۲۰۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
= هژمونی زنان در سازمان مجاهدین خلق ایران = | = هژمونی زنان در سازمان مجاهدین خلق ایران = | ||
'''تعریف هژمونی:''' | '''تعریف هژمونی:''' | ||
کلمه هژونی در [https://dictionary.abadis.ir/fatofa/هژمونی/ فرهنگ لغات] با معانی فرادستی، سلطه گری، سلطه، (به فرانسوی: hégémonie) مفهومی است برای توصیف و توضیحِ نفوذ و تسلط یک گروهِ اجتماعی بر گروهی دیگر. چنانکه گروهِ مسلط (فرادست) درجه ای از رضایت گروهِ تحتِ سلطه (فرودست) را به دست میآورد و با «تسلط داشتن به دلیلِ زورِ صِرف»، فرق دارد. | کلمه هژونی در [https://dictionary.abadis.ir/fatofa/هژمونی/ فرهنگ لغات]<ref>[https://dictionary.abadis.ir/fatofa/%D9%87%DA%98%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C/ دیکشنری آنلاین آبادیس]</ref> با معانی فرادستی، سلطه گری، سلطه، (به فرانسوی: hégémonie) مفهومی است برای توصیف و توضیحِ نفوذ و تسلط یک گروهِ اجتماعی بر گروهی دیگر. چنانکه گروهِ مسلط (فرادست) درجه ای از رضایت گروهِ تحتِ سلطه (فرودست) را به دست میآورد و با «تسلط داشتن به دلیلِ زورِ صِرف»، فرق دارد. | ||
'''این واژه در انقلاب درونی سازمان مجاهدین خلق ایران تحولی بنیادین ایجاد کرد.''' | '''این واژه در انقلاب درونی سازمان مجاهدین خلق ایران تحولی بنیادین ایجاد کرد.''' | ||
خط ۳۳: | خط ۳۲: | ||
=== هژمونی زنان محصول عنصر شکوفا شده انسانی === | === هژمونی زنان محصول عنصر شکوفا شده انسانی === | ||
'''بخشهای از تئوری مریم رجوی در رابطه با هژمونی زنان:'''<blockquote>برگرفته شده از کتاب «زنان، نیروی تغییر»: «ما از یک رهبری صحبت میکنیم که محصول عنصر شکوفا شدة انسانی است و خودش نیز بر روابط انسانی متمرکز است. این شورش بزرگی است علیه مردسالاری و فرهنگ عقبماندهای که باید نفی شود. به همین دلیل وقتی در جنبش مقاومت، زنان مواضع رهبریکننده را برعهده گرفتند، این تغییر برای ما فقط یک جابه جایی مدیریتی نبود، بلکه فراتر از آن هدف، نفی سازوکار مبتنی بر تبعیض جنسی بود. چنین نبود که مردان پستهایشان را ترک کنند تا زنان در همان پستها جایگزین شوند و همان مناسبات را با همان شیوهها اداره کنند. چنین نبود که زنان پا در جای پای مردان بگذارند یا در کلوپ مردان پذیرفته شوند. خیر، اصل موضوع این بوده و هست که روابط کهنه مبتنی بر بینش مردسالاری کنار زده شود و جای خود را به روابط انسانی بدهد. حضور زنان در رهبری، مردان را حذف نکرد و سبب انفعال یا افت آنها نشد. به عکس، آنها را از بندهای فرهنگ مردسالار که بر ذهنها، ارادهها و عاطفههایشان پیچیده شده بود، رها کرد. آنها تجربههای خود را به زنان منتقل کردند و از آنان که افقهای تازهای را گشوده بودند، بسیاری چیزها را آموختند. پس ما به رهبری زنان اینگونه نگاه میکنیم: یک آرمان پیشرو انسانی. مجاهدین به این کشف مهم رسیدند که اگر بخواهند در مقابل استبداد مذهبی بایستند، باید با تمامی آثار ایدئولوژیک و فرهنگی بنیادگرایی مبارزه کنند. در یک کلام، ما دیدیم که زدودن اندیشة جنسیتگرایی انرژی عظیمی از درون این مقاومت آزاد میکند و دینامیسم شگفتی برای جهش به جلو فراهم میکند که سرچشمة تواناییهاست. این دگرگونی، اشاره میکنم: اولین تغییر، حضور فعال زنان در رهبری جنبش مقاومت و مواضع تصمیمگیری در سطوح مختلف بود. پروسة طولانی مبارزات زنان، زمینهساز این تحول بود. اما نقطة عزیمت آن ضرورت سرنگونی ملایان بود. جان باختن هزاران زن مجاهد خلق در مبارزه با این رژیم در دهة ۱۳۶۰ گواهی داد که همین زنان شایسته رهبری هستند و بدون نقش آنها، جنبش مقاومت راه به جلو باز نخواهد کرد».