کاربر:Khosro/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۲: خط ۸۲:


=== خاطرات محسن رفیق دوست ===
=== خاطرات محسن رفیق دوست ===
<blockquote>« ما قبل از انقلاب باهم زندان بودیم و رفاقت داشتیم. آقای لاهوتی از ابتدای انقلاب از [مجاهدین] حمایت کرد. تا زمانی که در سپاه بود، با او درگیر بودیم. لاهوتی و من هردو یک تصمیم گرفتیم؛ هرکدام می‌خواستیم آن‌یکی را از سپاه بیرون کنیم. تا اینکه رفتم خدمت امام و گزارش مفصلی از کارهای لاهوتی دادم. برای مدرک هم چند کپی از حکم‌هایی را که ایشان صادر کرده بود با خود بردم. علاوه بر این گزارش دادم که در سپاه دو مهر وجود دارد، یکی در دبیرخانه و دیگری در جیب آقای لاهوتی… آقای لاهوتی حکم‌هایی به دادگاه می‌نویسد که …فلانی حق دارد این اسلحه‌ها را به‌جای دیگر ببرد…زیر آن حکم را مهر می‌زند. دو گروه پیش ایشان می‌روند، [بستگان نظام سابق] و مجاهدین خلق. امام در باره گزارش و مستندات من تحقیق کردند و بدون اینکه حکم بدهند. قرار شد آقای لاهوتی در سپاه نباشد. باز یک طغیان و تظاهرات به طرفداری از ایشان علیه ما برپا شد، که آقای لاهوتی باید برگردد. ما هم با سید احمدآقا هماهنگ کرده و اتوبوسی در اختیار مخالفان گذاشتیم. برای اعتراض [نزد خمینی] در قم رفتند، که ایشان آن‌ها را تحویل نگرفتند».</blockquote>در ادامه محسن رفیق دوست در برابر سوال اینکه چرا حسن لاهوتی به زندان رفت گفت:<blockquote>«او سه پسر داشت. حمید وسعید که دامادهای آقای هاشمی بودند، یکی پزشک و دیگری مهندس بود. بچه‌های منطقی و خوبی بودند و هستند. سومی وحید بود که عضو [مجاهدین] بود. قبل از انقلاب، وقتی با لاهوتی در زندان بودیم، وحید هم در زندان بود. آقای لاهوتی خیلی به او علاقه داشت. ما هرچه تلاش می‌کردیم از [مجاهدین] جدا بشود، نمی‌شد. انقلاب که شد، ارتباطش با آن‌ها بیشتر شد. تا اینکه سپاه او را دستگیر کرد و به اوین رفت. در این زمان آقای لاهوتی دیگر در سپاه پستی نداشت، ولی مهر سپاه را برداشته و هنوز همان کارها را می‌کرد. گزارش‌های متعددی به دادستانی رفت که ایشان در خانه‌اش نشسته و با مجاهدین همکاری می‌کند. با مکاتبه و مهر سپاه، اسلحه و وسایل دیگر را خارج کرده بود. [لاجوردی] حکم دستگیری لاهوتی را نوشت. یکی از افراد تیمی که لاهوتی را گرفتند، مدت‌ها محافظ من بود. می‌گفت:«سه روز قبل از آنکه برای دستگیری به خانه ایشان برویم، پسرش وحید را گرفته بودند»<ref>[https://www.iran-efshagari.com/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%a2%d9%82%d8%a7%db%8c-%d9%84%d8%a7%d9%87%d9%88%d8%aa%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b3%d8%b7-%d8%ae%d9%85%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88-%d9%84%d8%a7%d8%ac/ ماجرای قتل آقای لاهوتی توسط خمینی ولاجوردی-سایت ایران افشاگر]</ref>.</blockquote>به گفته محسن رفیق دوست، حمید و سعید لاهوتی دامادهای هاشمی رفسنجانی بودند، یکی پزشک و دیگری مهندس بود، سومی وحید بود که عضو سازمان مجاهدین بود.رفیق‌دوست قبل از انقلاب با حسن لاهوتی در زندان بود و وحید هم در زندان بود که آقای لاهوتی خیلی به او علاقه داشت. رفیق‌دوست، هرچه تلاش کرد که آقای لاهوتی از مجاهدین جدا بشود، نمی‌شد. انقلاب که شد ارتباطش با مجاهدین بیشتر شد تا این‌که سپاه او را دستگیر کرد و به اوین رفت، در این زمان آقای لاهوتی دیگر در سپاه پستی نداشت؛ ولی مُهر سپاه را برداشته و هنوز همان کارها را می‌کرد. گزارش‌های متعددی به دادستانی رفت که ایشان در خانه‌اش نشسته و با مجاهدین هم‌کاری می‌کند، با مکاتبه و مُهر سپاه، اسلحه و وسایل دیگر را خارج کرده بود. اسدالله لاجوردی حکم دستگیری لاهوتی را نوشت و یکی از افراد تیمی که لاهوتی را گرفتند می‌گفت:
