‌ ”مدتها بود كه به دنبال محمد بودند ولي وي حاضر نشد كه بيايد و مصاحبه كند تا سرانجام آقاي خميني به‌او پيغام داد كه برود جماران و وي را ملاقات كند. روزي كه محمد پيش آقاي خميني رفت من هم با او بودم. آقاي خميني به محمد گفت: ”برو و در تلويزيون اعلام كن كه مسأله شكنجه شايعه‌يي بيش نبوده‌است” آقاي محمد منتظري گفت:‌”آقا شكنجه وجود دارد و من خودم افرادي را كه شكنجه شده‌اند ديده‌ام”. آقاي خميني گفت: ”فعلاً اعلام كن كه شكنجه وجود ندارد و اين يك شايعه‌است حالا ما گرفتار ضد انقلابيون هستيم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد كار درست مي‌شود و وقتي حربه‌از دست ضد‌انقلاب افتاد و اسلام قدرت پيدا كرد جلو شكنجه نيز گرفته خواهد شد” و بدين ترتيب آقاي خميني محمد را وادار كرد كه بيايد و بگويد شكنجه نيست»[۲۵]</nowiki>
 سایت بیداران
 ۲۰ عدد از وحشیانه ترین تکنیک های شکنجه در تاریخ
 مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
 این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
 روايتي از مرگ زهرا كاظمي مجيد خوشدل سايت عصر نو_84
 كتاب قهرمانان در زنجير صفحه368
 كتاب قهرمانان در زنجير صفحه330
 كتاب قهرمانان در زنجير صفحه 335
 كتاب قهرمانان در زنجير صفحات368_372
 كتاب قهرمانان در زنجيرصفحه64
 نشریه مجاهد شماره 415 ، 26 آبان 1377
 مجاهد شماره 539_ 23اسفند7913
 مجاهد شماره 552، 15خرداد1380
 خميني در جمع خبرنگاران داخلي و خارجي، صحيفه نور، ج ۵، ص۳۱
 نامه منتظري به خميني از كتاب خاطرات منتظري
 خبرگزاري ايلنا (9خرداد86)
 صفحه 115 كتاب قهرمانان در زنجير
 صفحه106 كتاب قهرمانان در زنجير
 مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (ارديبهشت61
 صفحه 273 قهرمانان در زنجير
 سخنراني خزعلي در مسجد بناها در مشهد 31ارديبهشت1359
 روزنامة انقلاب اسلامي 8آذر59
 نقدي در مصاحبه با تلويزيون نظام، 8مرداد77
 مجاهد380_ 11اسفند76
 محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299


<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299</ref>
<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299</ref>


<references />
<references />
۱٬۰۴۸

ویرایش