کاربر:Khosro/صفحه تمری2: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:


== فعالیت‌های سیاسی ==
== فعالیت‌های سیاسی ==
[[پرونده:مادر آراسته1.PNG|جایگزین=مادر آراسته همراه با فرزندش|راست|بندانگشتی|300x300پیکسل|مادر آراسته همراه با فرزندش]]
مادر آراسته قلی وند، در تظاهرات و راه پیمایی‌های انقلاب ضد سلطنتی، شرکت فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب به واسطه ۶ فرزند مجاهدش با آرمان و عقاید سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و انحصارطلبی‌های رژیم جمهوری اسلامی را در بین آشنایان و محافل عمومی، افشا و تبلیغ می‌کرد. آراسته قلی‌پور با وجود بیماری و سن بالایی که داشت، ساعت‌ها در دکه‌های فروش کتاب و نشریه‌ی مجاهد می‌ایستاد و در برابر یورش پاسداران مقاومت می‌کرد. او پس از تظاهرات مسالمت آمیز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، که توسط رژیم جمهوری اسلامی به رگبار بسته شد، به نبرد مسلحانه انقلابی روی آورد.  
مادر آراسته قلی وند، در تظاهرات و راه پیمایی‌های انقلاب ضد سلطنتی، شرکت فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب به واسطه ۶ فرزند مجاهدش با آرمان و عقاید سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و انحصارطلبی‌های رژیم جمهوری اسلامی را در بین آشنایان و محافل عمومی، افشا و تبلیغ می‌کرد. آراسته قلی‌پور با وجود بیماری و سن بالایی که داشت، ساعت‌ها در دکه‌های فروش کتاب و نشریه‌ی مجاهد می‌ایستاد و در برابر یورش پاسداران مقاومت می‌کرد. او پس از تظاهرات مسالمت آمیز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، که توسط رژیم جمهوری اسلامی به رگبار بسته شد، به نبرد مسلحانه انقلابی روی آورد.  


== دستگیری و اعدام ==
== دستگیری و اعدام ==
آراسته قلی‌پور در جریان فعالیت‌های خود شناسایی شد و در روز ۲۳ آذر ۱۳۶۰، همراه با دختر کوچکش صغری، در یکی از پایگاه‌های مقاومت در خیابان وصال شیرازی در تهران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. اسدالله لاجوردی (دادستان و رئیس وقت زندان اوین)، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داد تا بلکه بتواند از او اطلاعات پایگاه‌ها و فعالیت‌های مجاهدین را به‌دست بیاورد اما مادر آراسته دم فرو بست و هیچ اطلاعاتی نداد، سرانجام وی در روز ۲۷ آذر به جوخه اعدام سپرده شد.<ref name=":0" />
آراسته قلی‌پور در جریان فعالیت‌های خود شناسایی شد و در روز ۲۳ آذر ۱۳۶۰، همراه با دختر کوچکش صغری، در یکی از پایگاه‌های مقاومت در خیابان وصال شیرازی در تهران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. اسدالله لاجوردی (دادستان و رئیس وقت زندان اوین)، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داد تا بلکه بتواند از او اطلاعات پایگاه‌ها و فعالیت‌های مجاهدین را به‌دست بیاورد اما مادر آراسته دم فرو بست و هیچ اطلاعاتی نداد، سرانجام وی در روز ۲۷ آذر به جوخه اعدام سپرده شد.<ref name=":0">[http://women.ncr-iran.org/fa/1394/09/23/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%8A%E2%80%8C%D9%88%D9%86%D8%AF/ مادر شهید، آراسته قلی‌وند - وب سایت زنان نیروی تغییر]</ref>


== فرزندان مادر آراسته قلی وند ==
== فرزندان مادر آراسته قلی وند ==
[[پرونده:صغری بزرگانفرد-1.PNG|جایگزین=صغری بزرگان‌فرد|بندانگشتی|صغری بزرگان‌فرد]]
مادر آراسته دارای ۶ فرزند بود. ۳ فرزند او، غلامرضا بزرگانفرد، رضا بزرگانفرد (همافر نیروی هوایی) و صغری بزرگانفرد در نبرد با رژیم جمهوری اسلامی، به شهادت رسیدند. در یکی از ملاقات‌هایی که با فرزندش در زندان اوین داشت، رئیس زندان (کچویی)، به مادر آراسته گفته بود که فرزندت به ۱۰۰ سال زندان محکوم شده است؛ مادر آراسته هم در جواب می‌گوید، اگر صد فرزند هم داشتم، حاضر بودم در این راه بدهم.<ref name=":0" />  
مادر آراسته دارای ۶ فرزند بود. ۳ فرزند او، غلامرضا بزرگانفرد، رضا بزرگانفرد (همافر نیروی هوایی) و صغری بزرگانفرد در نبرد با رژیم جمهوری اسلامی، به شهادت رسیدند. در یکی از ملاقات‌هایی که با فرزندش در زندان اوین داشت، رئیس زندان (کچویی)، به مادر آراسته گفته بود که فرزندت به ۱۰۰ سال زندان محکوم شده است؛ مادر آراسته هم در جواب می‌گوید، اگر صد فرزند هم داشتم، حاضر بودم در این راه بدهم.<ref name=":0" />  


