کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰۰: خط ۳۰۰:
<nowiki>-------------------------------------------------------------------------------------------------</nowiki>
<nowiki>-------------------------------------------------------------------------------------------------</nowiki>


== '''<small>زندگینامه</small>''' ==
== زندگینامه ==
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانواده‌ای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست.<ref>بالاترین - [https://www.balatarin.com/permlink/2012/2/16/2928481 زندگینامه بیژن جزنی]</ref>
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانواده‌ای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست.<ref>بالاترین - [https://www.balatarin.com/permlink/2012/2/16/2928481 زندگینامه بیژن جزنی]</ref>


== '''<small>دوران کودکی</small>''' ==
== دوران کودکی ==
بیژن جزنی چهار ساله بود که ایران به تصرف متفقان درآمد بنابراین سال تولدش را ۱۳۱۶ ثبت می‌کنیم، او در تهران متولد شد پدرش «حسین جزنی» افسر(ستوان یکم) ژاندارمری بود، در مورد نوع گرایش سیاسی حسین جزنی اختلافاتی هست با این حال در اکثر منابع پیوستن او به فرقه دموکرات آذربایجان و متعاقب فروپاشی دولت فرقه فرار وی به شوروی در سال ۱۳۲۵ تایید شده است اگر چه از چند و چون همکاری حسین جزنی با حکومت پیشه‌وری و دوران زندگیش در شوروی اطلاع دقیقی در دست نیست اما می‌دانیم که او ۲۰ سال پس از مهاجرت و «در سال ۱۳۴۵ به واسطه سپهبد مبصر ریاست شهربانی کل کشور از شاه تقاضای بخشودگی کرد و پس از موافقت به وطن بازگشت، سپس به تدریس در دانشگاه پرداخت و در جنب تدریس با ذوب‌آهن نیز همکاری داشت»حسین جزنی طی سال‌های اقامت در شوروی ازدواج هم کرد، پس از بازگشت به ایران«همسر روس او نیز در دانشکده ادبیات، زبان روسی تدریس می‌کرد»  
بیژن جزنی چهار ساله بود که ایران به تصرف متفقان درآمد بنابراین سال تولدش را ۱۳۱۶ ثبت می‌کنیم، او در تهران متولد شد پدرش «حسین جزنی» افسر(ستوان یکم) ژاندارمری بود، در مورد نوع گرایش سیاسی حسین جزنی اختلافاتی هست با این حال در اکثر منابع پیوستن او به فرقه دموکرات آذربایجان و متعاقب فروپاشی دولت فرقه فرار وی به شوروی در سال ۱۳۲۵ تایید شده است اگر چه از چند و چون همکاری حسین جزنی با حکومت پیشه‌وری و دوران زندگیش در شوروی اطلاع دقیقی در دست نیست اما می‌دانیم که او ۲۰ سال پس از مهاجرت و «در سال ۱۳۴۵ به واسطه سپهبد مبصر ریاست شهربانی کل کشور از شاه تقاضای بخشودگی کرد و پس از موافقت به وطن بازگشت، سپس به تدریس در دانشگاه پرداخت و در جنب تدریس با ذوب‌آهن نیز همکاری داشت»حسین جزنی طی سال‌های اقامت در شوروی ازدواج هم کرد، پس از بازگشت به ایران«همسر روس او نیز در دانشکده ادبیات، زبان روسی تدریس می‌کرد»  


خط ۳۱۰: خط ۳۱۰:
