کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، ابرابزار
بدون خلاصۀ ویرایش
(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا، ابرابزار)
خط ۳۵: خط ۳۵:


== زندگی‌نامه ==
== زندگی‌نامه ==
شکرالله پاک نژاد در خانواده یی فقیر در دزفول متولد شد… در سال ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد… به محض ورود به دانشگاه با مسائل سیاسی آشنا شدو شروع به فعالیت کرد و به علت فعالیتهای وسیع پیگیری که در امر مبارزه ضد دیکتاتوری شاه از خود نشان داد، به زودی توانست مسئولیتهای مهمی در سازمان دانشجویان وابسته به جبهه ملی به عهده بگیرد. از همان سال تا سال ۱۳۴۲ که او را ازدانشگاه اخراج کرده و به سربازخانه گسیل داشتند، بارها بازداشت شد و به زندان افتاد؛ ولی هیچگاه ناامید نشد و از اعتقاد خود برنگشت. . در تظاهرات اول بهمن ۱۳۴۰ که مأموران ساواک و کماندوهای چترباز، به دانشگاه هجوم بردند، به قصد کشت او را زدند، به طوری که بعداً ناچار شدند خود پیکر تقریباً نیمه جانش را به بیمارستان برسانند… عصر همان روز پس از کمی بهبودی نسبی از بیمارستان فرارکرد و از فردای آن روز باز مبارزه را از سرگرفت. در سال ۱۳۴۲ او را به عنوان «اخلالگر» ازدانشگاه اخراج کرده و به سربازخانه فرستادند… دو سال طول کشید… در سال ۱۳۴۷ از دانشکده حقوق، رشته علوم سیاسی فارغ‌التحصیل شد….<ref name=":0">همبستگی ملی - عبدالعلی معصومی: به یاد شکرالله پاک [https://www.hambastegimeli.com/گزيده-اخبار/46428-عبدالعلي-معصومي-به-یاد-شکرالله-پاک-نژاد نژاد]</ref>
شکرالله پاک نژاد در خانواده یی فقیر در دزفول متولد شد… در سال ۱۳۳۹ وارد دانشکده حقوق شد… به محض ورود به دانشگاه با مسائل سیاسی آشنا شدو شروع به فعالیت کرد و به علت فعالیتهای وسیع پیگیری که در امر مبارزه ضد دیکتاتوری شاه از خود نشان داد، به زودی توانست مسئولیتهای مهمی در سازمان دانشجویان وابسته به جبهه ملی به عهده بگیرد. از همان سال تا سال ۱۳۴۲ که او را ازدانشگاه اخراج کرده و به سربازخانه گسیل داشتند، بارها بازداشت شد و به زندان افتاد؛ ولی هیچگاه ناامید نشد و از اعتقاد خود برنگشت. . در تظاهرات اول بهمن ۱۳۴۰ که مأموران ساواک و کماندوهای چترباز، به دانشگاه هجوم بردند، به قصد کشت او را زدند، به طوری که بعداً ناچار شدند خود پیکر تقریباً نیمه جانش را به بیمارستان برسانند… عصر همان روز پس از کمی بهبودی نسبی از بیمارستان فرارکرد و از فردای آن روز باز مبارزه را از سرگرفت. در سال ۱۳۴۲ او را به عنوان «اخلالگر» ازدانشگاه اخراج کرده و به سربازخانه فرستادند… دو سال طول کشید… در سال ۱۳۴۷ از دانشکده حقوق، رشته علوم سیاسی فارغ‌التحصیل شد….<ref name=":0">همبستگی ملی - عبدالعلی معصومی: به یاد شکرالله پاک [https://www.hambastegimeli.com/گزیده-اخبار/46428-عبدالعلی-معصومی-به-یاد-شکرالله-پاک-نژاد نژاد]</ref>


== تشکیل گروه ==
== تشکیل گروه ==
خط ۶۱: خط ۶۱:
[[کرامت‌الله دانشیان]] دوست نزدیکی به نام یوسف آلیاری داشت. یوسف آلیاری دانشجوی دانشگاه ملی بود. او بعد از انقلاب در [[اعدام زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷)|قتل‌عام زندانیان سال ۶۷]] اعدام شد، یوسف در زندان شاه تمام دفاعیه پاک نژاد را ریزنویسی کرد و در پلاستیک کوچکی گذاشت، سپس قورت داد و از زندان بیرون آورد.<blockquote>کرامت الله دانشیان؛ i مثل بسیاری از زندانیان، تحت تأثیر مقاومت پاک نژاد بود یکبار درسلول شماره ۱۶ زندان اوین بکمکُ مرس با وی حرف می‌زند و از جمله می‌نویسد:</blockquote><blockquote>هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید، پرستو به بازگشت بزد نغمه امید. به جوش آمده ست خون درون رگ گیاه … </blockquote>شکرالله پاک نژاد در نوشته‌ای با عنوان «دفاع از مردم در برابر دیکتاتور»<ref>همبستگی ملی - '''خاطره یی از دلاوری کرامت دانشیان در زندان ساواک شاه'''
[[کرامت‌الله دانشیان]] دوست نزدیکی به نام یوسف آلیاری داشت. یوسف آلیاری دانشجوی دانشگاه ملی بود. او بعد از انقلاب در [[اعدام زندانیان سیاسی (تابستان ۱۳۶۷)|قتل‌عام زندانیان سال ۶۷]] اعدام شد، یوسف در زندان شاه تمام دفاعیه پاک نژاد را ریزنویسی کرد و در پلاستیک کوچکی گذاشت، سپس قورت داد و از زندان بیرون آورد.<blockquote>کرامت الله دانشیان؛ i مثل بسیاری از زندانیان، تحت تأثیر مقاومت پاک نژاد بود یکبار درسلول شماره ۱۶ زندان اوین بکمکُ مرس با وی حرف می‌زند و از جمله می‌نویسد:</blockquote><blockquote>هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید، پرستو به بازگشت بزد نغمه امید. به جوش آمده ست خون درون رگ گیاه … </blockquote>شکرالله پاک نژاد در نوشته‌ای با عنوان «دفاع از مردم در برابر دیکتاتور»<ref>همبستگی ملی - '''خاطره یی از دلاوری کرامت دانشیان در زندان ساواک شاه'''


'''به قلم جاودانه یاد، شکرالله پاک [https://hambastegimeli.com/صفحات-ويژه/طبله-عطار/55442-«دفاع-از-مردم-در-برابر-دیکتاتور» نژاد]'''</ref>، که اوایل انقلاب در مجموعه ای با عنوان «فرهنگ نوین» چاپ شده به این موضوع اشاره کرده‌است.
'''به قلم جاودانه یاد، شکرالله پاک [https://hambastegimeli.com/صفحات-ویژه/طبله-عطار/55442-«دفاع-از-مردم-در-برابر-دیکتاتور» نژاد]'''</ref>، که اوایل انقلاب در مجموعه ای با عنوان «فرهنگ نوین» چاپ شده به این موضوع اشاره کرده‌است.


== دفاعیات شکرالله پاک نژاد ==
== دفاعیات شکرالله پاک نژاد ==
خط ۹۰: خط ۹۰:


== شکرالله پاک نژاد بعد از آزادی از زندان شاه ==
== شکرالله پاک نژاد بعد از آزادی از زندان شاه ==
از سال۵۰ به بعد بود که شکری به خمایت از مجاهدین برخاست و می توان از موضع‌گیری او در جریان ضربه [[اپورتونیستهای چپ‌نما]] یاد نمود. چرا که پاک‌نژاد قاطعانه آن را محکوم نمود و در زندان اوین به حمایت از مجاهدین قد برافراشت.<ref name=":2">سازمان مجاهدین خلق ایران - شکرالله پاک‌نژاد؛ از رشیدترین فرزندان مبارز ایران به شهادت [https://event.mojahedin.org/events/4604/شکرالله-پاک-نژاد؛-از-رشیدترین-فرزندان-مبارز-ایران-به-شهادت-رسید رسید]</ref>
از سال۵۰ به بعد بود که شکری به خمایت از مجاهدین برخاست و می‌توان از موضع‌گیری او در جریان ضربه [[اپورتونیستهای چپ‌نما]] یاد نمود. چرا که پاک‌نژاد قاطعانه آن را محکوم نمود و در زندان اوین به حمایت از مجاهدین قد برافراشت.<ref name=":2">سازمان مجاهدین خلق ایران - شکرالله پاک‌نژاد؛ از رشیدترین فرزندان مبارز ایران به شهادت [https://event.mojahedin.org/events/4604/شکرالله-پاک-نژاد؛-از-رشیدترین-فرزندان-مبارز-ایران-به-شهادت-رسید رسید]</ref>


