تاریخ ایران باستان

تاریخ ایران را اصولا به دو بخش کلی قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می کنند. تاریخ ایران قبل از اسلام:

 خود به سه بخش تقسیم می شود:

-ایران قبل از آریایی ها

-مهاجرت آریایی ها به ایران

-ایران باستان

تاریخ ایران باستان

تاریخ ایران باستان را دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله اعراب به ایران دانسته اند.[۱]

دولت ماد نخستین تجربه تشکیل دولت آریایی

این دسته از آریاییان پس از ورود به سرزمین ایران مسیر خود را در نواحی غربی و شمال غرب تا جائیکه سلسله جبال زاگرس قرار دارد ادامه دادند و سپس به دلیل نوع معیشت یعنی رمه گردانی، نواحی کوهستانی غرب را برای زندگی برگزیدند. و بدین ترتیب با اقوام بومی ایران که خود دارای تمدن بودند نظیر لولوبیها ، کاسی ها، گوتی ها و مانایی ها همسایه شدند. تقریباً همزمان با ورود مادها این منطقه صحنه تاخت و تاز اقوام ساکن بین النهرین (میان دو رود) که همسایگان نزدیک ایران زمین محسوب شدند گردیده بود که از مهمترین آنان آشوریان بودند که بهترین تمدن ایرانی یعنی ایلام توسط آنان به نابودی کشیده شده بود.

همچنین از سمت شمال اورارتو و از سمت جنوب ایلام آنان را تهدید می کرد. همین امر یعنی مساله خطر حمله و تاراج اقوام همسایه ساکنین بومی نواحی غرب، شمال غرب، جنوب و جنوب غربی ایران را به فکر تشکیل اتحادیه ای به نام ماننایی انداخته بود. هر چند این اتحادیه قدرت چندانی نداشت و امنیت آنها را در برابر حملات و یورش همسایگان تضمین نمی کرد. ولی به هر حال اولین تجربه ایجاد اتحادیه در هزاره اول قبل از میلاد بود. نام متحدان ماننایی در الواح آشوری ذکر شده است.

مادها کم کم پس از استقرار و اسکان در این نواحی خطر حملات همسایگان را مزه مزه کردند و با مشاهده ضعف اتحادیه ماننایی با الهام از تجربه این اتحادیه سعی در ایجاد یک ائتلاف قدرتمند نمودند که در برگیرنده همه اقوام آریایی و غیر آریایی ساکن نواحی غربی که پیکان حمله مهاجمان بسوی آنان متوجه بود شود و تحت یک هدف مشترک که در حفظ استقلال و هویت خود در برابر اقوام مهاجم خلاصه می شد. که این فکر پس از اندک زمانی منجر به تشکیل اولین دولت قدرتمند آریایی در ایران توسط مادها گردید. بدین منظور پس از شور و مشورت اقوام مادی با یکدیگر متحد شدند و بر آن شدند که بهترین شخص را که توانایی اداره اتحادیه را داشته باشد به رهبری انتخاب کنند تا اینکه شخص مورد نظر یعنی دیوکس یا دیااکو این امر خطیر را به عهده گرفت وی در میان قوم خود به دادرسی و داوری مشغول بود. و به صداقت و امانت و عدالت خواهی شهره بود. اقوام مادی تلاش خود را برای ایجاد پادشاهی به منصه ظهور رساندند بدین ترتیب بنای شهراکباتان یا هگمتانه که اکنون همدان خوانده می شود با شکل زیبای معماری خود که هفت دیوار دایره ای تو در تو را شامل می شد آغاز گردید که سبب محافظت از سرزمین ماد به شکل دژ مستحکمی درآمد. اتحاد اقوام مادی توسط دیااکو طی ۵۰ سال حکومت وی شکل گرفت. پس از دیااکو اتحادیه و همچنین دولتی را که پدر شکل داده بود به فرهورتیش رسید. که سعی وی در حمله به آشوریان و غلبه بر آنها نتیجه معکوس داد زیرا همزمان اقوام سکایی به قلمرو ماد یورش برده و موفق شدند علاوه بر فتح آن به مدت ۲۸ سال این قلمرو را تحت سیطره و سلطه خود قرار دهند، ولی پس از این مدت این نقیصه و این دوران فترت با هوشمندی و کیاست هوخشتره پسر فرهورتیش جبران گردید ولی با افزایش نیروی نظامی و تشکیل اتحادیه ای پنهانی از دولتهای کوچک و بزرگ مستقر در فلات ایران که پیوستگی و قرابت فرهنگی داشتند. ابتدا سکاها را شکست داده و ا ز قلمرو خویش بیرون راند و سپس با کمک متحدین خود از جمله بابلیها که دشمن آشور گردیده و به اتحادیه ایرانیان پیوسته بود موفق به انقراض دولت آشور گردید و بعد از آن با لوت لیدی یا لودیه در آسیای صغیر که از نظر ثروت و توسعه تجارت در صدر کشورهای آن روزگار بود صلح نمود و به منظور استحکام و ثبات صلح و دوستی با لودیه روش ایجاد پیوندهای خانوادگی یعنی ازدواج با لودیان را برگزید.