و اما خانواده مادری بیژن، مادرش عالمتاج کلانتری نظری عضو کمیته زنان حزب توده بود، چهار برادر عالمتاج، دایی‌های بیژن، (ناصر، منصور، مسعود و منوچهر کلانتری) نیز از اعضای سازمان جوانان حزب توده بودند، گفته می‌شود که خود بیژن نیز در سال ۱۳۲۶ و زمانی که ۱۰ ساله بود به همراه دایی‌اش منوچهر (که دوسال از او بزرگتر بود) عضو سازمان جوانان حزب توده شد (۱۰) و در سال ۱۳۳۲ مسوولیت کمیته بخش سازمان دانش‌آموزان تهران (از تشکل‌های زیر نظر سازمان جوانان حزب) را برعهده گرفت. همچنین خواهر بیژن-منیژه- نیز عضو سازمان جوانان حزب توده بود منیژه زمانی که ۱۳ ساله بود در یکی از پیک‌نیک‌های حزب توده و به هنگام بازی و دویدن ناگهان به زمین می‌افتد و دیگر بر نمی‌خیزد و قبل از رسیدن پزشک در‌می‌گذرد.(۱۱)باری این حکایت خانواده جزنی بود که تقریبا همه عضو حزب توده یا مرتبط با آن بودند، بدین‌سبب اگر بگوییم بیژن در خانواده‌ای کاملا توده‌ای رشد کرد سخنی به گزاف نگفته‌ایم حتی میهن قریشی - که در مهرماه ۱۳۳۹ بعد از هشت سال عشق آتشین با بیژن ازدواج کرد- زمانی عضو سازمان جوانان حزب توده بود، چنانکه بهمن قریشی برادر همسر و دوست صمیمی بیژن نیز توده‌ای بود.این نکته وقتی جالب توجه‌تر می‌شود که بدانیم جزنی بعدها به یکی از سرشناس‌ترین منتقدان حزب توده در درون جنبش مارکسیستی ایران تبدیل شد.<ref>آفتاب - واقعیت بیژن [http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1c1240898250_bijan_jazani_p1.php/%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%DB%8C%DA%98%D9%86-%D8%AC%D8%B2%D9%86%DB%8C جزنی]</ref>
و اما خانواده مادری بیژن، مادرش عالمتاج کلانتری نظری عضو کمیته زنان حزب توده بود، چهار برادر عالمتاج، دایی‌های بیژن، (ناصر، منصور، مسعود و منوچهر کلانتری) نیز از اعضای سازمان جوانان حزب توده بودند، گفته می‌شود که خود بیژن نیز در سال ۱۳۲۶ و زمانی که ۱۰ ساله بود به همراه دایی‌اش منوچهر (که دوسال از او بزرگتر بود) عضو سازمان جوانان حزب توده شد (۱۰) و در سال ۱۳۳۲ مسوولیت کمیته بخش سازمان دانش‌آموزان تهران (از تشکل‌های زیر نظر سازمان جوانان حزب) را برعهده گرفت. همچنین خواهر بیژن-منیژه- نیز عضو سازمان جوانان حزب توده بود منیژه زمانی که ۱۳ ساله بود در یکی از پیک‌نیک‌های حزب توده و به هنگام بازی و دویدن ناگهان به زمین می‌افتد و دیگر بر نمی‌خیزد و قبل از رسیدن پزشک در‌می‌گذرد.(۱۱)باری این حکایت خانواده جزنی بود که تقریبا همه عضو حزب توده یا مرتبط با آن بودند، بدین‌سبب اگر بگوییم بیژن در خانواده‌ای کاملا توده‌ای رشد کرد سخنی به گزاف نگفته‌ایم حتی میهن قریشی - که در مهرماه ۱۳۳۹ بعد از هشت سال عشق آتشین با بیژن ازدواج کرد- زمانی عضو سازمان جوانان حزب توده بود، چنانکه بهمن قریشی برادر همسر و دوست صمیمی بیژن نیز توده‌ای بود.این نکته وقتی جالب توجه‌تر می‌شود که بدانیم جزنی بعدها به یکی از سرشناس‌ترین منتقدان حزب توده در درون جنبش مارکسیستی ایران تبدیل شد.<ref>آفتاب - واقعیت بیژن [http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1c1240898250_bijan_jazani_p1.php/%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%DB%8C%DA%98%D9%86-%D8%AC%D8%B2%D9%86%DB%8C جزنی]</ref>