او در نخستین شمارهٌ نشریهٌ مجاهد که صفحه یی به‌نام «شورا» در آن بود (مجاهد شمارهٌ۱۱۸، ۱۰اردیبهشت۶۰)، با امضای «پ. شکوری» به ضرورت تشکیل چنین شورایی اشاره کرد: <blockquote>«انقلاب ایران در آستانهٌ شکست است. مردم رنجدیدهٌ ما نگران بلیّاتی هستند که به یُمن حکومت انحصارطلبان دغلباز حزبی، به صورت بیکاری و فقر، جنگ و آوارگی، گرسنگی و فحشا و بالاخره دیکتاتوری و اختناق، گریبانشان را گرفته و دامنهٌ آنها هر روز گسترش بیشتری می‌یابد… اینک زحمتکشان میهن ما، دو سال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی می‌یابند، بدون آن که در جبین حکومت نور رستگاری ببینند. آنان از قِبَل حاکمیت انحصارطلبان، نه نان در سفره دارند و نه امید در دل، و به زبانی دیگر، نه استقلال و نه آزادی… انقلاب امیدی به عوامفریبان حاکم ندارد، سهل است، آنها را به اعتبار عملکرد دوساله شان، عمله‌های ضدانقلاب می‌شناسد. انقلاب چه می‌خواهد؟ او هم چنان‌که در آخرین روزهای حکومت شاه از حلقوم زحمتکشان فریاد می‌کرد «استقلال» و «آزادی» می‌خواهد. امّا، پس از دوسال تجربه مصمّم است دیگر به هیچ نیرنگ باز سَفسَطه گری اجازه ندهد که با جدا کردن این دو مفهوم از یکدیگر، هر کدام را به صورت اهرمی برای فریب و زنجیری برای دوباره بستن دست و پایش مورد استفاده قرار دهد. انقلاب اکنون دیگر می‌داند که «استقلال»، خود را در «آزادی» نشان می‌دهد… او خوب می‌داند که آزادی جوهر زندگی است». او در پایان مقاله نوشته بود: «شورا، در این مرحله می‌خواهد زبان انقلاب باشد، بعد محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب و آن گاه است که می‌تواند، در تناسب با ماهیّت خویش، نظامی حاکم، برخاسته از عمق دل و اندیشهٌ مردم و انقلاب آنان باشد».</blockquote><blockquote>شورای ملی مقاومت در ۳۰تیر۶۰ به مثابه «محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب» تأسیس شد. شکری که سالها در انتظار شکل‌گیری چنین شورایی در تاب و تب بود، از این‌که سرانجام عرصة تازه یی برای مبارزة مشترکِ همهٌ نیروهای آزادیخواه و استقلال‌طلب فراهم آمده‌است، سر از پا نمی‌شناخت. امّا، تولّد شورا با سرکوبی خشن نیروهای آزادیخواه پس از ۳۰خرداد۶۰ همزمان بود و بیم آن می‌رفت که از آغاز با تهدید نابودی رو به رو شود. فکر انتقال شورای نوپا و پایه گذاران و همسنگران توانمند و مشتاقی مانند شکری، این تهدید را خنثی می‌کرد. امّا، پیش از آن که تلاش شکری و کمک سازمان مجاهدین برای خروج او از کشور، به ثمر برسد، در شهریور۱۳۶۰ دستگیر و به زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها کشیده شد. کینة اهریمنی رژیم درّنده خو از او چندان زیاد بود که می‌شد حدس زد که شکری از این زندان قرون وسطایی جان به در نخواهد برد. وقتی شکنجه‌ها نتوانست این قهرمان فدا و صداقت و پاکباختگی را به زانو درآورد، او را به تیرک تیرباران بستند تا این فریادِ در گلو شکستة آزادیخواهان و زحمتکشان ایران را خاموش کنند. پیش از اعدام، به هنگام روبوسیِ آخرین، به یکی از همبندانش گفته بود: «روحیة خود را از دست ندهید، در این موقع باید شجاع بود».</blockquote>
او در نخستین شمارهٌ نشریهٌ مجاهد که صفحه یی به‌نام «شورا» در آن بود (مجاهد شمارهٌ۱۱۸، ۱۰اردیبهشت۶۰)، با امضای «پ. شکوری» به ضرورت تشکیل چنین شورایی اشاره کرد: <blockquote>«انقلاب ایران در آستانهٌ شکست است. مردم رنجدیدهٌ ما نگران بلیّاتی هستند که به یُمن حکومت انحصارطلبان دغلباز حزبی، به صورت بیکاری و فقر، جنگ و آوارگی، گرسنگی و فحشا و بالاخره دیکتاتوری و اختناق، گریبانشان را گرفته و دامنهٌ آنها هر روز گسترش بیشتری می‌یابد… اینک زحمتکشان میهن ما، دو سال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی می‌یابند، بدون آن که در جبین حکومت نور رستگاری ببینند. آنان از قِبَل حاکمیت انحصارطلبان، نه نان در سفره دارند و نه امید در دل، و به زبانی دیگر، نه استقلال و نه آزادی… انقلاب امیدی به عوامفریبان حاکم ندارد، سهل است، آنها را به اعتبار عملکرد دوساله شان، عمله‌های ضدانقلاب می‌شناسد. انقلاب چه می‌خواهد؟ او هم چنان‌که در آخرین روزهای حکومت شاه از حلقوم زحمتکشان فریاد می‌کرد «استقلال» و «آزادی» می‌خواهد. امّا، پس از دوسال تجربه مصمّم است دیگر به هیچ نیرنگ باز سَفسَطه گری اجازه ندهد که با جدا کردن این دو مفهوم از یکدیگر، هر کدام را به صورت اهرمی برای فریب و زنجیری برای دوباره بستن دست و پایش مورد استفاده قرار دهد. انقلاب اکنون دیگر می‌داند که «استقلال»، خود را در «آزادی» نشان می‌دهد… او خوب می‌داند که آزادی جوهر زندگی است». او در پایان مقاله نوشته بود: «شورا، در این مرحله می‌خواهد زبان انقلاب باشد، بعد محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب و آن گاه است که می‌تواند، در تناسب با ماهیّت خویش، نظامی حاکم، برخاسته از عمق دل و اندیشهٌ مردم و انقلاب آنان باشد».</blockquote><blockquote>شورای ملی مقاومت در ۳۰تیر۶۰ به مثابه «محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب» تأسیس شد. شکری که سالها در انتظار شکل‌گیری چنین شورایی در تاب و تب بود، از این‌که سرانجام عرصة تازه یی برای مبارزة مشترکِ همهٌ نیروهای آزادیخواه و استقلال‌طلب فراهم آمده‌است، سر از پا نمی‌شناخت. امّا، تولّد شورا با سرکوبی خشن نیروهای آزادیخواه پس از ۳۰خرداد۶۰ همزمان بود و بیم آن می‌رفت که از آغاز با تهدید نابودی رو به رو شود. فکر انتقال شورای نوپا و پایه گذاران و همسنگران توانمند و مشتاقی مانند شکری، این تهدید را خنثی می‌کرد. امّا، پیش از آن که تلاش شکری و کمک سازمان مجاهدین برای خروج او از کشور، به ثمر برسد، در شهریور۱۳۶۰ دستگیر و به زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها کشیده شد. کینة اهریمنی رژیم درّنده خو از او چندان زیاد بود که می‌شد حدس زد که شکری از این زندان قرون وسطایی جان به در نخواهد برد. وقتی شکنجه‌ها نتوانست این قهرمان فدا و صداقت و پاکباختگی را به زانو درآورد، او را به تیرک تیرباران بستند تا این فریادِ در گلو شکستة آزادیخواهان و زحمتکشان ایران را خاموش کنند. پیش از اعدام، به هنگام روبوسیِ آخرین، به یکی از همبندانش گفته بود: «روحیة خود را از دست ندهید، در این موقع باید شجاع بود».</blockquote>
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
از سال۵۰ به بعد، [[سارمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] و سایر مبارزین جنبش مسلحانه، فضای به‌کلی جدیدی از مقاومت و مبارزه را با خود به زندانها آوردند و در همین دوران بود که شکری در مجاهدین و بخصوص در آقای [[مسعود رجوی]]، آینده تابناک انقلاب ایران را دید و با شم خارق‌العاده خود این حقیقت را به درستی تشخیص داد و سخت به آن دل بست. آنچه که پاک‌نژاد را در صحنه مبارزات سیاسی میهن‌مان برجسته و متمایز می‌کند، درک و بینش ژرف او از مسائل مبارزاتی و سیاسی و موضع‌گیریهای قاطع و اصولی او در این زمینه‌ها بود که در صدر آنها بایستی از موضع‌گیری عمیقاً انقلابی و تحسین‌انگیز او در جریان ضربه اپورتونیستهای چپ‌نما بر پیکر مجاهدین یاد نمود. چرا که پاک‌نژاد قاطعانه آن «خیانت» را محکوم نمود و در زندان اوین با تحمل انواع تهمتها از جانب اپورتونیستها و دیگر جریانهای فرصت‌طلب، به حمایت قاطع و آشکار از مجاهدین قد برافراشت.<ref>مجاهد - [https://event.mojahedin.org/events/4604/28آذر-ماه-سال-۱۳۶۰-شهادت-شکرالله-پاک-نژاد شکرالله ‍پاک نژاد]</ref>
از سال۵۰ به بعد، [[سارمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین]] و سایر مبارزین جنبش مسلحانه، فضای به‌کلی جدیدی از مقاومت و مبارزه را با خود به زندانها آوردند و در همین دوران بود که شکری در مجاهدین و بخصوص در آقای [[مسعود رجوی]]، آینده تابناک انقلاب ایران را دید و با شم خارق‌العاده خود این حقیقت را به درستی تشخیص داد و سخت به آن دل بست. آنچه که پاک‌نژاد را در صحنه مبارزات سیاسی میهن‌مان برجسته و متمایز می‌کند، درک و بینش ژرف او از مسائل مبارزاتی و سیاسی و موضع‌گیریهای قاطع و اصولی او در این زمینه‌ها بود که در صدر آنها بایستی از موضع‌گیری عمیقاً انقلابی و تحسین‌انگیز او در جریان ضربه اپورتونیستهای چپ‌نما بر پیکر مجاهدین یاد نمود. چرا که پاک‌نژاد قاطعانه آن «خیانت» را محکوم نمود و در زندان اوین با تحمل انواع تهمتها از جانب اپورتونیستها و دیگر جریانهای فرصت‌طلب، به حمایت قاطع و آشکار از مجاهدین قد برافراشت.<ref>مجاهد - [https://event.mojahedin.org/events/4604/28آذر-ماه-سال-۱۳۶۰-شهادت-شکرالله-پاک-نژاد شکرالله ‍پاک نژاد]</ref>


دكتر [[منوچهر هزارخاني]]، يكي از ياران نزديك او در «جبهه دموكراتيك ملي» در اين‌باره مي‌ نويسد: «اگر رابطه "جبهه" با سازمان مجاهدين خلق تا به آخر حفظ شد، علّتش، به ‌نظر من، آن‌بود كه حفظ اين ارتباط را شكري شخصاً به عهده داشت. بعدها كه با رهبران سازمان از نزديك آشنا شدم، از وزن و اعتباري كه آنها براي شكري قائل بودند و اعتماد بي ‌دريغي كه به او داشتند و اهميتي كه به نظرات سياسي او، در هر مورد، مي‌ دادند، تعجّب نكردم، يكّه‌ خوردم. گمان نمي ‌كنم هيچ يك از مبارزان هم‌زنجير ديگر توانسته باشد بر چنين مقامي نزد مجاهدين دست يافته باشد.البته، اين رابطه عميق سياسي ‌ـ عاطفي يك ‌طرفه نبود و شكري هم سرشار از علاقه و اميد نسبت به مجاهدين بود» (مقاله "جاي خالي شكري"، منوچهر هزارخاني، دفترهاي آزادي، شمارهٌ‌اول). <ref name=":0" />
دکتر [[منوچهر هزارخانی]]، یکی از یاران نزدیک او در «جبهه دموکراتیک ملی» در این‌باره می‌نویسد: «اگر رابطه «جبهه» با سازمان مجاهدین خلق تا به آخر حفظ شد، علّتش، به نظر من، آن‌بود که حفظ این ارتباط را شکری شخصاً به عهده داشت. بعدها که با رهبران سازمان از نزدیک آشنا شدم، از وزن و اعتباری که آنها برای شکری قائل بودند و اعتماد بی‌دریغی که به او داشتند و اهمیتی که به نظرات سیاسی او، در هر مورد، می‌دادند، تعجّب نکردم، یکّه خوردم. گمان نمی‌کنم هیچ‌یک از مبارزان هم‌زنجیر دیگر توانسته باشد بر چنین مقامی نزد مجاهدین دست یافته باشد. البته، این رابطه عمیق سیاسی ـ عاطفی یک طرفه نبود و شکری هم سرشار از علاقه و امید نسبت به مجاهدین بود» (مقاله «جای خالی شکری»، منوچهر هزارخانی، دفترهای آزادی، شمارهٌ‌اول).<ref name=":0" />


== تیرباران ==
== تیرباران ==
سرانجام در یکی از روزهای مردادماه سال 60، در جریان تماسهای سازمان مجاهدین خلق ایران با شکرالله پاکنژاد، جهت پیشبرد امور ”شورای ملی مقاومت“ ، وی پس از خاتمه ملاقات با یکی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، در یکی از پایگاههای حفاظت‌ شده سازمانی، در طول مسیر بازگشت، مورد شناسایی قرار گرفت به همراه آقای احمد اکملی، دستگیر گردید. 
سرانجام در یکی از روزهای مردادماه سال ۶۰، در جریان تماسهای سازمان مجاهدین خلق ایران با شکرالله پاکنژاد، جهت پیشبرد امور «شورای ملی مقاومت»، وی پس از خاتمه ملاقات با یکی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، در یکی از پایگاه‌های حفاظت شده سازمانی، در طول مسیر بازگشت، مورد شناسایی قرار گرفت به همراه آقای احمد اکملی، دستگیر گردید.