اینکه دوران حکمرانی و سلطنت هوخشتره درخشانترین دوره در تاریخ ماد به شمار می رود ولی در عوض دوره بعدی یعنی دوره سلطنت پسرش آستیاگ یا آژدهاک که به ایختو ویگو نیز معروف است دوران انحطاط و ضعف و اضمحلال تدریجی این حکومت محسوب می شود، ثروت عظیمی که از فتح آشور به دست آمده بود و همچینین ایجاد روابط اقتصادی بازرگانی و تجاری که در سایه صلح با لیدیه نصیب آنان شده بود نه تنها به شکوفایی و رونق حکومت مادها از نظر زیربنایی و داخلی کمک نکرد بلکه باعث دور شدن آنان از اهدافی گردید که پیوسته نیای بزرگ مادها یعنی دیااکو در سر می پروراند گردید.

ارمغان ثروت ، برای سران ماد خصوصاً آژدهاک، تن آسایی، توجه به ظاهر تجمل پرستی و اسفناک تر از همه بی توجهی پادشاه به امور سیاسی و اجتماعی گردید و همین امر سبب فزونی ظلم و ستم و تعدی بر مردم گردید و در نتیجه این وضعیت مادها مهمترین عامل و نقطه قدرت و اتکاء خود یعنی پشتیبانی و حمایت توده مردم را از دست دادند. سران ماد نیز از ضعف شاه استفاده کرده با تقسیم قلمرو ماد هر یک اداره قمستی از این ملک را در دست گرفتند و شاه برای تصمیم گیری در امور کشور مسائل مهم را در شورای بزرگان که هنجمن نامیده می شد، مطرح می نمود تا با نظر آنان درباره آنها چاره جویی شود یکی از ایالات مستقل ، انشان در منطقه خوزستان امروزی بود که حاکم آن با دختر شاه ماد ازدواج کرد، نتیجه این ازدواج کوروش بود که با مشاهده نابسامانی حکومت ماد به فکر جلب بزرگان ماد و همچینن مردم ساکن در این قلمرو و نیز پادشاه بابل افتاد. آژدهاک که از این امر بیمناک شد در ابتدا کوروش را به دربار فراخواند اما کوروش سرباز زد در نتیجه منازعه بین سپاه ماد و سپاه کوروش صورت گرفت اما به دلیل تسلیم فرمانده مادی و اتحاد او با کوروش به سمت هگمتانه شکرکشی و با فتح آن به حکومت مادها خاتمه داده شد.[۲]

هخامنشیان

سلسله هخامنشیان، از سال 555 قبل از میلاد (ق.م) تا 330 (ق.م) به مدت 220 سال در ایران حکومت کردند.[۳]

هخامنشیان در ابتدا شاه بومی پارس و انشان بودند. كورش دوم هخامنشی معروف به كورش كبیر در نبردی بر دولت ماد پیروز شد. سپس در سال 547 پیش از میلاد لیدی را فتح کرد و سغد، باکتریا و قسمتهایی از هند را گرفت و در سال 539 پیش از میلاد بابل را فتح کرد و با این فتوحات موفق، امپراتوری قدرتمند هخامنشی را تاسیس نمود. در واقع این امپراتوری تداوم زندگی دولت ماد بود، زیرا هخامنشیان و مادها از یك خانواده و فرهنگ بودند. آنها دویست و بیست سال بر بخش بزرگی از دنیای آن زمان حكمرانی كردند كه از رود سند تا دانوب و از آسیای میانه تا آفریقا گسترده بود. سرانجام با شكستی كه از اسكندر مقدونی خوردند امپراتوری آنها متلاشی شد . وی پاسارگاد را به عنوان پایتخت خود در محلی که بر آستیاگ غلبه کرده بود ساخت. کورش درسرزمین ماساگتها در شرق قلمرو خود در سال 530 پیش از میلاد کشته شد. زندگی او در هاله ای از ابهام قرار دارد.