== '''تحصیلات و فعالیت‌های اقتصادی جزنی''' ==
== تحصیلات و فعالیت‌های اقتصادی جزنی ==
جزنی سال اول دبستان را در اصفهان گذراند و سپس در تهران در دو دبستان دیگر تحصیل را ادامه داد وتحصیلاتش را تا پایه سوم متوسطه در دبیرستان‌های ناصر خسرو و ۱۵ بهمن گذراند. به نقاشی علاقه داشت و بیش از یک سال نیز به هنرستان هنرهای زیبا رفت ولی از ادامه تحصیل در هنرستان منصرف شد و سرانجام در سال ۱۳۳۷ دیپلم متفرقه گرفت. در سال ۱۳۳۸ در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشته فلسفه دانشکده فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شد «از پیشرفت تحصیلی جزنی اطلاع دقیقی نداریم، با وجود آنکه در برخی اسناد به عنوان دانشجوی دوره دکترای فلسفه از او یاد شده، آنچه مسلم است، او هرگز نتوانست این دوره را به پایان رساند»(۱۲)
جزنی سال اول دبستان را در اصفهان گذراند و سپس در تهران در دو دبستان دیگر تحصیل را ادامه داد وتحصیلاتش را تا پایه سوم متوسطه در دبیرستان‌های ناصر خسرو و ۱۵ بهمن گذراند. به نقاشی علاقه داشت و بیش از یک سال نیز به هنرستان هنرهای زیبا رفت ولی از ادامه تحصیل در هنرستان منصرف شد و سرانجام در سال ۱۳۳۷ دیپلم متفرقه گرفت. در سال ۱۳۳۸ در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشته فلسفه دانشکده فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شد «از پیشرفت تحصیلی جزنی اطلاع دقیقی نداریم، با وجود آنکه در برخی اسناد به عنوان دانشجوی دوره دکترای فلسفه از او یاد شده، آنچه مسلم است، او هرگز نتوانست این دوره را به پایان رساند»(۱۲)


خط ۳۱۷: خط ۳۱۷:
میهن همسر بیژن همچنین در مورد وضعیت زندگی خودشان و رفاه حاکم بر آن می‌نویسد: « آپارتمانی بسیار شیک و مدرن با اتاق‌های آینه‌کاری داشتیم که وقتی ساواکی‌ها به داخل آن آمدند با بهت و ناباوری به دور خود نگاه می‌کردند. در سال ۱۳۴۶ چون من در دبیرستان تدریس می‌کردم برای مازیار[مازیار و بابک پسران بیژن بودند] پرستاری گرفته بودیم. علاوه بر آن خدمتکار پیری هم داشتیم که کارهای دیگر خانه و از جمله آشپزی را به عهده داشت. اعتقاد بیژن این بود که تا روزی که می‌توانیم خوب زندگی می‌کنیم و در شرایط دیگر طور دیگر زندگی خواهیم کرد.» (۱۳) موفقیت تجاری کانون آگهی پرسپولیس مقدمه تاسیس موسسه موفق دیگری به نام تبلی فیلم شد که جزنی مدیرعامل آن بود. موفقیت تجاری بیژن گویا باعث شده بود که ماموران ساواک به طنز و طعنه او را «کمونیست میلیونر» لقب دهند این اما در واقع طنز تلخ تاریخ بود که فردی مانند جزنی که موفقیت اقتصادی‌اش مرهون سیاست حمایت از بخش خصوصی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ بود به مخالف جان بر کف رژیم پهلوی تبدیل شد این نشانه‌ای تراژیک از عجز رژیم شاه در جذب نخبگان جدید بود، نخبگانی که شاید تنها چون درهای مشارکت سیاسی را به روی خود بسته دیدند به قهر و انقلاب متوسل شدند این فرض را البته بسیاری لااقل در مورد جزنی مردود می‌دانند.