پس از اسارت شکری، اقدامات گسترده‌یی از جانب شورای ملی مقاومت در سطح بین‌المللی برای نجات جان او صورت گرفت، اما سرانجام روز 28 آذر 1360  حکم اعدام پاک‌نژاد را صادر نمود و او را تیرباران کردنر  
پس از اسارت شکری، اقدامات گسترده‌ای از جانب شورای ملی مقاومت در سطح بین‌المللی برای نجات جان او صورت گرفت، اما سرانجام روز ۲۸ آذر ۱۳۶۰ حکم اعدام پاک‌نژاد را صادر نمود و او را تیرباران کردنر


اقای [[احمد اکملی]] نیز پیش از او تیرباران گردیده بود.<ref name=":2" />
آقای [[احمد اکملی]] نیز پیش از او تیرباران گردیده بود.<ref name=":2" />


== شکرالله ‍پاکنژاد از زبان آقای مسعود رجوی ==
== شکرالله ‍پاکنژاد از زبان آقای مسعود رجوی ==
<blockquote>«با شهادت پاک‌نژاد، خلق ما یکی از رشیدترین فرزندان مبارزش، انقلاب ما یکی از ارزنده‌ترین رهبرانش، سازمان مجاهدین، یکی از صمیمی‌ترین و غمخوارترین هم‌زنجیران، همرزمان، و همسنگران و مشوقان انقلابی خود رااز دست داد. اگر‌چه یقین دارم که راهش، همچون نامش هر روز درخشنده‌تر و تابنده‌تر تا قله پیروزی نهایی ادامه خواهد داشت».<ref name=":4" /></blockquote>
<blockquote>«با شهادت پاک‌نژاد، خلق ما یکی از رشیدترین فرزندان مبارزش، انقلاب ما یکی از ارزنده‌ترین رهبرانش، سازمان مجاهدین، یکی از صمیمی‌ترین و غمخوارترین هم‌زنجیران، همرزمان، و همسنگران و مشوقان انقلابی خود رااز دست داد. اگرچه یقین دارم که راهش، همچون نامش هر روز درخشنده‌تر و تابنده‌تر تا قله پیروزی نهایی ادامه خواهد داشت».<ref name=":4" /></blockquote>


<nowiki>---------------------------------------------------</nowiki>
<nowiki>---------------------------------------------------</nowiki>
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
'''مهدی رضایی'''
'''مهدی رضایی'''


'''مهدی رضایی''' در سال ۱۳۳۱در تهران به‌دنیا آمد. او در کنار برادران مجاهدش احمد و رضا با با مجاهدین اشنا شد و در ۱۶سالگی به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست. مهدی رضایی در اردیبهشت سال ۵۱پس‌از ۴سال مبارزه در صفوف مجاهدین و به‌دنبال یک درگیری با ساواک، به‌چنگ آنان افتاد مهدی رضایی درشمار جوانترین اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۵۰ بود <ref>ایرانآزاد فردا - مهدی رضایی، گل سرخ انقلاب،به شهادت [http://iranazadfarda.com/%D8%A2%D8%B1-%D8%A7%D8%B3-%D8%A7%D8%B3/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%8C-%DA%AF%D9%84-%D8%B3%D8%B1%D8%AE-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%D8%8C%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C-2/ رسید]</ref>ودر سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد.<ref name=":5">سازمان مجاهدین خلق ایران - گرامی‌باد سالگرد شهادت گل‌سرخ انقلاب، مهدی [https://event.mojahedin.org/events/5184 رضایی]</ref>
'''مهدی رضایی''' در سال ۱۳۳۱در تهران به‌دنیا آمد. او در کنار برادران مجاهدش احمد و رضا با با مجاهدین آشنا شد و در ۱۶سالگی به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] پیوست. مهدی رضایی در اردیبهشت سال ۵۱پس‌از ۴سال مبارزه در صفوف مجاهدین و به‌دنبال یک درگیری با ساواک، به‌چنگ آنان افتاد مهدی رضایی درشمار جوانترین اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۵۰ بود<ref>ایرانآزاد فردا - مهدی رضایی، گل سرخ انقلاب، به شهادت [http://iranazadfarda.com/آر-اس-اس/مهدی-رضایی،-گل-سرخ-انقلاب،به-شهادت-رسی-2/ رسید]</ref>ودر سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد.<ref name=":5">سازمان مجاهدین خلق ایران - گرامی‌باد سالگرد شهادت گل‌سرخ انقلاب، مهدی [https://event.mojahedin.org/events/5184 رضایی]</ref>


== دستگیری ==
== دستگیری ==
بعد از اولین سری اعدام دستگیرشدگان سازمان مجاهدین خلق در ۲۹ فروردین ۱۳۵۱ که طی آن ۴ تن از کادرهای سازمان به اسامی [[ناصر صادق]]، [[علی میهن‌دوست]]، [[محمد بازرگانی]] و [[علی باکری]] تیرباران شدند، در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱، پس از اینکه مهدی رضایی، برادر کوچک احمد و رضا رضایی، قراری را در ساعت ۵ بعد از ظهر در میدان ژاله (شهدا) اجرا کرد، برای اجرای قراری دیگر از خیابان خورشید به طرف دروازه شمیران حرکت نمود. در اواسط همین خیابان یکی از اکیپ‌های کمیتهٔ مشترک به سرپرستی ستوان شهربانی «جاویدمند» به وی مشکوک شد. مهدی که وضع را عادی نیافت، درصدد فرار برآمد؛ لیکن مأموران او را تعقیب کردند و او هم به طرف آنان تیراندازی کرد. گلوله‌های وی به «ستوان جاویدمند» اصابت کرد ولی خود مهدی توسط بقیه مأموران دستگیر شد. <ref name=":5" />
بعد از اولین سری اعدام دستگیرشدگان سازمان مجاهدین خلق در ۲۹ فروردین ۱۳۵۱ که طی آن ۴ تن از کادرهای سازمان به اسامی [[ناصر صادق]]، [[علی میهن‌دوست]]، [[محمد بازرگانی]] و [[علی باکری]] تیرباران شدند، در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱، پس از اینکه مهدی رضایی، برادر کوچک احمد و رضا رضایی، قراری را در ساعت ۵ بعد از ظهر در میدان ژاله (شهدا) اجرا کرد، برای اجرای قراری دیگر از خیابان خورشید به طرف دروازه شمیران حرکت نمود. در اواسط همین خیابان یکی از اکیپ‌های کمیتهٔ مشترک به سرپرستی ستوان شهربانی «جاویدمند» به وی مشکوک شد. مهدی که وضع را عادی نیافت، درصدد فرار برآمد؛ لیکن مأموران او را تعقیب کردند و او هم به طرف آنان تیراندازی کرد. گلوله‌های وی به «ستوان جاویدمند» اصابت کرد ولی خود مهدی توسط بقیه مأموران دستگیر شد.<ref name=":5" />


== محاکمه ==
== محاکمه ==
مهدی در دادگاه نظامی به دفاع از خود ‍پراخت و اعلام کرد:<blockquote>«یکی از موارد اتهام من ورود در دسته به‌زعم شما اشرار است و من مجبور هستم که این دسته رو معرفی بکنم که بعد معلوم بشه آیا ما شرور هستیم یا نه. برای جواب دادن به این اتهام مجبور هستم که در این مورد توضیحاتی بدهم. باید عرض بکنم که هدف ما چیزی نبوده جز بهروزی انسانها. جز برداشتن هرگونه تبعیض و جز پیاده شدن تعالیم عالی اسلام در جامعه. همان‌طور که در جلسه گذشته گفتم ما کسانی نبودیم که درد ناراحتی مردم را ببینیم و ساکت بنشینیم. هم‌چنان‌که مولای ما علی در خطبه شقشقیه، هنگامی که خلافت را به‌دست می‌گیرند، می‌فرماید: خداوند از کسانی که به ماهیت این روابط، به ماهیت این مسئله آگاهی دارند، پیمان و عهد گرفته که ساکت ننشینند و از سیری ظالم و گرسنگی مظلوم. این پیمانی‌ست که ما با خدای خود بستیم».</blockquote><blockquote>«من در این‌جا به اتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه می‌شوم. هدف ما فراهم آوردن چنان شرایطی است که همه انسانها تحت آن شرایط به آخرین حد کمال و انسانیت برسند».<ref name=":8">سازمان مجاهدین خلق ایران - گل‌سرخ انقلاب. مهدی [https://event.mojahedin.org/events/5184 رضایی]</ref></blockquote>متن دفاعیات مهدی رضایی در دادگاه<ref>انسانی - [http://www.ensani.ir/storage/Files/20120413181006-5169-155.pdf دفاعیات مهدی رضایی در دادگاه] </ref>
مهدی در دادگاه نظامی به دفاع از خود ‍پراخت و اعلام کرد:<blockquote>«یکی از موارد اتهام من ورود در دسته به‌زعم شما اشرار است و من مجبور هستم که این دسته رو معرفی بکنم که بعد معلوم بشه آیا ما شرور هستیم یا نه. برای جواب دادن به این اتهام مجبور هستم که در این مورد توضیحاتی بدهم. باید عرض بکنم که هدف ما چیزی نبوده جز بهروزی انسانها. جز برداشتن هرگونه تبعیض و جز پیاده شدن تعالیم عالی اسلام در جامعه. همان‌طور که در جلسه گذشته گفتم ما کسانی نبودیم که درد ناراحتی مردم را ببینیم و ساکت بنشینیم. هم‌چنان‌که مولای ما علی در خطبه شقشقیه، هنگامی که خلافت را به‌دست می‌گیرند، می‌فرماید: خداوند از کسانی که به ماهیت این روابط، به ماهیت این مسئله آگاهی دارند، پیمان و عهد گرفته که ساکت ننشینند و از سیری ظالم و گرسنگی مظلوم. این پیمانی‌ست که ما با خدای خود بستیم».</blockquote><blockquote>«من در این‌جا به اتهام عشق به خلق و پیکار در راه خلق محاکمه می‌شوم. هدف ما فراهم آوردن چنان شرایطی است که همه انسانها تحت آن شرایط به آخرین حد کمال و انسانیت برسند».<ref name=":8">سازمان مجاهدین خلق ایران - گل‌سرخ انقلاب. مهدی [https://event.mojahedin.org/events/5184 رضایی]</ref></blockquote>متن دفاعیات مهدی رضایی در دادگاه<ref>انسانی - [http://www.ensani.ir/storage/Files/20120413181006-5169-155.pdf دفاعیات مهدی رضایی در دادگاه]</ref>


== اعدام ==
== اعدام ==
سرانجام ، در سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد. خون پاک مهدی رضایی که مردم او را گل‌سرخ انقلاب نامیدند، مشعلی فرا راه جوانانی گردید که علیه ظلم و بیدادگری رژیم دیکتاتوری شاه به‌پا خاستند؛ همان جوانانی که در قیام ضدسلطنتی، رژیم شاه را سرنگون کرده و پس از آن نیز در صحنه‌های نبرد برای آزادی، در برابر آخوندهای شقاوت‌پیشه، قهرمانانه مقاومت کردند. مقاومتی که دهه‌هاست می‌توفد و می‌خروشد تا سرانجام ارتجاع و استبداد مذهبی را به‌زیر بکشد، و آزادی، و دموکراسی و بهروزی را در ایران‌زمین محقق کند.
سرانجام، در سحرگاه ۱۶ شهریور ۱۳۵۱، او را در حالی‌که تنها ۲۰بهار از عمرش گذشته بود، به جوخه‌های تیرباران سپرد. خون پاک مهدی رضایی که مردم او را گل‌سرخ انقلاب نامیدند، مشعلی فرا راه جوانانی گردید که علیه ظلم و بیدادگری رژیم دیکتاتوری شاه به‌پا خاستند؛ همان جوانانی که در قیام ضدسلطنتی، رژیم شاه را سرنگون کرده و پس از آن نیز در صحنه‌های نبرد برای آزادی، در برابر آخوندهای شقاوت‌پیشه، قهرمانانه مقاومت کردند. مقاومتی که دهه‌هاست می‌توفد و می‌خروشد تا سرانجام ارتجاع و استبداد مذهبی را به‌زیر بکشد، و آزادی، و دموکراسی و بهروزی را در ایران‌زمین محقق کند.