</blockquote> | <blockquote>'''بخشهای از تئوری مریم رجوی در رابطه با هژمونی زنان:'''</blockquote><blockquote>برگرفته شده از کتاب «زنان، نیروی تغییر»: «ما از یک رهبری صحبت میکنیم که محصول عنصر شکوفا شدة انسانی است و خودش نیز بر روابط انسانی متمرکز است. این شورش بزرگی است علیه مردسالاری و فرهنگ عقبماندهای که باید نفی شود. به همین دلیل وقتی در جنبش مقاومت، زنان مواضع رهبریکننده را برعهده گرفتند، این تغییر برای ما فقط یک جابه جایی مدیریتی نبود، بلکه فراتر از آن هدف، نفی سازوکار مبتنی بر تبعیض جنسی بود. چنین نبود که مردان پستهایشان را ترک کنند تا زنان در همان پستها جایگزین شوند و همان مناسبات را با همان شیوهها اداره کنند. چنین نبود که زنان پا در جای پای مردان بگذارند یا در کلوپ مردان پذیرفته شوند. خیر، اصل موضوع این بوده و هست که روابط کهنه مبتنی بر بینش مردسالاری کنار زده شود و جای خود را به روابط انسانی بدهد. حضور زنان در رهبری، مردان را حذف نکرد و سبب انفعال یا افت آنها نشد. به عکس، آنها را از بندهای فرهنگ مردسالار که بر ذهنها، ارادهها و عاطفههایشان پیچیده شده بود، رها کرد. آنها تجربههای خود را به زنان منتقل کردند و از آنان که افقهای تازهای را گشوده بودند، بسیاری چیزها را آموختند. پس ما به رهبری زنان اینگونه نگاه میکنیم: یک آرمان پیشرو انسانی. مجاهدین به این کشف مهم رسیدند که اگر بخواهند در مقابل استبداد مذهبی بایستند، باید با تمامی آثار ایدئولوژیک و فرهنگی بنیادگرایی مبارزه کنند. در یک کلام، ما دیدیم که زدودن اندیشة جنسیتگرایی انرژی عظیمی از درون این مقاومت آزاد میکند و دینامیسم شگفتی برای جهش به جلو فراهم میکند که سرچشمة تواناییهاست. این دگرگونی، اشاره میکنم: اولین تغییر، حضور فعال زنان در رهبری جنبش مقاومت و مواضع تصمیمگیری در سطوح مختلف بود. پروسة طولانی مبارزات زنان، زمینهساز این تحول بود. اما نقطة عزیمت آن ضرورت سرنگونی ملایان بود. جان باختن هزاران زن مجاهد خلق در مبارزه با این رژیم در دهة ۱۳۶۰ گواهی داد که همین زنان شایسته رهبری هستند و بدون نقش آنها، جنبش مقاومت راه به جلو باز نخواهد کرد».</blockquote> | ||
== تفاوت فمینیسم و هژمونی زنان == | |||
=== '''تعریف فمینیسم:''' === | |||
فمینیسم مجموعهای از واکنشها و ایدئولوژیها برای ایجاد کردن بسترهای دفاع از حقوق برابر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای زنان و همچنین ایجاد فرصتهای برابر برای زنان و دختران در آموزش و پرورش، اشتغال و دیگر زمینههای زندگی است. فعالین حقوق زنان باور دارند که '''جنسیت در زندگی انسانها عاملی تعیینکننده است''' که جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افراد بر اساس آن شکل میگیرد. | فمینیسم مجموعهای از واکنشها و ایدئولوژیها برای ایجاد کردن بسترهای دفاع از حقوق برابر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای زنان و همچنین ایجاد فرصتهای برابر برای زنان و دختران در آموزش و پرورش، اشتغال و دیگر زمینههای زندگی است. فعالین حقوق زنان باور دارند که '''جنسیت در زندگی انسانها عاملی تعیینکننده است''' که جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افراد بر اساس آن شکل میگیرد. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۵: | ||
در این دیدگاه که مجاهدین آنرا «ایدئولوژی یا دستگاه جنسیت» مینامند هیچ اثری از ارزشهای اصیل انسانی مشاهده نمیشود و چه زن و چه مرد سوژه استثمار انسان از انسان هستند و بخش قابل توجهی از انرژیها و استعدادهای ژرف و بیانتهای انسانی صرف پرداختن به ویژگیهای زنانه یا مردانه میشود. | در این دیدگاه که مجاهدین آنرا «ایدئولوژی یا دستگاه جنسیت» مینامند هیچ اثری از ارزشهای اصیل انسانی مشاهده نمیشود و چه زن و چه مرد سوژه استثمار انسان از انسان هستند و بخش قابل توجهی از انرژیها و استعدادهای ژرف و بیانتهای انسانی صرف پرداختن به ویژگیهای زنانه یا مردانه میشود. | ||