<blockquote>« ما قبل از انقلاب باهم زندان بودیم و رفاقت داشتیم. آقای لاهوتی از ابتدای انقلاب از [مجاهدین] حمایت کرد. تا زمانی که در سپاه بود، با او درگیر بودیم. لاهوتی و من هردو یک تصمیم گرفتیم؛ هرکدام می‌خواستیم آن‌یکی را از سپاه بیرون کنیم. تا اینکه رفتم خدمت امام و گزارش مفصلی از کارهای لاهوتی دادم. برای مدرک هم چند کپی از حکم‌هایی را که ایشان صادر کرده بود با خود بردم. علاوه بر این گزارش دادم که در سپاه دو مهر وجود دارد، یکی در دبیرخانه و دیگری در جیب آقای لاهوتی… آقای لاهوتی حکم‌هایی به دادگاه می‌نویسد که …فلانی حق دارد این اسلحه‌ها را به‌جای دیگر ببرد…زیر آن حکم را مهر می‌زند. دو گروه پیش ایشان می‌روند، [بستگان نظام سابق] و مجاهدین خلق. امام در باره گزارش و مستندات من تحقیق کردند و بدون اینکه حکم بدهند. قرار شد آقای لاهوتی در سپاه نباشد. باز یک طغیان و تظاهرات به طرفداری از ایشان علیه ما برپا شد، که آقای لاهوتی باید برگردد. ما هم با سید احمدآقا هماهنگ کرده و اتوبوسی در اختیار مخالفان گذاشتیم. برای اعتراض [نزد خمینی] در قم رفتند، که ایشان آن‌ها را تحویل نگرفتند».</blockquote>در ادامه محسن رفیق دوست در برابر سوال اینکه چرا حسن لاهوتی به زندان رفت گفت:<blockquote>«او سه پسر داشت. حمید وسعید که دامادهای آقای هاشمی بودند، یکی پزشک و دیگری مهندس بود. بچه‌های منطقی و خوبی بودند و هستند. سومی وحید بود که عضو [مجاهدین] بود. قبل از انقلاب، وقتی با لاهوتی در زندان بودیم، وحید هم در زندان بود. آقای لاهوتی خیلی به او علاقه داشت. ما هرچه تلاش می‌کردیم از [مجاهدین] جدا بشود، نمی‌شد. انقلاب که شد، ارتباطش با آن‌ها بیشتر شد. تا اینکه سپاه او را دستگیر کرد و به اوین رفت. در این زمان آقای لاهوتی دیگر در سپاه پستی نداشت، ولی مهر سپاه را برداشته و هنوز همان کارها را می‌کرد. گزارش‌های متعددی به دادستانی رفت که ایشان در خانه‌اش نشسته و با مجاهدین همکاری می‌کند. با مکاتبه و مهر سپاه، اسلحه و وسایل دیگر را خارج کرده بود. [لاجوردی] حکم دستگیری لاهوتی را نوشت. یکی از افراد تیمی که لاهوتی را گرفتند، مدت‌ها محافظ من بود. می‌گفت:«سه روز قبل از آنکه برای دستگیری به خانه ایشان برویم، پسرش وحید را گرفته بودند»<ref>[https://www.iran-efshagari.com/%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%82%d8%aa%d9%84-%d8%a2%d9%82%d8%a7%db%8c-%d9%84%d8%a7%d9%87%d9%88%d8%aa%db%8c-%d8%aa%d9%88%d8%b3%d8%b7-%d8%ae%d9%85%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%88-%d9%84%d8%a7%d8%ac/ ماجرای قتل آقای لاهوتی توسط خمینی ولاجوردی-سایت ایران افشاگر]</ref>.</blockquote>به گفته محسن رفیق دوست، آقای لاهوتی به شدت از دستگیری پسرش عصبانی بود؛ وحید که پس از دستگیری تصمیم گرفته بود خودکشی کند، یک روز به دروغ گفته بود که با سران مجاهدین خلق در ساختمان آلومینیوم خیابان جمهوری قرار دارد، مأموران را بر می‌دارد و به آنجا می‌روند و بعد در فرصتی مناسب خودش را از طبق چهارم به خیابان می‌اندازد و کشته می‌شود، آقای لاهوتی از خودکشی وحید خبر نداشت، زمانی که مأموران وارد خانه حسن لاهوتی می‌شوند در حال نوشتن نامه‌ای سرگشاده به پسرش وحید بود، لاهوتی در جملاتی که به وحید نوشته بود، به امام خمینی اهانت مستقیم کرده بود که از ذکر آن شرم دارم...<ref>[[به نقل از کتاب خاطرات محسن رفیق دوست]]</ref>  
 
«۳ روز قبل از آن‌که برای دستگیری به خانه ایشان برویم، پسرش وحید را گرفته بودند و آقای لاهوتی به شدت عصبانی بود؛ وحید که پس از دستگیری تصمیم گرفته بود خودکشی کند، یک روز به دروغ گفته بود که با سران مجاهدین خلق در ساختمان آلومینیوم خیابان جمهوری قرار دارد، مأموران را بر می‌دارد و به آنجا می‌روند و بعد در فرصتی مناسب خودش را از طبق چهارم به خیابان می‌اندازد و کشته می‌شود، آقای لاهوتی از خودکشی وحید خبر نداشت، زمانی که مأموران وارد خانه حسن لاهوتی می‌شوند در حال نوشتن نامه‌ای سرگشاده به پسرش وحید بود، لاهوتی در جملاتی که به وحید نوشته بود، به امام خمینی اهانت مستقیم کرده بود که از ذکر آن شرم دارم...<ref>[[به نقل از کتاب خاطرات محسن رفیق دوست]]</ref>


== لاهوتی از زبان خودش ==
== لاهوتی از زبان خودش ==
۶٬۰۰۸

ویرایش