سرانجام در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۵۱ در مطبوعات اعلام شد که مهدی رضایی، پس از محکوم شدن به سه بار اعدام در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی، تیرباران گردید.<ref name=":6">موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی - '''[https://library.tebyan.net/film/Viewer/Text/93339/1 محاكمه و اعدام مهدي رضايي]'''</ref><ref name=":7">موسسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی - [http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=1628 سه بار اعدام برای مهدى] [http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=1628&SP=Farsi رضايى]</ref>
سرانجام در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۵۱ در مطبوعات اعلام شد که مهدی رضایی، پس از محکوم شدن به سه بار اعدام در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی، تیرباران گردید.<ref name=":6">مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی - '''[https://library.tebyan.net/film/Viewer/Text/93339/1 محاکمه و اعدام مهدی رضایی]'''</ref><ref name=":7">مؤسسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی - [http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=1628 سه بار اعدام برای مهدی] [http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=1628&SP=Farsi رضایی]</ref>
مهدی رضایی به هنگام دستگیری و محاکمه ۲۰ ساله بود؛ وی در ۱۳۳۱ متولد شد. بی‌تردید مهدی نمایندهٔ نسلی از اعضای سازمان بود که با احساسات پاک مذهبی به این جریان جذب شده بودند. او به هنگام مخفی شدن و پیوستن به سازمان، دانشجوی سال اول مدرسهٔ عالی بازرگانی بود و عواطف و عقاید مذهبی‌اش را مستقیماً از خانواده و برادر بزرگترش احمد رضایی کسب کرده بود.<ref name=":6" /><ref name=":7" /><ref name=":8" /><blockquote></blockquote>
مهدی رضایی به هنگام دستگیری و محاکمه ۲۰ ساله بود؛ وی در ۱۳۳۱ متولد شد. بی‌تردید مهدی نمایندهٔ نسلی از اعضای سازمان بود که با احساسات پاک مذهبی به این جریان جذب شده بودند. او به هنگام مخفی شدن و پیوستن به سازمان، دانشجوی سال اول مدرسهٔ عالی بازرگانی بود و عواطف و عقاید مذهبی‌اش را مستقیماً از خانواده و برادر بزرگترش احمد رضایی کسب کرده بود.<ref name=":6" /><ref name=":7" /><ref name=":8" /><blockquote></blockquote>


خط ۳۰۲: خط ۳۰۲:
'''بیژن جزنی'''
'''بیژن جزنی'''


'''بیژن جزنی'''(زادروز 29 فرودین ماه 1316 تیرباران 30فروردین ۱۳۵۴)از بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود او از تئوزسینهای مازکسیست -لننیست بود و در همین رابطه چندین کتاب نوشته است علاوه بر آن وی علاقه زیادی به نقاشی داشت  
'''بیژن جزنی'''(زادروز ۲۹ فرودین ماه ۱۳۱۶ تیرباران ۳۰ فروردین ۱۳۵۴)از بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود او از تئوزسینهای مازکسیست -لننیست بود و در همین رابطه چندین کتاب نوشته‌است علاوه بر آن وی علاقه زیادی به نقاشی داشت


== زندگینامه ==
== زندگی‌نامه ==
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانواده‌ای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست.<ref>بالاترین - [https://www.balatarin.com/permlink/2012/2/16/2928481 زندگینامه بیژن جزنی]</ref>
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانواده‌ای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست.<ref>بالاترین - [https://www.balatarin.com/permlink/2012/2/16/2928481 زندگینامه بیژن جزنی]</ref>


== دوران کودکی ==
== دوران کودکی ==
بیژن جزنی چهار ساله بود که ایران به تصرف متفقان درآمد بنابراین سال تولدش را ۱۳۱۶ ثبت می‌کنیم، او در تهران متولد شد پدرش «حسین جزنی» افسر(ستوان یکم) ژاندارمری بود، در مورد نوع گرایش سیاسی حسین جزنی اختلافاتی هست با این حال در اکثر منابع پیوستن او به فرقه دموکرات آذربایجان و متعاقب فروپاشی دولت فرقه فرار وی به شوروی در سال ۱۳۲۵ تایید شده است اگر چه از چند و چون همکاری حسین جزنی با حکومت پیشه‌وری و دوران زندگیش در شوروی اطلاع دقیقی در دست نیست اما می‌دانیم که او ۲۰ سال پس از مهاجرت و «در سال ۱۳۴۵ به واسطه سپهبد مبصر ریاست شهربانی کل کشور از شاه تقاضای بخشودگی کرد و پس از موافقت به وطن بازگشت، سپس به تدریس در دانشگاه پرداخت و در جنب تدریس با ذوب‌آهن نیز همکاری داشت»حسین جزنی طی سال‌های اقامت در شوروی ازدواج هم کرد، پس از بازگشت به ایران«همسر روس او نیز در دانشکده ادبیات، زبان روسی تدریس می‌کرد»  
بیژن جزنی چهار ساله بود که ایران به تصرف متفقان درآمد بنابراین سال تولدش را ۱۳۱۶ ثبت می‌کنیم، او در تهران متولد شد پدرش «حسین جزنی» افسر (ستوان یکم) ژاندارمری بود، در مورد نوع گرایش سیاسی حسین جزنی اختلافاتی هست با این حال در اکثر منابع پیوستن او به فرقه دموکرات آذربایجان و متعاقب فروپاشی دولت فرقه فرار وی به شوروی در سال ۱۳۲۵ تأیید شده‌است اگر چه از چند و چون همکاری حسین جزنی با حکومت پیشه‌وری و دوران زندگیش در شوروی اطلاع دقیقی در دست نیست اما می‌دانیم که او ۲۰ سال پس از مهاجرت و «در سال ۱۳۴۵ به واسطه سپهبد مبصر ریاست شهربانی کل کشور از شاه تقاضای بخشودگی کرد و پس از موافقت به وطن بازگشت، سپس به تدریس در دانشگاه پرداخت و در جنب تدریس با ذوب‌آهن نیز همکاری داشت» حسین جزنی طی سال‌های اقامت در شوروی ازدواج هم کرد، پس از بازگشت به ایران «همسر روس او نیز در دانشکده ادبیات، زبان روسی تدریس می‌کرد»


دونفر از برادران حسین(عمو‌های بیژن)، رحمت‌الله و حشمت‌الله، از اعضای حزب توده بودند، رحمت‌الله که به قول نورالدین کیانوری به واسطه حرارت و فعالیتش در مخالفت با نادر شرمینی «شهرتی کسب کرد»(۷) در سال ۱۳۲۲ همزمان با تشکیل سازمان جوانان حزب توده به آن پیوسته بود و «از فروردین ماه ۱۳۲۷ به بعد عضو کمیته ایالتی تهران حزب بود و در سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ مسوول سازمان درجه‌داران آن حزب نیز شد»(۸) رحمت‌الله جزنی بعد از دستگیری و آزادی از زندان دست از فعالیت سیاسی کشید و عمدتا به امور اقتصادی مشغول شد.(۹)
دونفر از برادران حسین (عموهای بیژن)، رحمت‌الله و حشمت‌الله، از اعضای حزب توده بودند، رحمت‌الله که به قول نورالدین کیانوری به واسطه حرارت و فعالیتش در مخالفت با نادر شرمینی «شهرتی کسب کرد»(۷) در سال ۱۳۲۲ همزمان با تشکیل سازمان جوانان حزب توده به آن پیوسته بود و «از فروردین ماه ۱۳۲۷ به بعد عضو کمیته ایالتی تهران حزب بود و در سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ مسوول سازمان درجه‌داران آن حزب نیز شد»(۸) رحمت‌الله جزنی بعد از دستگیری و آزادی از زندان دست از فعالیت سیاسی کشید و عمدتاً به امور اقتصادی مشغول شد. (۹)


و اما خانواده مادری بیژن، مادرش عالمتاج کلانتری نظری عضو کمیته زنان حزب توده بود، چهار برادر عالمتاج، دایی‌های بیژن، (ناصر، منصور، مسعود و منوچهر کلانتری) نیز از اعضای سازمان جوانان حزب توده بودند، گفته می‌شود که خود بیژن نیز در سال ۱۳۲۶ و زمانی که ۱۰ ساله بود به همراه دایی‌اش منوچهر (که دوسال از او بزرگتر بود) عضو سازمان جوانان حزب توده شد (۱۰) و در سال ۱۳۳۲ مسوولیت کمیته بخش سازمان دانش‌آموزان تهران (از تشکل‌های زیر نظر سازمان جوانان حزب) را برعهده گرفت. همچنین خواهر بیژن-منیژه- نیز عضو سازمان جوانان حزب توده بود منیژه زمانی که ۱۳ ساله بود در یکی از پیک‌نیک‌های حزب توده و به هنگام بازی و دویدن ناگهان به زمین می‌افتد و دیگر بر نمی‌خیزد و قبل از رسیدن پزشک در‌می‌گذرد.(۱۱)باری این حکایت خانواده جزنی بود که تقریبا همه عضو حزب توده یا مرتبط با آن بودند، بدین‌سبب اگر بگوییم بیژن در خانواده‌ای کاملا توده‌ای رشد کرد سخنی به گزاف نگفته‌ایم حتی میهن قریشی - که در مهرماه ۱۳۳۹ بعد از هشت سال عشق آتشین با بیژن ازدواج کرد- زمانی عضو سازمان جوانان حزب توده بود، چنانکه بهمن قریشی برادر همسر و دوست صمیمی بیژن نیز توده‌ای بود.این نکته وقتی جالب توجه‌تر می‌شود که بدانیم جزنی بعدها به یکی از سرشناس‌ترین منتقدان حزب توده در درون جنبش مارکسیستی ایران تبدیل شد.<ref>آفتاب - واقعیت بیژن [http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1c1240898250_bijan_jazani_p1.php/%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%DB%8C%DA%98%D9%86-%D8%AC%D8%B2%D9%86%DB%8C جزنی]</ref>
و اما خانواده مادری بیژن، مادرش عالمتاج کلانتری نظری عضو کمیته زنان حزب توده بود، چهار برادر عالمتاج، دایی‌های بیژن، (ناصر، منصور، مسعود و منوچهر کلانتری) نیز از اعضای سازمان جوانان حزب توده بودند، گفته می‌شود که خود بیژن نیز در سال ۱۳۲۶ و زمانی که ۱۰ ساله بود به همراه دایی‌اش منوچهر (که دوسال از او بزرگتر بود) عضو سازمان جوانان حزب توده شد (۱۰) و در سال ۱۳۳۲ مسوولیت کمیته بخش سازمان دانش‌آموزان تهران (از تشکل‌های زیر نظر سازمان جوانان حزب) را برعهده گرفت. همچنین خواهر بیژن-منیژه- نیز عضو سازمان جوانان حزب توده بود منیژه زمانی که ۱۳ ساله بود در یکی از پیک‌نیک‌های حزب توده و به هنگام بازی و دویدن ناگهان به زمین می‌افتد و دیگر برنمی‌خیزد و قبل از رسیدن پزشک درمی‌گذرد. (۱۱)باری این حکایت خانواده جزنی بود که تقریباً همه عضو حزب توده یا مرتبط با آن بودند، بدین‌سبب اگر بگوییم بیژن در خانواده‌ای کاملاً توده‌ای رشد کرد سخنی به گزاف نگفته‌ایم حتی میهن قریشی - که در مهرماه ۱۳۳۹ بعد از هشت سال عشق آتشین با بیژن ازدواج کرد- زمانی عضو سازمان جوانان حزب توده بود، چنان‌که بهمن قریشی برادر همسر و دوست صمیمی بیژن نیز توده‌ای بود. این نکته وقتی جالب توجه‌تر می‌شود که بدانیم جزنی بعدها به یکی از سرشناس‌ترین منتقدان حزب توده در درون جنبش مارکسیستی ایران تبدیل شد.<ref>آفتاب - واقعیت بیژن [http://www.aftabir.com/articles/view/politics/plitical_history/c1c1240898250_bijan_jazani_p1.php/واقعیت-بیژن-جزنی جزنی]</ref>


== تحصیلات و فعالیت‌های اقتصادی جزنی ==
== تحصیلات و فعالیت‌های اقتصادی جزنی ==
جزنی سال اول دبستان را در اصفهان گذراند و سپس در تهران در دو دبستان دیگر تحصیل را ادامه داد وتحصیلاتش را تا پایه سوم متوسطه در دبیرستان‌های ناصر خسرو و ۱۵ بهمن گذراند. به نقاشی علاقه داشت و بیش از یک سال نیز به هنرستان هنرهای زیبا رفت ولی از ادامه تحصیل در هنرستان منصرف شد و سرانجام در سال ۱۳۳۷ دیپلم متفرقه گرفت. در سال ۱۳۳۸ در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشته فلسفه دانشکده فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شد «از پیشرفت تحصیلی جزنی اطلاع دقیقی نداریم، با وجود آنکه در برخی اسناد به عنوان دانشجوی دوره دکترای فلسفه از او یاد شده، آنچه مسلم است، او هرگز نتوانست این دوره را به پایان رساند»(۱۲)
جزنی سال اول دبستان را در اصفهان گذراند و سپس در تهران در دو دبستان دیگر تحصیل را ادامه داد وتحصیلاتش را تا پایه سوم متوسطه در دبیرستان‌های ناصر خسرو و ۱۵ بهمن گذراند. به نقاشی علاقه داشت و بیش از یک سال نیز به هنرستان هنرهای زیبا رفت ولی از ادامه تحصیل در هنرستان منصرف شد و سرانجام در سال ۱۳۳۷ دیپلم متفرقه گرفت. در سال ۱۳۳۸ در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشته فلسفه دانشکده فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شد «از پیشرفت تحصیلی جزنی اطلاع دقیقی نداریم، با وجود آنکه در برخی اسناد به عنوان دانشجوی دوره دکترای فلسفه از او یاد شده، آنچه مسلم است، او هرگز نتوانست این دوره را به پایان رساند»(۱۲)