کمبوجیه پسر کورش جانشین او شد و در سال 525 پیش از میلاد مصر را فتح كرد. سه سال بعد وقتی که او در مصر بود گئومات خود را شاه نامید و کمبوجیه برای باز پس گیری حکومت رو به پارس نهاد ولی در راه بازگشت کشته شد، زیرا درحین سوار شدن بر اسب خنجرش وارد تنش شده بود. 

جمعی از بزرگان پارسی به رهبری داریوش، به گئومات شاه دروغین حمله کردند و او را کشتند. در نتیجه داریوش شاه شد. او پسر یا برادر کورش نبود و از تیره دیگری از هخامنشیان بود. پس از آن خیلی از استانهای تابعه شورش کردند که مهمترین آنها ماد و بابل بودند. داریوش همه را دوباره مطیع خود کرد و پس از 19 جنگ، آرامش به امپراتوری هخامنشیان بازگشت. داریوش در دیواره بیستون محلی بر سر جاده باستانی ماد به بابل، دست آوردهای خود را بر دیواره سنگی حک کرد. داریوش با درایت و قدرت به سلسله هخامنشی روح تازه ای می دهد. او ساتراپی ها را برپا کرد، شروع به ساخت کاخ های شوش و تخت جمشید کرد،

شاهنشاهی را از مقدونیه تا پاکستان و از دریای خزر تا شمال لیبی گسترش داد و قبل از مرگ خود خشیارشا پسرش را به شاهی برگزید. 

در زمان خشیارشا گسترش قلمروی حکومت پایان یافت، قندهار و تاکسیلا هم مستقل شدند. او درسال 480 پیش از میلاد نیز از آتنی ها شکست خورد. بعد از او اردشیر اول به شاهی رسید و بعد از اردشیر، داریوش دوم شاه شد. تا این زمان امپراتوری هخامنشیان قدرت بلا منازع روی زمین بود وتاثیر مستقیمی بر روی همسایگان خود داشت. 

پس از مرگ داریوش دوم، اردشیر دوم و کورش صغیر با هم نبرد کردند. کورش صغیر که از مزدوران یونانی کمک گرفته بود شکست خورد و کشته شد و اردشیر دوم بر تخت نشست. در این زمان مصر نیز مستقل شد. پس از او اردشیر سوم به شاهی رسید ولی خیلی زود در دربار کشته شد و بالاخره داریوش سوم به شاهی رسید. در این زمان چند ساتراپی مستقل شدند ولی داریوش سوم دوباره آنها را مطیع کرد. 

در زمان داریوش سوم، اسکندر پادشاه کشور مقدونیه به آسیای صغیر حمله کرد و سوریه را گرفت. داریوش سوم که به جنگ او رفته بود در سال 333 پیش از میلاد در محلی به نام ایسوس از اسکندر شکست خورد. سپاه ایران دوباره نوسازی شد ولی دو سال بعد در گوگمل شکست نهایی را از مهاجمین خورد. داریوش سوم در سال 330 پیش از میلاد کشته شد و سلسله هخامنشی منقرض شد.

اسکندر که خود را شاه هخامنشی نامیده بود، تخت جمشید و دیگر مناطق قدرت هخامنشی را غارت کرد و برای آنکه روح هخامنشی را نیز از بین ببرد تخت جمشید را به آتش کشید.[۴]

حمله اسکندر

اسکندر در لشکر کشی‌های خود به آسیا، در زمان داریوش سوم به سرزمین هخامنشیان حمله کرد و سپاهیان ایران را شکست داد.