خط ۳۰: خط ۳۲:
صغری بزرگانفرد آخرین فرزند این خانواده که به تازگی ۱۷ ساله شده بود، بعد از دستگیری به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد و تحت شکنجه قرار گرفت. پدرش که یک بار به ملاقاتش رفته بود، صغری با صورتی کبود و فک شکسته بر روی صندلی چرخدار به دیدارش آمده بود که حتی نمی‌توانست حرف بزند. او به خواهران زندانی که در بهداری زندان اوین بودند گفته بود:
صغری بزرگانفرد آخرین فرزند این خانواده که به تازگی ۱۷ ساله شده بود، بعد از دستگیری به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد و تحت شکنجه قرار گرفت. پدرش که یک بار به ملاقاتش رفته بود، صغری با صورتی کبود و فک شکسته بر روی صندلی چرخدار به دیدارش آمده بود که حتی نمی‌توانست حرف بزند. او به خواهران زندانی که در بهداری زندان اوین بودند گفته بود:


«اگر از زندان آزادی شدید به برادر مسعود بگویید که اگرچه شکنجه‌های زیادی شدم، ولی من مقاومت کردم و هیچ اطلاعاتی به دژخیمان شکنجه‌گر ندادم». یک بار هم شکنجه‌گران به دلیل سن کمی که داشت، برای درهم شکستنش، او را، بالای سر پیکر شهید موسی خیابانی و شهید اشرف رجوی و دیگر شهیدان می‌برند، اما او به همراه سایر مجاهدینی که در آنجا حضور داشتند، شعار ( مرگ بر خمینی – درود بر رجوی) سر می‌دهند و طرح شکنجه‌گران را به شکست می‌کشانند. به این ترتیب صغری بزرگانفر را همراه با مجاهدین دیگر در روز ۲۱ بهمن ۱۳۶۰، تیرباران کردند و در یک گور جمعی در خاک خاوران به خاک سپردند، مزاری که هیچ نام نشانی از آن به‌جای نیست. صغری بزرگانفرد که به سن قانونی نرسیده بود، هنگامی که پدر او برای تحول‌گیری وسایلش به زندان می‌رود و به اعدام صغری اعتراض می‌کند، مأموران او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و به بیرون از زندان پرتاب می‌کنند، او را به بیمارستان می‌برند و بر اثر ضربات و فشارهای ناشی از اعدام دختر نوجوانش، دچار ایست قلبی می‌شود و در بیمارستان فوت می‌کند.
«اگر از زندان آزادی شدید به برادر مسعود بگویید که اگرچه شکنجه‌های زیادی شدم، ولی من مقاومت کردم و هیچ اطلاعاتی به دژخیمان شکنجه‌گر ندادم». یک بار هم شکنجه‌گران به دلیل سن کمی که داشت، برای درهم شکستنش، او را، بالای سر پیکر شهید موسی خیابانی و شهید اشرف رجوی و دیگر شهیدان می‌برند، اما او به همراه سایر مجاهدینی که در آنجا حضور داشتند، شعار ( مرگ بر خمینی – درود بر رجوی) سر می‌دهند و طرح شکنجه‌گران را به شکست می‌کشانند. به این ترتیب صغری بزرگانفر را همراه با مجاهدین دیگر در روز ۲۱ بهمن ۱۳۶۰، تیرباران کردند و در یک گور جمعی در خاک خاوران به خاک سپردند، مزاری که هیچ نام نشانی از آن به‌جای نیست. صغری بزرگانفرد که به سن قانونی نرسیده بود، هنگامی که پدر او برای تحول‌گیری وسایلش به زندان می‌رود و به اعدام صغری اعتراض می‌کند، مأموران او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و به بیرون از زندان پرتاب می‌کنند، او را به بیمارستان می‌برند و بر اثر ضربات و فشارهای ناشی از اعدام دختر نوجوانش، دچار ایست قلبی می‌شود و در بیمارستان فوت می‌کند.<ref name=":1">[http://margbarkhomaini.blogspot.com/2015/12/blog-post_14.html سالگرد شهادت مادر آراسته - وب سایت مرگ بر خمینی]</ref>
[[پرونده:رضا بزرگانفرد-1.PNG|جایگزین=رضا بزرگان‌فرد|بندانگشتی|رضا بزرگان‌فرد]]