جزنی به لحاظ اقتصادی فرد مرفهی بود او به همراه یکی از دوستانش -پرویز یشایایی- کانون آگهی پرسپولیس را در خیابان شاه‌آباد تاسیس کرد به گفته میهن قریشی همسر بیژن «این کانون یا این دفتر کوچک تجارتی برای تجار بازار و بر حسب کالایی که داشتند تبلیغات می‌کرد و این تبلیغات به صورت نقاشی انجام می‌گرفت، نقاشی‌ها به عهده بیژن بود و بستن قرارداد و به اصطلاح طرف حساب شدن با مشتری به عهده «پرویز یشایایی» جزنی نه تنها در کانون تجاری‌اش نقاشی می‌کرد بلکه اساسا نقاشی یکی از علایق مهم او بود که حتی در زندان نیز خود را به آن مشغول می‌کرد تابلوهای سیاهکل و زندگی از معروف‌ترین نقاشی‌های جزنی هستند.
جزنی به لحاظ اقتصادی فرد مرفهی بود او به همراه یکی از دوستانش -پرویز یشایایی- کانون آگهی پرسپولیس را در خیابان شاه‌آباد تأسیس کرد به گفته میهن قریشی همسر بیژن «این کانون یا این دفتر کوچک تجارتی برای تجار بازار و بر حسب کالایی که داشتند تبلیغات می‌کرد و این تبلیغات به صورت نقاشی انجام می‌گرفت، نقاشی‌ها به عهده بیژن بود و بستن قرارداد و به اصطلاح طرف حساب شدن با مشتری به عهده «پرویز یشایایی» جزنی نه تنها در کانون تجاری‌اش نقاشی می‌کرد بلکه اساساً نقاشی یکی از علایق مهم او بود که حتی در زندان نیز خود را به آن مشغول می‌کرد تابلوهای سیاهکل و زندگی از معروف‌ترین نقاشی‌های جزنی هستند.


میهن همسر بیژن همچنین در مورد وضعیت زندگی خودشان و رفاه حاکم بر آن می‌نویسد: « آپارتمانی بسیار شیک و مدرن با اتاق‌های آینه‌کاری داشتیم که وقتی ساواکی‌ها به داخل آن آمدند با بهت و ناباوری به دور خود نگاه می‌کردند. در سال ۱۳۴۶ چون من در دبیرستان تدریس می‌کردم برای مازیار[مازیار و بابک پسران بیژن بودند] پرستاری گرفته بودیم. علاوه بر آن خدمتکار پیری هم داشتیم که کارهای دیگر خانه و از جمله آشپزی را به عهده داشت. اعتقاد بیژن این بود که تا روزی که می‌توانیم خوب زندگی می‌کنیم و در شرایط دیگر طور دیگر زندگی خواهیم کرد.» (۱۳) موفقیت تجاری کانون آگهی پرسپولیس مقدمه تاسیس موسسه موفق دیگری به نام تبلی فیلم شد که جزنی مدیرعامل آن بود. موفقیت تجاری بیژن گویا باعث شده بود که ماموران ساواک به طنز و طعنه او را «کمونیست میلیونر» لقب دهند این اما در واقع طنز تلخ تاریخ بود که فردی مانند جزنی که موفقیت اقتصادی‌اش مرهون سیاست حمایت از بخش خصوصی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ بود به مخالف جان بر کف رژیم پهلوی تبدیل شد این نشانه‌ای تراژیک از عجز رژیم شاه در جذب نخبگان جدید بود، نخبگانی که شاید تنها چون درهای مشارکت سیاسی را به روی خود بسته دیدند به قهر و انقلاب متوسل شدند این فرض را البته بسیاری لااقل در مورد جزنی مردود می‌دانند.
میهن همسر بیژن همچنین در مورد وضعیت زندگی خودشان و رفاه حاکم بر آن می‌نویسد: «آپارتمانی بسیار شیک و مدرن با اتاق‌های آینه‌کاری داشتیم که وقتی ساواکی‌ها به داخل آن آمدند با بهت و ناباوری به دور خود نگاه می‌کردند. در سال ۱۳۴۶ چون من در دبیرستان تدریس می‌کردم برای مازیار[مازیار و بابک پسران بیژن بودند] پرستاری گرفته بودیم. علاوه بر آن خدمتکار پیری هم داشتیم که کارهای دیگر خانه و از جمله آشپزی را به عهده داشت. اعتقاد بیژن این بود که تا روزی که می‌توانیم خوب زندگی می‌کنیم و در شرایط دیگر طور دیگر زندگی خواهیم کرد.» (۱۳) موفقیت تجاری کانون آگهی پرسپولیس مقدمه تأسیس مؤسسه موفق دیگری به نام تبلی فیلم شد که جزنی مدیرعامل آن بود. موفقیت تجاری بیژن گویا باعث شده بود که مأموران ساواک به طنز و طعنه او را «کمونیست میلیونر» لقب دهند این اما در واقع طنز تلخ تاریخ بود که فردی مانند جزنی که موفقیت اقتصادی‌اش مرهون سیاست حمایت از بخش خصوصی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ بود به مخالف جان بر کف رژیم پهلوی تبدیل شد این نشانه‌ای تراژیک از عجز رژیم شاه در جذب نخبگان جدید بود، نخبگانی که شاید تنها چون درهای مشارکت سیاسی را به روی خود بسته دیدند به قهر و انقلاب متوسل شدند این فرض را البته بسیاری لااقل در مورد جزنی مردود می‌دانند.


== ''' '''جبهه ملی دوم؛ بختیار علیه جزنی ==
== جبهه ملی دوم؛ بختیار علیه جزنی ==
پس از ۲۸ مرداد و بعد از آزادی از زندان جزنی تا مدتی (بین سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷) فعالیت سیاسی خاصی نداشت، میهن قریشی درباره این سال‌ها چنین می‌نویسد: «هیچ چشم‌انداز سیاسی برای آینده نداشتیم فقط روی عشق خودمان حساب می‌کردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه، در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود.» (۱۴) این دوره سکون سیاسی اما دیری نپایید در سال‌های ۳۷ و ۳۸ و به دنبال اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، جزنی به اتفاق برخی از دوستانش نظیر بهمن قریشی، منوچهر کلانتری و محمد چوپان‌زاده محفلی سیاسی تشکیل دادند و به فعالیت‌هایی مشغول شدند از آن جمله این محفل نشریه‌ای به نام «ندای خلق» و با امضای «جبهه واحد ضد استعمار» منتشر می‌کرد، بعد از آن سال ۱۳۳۹ فرا رسید؛ سال بحران برای رژیم شاه، در این مقطع به دنبال بحران داخلی و فشار بین‌المللی مجالی برای فضای باز سیاسی ایجاد شد، رهبران جبهه ملی با استفاده از این فضا و از تیرماه ۱۳۳۹ تحت عنوان جبهه ملی دوم، دست به تجدید سازمان زدند، بیژن هم که اکنون – عمدتا به دلیل تاثیر پذیرفتن از مبارزات مارکسیستی مستقل از شوروی- کاملا از حزب توده فاصله گرفته بود به همراه دوستان محفلش به سازمان دانشجویان جبهه ملی پیوست، با این حال طبیعی بود که عدم سنخیتی فکری و سیاسی بیژن با رهبران جبهه ملی و مشی آنها مشکل‌ساز و موجب تنش باشد، جزنی یک مارکسیست- لنینیست بود و هستی فکری‌اش در تضاد با هستی سیاسی جبهه ملی قرار می‌گرفت جزنی زیر تابلوی جبهه ملی سوداهای دیگری در سر می‌پرورید سوداهایی که برای تحقق آنها می‌کوشید تا از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی یارگیری کند. کریم سنجابی در خاطرات سیاسی خود با ذکر این نکته که «بیژن جزنی یکی از شاگردان من [در دانشگاه تهران] بود»به همین عدم سنخیت فکری جزنی با جبهه ملی اشاره می‌کند و می‌گوید: «من به بیژن جزنی هم حتی علنا گفتم: پسر! تو که دارای این مسلک و روش هستی[مارکسیست- لنینیسم] من از این جهت ایرادی به تو ندارم هر کس آزاد است هر نوع مسلکی داشته باشد ولی آیا این درست و صحیح است که کسی مخالف جبهه ملی باشد و مرام و مسلکی علیه آن داشته باشد ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت کند اگر شما به این جبهه عقیده ندارید می‌توانید خارج از آن جریان تشکیل دهید»(۱۵) استدلال و انتقاد سنجابی اگرچه منطقا و اخلاقا موجه به نظر می‌رسد اما بیژن گوشش بدهکار این حرف‌ها نبود. او در راه بلندپروازی‌های انقلابی‌اش به اینگونه اخلاق‌پردازی‌ها وقعی نمی‌نهاد. از میان رهبران جبهه ملی شاپور بختیار تند‌ترین موضع را علیه جزنی و دوستانش داشت با این حال بیژن از نفوذ قابل‌توجهی در سازمان دانشجویان جبهه ملی بهره‌مند بود همانطور که هدایت‌الله متین دفتری هم می‌گوید: «با وجودی که بیژن هیچگاه عضو کمیته دانشگاه نبود اما جزو معدود کسانی بود که در سرنوشت کارها و تصمیم‌گیری‌ها صاحب‌نظر بود.» او در این دوره به غیر از دوستان محفلش با افرادی مانند ابوالحسن بنی‌صدر، بهزاد نبوی و حسن حبیبی در ارتباط بود جزنی به شدت از «تفاهم‌طلبی جبهه ملی با آمریکا» انتقاد می‌کرد و در عین حال بر خلاف مشی جبهه ملی خواستار مبارزه مستقیم و انقلابی با شاه بود، به هر حال رودررویی شاپور بختیار و بیژن جزنی با توجه به سرنوشتی که هر کدام یافتند تا حدود زیادی تراژیک به نظر می‌رسد، آنها نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند، آنها هر کدام سرنوشت متفاوتی را برای ایران می‌خواستند و سرانجام نیز دو راه متفاوت را در پیش گرفتند، شاید حالا فصل قضاوت بین آنها فرارسیده باشد. به هر روی با فروپاشی جبهه ملی دوم و ناکامی جبهه ملی سوم جزنی گام‌های تزلزل‌ناپذیر خویش در راه مارکسیسم - لنینیسم انقلابی را تندتر و تندتر کرد.
پس از ۲۸ مرداد و بعد از آزادی از زندان جزنی تا مدتی (بین سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷) فعالیت سیاسی خاصی نداشت، میهن قریشی دربارهٔ این سال‌ها چنین می‌نویسد: «هیچ چشم‌انداز سیاسی برای آینده نداشتیم فقط روی عشق خودمان حساب می‌کردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه، در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود.» (۱۴) این دوره سکون سیاسی اما دیری نپایید در سال‌های ۳۷ و ۳۸ و به دنبال اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، جزنی به اتفاق برخی از دوستانش نظیر بهمن قریشی، منوچهر کلانتری و محمد چوپان‌زاده محفلی سیاسی تشکیل دادند و به فعالیت‌هایی مشغول شدند از آن جمله این محفل نشریه‌ای به نام «ندای خلق» و با امضای «جبهه واحد ضد استعمار» منتشر می‌کرد، بعد از آن سال ۱۳۳۹ فرا رسید؛ سال بحران برای رژیم شاه، در این مقطع به دنبال بحران داخلی و فشار بین‌المللی مجالی برای فضای باز سیاسی ایجاد شد، رهبران جبهه ملی با استفاده از این فضا و از تیرماه ۱۳۳۹ تحت عنوان جبهه ملی دوم، دست به تجدید سازمان زدند، بیژن هم که اکنون عمدتاً به دلیل تأثیر پذیرفتن از مبارزات مارکسیستی مستقل از شوروی- کاملاً از حزب توده فاصله گرفته بود به همراه دوستان محفلش به سازمان دانشجویان جبهه ملی پیوست، با این حال طبیعی بود که عدم سنخیتی فکری و سیاسی بیژن با رهبران جبهه ملی و مشی آنها مشکل‌ساز و موجب تنش باشد، جزنی یک مارکسیست- لنینیست بود و هستی فکری‌اش در تضاد با هستی سیاسی جبهه ملی قرار می‌گرفت جزنی زیر تابلوی جبهه ملی سوداهای دیگری در سر می‌پرورید سوداهایی که برای تحقق آنها می‌کوشید تا از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی یارگیری کند. کریم سنجابی در خاطرات سیاسی خود با ذکر این نکته که «بیژن جزنی یکی از شاگردان من [در دانشگاه تهران] بود» به همین عدم سنخیت فکری جزنی با جبهه ملی اشاره می‌کند و می‌گوید: «من به بیژن جزنی هم حتی علناً گفتم: پسر! تو که دارای این مسلک و روش هستی[مارکسیست- لنینیسم] من از این جهت ایرادی به تو ندارم هر کس آزاد است هر نوع مسلکی داشته باشد ولی آیا این درست و صحیح است که کسی مخالف جبهه ملی باشد و مرام و مسلکی علیه آن داشته باشد ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت کند اگر شما به این جبهه عقیده ندارید می‌توانید خارج از آن جریان تشکیل دهید»(۱۵) استدلال و انتقاد سنجابی اگرچه منطقا و اخلاقاً موجه به نظر می‌رسد اما بیژن گوشش بدهکار این حرف‌ها نبود. او در راه بلندپروازی‌های انقلابی‌اش به اینگونه اخلاق‌پردازی‌ها وقعی نمی‌نهاد. از میان رهبران جبهه ملی شاپور بختیار تندترین موضع را علیه جزنی و دوستانش داشت با این حال بیژن از نفوذ قابل‌توجهی در سازمان دانشجویان جبهه ملی بهره‌مند بود همان‌طور که هدایت‌الله متین دفتری هم می‌گوید: «با وجودی که بیژن هیچگاه عضو کمیته دانشگاه نبود اما جزو معدود کسانی بود که در سرنوشت کارها و تصمیم‌گیری‌ها صاحب‌نظر بود.» او در این دوره به غیر از دوستان محفلش با افرادی مانند ابوالحسن بنی‌صدر، بهزاد نبوی و حسن حبیبی در ارتباط بود جزنی به شدت از «تفاهم‌طلبی جبهه ملی با آمریکا» انتقاد می‌کرد و در عین حال بر خلاف مشی جبهه ملی خواستار مبارزه مستقیم و انقلابی با شاه بود، به هر حال رودررویی شاپور بختیار و بیژن جزنی با توجه به سرنوشتی که هر کدام یافتند تا حدود زیادی تراژیک به نظر می‌رسد، آنها نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند، آنها هر کدام سرنوشت متفاوتی را برای ایران می‌خواستند و سرانجام نیز دو راه متفاوت را در پیش گرفتند، شاید حالا فصل قضاوت بین آنها فرارسیده باشد. به هر روی با فروپاشی جبهه ملی دوم و ناکامی جبهه ملی سوم جزنی گام‌های تزلزل‌ناپذیر خویش در راه مارکسیسم - لنینیسم انقلابی را تندتر و تندتر کرد.