== از خودبیگانگی محصول دستگاه جنسیت == | |||
اصطلاح ازخود بیگانگی یا الیناسیون (به انگلیسی: Alienation) واژهای است که در لغت بهمعنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. این واژه همچنین با مفهوم «جدا شدن انسان از خود حقیقی خویش» نیز شناخته میشود. اما اصطلاح از خود بیگانگی بیش ازهمه توسط هگل و بعد فویر باخ و مارکس مطرح شدهاست. اما این واژه بهطورخاص در دست نوشتههای اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب این اصطلاح برای انسانی بهکار رفتهاست که با طبیعت انسانی خود بیگانه شدهاست. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری بهکار برد که از وضع زندگی راضی کنندهای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آنها «بهعنوان عامل اجتماعی مولد» خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچگونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند. بنا بر نظر برخی متفکران تحقیقات و تلاشهای مارکس در کشف برخی قوانین مهم سرمایه داری اساساً به این دلیل بودهاست که از خودبیگانگی را بشناسد. | اصطلاح ازخود بیگانگی یا الیناسیون (به انگلیسی: Alienation) واژهای است که در لغت بهمعنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. این واژه همچنین با مفهوم «جدا شدن انسان از خود حقیقی خویش» نیز شناخته میشود. اما اصطلاح از خود بیگانگی بیش ازهمه توسط هگل و بعد فویر باخ و مارکس مطرح شدهاست. اما این واژه بهطورخاص در دست نوشتههای اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب این اصطلاح برای انسانی بهکار رفتهاست که با طبیعت انسانی خود بیگانه شدهاست. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری بهکار برد که از وضع زندگی راضی کنندهای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آنها «بهعنوان عامل اجتماعی مولد» خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچگونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند. بنا بر نظر برخی متفکران تحقیقات و تلاشهای مارکس در کشف برخی قوانین مهم سرمایه داری اساساً به این دلیل بودهاست که از خودبیگانگی را بشناسد. | ||
خط ۷۲: | خط ۷۱: | ||
ابتدا باید به این مهم اشاره کرد که باید بین دو مفهوم «جنسیت» و «رابطه جنسی» تفاوت قائل شد. منظور از جنسیت، تفاوت میان نوع انسان در خلقت است بدین معنی که یک نفر زن متولد شدهاست و دیگری مرد و این محصول طبیعت است و نباید آنرا با رابطه جنسی که یک پدیده غریزی است اشتباه گرفت. | ابتدا باید به این مهم اشاره کرد که باید بین دو مفهوم «جنسیت» و «رابطه جنسی» تفاوت قائل شد. منظور از جنسیت، تفاوت میان نوع انسان در خلقت است بدین معنی که یک نفر زن متولد شدهاست و دیگری مرد و این محصول طبیعت است و نباید آنرا با رابطه جنسی که یک پدیده غریزی است اشتباه گرفت. | ||
همچنین وقتی صحبت از «ایدئولوژی جنسیت» میکنیم این دیدگاه و شیوه نگرش محصول تاریخ انسان و استثمار انسان از انسان است و بسیار پیچیدهتر از انواع شناخته شده استثمار مانند استثمار برده در عصر برده داری یا استثمار دهقان در عصر | همچنین وقتی صحبت از «ایدئولوژی جنسیت» میکنیم این دیدگاه و شیوه نگرش محصول تاریخ انسان و استثمار انسان از انسان است و بسیار پیچیدهتر از انواع شناخته شده استثمار مانند استثمار برده در عصر برده داری یا استثمار دهقان در عصر فئودالیسم و یا حتی استثمار کارگر توسط سرمایه دار در عصر سرمایهداری است. | ||
-دیدیم که در روابط کالایی، اصالت با کالا و نیروی کار است و بر اساس | -دیدیم که در روابط کالایی، اصالت با کالا و نیروی کار است و بر اساس آن، روابط انسانی شکل میگیرد. در نظرگاه فمینیسم نیز اصالت انسان به جنسیت انسان است. | ||