=== رضا بزرگانفرد ===
=== رضا بزرگانفرد ===
خط ۳۶: خط ۳۹:


=== غلام‌رضا بزرگانفرد ===
=== غلام‌رضا بزرگانفرد ===
[[پرونده:غلامرضا بزرگانفرد-1.PNG|جایگزین=غلامرضا بزرگان‌فرد|بندانگشتی|غلامرضا بزرگان‌فرد]]
غلام‌رضا آخرین شهید این خانواده می‌باشد؛ او در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۹، درحال فروش نشریه مجاهد بود که دستگیر شد. غلام‌رضا ت ۴ ماه پس از دستگیری، اسم خودش را به بازجویان زندان نداده بود و خانواده‌اش هم از او خبری نداشتند. حکم زندان غلام‌رضا بزرگانفرد، ۶ ماه بود و آزادی او را مشروط به نوشتن یک جمله کرده بودند، یعنی بنویسد که بعد از آزادی از زندان با سازمان مجاهدین خلق ایران هم‌کاری و فعالیت نخواهد کرد؛ اما غلام‌رضا این تعهد را نپذیرفت، وی طبق حکمی که داشت باید در اردیبهشت سال ۱۳۶۰، از زندان آزاد می‌شد، ولی به خاطر سازش ناپذیری و ایستادگی بر سر مواضع خود، او را آزاد نکردند و بیشتر زمان زندان را در سلول انفرادی به سر برد. غلام‌رضا بزرگانفرد، سرانجام در مرداد ۱۳۶۷، توسط رژیم جمهوری اسلامی به دار آویخته شد.<ref name=":1" />
غلام‌رضا آخرین شهید این خانواده می‌باشد؛ او در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۹، درحال فروش نشریه مجاهد بود که دستگیر شد. غلام‌رضا ت ۴ ماه پس از دستگیری، اسم خودش را به بازجویان زندان نداده بود و خانواده‌اش هم از او خبری نداشتند. حکم زندان غلام‌رضا بزرگانفرد، ۶ ماه بود و آزادی او را مشروط به نوشتن یک جمله کرده بودند، یعنی بنویسد که بعد از آزادی از زندان با سازمان مجاهدین خلق ایران هم‌کاری و فعالیت نخواهد کرد؛ اما غلام‌رضا این تعهد را نپذیرفت، وی طبق حکمی که داشت باید در اردیبهشت سال ۱۳۶۰، از زندان آزاد می‌شد، ولی به خاطر سازش ناپذیری و ایستادگی بر سر مواضع خود، او را آزاد نکردند و بیشتر زمان زندان را در سلول انفرادی به سر برد. غلام‌رضا بزرگانفرد، سرانجام در مرداد ۱۳۶۷، توسط رژیم جمهوری اسلامی به دار آویخته شد.<ref name=":1" />


خط ۴۴: خط ۴۸:
در این نامه بخوبی و چند جمله کوتاه او درك عميقش از انقلاب ايدئولوژيك و پیوندش با راهبران عقیدتیش را بیان کرده و در دل تاریخ به ثبت داد:
در این نامه بخوبی و چند جمله کوتاه او درك عميقش از انقلاب ايدئولوژيك و پیوندش با راهبران عقیدتیش را بیان کرده و در دل تاریخ به ثبت داد:


او نوشته بود: «هر روز به تو و جايي كه درآن هستي فكر ميكنم و منتظر ميلاد خجسته مسعود هستم. و هر بار كه ترا بخاطرميآورم، عطر گل مريم به مشامم ميرسد و تنها با اين ياد نفس ميكشم».<ref name=":1" />   
او نوشته بود: «هر روز به تو و جايي كه درآن هستي فكر ميكنم و منتظر ميلاد خجسته مسعود هستم؛ و هر بار كه ترا بخاطرميآورم، عطر گل مريم به مشامم ميرسد و تنها با اين ياد نفس ميكشم».<ref name=":1" />  


== منابع ==
== منابع ==
<references />
۶٬۰۰۸

ویرایش