== تنها راه رهایی جنگ مسلحانه ==
== تنها راه رهایی جنگ مسلحانه ==
«همزمان با تلاش‌های ناکام گروه‌های وابسته به حزب توده برای بازگشت به ایران و سازماندهی مقاومت، دهه ۱۳۴۰ عصر مبارزات سازمان نیافته هسته‌های مارکسیستی بود این هسته‌ها یا بقایای حزب توده بودند که از لحاظ نظری با آن از در مخالفت بر آمده بودند [مثل جزنی] یا روشنفکران نوآیینی بودند که به دنبال راهی برای سازماندهی جنبش کمونیستی می‌گشتند. این هسته‌های مارکسیستی، علاوه بر سازمان نیافتگی و پراکندگی، فاقد یک نظریه روشن و در نتیجه یک راهبرد بودند.» (۱۶) نهایتا پس از مدتی همکاری با جبهه ملی و اپوزیسیون مذهبی و به دنبال سرکوب شورش ۱۵ خرداد «این هسته‌ها تحت تاثیر شدید پیروزی جنبش‌های رهایی بخش در کوبا و الجزایر و تشدید جنگ ویتنام و در مواجهه با سرکوب و انقیاد در داخل کشور، به مبارزه مسلحانه و خشونت روشمند به عنوان تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی روی آوردند.»(۱۷)مازیار بهروز پژوهشگر و تاریخ نگار جنبش چپ ایران در کتاب ارزنده شورشیان آرمانخواه در این مورد می‌نویسد: «دو هسته از مهمترین هسته‌های مارکسیستی این دوره دو گروه جزنی-ظریفی و گروه احمدزاده- پویان بودند. اهمیت این دو گروه از دو جهت است: نخست اینکه هر دو گروه پیشگام تدوین و برداشتن نخستین گام‌های عملی مبارزه چریکی در ایران بودند؛ دوم اینکه از هر دو گروه تعداد کافی باقی ماندند تا در دهه ۱۳۵۰ به حملات چریکی علیه رژیم شاهنشاهی دست بزنند در واقع چریک‌های فدایی از ادغام این دو گروه در [فروردین ماه] ۱۳۵۰ به وجود آمد.»(۱۸) آنچه در مورد اعضای محفل جزنی- ظریفی قابل توجه است تاکید آنها بر «برداشت مستقل از مارکسیست-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطب‌های جهانی» بود این تاکید بر برداشت مستقل از مارکسیست –لنینیسم در واقع طعنه آشکاری به حزب توده و سیاست خیل عظیمی از کمونیست‌های ایرانی در دنباله‌روی از شوروی و چین بود.جزنی تئوریسین اصلی گروه بود، بخشی از منابع آموزشی آنها نوشته‌های چه‌گوارا، فیدل کاسترو و رژی دبره بودند.
«همزمان با تلاش‌های ناکام گروه‌های وابسته به حزب توده برای بازگشت به ایران و سازماندهی مقاومت، دهه ۱۳۴۰ عصر مبارزات سازمان نیافته هسته‌های مارکسیستی بود این هسته‌ها یا بقایای حزب توده بودند که از لحاظ نظری با آن از در مخالفت برآمده بودند [مثل جزنی] یا روشنفکران نوآیینی بودند که به دنبال راهی برای سازماندهی جنبش کمونیستی می‌گشتند. این هسته‌های مارکسیستی، علاوه بر سازمان نیافتگی و پراکندگی، فاقد یک نظریه روشن و در نتیجه یک راهبرد بودند.» (۱۶) نهایتاً پس از مدتی همکاری با جبهه ملی و اپوزیسیون مذهبی و به دنبال سرکوب شورش ۱۵ خرداد «این هسته‌ها تحت تأثیر شدید پیروزی جنبش‌های رهایی بخش در کوبا و الجزایر و تشدید جنگ ویتنام و در مواجهه با سرکوب و انقیاد در داخل کشور، به مبارزه مسلحانه و خشونت روشمند به عنوان تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی روی آوردند.»(۱۷)مازیار بهروز پژوهشگر و تاریخ‌نگار جنبش چپ ایران در کتاب ارزنده شورشیان آرمانخواه در این مورد می‌نویسد: «دو هسته از مهمترین هسته‌های مارکسیستی این دوره دو گروه جزنی-ظریفی و گروه احمدزاده- پویان بودند. اهمیت این دو گروه از دو جهت است: نخست اینکه هر دو گروه پیشگام تدوین و برداشتن نخستین گام‌های عملی مبارزه چریکی در ایران بودند؛ دوم اینکه از هر دو گروه تعداد کافی باقی ماندند تا در دهه ۱۳۵۰ به حملات چریکی علیه رژیم شاهنشاهی دست بزنند در واقع چریک‌های فدایی از ادغام این دو گروه در [فروردین ماه] ۱۳۵۰ به وجود آمد.»(۱۸) آنچه در مورد اعضای محفل جزنی- ظریفی قابل توجه است تأکید آنها بر «برداشت مستقل از مارکسیست-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطب‌های جهانی» بود این تأکید بر برداشت مستقل از مارکسیست لنینیسم در واقع طعنه آشکاری به حزب توده و سیاست خیل عظیمی از کمونیست‌های ایرانی در دنباله‌روی از شوروی و چین بود. جزنی تئوریسین اصلی گروه بود، بخشی از منابع آموزشی آنها نوشته‌های چه‌گوارا، فیدل کاسترو و رژی دبره بودند.


گروه جزنی از ابتدای سال ۱۳۴۶ با مشکلات مالی برای آغاز مبارزه مسلحانه مواجه بود، از این رو برای فعال کردن اعضا و سرعت بخشیدن به فراهم آوردن امکانات و تجهیزات، اصل« تدارک قهرآمیز» در دستور کارگروه قرار گرفت، به همین منظور آنها تصمیم گرفتند در اولین اقدام در جهت تدارک قهرآمیز در ۲۲ دی ماه ۱۳۴۶« بانک تعاونی و توزیع شعبه قصابخانه» را هدف سرقت مسلحانه قرار دهند، اما در روز ۱۹ دی ماه بر اثر گزارش فرد نفوذی ساواک –ناصر آقایان- ماموران، جزنی و عباس سورکی را حین قرار خیابانی دستگیر کردند.
گروه جزنی از ابتدای سال ۱۳۴۶ با مشکلات مالی برای آغاز مبارزه مسلحانه مواجه بود، از این رو برای فعال کردن اعضا و سرعت بخشیدن به فراهم آوردن امکانات و تجهیزات، اصل «تدارک قهرآمیز» در دستور کارگروه قرار گرفت، به همین منظور آنها تصمیم گرفتند در اولین اقدام در جهت تدارک قهرآمیز در ۲۲ دی ماه ۱۳۴۶ «بانک تعاونی و توزیع شعبه قصابخانه» را هدف سرقت مسلحانه قرار دهند، اما در روز ۱۹ دی ماه بر اثر گزارش فرد نفوذی ساواک ناصر آقایان- مأموران، جزنی و عباس سورکی را حین قرار خیابانی دستگیر کردند.