میهن همسر بیژن همچنین در مورد وضعیت زندگی خودشان و رفاه حاکم بر آن می‌نویسد: « آپارتمانی بسیار شیک و مدرن با اتاق‌های آینه‌کاری داشتیم که وقتی ساواکی‌ها به داخل آن آمدند با بهت و ناباوری به دور خود نگاه می‌کردند. در سال ۱۳۴۶ چون من در دبیرستان تدریس می‌کردم برای مازیار[مازیار و بابک پسران بیژن بودند] پرستاری گرفته بودیم. علاوه بر آن خدمتکار پیری هم داشتیم که کارهای دیگر خانه و از جمله آشپزی را به عهده داشت. اعتقاد بیژن این بود که تا روزی که می‌توانیم خوب زندگی می‌کنیم و در شرایط دیگر طور دیگر زندگی خواهیم کرد.» (۱۳) موفقیت تجاری کانون آگهی پرسپولیس مقدمه تاسیس موسسه موفق دیگری به نام تبلی فیلم شد که جزنی مدیرعامل آن بود. موفقیت تجاری بیژن گویا باعث شده بود که ماموران ساواک به طنز و طعنه او را «کمونیست میلیونر» لقب دهند این اما در واقع طنز تلخ تاریخ بود که فردی مانند جزنی که موفقیت اقتصادی‌اش مرهون سیاست حمایت از بخش خصوصی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ بود به مخالف جان بر کف رژیم پهلوی تبدیل شد این نشانه‌ای تراژیک از عجز رژیم شاه در جذب نخبگان جدید بود، نخبگانی که شاید تنها چون درهای مشارکت سیاسی را به روی خود بسته دیدند به قهر و انقلاب متوسل شدند این فرض را البته بسیاری لااقل در مورد جزنی مردود می‌دانند.


== ''' جبهه ملی دوم؛ بختیار علیه جزنی''' ==
== ''' '''جبهه ملی دوم؛ بختیار علیه جزنی ==
پس از ۲۸ مرداد و بعد از آزادی از زندان جزنی تا مدتی (بین سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷) فعالیت سیاسی خاصی نداشت، میهن قریشی درباره این سال‌ها چنین می‌نویسد: «هیچ چشم‌انداز سیاسی برای آینده نداشتیم فقط روی عشق خودمان حساب می‌کردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه، در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود.» (۱۴) این دوره سکون سیاسی اما دیری نپایید در سال‌های ۳۷ و ۳۸ و به دنبال اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، جزنی به اتفاق برخی از دوستانش نظیر بهمن قریشی، منوچهر کلانتری و محمد چوپان‌زاده محفلی سیاسی تشکیل دادند و به فعالیت‌هایی مشغول شدند از آن جمله این محفل نشریه‌ای به نام «ندای خلق» و با امضای «جبهه واحد ضد استعمار» منتشر می‌کرد، بعد از آن سال ۱۳۳۹ فرا رسید؛ سال بحران برای رژیم شاه، در این مقطع به دنبال بحران داخلی و فشار بین‌المللی مجالی برای فضای باز سیاسی ایجاد شد، رهبران جبهه ملی با استفاده از این فضا و از تیرماه ۱۳۳۹ تحت عنوان جبهه ملی دوم، دست به تجدید سازمان زدند، بیژن هم که اکنون – عمدتا به دلیل تاثیر پذیرفتن از مبارزات مارکسیستی مستقل از شوروی- کاملا از حزب توده فاصله گرفته بود به همراه دوستان محفلش به سازمان دانشجویان جبهه ملی پیوست، با این حال طبیعی بود که عدم سنخیتی فکری و سیاسی بیژن با رهبران جبهه ملی و مشی آنها مشکل‌ساز و موجب تنش باشد، جزنی یک مارکسیست- لنینیست بود و هستی فکری‌اش در تضاد با هستی سیاسی جبهه ملی قرار می‌گرفت جزنی زیر تابلوی جبهه ملی سوداهای دیگری در سر می‌پرورید سوداهایی که برای تحقق آنها می‌کوشید تا از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی یارگیری کند. کریم سنجابی در خاطرات سیاسی خود با ذکر این نکته که «بیژن جزنی یکی از شاگردان من [در