۸٬۹۶۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
افشاگری ستوان یکم حسن شیرازی جمعی یگان گشت ارشاد تهران در خصوص چگونگی آسیب منجر به فوت مهسا امینی: | افشاگری ستوان یکم حسن شیرازی جمعی یگان گشت ارشاد تهران در خصوص چگونگی آسیب منجر به فوت مهسا امینی: | ||
[[پرونده:سیدعباس حسینی.JPG|بندانگشتی|'''سرهنگ سیدعباس حسینی عامل قتل مهسا امینی''']] | [[پرونده:سیدعباس حسینی.JPG|بندانگشتی|'''سرهنگ سیدعباس حسینی عامل قتل مهسا امینی''']] | ||
<blockquote>«زمانی که مهسا را از اتوموبیل ون پیاده کردند من از پنجره یکی از طبقات او را میدیدم دخترک بسیار ترسیده بود و با صدا بلند در حالی که دستانش را روی سرش گرفته بود جیغ میکشید. یکی از خواهران به سمتش رفت و گفت، خانم جیغ نزن یک تعهد میدهی و تا یک ساعت دیگر آزاد میشوی. اما چنان ترسی در دخترک بود که گمان کنم اصلاً حرفهای او را نمیشنید و به جیغ زدن ادامه میداد و میگفت ولم کنید.</blockquote><blockquote>همکاران خانم او را کشان کشان به سمت ساختمان بازداشتگاه ارشاد میبردند و او همچنان جیغ میزد. ناگهان فرمانده یگان ارشاد سرهنگ پاسدار سید عباس حسینی که عازم کربلا هم بود و برای شرکت در مراسم اربعین ساعاتی قبل در صبحگاه از تمام نیروهای یگان طلب عفو و حلالیت کرده بود، در حالی که از شنیدن صدای جیغ دخترک خیلی عصبانی به نظر میرسید وارد معرکه شد و با مشت محکمی بر سر مهسا ضربه زد و گفت: «خفه شو دختره بدکاره». </blockquote><blockquote>ناگهان سکوت بر فضای یگان حاکم شد و مهسا روی زمین افتاد. سپس به او لگد زد و گفت ببرید بازداشتگاه منفی دو که تاریکترین بازداشتگاه یگان ما است. مهسا بیهوش بود ولی خانمها سعی می کردند او را بلند کنند. خانم صدیقی گفت تمارض نمیکند جناب سرهنگ، بیهوش است و خانم خالقی هم با استرس گفت از گوشش خون میآید. </blockquote><blockquote>ناگهان همه سراسیمه شدند و سرهنگ که | <blockquote>«زمانی که مهسا را از اتوموبیل ون پیاده کردند من از پنجره یکی از طبقات او را میدیدم دخترک بسیار ترسیده بود و با صدا بلند در حالی که دستانش را روی سرش گرفته بود جیغ میکشید. یکی از خواهران به سمتش رفت و گفت، خانم جیغ نزن یک تعهد میدهی و تا یک ساعت دیگر آزاد میشوی. اما چنان ترسی در دخترک بود که گمان کنم اصلاً حرفهای او را نمیشنید و به جیغ زدن ادامه میداد و میگفت ولم کنید.</blockquote><blockquote>همکاران خانم او را کشان کشان به سمت ساختمان بازداشتگاه ارشاد میبردند و او همچنان جیغ میزد. ناگهان فرمانده یگان ارشاد سرهنگ پاسدار سید عباس حسینی که عازم کربلا هم بود و برای شرکت در مراسم اربعین ساعاتی قبل در صبحگاه از تمام نیروهای یگان طلب عفو و حلالیت کرده بود، در حالی که از شنیدن صدای جیغ دخترک خیلی عصبانی به نظر میرسید وارد معرکه شد و با مشت محکمی بر سر مهسا ضربه زد و گفت: «خفه شو دختره بدکاره». </blockquote><blockquote>ناگهان سکوت بر فضای یگان حاکم شد و مهسا روی زمین افتاد. سپس به او لگد زد و گفت ببرید بازداشتگاه منفی دو که تاریکترین بازداشتگاه یگان ما است. مهسا بیهوش بود ولی خانمها سعی می کردند او را بلند کنند. خانم صدیقی گفت تمارض نمیکند جناب سرهنگ، بیهوش است و خانم خالقی هم با استرس گفت از گوشش خون میآید. </blockquote><blockquote>ناگهان همه سراسیمه شدند و سرهنگ که نمیخواست از خود نگرانی بروز دهد با غرور و نخوت همیشگیاش به اتاق خود برگشت و بیست دقیقهای طول کشید تا آمبولانس به محوطه یگان آمد و مهسا را برد.</blockquote><blockquote>اگر در برنامه سرهنگ تداخلی نشده باشد، اکنون در کربلا مشغول عزاداری اربعین است. </blockquote><blockquote>من بر حسب وظیفه شرعی و شرف سربازی که به آن سوگند خوردهام حقایق را برای مردم ایران نشر دادم و این مطالب را برای بازرسی سازمان و دفتر فرماندهی معظم کل قوا نیز به صورت مکتوب ارسال کردم. مهسا در کلاس دچار سکته قلبی نشده و این بزرگترین دروغ از جانب مرتکبان قانونشکن در قتل یک دختر مسلمان است». </blockquote>با ادای احترام و عرض تسلیت و همدردی به خانواده محترم مرحومه مهسا امینی | ||
== انعکاسات قتل مهسا امینی == | == انعکاسات قتل مهسا امینی == |
ویرایش