اعضای گروه جزنی – ظریفی در بهمن ۱۳۴۷ در دادگاه محاکمه شدند جزنی ابتدا به حبس ابد و پس از فرجام‌خواهی به ۱۵ سال حبس محکوم شد، جزنی مدتی را در زندان قصر بود بعد از آن به زندان قم تبعید شد و در آنجا بیشتر وقتش را به مطالعه و نقاشی می‌گذراند، جزنی بسیاری از جزواتش را در زندان نوشت، جزوات و مطالبی که به وسیله همسرش از زندان خارج می‌شد، جزنی از طریق میهن قریشی با بقایای گروه خودش در خارج از زندان نیز مرتبط بود همانطور که محمد حسین خسروپناه نیز در مقاله تحقیقی مهم و جالب توجهش می‌نویسد: «علیرغم دستگیری مرکزیت، گروه متلاشی نمی‌شود، صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی پس از خروج از ایران به جنبش فلسطین می‌پیوندند؛ اعضای شناخته نشده گروه مانند غفور حسن پور، حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، مهدی سامع و... نیز مجددا گروه را سازماندهی می‌کنند و در پی بازگشت صفایی فراهانی و صفاری به ایران واقعه سیاهکل را در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ پدید آوردند.اعضای باقی مانده از آنان نیز در وحدت با گروه احمدزاده سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را در سال ۱۳۵۰ تشکیل می‌دهند»(۱۹) جزنی بعد از واقعه سیاهکل از زندان قم به تهران منتقل شد در زندان فعالیت گسترده‌ای را آغاز کرد قصدش سازماندهی زندانیان سیاسی چپگرا بود جزنی اما مخالفانی سرسخت در میان چپگرایان داشت، جالب اینجاست که عمده مخالفان جزنی هواداران نظریات امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده بودند، آنها معتقد بودند شرایط ذهنی و عینی انقلاب فراهم است و پیشاهنگ مسلح(چریک فدایی خلق) باید از طریق مبارزه مسلحانه مردم را متوجه انقلاب کند چرا که «تنها موتور کوچک مسلح است که موتور بزرگ توده‌ها را به حرکت در می‌آورد» در مقابل جزنی می‌گفت: «هنگامی که ما می‌شنویم مبارزه مسلحانه شروع شده ناگزیریم اعتراف کنیم که معتقدان به این مطلب دو چیز را نمی‌شناسند: اول مبارزه مسلحانه را در مرحله فعلی و دوم انقلاب را به طور عام و انقلابی را که ما در پیش داریم به طور خاص»(۲۰) در عین حال «احمد زاده یگانه شیوه صحیح مبارزه را مسلحانه می‌دانست و نقش استراتژیک برای آن قائل بود اما جزنی معتقد بود که در حال حاضر نباید مبارزه را به یک شیوه محدود کرد.» (۲۱)
اعضای گروه جزنی ظریفی در بهمن ۱۳۴۷ در دادگاه محاکمه شدند جزنی ابتدا به حبس ابد و پس از فرجام‌خواهی به ۱۵ سال حبس محکوم شد، جزنی مدتی را در زندان قصر بود بعد از آن به زندان قم تبعید شد و در آنجا بیشتر وقتش را به مطالعه و نقاشی می‌گذراند، جزنی بسیاری از جزواتش را در زندان نوشت، جزوات و مطالبی که به وسیله همسرش از زندان خارج می‌شد، جزنی از طریق میهن قریشی با بقایای گروه خودش در خارج از زندان نیز مرتبط بود همان‌طور که محمد حسین خسروپناه نیز در مقاله تحقیقی مهم و جالب توجهش می‌نویسد: «علیرغم دستگیری مرکزیت، گروه متلاشی نمی‌شود، صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی پس از خروج از ایران به جنبش فلسطین می‌پیوندند؛ اعضای شناخته نشده گروه مانند غفور حسن پور، حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، مهدی سامع و… نیز مجدداً گروه را سازماندهی می‌کنند و در پی بازگشت صفایی فراهانی و صفاری به ایران واقعه سیاهکل را در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ پدیدآوردند. اعضای باقی مانده از آنان نیز در وحدت با گروه احمدزاده سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را در سال ۱۳۵۰ تشکیل می‌دهند»(۱۹) جزنی بعد از واقعه سیاهکل از زندان قم به تهران منتقل شد در زندان فعالیت گسترده‌ای را آغاز کرد قصدش سازماندهی زندانیان سیاسی چپگرا بود جزنی اما مخالفانی سرسخت در میان چپگرایان داشت، جالب اینجاست که عمده مخالفان جزنی هواداران نظریات امیر پرویز پویان و مسعود احمدزاده بودند، آنها معتقد بودند شرایط ذهنی و عینی انقلاب فراهم است و پیشاهنگ مسلح (چریک فدایی خلق) باید از طریق مبارزه مسلحانه مردم را متوجه انقلاب کند چرا که «تنها موتور کوچک مسلح است که موتور بزرگ توده‌ها را به حرکت درمی‌آورد» در مقابل جزنی می‌گفت: «هنگامی که ما می‌شنویم مبارزه مسلحانه شروع شده ناگزیریم اعتراف کنیم که معتقدان به این مطلب دو چیز را نمی‌شناسند: اول مبارزه مسلحانه را در مرحله فعلی و دوم انقلاب را به طور عام و انقلابی را که ما در پیش داریم به طور خاص»(۲۰) در عین حال «احمدزاده یگانه شیوه صحیح مبارزه را مسلحانه می‌دانست و نقش استراتژیک برای آن قائل بود اما جزنی معتقد بود که در حال حاضر نباید مبارزه را به یک شیوه محدود کرد.» (۲۱)


سرانجام بیژن جزنی به همراه ۸ زندانی سیاسی دیگر که از اعضای مجاهدین و بازماندگان گروه جزنی بودند در ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در زندان اوین به وسیله ماموران ساواک به قتل رسیدند، نام هشت نفر دیگر: حسن ضیاء ظریفی، احمد جلیلی افشار، مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار، معشوق کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده و عباس سورکی (۲
سرانجام بیژن جزنی به همراه ۸ زندانی سیاسی دیگر که از اعضای مجاهدین و بازماندگان گروه جزنی بودند در ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ در زندان اوین به وسیله مأموران ساواک به قتل رسیدند، نام هشت نفر دیگر: حسن ضیاء ظریفی، احمد جلیلی افشار، مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار، معشوق کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده و عباس سورکی (۲


== فعالیت ها ==
== فعالیت‌ها ==
در سال ۱۳۲۶ به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست و با اینکه شرایط سنی عضویت حداقل ۱۳ سال بود، اما به علت فعالیت و علاقهٔ چشمگیر چند نوجوان کمتر از ۱۳ سال، حوزه مخصوصی برایشان تشکیل شد و جزنی یکی از افراد این حوزه بود. 
در سال ۱۳۲۶ به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست و با اینکه شرایط سنی عضویت حداقل ۱۳ سال بود، اما به علت فعالیت و علاقهٔ چشمگیر چند نوجوان کمتر از ۱۳ سال، حوزه مخصوصی برایشان تشکیل شد و جزنی یکی از افراد این حوزه بود.


۱۵ بهمن ۱۳۲۷ محمدرضا شاه مورد سوء قصد قرار گرفت و در پی این اتفاق هیات وزیران، حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد و حمله به سازمان‌های حزبی آغاز شد. در همین سال بود که بیژن جزنی ۱۱ ساله فعالیت‌های مخفی خود را آغاز کرد. جزنی در این دوران رابط بین کادرهای مخفی حزب بود و طی سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ به فعّالیت‌های مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیت‌های علنی در سطح دانش‌آموزان می‌پرداخت.
۱۵ بهمن ۱۳۲۷ محمدرضا شاه مورد سوء قصد قرار گرفت و در پی این اتفاق هیئت وزیران، حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد و حمله به سازمان‌های حزبی آغاز شد. در همین سال بود که بیژن جزنی ۱۱ ساله فعالیت‌های مخفی خود را آغاز کرد. جزنی در این دوران رابط بین کادرهای مخفی حزب بود و طی سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ به فعّالیت‌های مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیت‌های علنی در سطح دانش‌آموزان می‌پرداخت.


فعالیت‌های سیاسی جزنی در دوران مصدق ادامه یافت اما در پی وقوع کودتای ۲۸ مرداد بود که با شدت گرفتن برخورد با نیروهای سیاسی، جزنی چند باری به واسطه فعالیت‌های سیاسی روانه زندان شد. اولین ‌بار چند ماه پس از کودتا بود که بازداشت شد. اما با وجود کشف مدارکی دال بر فعالیت‌های مخفی‌اش به علت سن کم او از یک سو و نفوذ افسران توده‌ای در دادرسی ارتش از سوی دیگر، پس از چند هفته آزاد شد. 
فعالیت‌های سیاسی جزنی در دوران مصدق ادامه یافت اما در پی وقوع کودتای ۲۸ مرداد بود که با شدت گرفتن برخورد با نیروهای سیاسی، جزنی چند باری به واسطه فعالیت‌های سیاسی روانه زندان شد. اولین بار چند ماه پس از کودتا بود که بازداشت شد. اما با وجود کشف مدارکی دال بر فعالیت‌های مخفی‌اش به علت سن کم او از یک سو و نفوذ افسران توده‌ای در دادرسی ارتش از سوی دیگر، پس از چند هفته آزاد شد.


در پاییز ۱۳۳۳ بیژن جزنی بعد از چندبار بازداشت و آزادی، بار دیگر دستگیر و این ‌بار به ۶ ماه زندان محکوم شد. جزنی پس از آزادی در بهار ۱۳۳۴ فعالیت‌های خود را پی گرفت و به دلیل مشکلات شدید مالی و در عین حال علاقه‌ای که به نقاشی علاقه داشت، در یک مؤسسه تبلیغاتی استخدام شد. در این مقطع بود که روز‌ها به محل کار می‌رفت و شب‌ها به ادامه تحصیل می‌پرداخت. در همین سال‌ها بود که به همراه برخی همفکرانش از جمله محمد چوپان‌زاده در تدارک تشکیل گروهی برآمد. در فروردین ۱۳۳۸ اوّلین نشریه گروه که جزنی در تنظیم مقالات و خطّ مشی آن نقش اساسی را ایفا می‌کرد به صورت پلی‌کپی با دستگاه دست‌ساز منتشر شد. در پاییز ۱۳۳۸ با لو رفتن گروه و دستگیری یکی از اعضای آن انتشار مرتب نشریه متوقف و تصمیم بر این شد که به مناسبت‌های مختلف اعلامیه‌هایی صادر کنند. در ۱۳۳۹ با شروع کار جبهه ملی دوم بیژن جزنی هم به جبهه پیوست و فعالیت‌های سیاسی خود را در آن پی گرفت. 
در پاییز ۱۳۳۳ بیژن جزنی بعد از چندبار بازداشت و آزادی، بار دیگر دستگیر و این بار به ۶ ماه زندان محکوم شد. جزنی پس از آزادی در بهار ۱۳۳۴ فعالیت‌های خود را پی گرفت و به دلیل مشکلات شدید مالی و در عین حال علاقه‌ای که به نقاشی علاقه داشت، در یک مؤسسه تبلیغاتی استخدام شد. در این مقطع بود که روزها به محل کار می‌رفت و شب‌ها به ادامه تحصیل می‌پرداخت. در همین سال‌ها بود که به همراه برخی همفکرانش از جمله محمد چوپان‌زاده در تدارک تشکیل گروهی برآمد. در فروردین ۱۳۳۸ اوّلین نشریه گروه که جزنی در تنظیم مقالات و خطّ مشی آن نقش اساسی را ایفا می‌کرد به صورت پلی‌کپی با دستگاه دست‌ساز منتشر شد. در پاییز ۱۳۳۸ با لو رفتن گروه و دستگیری یکی از اعضای آن انتشار مرتب نشریه متوقف و تصمیم بر این شد که به مناسبت‌های مختلف اعلامیه‌هایی صادر کنند. در ۱۳۳۹ با شروع کار جبهه ملی دوم بیژن جزنی هم به جبهه پیوست و فعالیت‌های سیاسی خود را در آن پی گرفت.


پس از سرکوب جبهه ملی در سال ۱۳۴۲ جزنی و عده‌ای از دوستانش مدتی نشریه‌ای سیاسی به نام «پیام دانشجو» منتشر می‌کردند. پیام دانشجو، نماد جبهه متحد جناح‌های مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود. به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن ابراهیم حبیبی (که بعد از انقلاب اسلامی چند دوره معاون اول رییس‌جمهوری شد) سردبیر و مسئول گردآوری مطالب و اخبار آن بود و بیژن جزنی امور فنی مانند آماده‌سازی و چاپ اول آن را برعهده داشت. در بهار ۱۳۴۳ هیات تحریریه‌ای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریباً همه جناح‌های دانشجویی را در بر می‌گرفت و هوشنگ کشاورز صدر، متین دفتری، مجید احسن و منصور سروش در آن حضور داشتند. جزنی آماده‌سازی و چاپ و بهزاد نبوی پخش آن را عهده‌دار بودند. ماشین‌نویسی و تهیهٔ استنسیل و امکانات چاپی که محدود به یک دستگاه پلی‌کپی دست‌ساز بود، توسط بیژن تهیه می‌شد. در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هر شماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ می‌گردید. 
پس از سرکوب جبهه ملی در سال ۱۳۴۲ جزنی و عده‌ای از دوستانش مدتی نشریه‌ای سیاسی به نام «پیام دانشجو» منتشر می‌کردند. پیام دانشجو، نماد جبهه متحد جناح‌های مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود. به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن ابراهیم حبیبی (که بعد از انقلاب اسلامی چند دوره معاون اول رئیس‌جمهوری شد) سردبیر و مسئول گردآوری مطالب و اخبار آن بود و بیژن جزنی امور فنی مانند آماده‌سازی و چاپ اول آن را برعهده داشت. در بهار ۱۳۴۳ هیئت تحریریه‌ای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریباً همه جناح‌های دانشجویی را در بر می‌گرفت و هوشنگ کشاورز صدر، متین دفتری، مجید احسن و منصور سروش در آن حضور داشتند. جزنی آماده‌سازی و چاپ و بهزاد نبوی پخش آن را عهده‌دار بودند. ماشین‌نویسی و تهیهٔ استنسیل و امکانات چاپی که محدود به یک دستگاه پلی‌کپی دست‌ساز بود، توسط بیژن تهیه می‌شد. در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هر شماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ می‌گردید.