دانشگاه تهران] بود»به همین عدم سنخیت فکری جزنی با جبهه ملی اشاره می‌کند و می‌گوید: «من به بیژن جزنی هم حتی علنا گفتم: پسر! تو که دارای این مسلک و روش هستی[مارکسیست- لنینیسم] من از این جهت ایرادی به تو ندارم هر کس آزاد است هر نوع مسلکی داشته باشد ولی آیا این درست و صحیح است که کسی مخالف جبهه ملی باشد و مرام و مسلکی علیه آن داشته باشد ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت کند اگر شما به این جبهه عقیده ندارید می‌توانید خارج از آن جریان تشکیل دهید»(۱۵) استدلال و انتقاد سنجابی اگرچه منطقا و اخلاقا موجه به نظر می‌رسد اما بیژن گوشش بدهکار این حرف‌ها نبود. او در راه بلندپروازی‌های انقلابی‌اش به اینگونه اخلاق‌پردازی‌ها وقعی نمی‌نهاد. از میان رهبران جبهه ملی شاپور بختیار تند‌ترین موضع را علیه جزنی و دوستانش داشت با این حال بیژن از نفوذ قابل‌توجهی در سازمان دانشجویان جبهه ملی بهره‌مند بود همانطور که هدایت‌الله متین دفتری هم می‌گوید: «با وجودی که بیژن هیچگاه عضو کمیته دانشگاه نبود اما جزو معدود کسانی بود که در سرنوشت کارها و تصمیم‌گیری‌ها صاحب‌نظر بود.» او در این دوره به غیر از دوستان محفلش با افرادی مانند ابوالحسن بنی‌صدر، بهزاد نبوی و حسن حبیبی در ارتباط بود جزنی به شدت از «تفاهم‌طلبی جبهه ملی با آمریکا» انتقاد می‌کرد و در عین حال بر خلاف مشی جبهه ملی خواستار مبارزه مستقیم و انقلابی با شاه بود، به هر حال رودررویی شاپور بختیار و بیژن جزنی با توجه به سرنوشتی که هر کدام یافتند تا حدود زیادی تراژیک به نظر می‌رسد، آنها نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند، آنها هر کدام سرنوشت متفاوتی را برای ایران می‌خواستند و سرانجام نیز دو راه متفاوت را در پیش گرفتند، شاید حالا فصل قضاوت بین آنها فرارسیده باشد. به هر روی با فروپاشی جبهه ملی دوم و ناکامی جبهه ملی سوم جزنی گام‌های تزلزل‌ناپذیر خویش در راه مارکسیسم - لنینیسم انقلابی را تندتر و تندتر کرد.
پس از ۲۸ مرداد و بعد از آزادی از زندان جزنی تا مدتی (بین سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷) فعالیت سیاسی خاصی نداشت، میهن قریشی درباره این سال‌ها چنین می‌نویسد: «هیچ چشم‌انداز سیاسی برای آینده نداشتیم فقط روی عشق خودمان حساب می‌کردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه، در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود.» (۱۴) این دوره سکون سیاسی اما دیری نپایید در سال‌های ۳۷ و ۳۸ و به دنبال اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، جزنی به اتفاق برخی از دوستانش نظیر بهمن قریشی، منوچهر کلانتری و محمد چوپان‌زاده محفلی سیاسی تشکیل دادند و به فعالیت‌هایی مشغول شدند از آن جمله این محفل نشریه‌ای به نام «ندای خلق» و با امضای «جبهه واحد ضد استعمار» منتشر می‌کرد، بعد از آن سال ۱۳۳۹ فرا رسید؛ سال بحران برای رژیم شاه، در این مقطع به دنبال بحران داخلی و فشار بین‌المللی مجالی برای فضای باز سیاسی ایجاد شد، رهبران جبهه ملی با استفاده از این فضا و از تیرماه ۱۳۳۹ تحت عنوان جبهه ملی دوم، دست به تجدید سازمان زدند، بیژن هم که اکنون – عمدتا به دلیل تاثیر پذیرفتن از مبارزات مارکسیستی مستقل از شوروی- کاملا از حزب توده فاصله گرفته بود به همراه دوستان محفلش به سازمان دانشجویان جبهه ملی