حال سؤال این است که آیا جنسیت در تاریخ تکامل خود به نوعی بت وارگی تبدیل نشدهاست؟ و جنسیت چگونه انسان را از خود بیگانه میکند؟ | حال سؤال این است که آیا جنسیت در تاریخ تکامل خود به نوعی بت وارگی تبدیل نشدهاست؟ و جنسیت چگونه انسان را از خود بیگانه میکند؟ | ||
خط ۱۰۰: | خط ۹۹: | ||
در واقع از خود بیگانگی بخش اعظم قوای انسانی را به پای بتی که محصول رابطه ای ناشی از نظرگاه جنسیت است میریزد و به تعبیری انسان چه زن و چه مرد در این رابطه در اسارت خودشان هستند. در این دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسی در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسیت دارند نه بر اساس کیفیتها و احساسات و عواطف حقیقی انسانی.<blockquote>'''اریک فروم''' روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی مینویسد:</blockquote><blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بتها واگذار میکند، بینواتر و وابستهتر میشود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشتهاست، نیازمند بتها است. بت محدود به شکل مذهبیاش نیست همچنان که بت میتواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بتپرستی همواره پرستش چیزی است که انسان قدرتهای خلاقه اش را در آنها نهادهاست و اکنون به جای آن که در عمل خلاقه اش خویشتن را بیابد در برابرش کرنش و فروتنی میکند» پس با خودش بیگانه میشود.</blockquote> | در واقع از خود بیگانگی بخش اعظم قوای انسانی را به پای بتی که محصول رابطه ای ناشی از نظرگاه جنسیت است میریزد و به تعبیری انسان چه زن و چه مرد در این رابطه در اسارت خودشان هستند. در این دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسی در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسیت دارند نه بر اساس کیفیتها و احساسات و عواطف حقیقی انسانی.<blockquote>'''اریک فروم''' روانشناس آمریکایی قرن بیستم در رابطه با از خودبیگانگی مینویسد:</blockquote><blockquote>«انسان هر چه بیشتر نیروهایش را به بتها واگذار میکند، بینواتر و وابستهتر میشود آنچنان که در بازیافتن کمی از آنچه که به او تعلق داشتهاست، نیازمند بتها است. بت محدود به شکل مذهبیاش نیست همچنان که بت میتواند سیمای خداگونه داشته باشد، همانگونه ممکن است کلیسا و دولت و یا شخص هم چون بت پرستیده شوند. بتپرستی همواره پرستش چیزی است که انسان قدرتهای خلاقه اش را در آنها نهادهاست و اکنون به جای آن که در عمل خلاقه اش خویشتن را بیابد در برابرش کرنش و فروتنی میکند» پس با خودش بیگانه میشود.</blockquote> | ||
== '''راه برون رفت:''' == | |||
اما راه برون رفت از «دستگاه جنسیت» برای نوع انسان '''انتخاب آگاهانه''' برای خارج شدن از این روابط و فرهنگ استثماری است. در این انتخاب که به یک دگرگونی در شیوه نگرش انسانی در هر فرد مبدل میشود، مرد متعهد میشود که دیگر زن را به عنوان کالا نبیند و برعکس به عنوان یک واحد انسانی برابر که تمامی ویژگیها و صلاحیتهای انسانی را دارا است به رسمیت بشناسد و در نقطه مقابل زنان با شورش بر علیه «'''سیستم مردسالار'''» حاکم تلاش میکنند که استعدادها و صلاحیتهای سرکوب شدهشان که محصول تحکم مردسالارانه بودهاست را استخراج کنند و دیگر خود را سوژه استثمار نبینند. | اما راه برون رفت از «دستگاه جنسیت» برای نوع انسان '''انتخاب آگاهانه''' برای خارج شدن از این روابط و فرهنگ استثماری است. در این انتخاب که به یک دگرگونی در شیوه نگرش انسانی در هر فرد مبدل میشود، مرد متعهد میشود که دیگر زن را به عنوان کالا نبیند و برعکس به عنوان یک واحد انسانی برابر که تمامی ویژگیها و صلاحیتهای انسانی را دارا است به رسمیت بشناسد و در نقطه مقابل زنان با شورش بر علیه «'''سیستم مردسالار'''» حاکم تلاش میکنند که استعدادها و صلاحیتهای سرکوب شدهشان که محصول تحکم مردسالارانه بودهاست را استخراج کنند و دیگر خود را سوژه استثمار نبینند. | ||
ویرایش