جزنی در فاصله سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بار‌ها به زندان افتاد. در سال ۱۳۴۲ به عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شد. در همین سال بود که با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، فعالیت‌ها در قالب یک سازمان سیاسی- نظامی وارد فاز نوینی شد و بیژن جزنی به همراه ۳ تن دیگر از همفکرانش به عنوان کادر مرکزی آن انتخاب شدند. 
جزنی در فاصله سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها به زندان افتاد. در سال ۱۳۴۲ به عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شد. در همین سال بود که با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، فعالیت‌ها در قالب یک سازمان سیاسی- نظامی وارد فاز نوینی شد و بیژن جزنی به همراه ۳ تن دیگر از همفکرانش به عنوان کادر مرکزی آن انتخاب شدند.


در اوایل پاییز ۱۳۴۲، سازمان دانشجویان جبههٔ ملی که پس از درگیری‌های میدان بهارستان (۱۵ شهریور ۱۳۴۲) از سیاست رهبری جبههٔ ملی ناامید شده بود، درصدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسوولان جبههٔ ملی، رهبری جدیدی برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند. این تلاش‌ها به تشکیل جبههٔ ملی سوم در سال ۱۳۴۴ انجامید که جزنی در تدارک آن شرکت داشت. 
در اوایل پاییز ۱۳۴۲، سازمان دانشجویان جبههٔ ملی که پس از درگیری‌های میدان بهارستان (۱۵ شهریور ۱۳۴۲) از سیاست رهبری جبههٔ ملی ناامید شده بود، درصدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسوولان جبههٔ ملی، رهبری جدیدی برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند. این تلاش‌ها به تشکیل جبههٔ ملی سوم در سال ۱۳۴۴ انجامید که جزنی در تدارک آن شرکت داشت.


جزنی آخرین بار در سال ۱۳۴۴ به واسطه فعالیت‌های دانشجویی بازداشت شد و به همراه دیگر اعضای کمیته دانشجویی دانشگاه تهران که حالا دیگر از انشعابیون جبههٔ ملی محسوب می‌شدند، در دادگاه نظامی به ۹ ماه زندان محکوم شد.
جزنی آخرین بار در سال ۱۳۴۴ به واسطه فعالیت‌های دانشجویی بازداشت شد و به همراه دیگر اعضای کمیته دانشجویی دانشگاه تهران که حالا دیگر از انشعابیون جبههٔ ملی محسوب می‌شدند، در دادگاه نظامی به ۹ ماه زندان محکوم شد.


 بعد از آزادی از زندان مسئولیت فعالیت‌های علنی به عهده بیژن گذاشته شد. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگترین گردهمایی‌های علنی سازمان انجام گرفت که جزنی در سازمان‌دهی آن نقشی کلیدی داشت. در همین دوران بود که تدارک مبارزه مسلحانه و تامین سلاح برای آن در دستور کار گروه قرار گرفت. زمانی که جزنی همراه با یکی دیگر از اعضای گروه به نام «سورکی» اسلحه‌های تهیه شده را به همراه داشتند به دام پلیس افتادند. به دنبال این اتفاق چند تن دیگر از یاران جزنی نیز بازداشت شدند و در دادگاه، دادستان نظامی ابتدا برای جزنی و ۷ نفر دیگر تقاضای حکم اعدام کرد اما آنان نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم شدند.
بعد از آزادی از زندان مسئولیت فعالیت‌های علنی به عهده بیژن گذاشته شد. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگترین گردهمایی‌های علنی سازمان انجام گرفت که جزنی در سازمان‌دهی آن نقشی کلیدی داشت. در همین دوران بود که تدارک مبارزه مسلحانه و تأمین سلاح برای آن در دستور کار گروه قرار گرفت. زمانی که جزنی همراه با یکی دیگر از اعضای گروه به نام «سورکی» اسلحه‌های تهیه شده را به همراه داشتند به دام پلیس افتادند. به دنبال این اتفاق چند تن دیگر از یاران جزنی نیز بازداشت شدند و در دادگاه، دادستان نظامی ابتدا برای جزنی و ۷ نفر دیگر تقاضای حکم اعدام کرد اما آنان نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم شدند.


در همین دوره بود که با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»، سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شکل گرفت و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز کرد. 
در همین دوره بود که با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»، سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران شکل گرفت و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز کرد.


جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود اما به دنبال فرار نافرجام یارانش از زندان به قم تبعید شد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل شد. هرچند جزنی در طول دوران زندان تحت فشارهای شدید و شکنجه‌های فراوانی قرار گرفت اما در همین دوره مجموعه مقالاتی از زندان به بیرون داد که در ساختار ایدئولوژیک سازمان متبوعش تاثیرگذار شد.<ref name=":9">تاریخ ایران - بیژن جزنی تیرباران [http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/144/ شد]</ref>
جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود اما به دنبال فرار نافرجام یارانش از زندان به قم تبعید شد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل شد. هرچند جزنی در طول دوران زندان تحت فشارهای شدید و شکنجه‌های فراوانی قرار گرفت اما در همین دوره مجموعه مقالاتی از زندان به بیرون داد که در ساختار ایدئولوژیک سازمان متبوعش تأثیرگذار شد.<ref name=":9">تاریخ ایران - بیژن جزنی تیرباران [http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/144/ شد]</ref>


== اعدام ==
== اعدام ==
بیژن جزنی در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ پس از چند سال تبعید به زندان اوین بازگردانده شد اما در شبانگاه۲۹ فروردین ۱۳۵۴، «بیژن جزنی»همراه با ۶ نفر دیگر از چریک‌های فدایی خلق به نام‌های حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده و عباس سورکی به همراه مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپه‌های اطراف زندان اوین تیرباران شدند. 
بیژن جزنی در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ پس از چند سال تبعید به زندان اوین بازگردانده شد اما در شبانگاه۲۹ فروردین ۱۳۵۴، «بیژن جزنی» همراه با ۶ نفر دیگر از چریک‌های فدایی خلق به نام‌های حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپان‌زاده و عباس سورکی به همراه مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار دو عضو سازمان مجاهدین خلق در تپه‌های اطراف زندان اوین تیرباران شدند.


روزنامه‌ها فردای آن روز خبر کشته شدن جزنی و یارانش را با تیتر «۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند» پوشش دادند اما حقیقت ماجرا تا زمان وقوع انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ مسکوت ماند. این موضوع تا زمان انقلاب بهمن و دستگیری و محاکمهٔ شکنجه‌گران ساواک مسکوت ماند. در دادگاه ِ«آرش» -شکنجه‌گر ساواک – که پس از انقلاب صورت گرفت، وی تشریح کرد که بیژن و یارانش را به تپه‌های اوین برده و در آن‌جا به رگبار گلوله بستند. پیکر او در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۱۱۹ شماره ۴ به خاک سپرده شد.<ref name=":9" /><ref>کانون همبستگی ایرانیان - گرامی‌ باد یاد رفیق کبیر بیژن جزنی و [http://iranischesolidaritaet.blogspot.al/2014/04/blog-post_19.html یارانش]</ref>
روزنامه‌ها فردای آن روز خبر کشته شدن جزنی و یارانش را با تیتر «۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند» پوشش دادند اما حقیقت ماجرا تا زمان وقوع انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ مسکوت ماند. این موضوع تا زمان انقلاب بهمن و دستگیری و محاکمهٔ شکنجه‌گران ساواک مسکوت ماند. در دادگاهِ «آرش» -شکنجه‌گر ساواک – که پس از انقلاب صورت گرفت، وی تشریح کرد که بیژن و یارانش را به تپه‌های اوین برده و در آن‌جا به رگبار گلوله بستند. پیکر او در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۱۱۹ شماره ۴ به خاک سپرده شد.<ref name=":9" /><ref>کانون همبستگی ایرانیان - گرامی باد یاد رفیق کبیر بیژن جزنی و [http://iranischesolidaritaet.blogspot.al/2014/04/blog-post_19.html یارانش]</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۳۹۰: خط ۳۹۰:
یوتیوب - شکرالله پاک نژاد که دوستانش او را شُکری می‌نامیدند<ref>یوتیوب - [https://www.youtube.com/watch?v=LoLzJOrTJKs شکرالله پاک نژاد که دوستانش او را شُکری می‌نامیدند]</ref>
یوتیوب - شکرالله پاک نژاد که دوستانش او را شُکری می‌نامیدند<ref>یوتیوب - [https://www.youtube.com/watch?v=LoLzJOrTJKs شکرالله پاک نژاد که دوستانش او را شُکری می‌نامیدند]</ref>


دیدگاهها -  یادی از شکرالله پاک نژاد،<ref>دیدگاهها -  [http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=1112 یادی از شکرالله پاک نژاد،]</ref>
دیدگاه‌ها - یادی از شکرالله پاک نژاد،<ref>دیدگاه‌ها - [http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=1112 یادی از شکرالله پاک نژاد،]</ref>


vimeo - به مناسبت شهادت مبارز و انقلابی کبیر <ref>vimeo - به مناسبت شهادت مبارز و انقلابی کبیر [https://vimeo.com/248215849]</ref>
vimeo - به مناسبت شهادت مبارز و انقلابی کبیر<ref>vimeo - به مناسبت شهادت مبارز و انقلابی کبیر [https://vimeo.com/248215849]</ref>


vimeo - به یاد ‍پاکنژاد«مسعود رجوی»ماهنامه شورا شماره 15<ref name=":4">vimeo - [https://vimeo.com/248212392 به یاد ‍پاکنژاد«مسعود رجوی»ماهنامه شورا شماره 15]</ref>
vimeo - به یاد ‍پاکنژاد «مسعود رجوی» ماهنامه شورا شماره 15<ref name=":4">vimeo - [https://vimeo.com/248212392 به یاد ‍پاکنژاد«مسعود رجوی»ماهنامه شورا شماره 15]</ref>


سیمای ازادی - روزها و يادها_ هفته آخر آذر شهادت مبارز بزرگ ميهن، شكرالله پاك نژاد<ref>روزها و يادها_ هفته آخر آذر شهادت مبارز بزرگ ميهن، شكرالله پاك [https://iranntv.com/2017/12/17/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7_-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%A2%D8%B0%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2/ نژاد]</ref>
سیمای آزادی - روزها و یادها_ هفته آخر آذر شهادت مبارز بزرگ میهن، شکرالله پاک نژاد<ref>روزها و یادها_ هفته آخر آذر شهادت مبارز بزرگ میهن، شکرالله پاک [https://iranntv.com/2017/12/17/روزها-و-يادها_-هفته-آخر-آذر-شهادت-مبارز/ نژاد]</ref>


یوتیوپ - دفاعيات مهدي رضائى<ref>یوتیوپ - دفاعيات مهدي [https://www.youtube.com/watch?v=ub9mFfpwupo رضائى]</ref>
یوتیوپ - دفاعیات مهدی رضائی<ref>یوتیوپ - دفاعیات مهدی [https://www.youtube.com/watch?v=ub9mFfpwupo رضائی]</ref>


ترنج - آخرین دفاعیات مجاهد شهید مهدی رضایی در دادگاه نظامی همراه شعری ازشاملو باصدای شاعر<ref>ترنج - آخرین دفاعیات مجاهد شهید مهدی رضایی در دادگاه نظامی همراه شعری ازشاملو باصدای [https://mehran77777777.wordpress.com/2011/09/30/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%B1/ شاعر]</ref>
ترنج - آخرین دفاعیات مجاهد شهید مهدی رضایی در دادگاه نظامی همراه شعری ازشاملو باصدای شاعر<ref>ترنج - آخرین دفاعیات مجاهد شهید مهدی رضایی در دادگاه نظامی همراه شعری ازشاملو باصدای [https://mehran77777777.wordpress.com/2011/09/30/آخرین-دفاعیات-مجاهد-شهید-مهدی-رضایی-در/ شاعر]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}<references group="شکرالله پاک‌نژاد؛ از رشیدترین فرزندان مبارز ایران به شهادت رسید" />
{{پانویس|۲}}<references group="شکرالله پاک‌نژاد؛ از رشیدترین فرزندان مبارز ایران به شهادت رسید" />
۴۷۶

ویرایش