پیوست، با این حال طبیعی بود که عدم سنخیتی فکری و سیاسی بیژن با رهبران جبهه ملی و مشی آنها مشکل‌ساز و موجب تنش باشد، جزنی یک مارکسیست- لنینیست بود و هستی فکری‌اش در تضاد با هستی سیاسی جبهه ملی قرار می‌گرفت جزنی زیر تابلوی جبهه ملی سوداهای دیگری در سر می‌پرورید سوداهایی که برای تحقق آنها می‌کوشید تا از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی یارگیری کند. کریم سنجابی در خاطرات سیاسی خود با ذکر این نکته که «بیژن جزنی یکی از شاگردان من [در دانشگاه تهران] بود»به همین عدم سنخیت فکری جزنی با جبهه ملی اشاره می‌کند و می‌گوید: «من به بیژن جزنی هم حتی علنا گفتم: پسر! تو که دارای این مسلک و روش هستی[مارکسیست- لنینیسم] من از این جهت ایرادی به تو ندارم هر کس آزاد است هر نوع مسلکی داشته باشد ولی آیا این درست و صحیح است که کسی مخالف جبهه ملی باشد و مرام و مسلکی علیه آن داشته باشد ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت کند اگر شما به این جبهه عقیده ندارید می‌توانید خارج از آن جریان تشکیل دهید»(۱۵) استدلال و انتقاد سنجابی اگرچه منطقا و اخلاقا موجه به نظر می‌رسد اما بیژن گوشش بدهکار این حرف‌ها نبود. او در راه بلندپروازی‌های انقلابی‌اش به اینگونه اخلاق‌پردازی‌ها وقعی نمی‌نهاد. از میان رهبران جبهه ملی شاپور بختیار تند‌ترین موضع را علیه جزنی و دوستانش داشت با این حال بیژن از نفوذ قابل‌توجهی در سازمان دانشجویان جبهه ملی بهره‌مند بود همانطور که هدایت‌الله متین دفتری هم می‌گوید: «با وجودی که بیژن هیچگاه عضو کمیته دانشگاه نبود اما جزو معدود کسانی بود که در سرنوشت کارها و تصمیم‌گیری‌ها صاحب‌نظر بود.» او در این دوره به غیر از دوستان محفلش با افرادی مانند ابوالحسن بنی‌صدر، بهزاد نبوی و حسن حبیبی در ارتباط بود جزنی به شدت از «تفاهم‌طلبی جبهه ملی با آمریکا» انتقاد می‌کرد و در عین حال بر خلاف مشی جبهه ملی خواستار مبارزه مستقیم و انقلابی با شاه بود، به هر حال رودررویی شاپور بختیار و بیژن جزنی با توجه به سرنوشتی که هر کدام یافتند تا حدود زیادی تراژیک به نظر می‌رسد، آنها نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند، آنها هر کدام سرنوشت متفاوتی را برای ایران می‌خواستند و سرانجام نیز دو راه متفاوت را در پیش گرفتند، شاید حالا فصل قضاوت بین آنها فرارسیده باشد. به هر روی با فروپاشی جبهه ملی دوم و ناکامی جبهه ملی سوم جزنی گام‌های تزلزل‌ناپذیر خویش در راه مارکسیسم - لنینیسم انقلابی را تندتر و تندتر کرد.


== '''تنها راه رهایی جنگ مسلحانه''' ==
== تنها راه رهایی جنگ مسلحانه ==
«همزمان با تلاش‌های ناکام گروه‌های وابسته به حزب توده برای بازگشت به ایران و سازماندهی مقاومت، دهه ۱۳۴۰ عصر مبارزات سازمان نیافته هسته‌های مارکسیستی بود این هسته‌ها یا بقایای حزب توده بودند که از لحاظ نظری با آن از در مخالفت بر آمده بودند [مثل جزنی] یا روشنفکران نوآیینی بودند که به دنبال راهی برای سازماندهی جنبش کمونیستی می‌گشتند. این هسته‌های مارکسیستی، علاوه بر سازمان نیافتگی و پراکندگی، فاقد یک نظریه روشن و در نتیجه یک راهبرد بودند.» (۱۶) نهایتا پس از مدتی همکاری با جبهه ملی و اپوزیسیون مذهبی و به دنبال سرکوب شورش ۱۵ خرداد «این هسته‌ها تحت تاثیر شدید پیروزی جنبش‌های رهایی بخش در کوبا و الجزایر و تشدید جنگ ویتنام و در مواجهه با سرکوب و انقیاد در داخل کشور، به مبارزه مسلحانه و خشونت روشمند به عنوان تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی روی آوردند.»(۱۷)مازیار بهروز پژوهشگر و تاریخ نگار جنبش چپ ایران در کتاب ارزنده شورشیان آرمانخواه در این مورد می‌نویسد: «دو هسته از مهمترین هسته‌های مارکسیستی این دوره دو گروه جزنی-ظریفی و گروه احمدزاده- پویان بودند. اهمیت این دو گروه از دو جهت است: نخست اینکه هر دو گروه پیشگام تدوین و برداشتن نخستین گام‌های عملی مبارزه چریکی در ایران بودند؛ دوم اینکه از هر دو گروه تعداد کافی باقی ماندند تا در دهه ۱۳۵۰ به حملات چریکی علیه رژیم شاهنشاهی دست بزنند در واقع چریک‌های فدایی از ادغام این دو گروه در [فروردین ماه] ۱۳۵۰ به وجود آمد.»(۱۸) آنچه در مورد اعضای محفل جزنی- ظریفی قابل توجه است تاکید آنها بر «برداشت مستقل از مارکسیست-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطب‌های جهانی» بود این تاکید بر برداشت مستقل از مارکسیست –لنینیسم در واقع طعنه آشکاری به حزب توده و سیاست خیل عظیمی از کمونیست‌های ایرانی در دنباله‌روی از شوروی و چین بود.جزنی تئوریسین اصلی گروه بود، بخشی از منابع آموزشی آنها نوشته‌های چه‌گوارا، فیدل کاسترو و رژی دبره بودند.
«همزمان با تلاش‌های ناکام گروه‌های وابسته به حزب توده برای بازگشت به ایران و سازماندهی مقاومت، دهه ۱۳۴۰ عصر مبارزات سازمان نیافته هسته‌های مارکسیستی بود این هسته‌ها یا بقایای حزب توده بودند که از لحاظ نظری با آن از در مخالفت بر آمده بودند [مثل جزنی] یا روشنفکران نوآیینی بودند که به دنبال راهی برای سازماندهی جنبش کمونیستی می‌گشتند. این هسته‌های مارکسیستی، علاوه بر سازمان نیافتگی و پراکندگی، فاقد یک نظریه روشن و در نتیجه یک راهبرد بودند.» (۱۶) نهایتا پس از مدتی همکاری با جبهه ملی و اپوزیسیون مذهبی و به دنبال سرکوب شورش ۱۵ خرداد «این هسته‌ها تحت تاثیر شدید پیروزی جنبش‌های رهایی بخش در کوبا و الجزایر و تشدید جنگ ویتنام و در مواجهه با سرکوب و انقیاد در داخل کشور، به مبارزه مسلحانه و خشونت روشمند به عنوان تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی روی آوردند.»(۱۷)مازیار بهروز پژوهشگر و تاریخ نگار جنبش چپ ایران در کتاب ارزنده شورشیان آرمانخواه در این مورد می‌نویسد: «دو هسته از مهمترین هسته‌های مارکسیستی این دوره دو گروه جزنی-ظریفی و گروه احمدزاده- پویان بودند. اهمیت این دو گروه از دو جهت است: نخست اینکه هر دو گروه پیشگام تدوین و برداشتن نخستین گام‌های عملی مبارزه چریکی در ایران بودند؛ دوم اینکه از هر دو گروه تعداد کافی باقی ماندند تا در دهه ۱۳۵۰ به حملات چریکی علیه رژیم شاهنشاهی دست بزنند در واقع چریک‌های فدایی از ادغام این دو گروه در [فروردین ماه] ۱۳۵۰ به وجود آمد.»(۱۸) آنچه در مورد اعضای محفل جزنی- ظریفی قابل توجه است تاکید آنها بر «برداشت مستقل از مارکسیست-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطب‌های جهانی» بود این تاکید بر برداشت مستقل از مارکسیست –لنینیسم در واقع طعنه آشکاری به حزب توده و سیاست خیل عظیمی از کمونیست‌های ایرانی در دنباله‌روی از شوروی و چین بود.جزنی تئوریسین اصلی گروه بود، بخشی از منابع آموزشی آنها نوشته‌های چه‌گوارا، فیدل کاسترو و رژی دبره بودند.


۴۷۶

ویرایش