نخستین نبرد اسکندر و ایرانیان در بهار (۳۳۴پ.م) در حوالی آسیای صغیر نبرد گرانیک یا گرانیکوس نامیده می‌شود. اسکندر از بغاز داردانل گذشته وارد آسیای صغیر شد. این نبرد در کنار رود گرانیک روی داد که به دریای مرمره می ریزد.

درگیری میان پارس و یونان سالیان سال ادامه داشت. نقطهٔ اوج این کشمکش ها را سیل رخدادهائی تشکیل می داد که حملهٔ اسکندر عامل و باعث آن ها بود. عصری که بدین ترتیب پایان می گرفت چیزی حدود سیصد سالی به درازا کشیده بود. [۱]

دومین نبرد اسکندر و ایرانیان در نبرد ایسوس، (333 پ.م.) اولین نبرد مستقیم اسکندر است با سپاه داریوش سوم. داریوش و اسکندر در نزدیکی شهر ایسوس با یکدیگر رو به رو شدند.

میان جهان باختر و جهان خاور در درازای تاریخ، نه نبردهای قدرت، نه درگیری های اعتقادی، نه رقابت هنرها و نه بگو مگوهای اندیشمندان هیچگاه گسسته نشده است. اوج این درگیری، که کهن ترین موضوع تاریخ را تشکیل می دهد، برخورد خصمانهٔ غرب با شرق در سال ۳۳۳پیش از میلاد مسیح در نبرد «ایسوس» بود. پیروزی بنام غرب رقم خورد. پیامدهای آن فوق العاده بودند. [۲]

سومین نبرد اسکندر و ایرانیان در نبرد گوگمل، (331 پ.م.) دومین نبرد مستقیم اسکندر است با سپاه داریوش سوم در گوگمل واقع در نزدیکی اربیل امروزی. بيشترين مقاومت ها را طوايف آریایی برزینی در نبرد گوگمل انجام دادند.

پس از پیروزی «گوگمل» اسکندر از همان میدان نبرد، یک گردان سواره نظام تحت فرماندهی «فیلُکسِنوس» به «شوش» گسیل داشت با این امید که پیش از این که همهٔ گنجینه ها منهدم، سوزانده، به یغما رفته یا به ایران شمالی منتقل شده باشند، شهر را اشغال کند. در رقابت با شایعهٔ پیروزی عظیم، «فیلُکسِنوس» عازم جنوب شد. امید اسکندر بر آورده شد. پس از آن که داریوش در نتیجهٔ دوبار گریختنش هم در نبرد «ایسوس» و هم «گوگمل» شکست خورد، ساتراپ ها، تا جائی که به چنگ فاتح افتاده بودند، دیگر نیازی نمی دیدند، برای این هخامنش ِ فراری سرشکی فرو ریزند. یا شاید هم تنها یک قطرهٔ دیگر نثارش کرده باشند! اما در این وقت فرماندهان بزرگ شروع به سیاست ورزی کردند، سیاستی بزرگ. در موقعیت آنان، سخن رایج ، کنار آمدن با فاتح بود. تدبیر دورنگرانهٔ اسکندر در رفتار دوستانه اش با «میتر ِ نس» ِ ساتراپ که در زمان خود، شهر «سارد» را به او تسلیم کرده بود و پذیرفتنش به حلقهٔ نزدیکان دربار پادشاهی، به بار نشست. ملایمت اسکندر نسبت به همهٔ کسانی که در برابرش مقاومتی نشان نداده بودند، تسلیم ساتراپ ها را تسهیل کرد. «شوش» تحویل شد. در ماه نوامبر سال ٣٣۱، تقریباً چهار سالی پس از عبور از «هلسپونتوس» ، اسکندر وارد پایتخت امپراتوری پارس شد. [۳]

اسکندر با تصرف پارسه، یکی از پایتخت‌های هخامنشیان این سلسله ایرانی را برای همیشه نابود کرد. وی فرمان به آتش کشیدن پارسه را صادر کرد که برخی آن را برای تلافی به آتش کشیده شدن آتن به دست خشایارشا می‌دانند.[۵]

سلوکیان

سلوکیان 65 سال بر ایرانیان حکومت کردند؛[۳]

سلوکیان یا اسالکه نام دولتی بود که در میان سال‌های ۳۱۲ تا ۶۴ پیش از میلاد بر آسیای غربی فرمان می‌راند. پس از مرگ اسکندر مقدونی سرزمین‌های او میان سردارانش تقسیم‌شدند. سلوکیان جانشینان سلوکوس یکم بودند که در ۳۰۶ به قدرت رسید. مصر باستان نیز به دودمان بطلمیوسی( یا بطالسه) و یونان و بخش‌های اروپایی امپراتوری اسکندر نیز به مقدونیان رسید.

پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ (پیش از میلاد)) فتوحاتش میان سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هستهٔ آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان در آمد. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند عاملی برای نابودی سلوکیان شوند.

از دویست و چهل و هشت سال (۳۱۲-۶۴ (پیش از میلاد)) مدت سلطنت آنان، ایران بیش از شصت و پنج سال (۳۱۲-۲۴۷ (پیش از میلاد)) به تمامی در تحت فرمان آنان باقی ماند . 

یازده سال بعد از مرگ اسکندر که تمام آن مدت و حتی چند سالی بعد از آن هم جنگهای جانشینی او بین سردارانش در منازعات طولانی گذشت ، استان بابل به وسیله یک سردار مقدونی او به نام سلوکوس که پدرش انتیوکوس(آنتیوخوس) هم از سرداران فیلیپوس (فیلیپ) پدر اسکندر محسوب می‌شد، افتاد (۳۱۲ق.م.). سلوکوس در زمان اسکندر پس از فتح شوش فرمانده سواره‌نظام سازمان‌یافته از بزرگان ایرانی شد و بی‌درنگ پس از رسیدن بدین جایگاه ایشان را به یگان‌های ۱۰هزار نفره بخش نمود. او سپس استان ایلام (خوزستان و بخشی از لرستان امروز) و سرزمین ماد (به استثنای آذربایجان) را هم بر قلمرو خویش افزود . بدین گونه، دولت پادشاهی مستقلی به وجود آورد که به نام خود او دولت سلوکی (سلوکیان) خوانده شد و آغاز سلطنت او بعدها برای این دولت ، مبداء تاریخ گشت. (تاریخ سلوکی۳۳۰ -۱۵۰ ق.م.)

سلوکوس شهر سلوکیه را در نزدیکی بابل ساخت. پس از چیرگی بر شهرهای ایران به هندوستان رسید ولی در آنجا چندره گوپتا پادشاه هند جلو پیشروی او را گرفت. کار این دو به آشتی کشید و چندره گوپتا هم ۵۰۰ فیل بدو پیشکش کرد.

سلوکوس یکم سرزمین زیر فرمان خود را به ۷۲ بخش نمود و گرداندن هر بخش را به یک ساتراپ سپرد. هر ساتراپ در سرزمین خود به گونهٔ خودمختار فرمان می‌راند.[۶]

اشکانیان (پارتها)‌

 "اشک" فردی از اقوام پارت ( استان پارت یا "پرتوه"، پ،ت،و همگی با فتحه تلفظ می شوند یا "پهلو" با همان تلفظ، یا "پهله" ) در ایران، که از اقوام آریایی بودند، یونانیان را از خاک ایران بیرون راند و سلسله اشکانیان را بنا نهاد.

سلسله اشکانیان همان سلسله پارتیان یا پارت ها هستند که حدود 480 سال (245 ق.م تا 228 بعد از میلاد) بر ایران حکومت کردند. تاریخ دوره طولانی اشکانیان، مصادف می شود یا تولد حضرت مسیحکه تقریبا همزمان است با نهمین پادشاه اشکانی بنام " گودرز ".[۳]

پارت در بر گیرنده خراسان امروزی است و در کتیبه داریوش (بیستون) یکی از ایالات ایران می باشد.در اینجا به طور خلاصه به پادشاهانی که در زمان آن ها اتفاق های بزرگی افتاده اشاره می کنم.

سومین گروه از اقوام آریایی كه به ایران آمدند و در شرق مستقر شدند.پارتیان بودند، نژاد آنها آریایی، زبان آنها ایرانی و آیینشان مزدا پرستی رایج در ایران شرقی بود. فرهنگ اجتماعی آنان آمیزه ای از آداب و عقاید مذهبی و فرهنگ پهلوانی بود. كه بر حسن سلوك و رفتار و شجاعت مردانگی و جوانمردی و نیروی بدنی تاكید می ورزید. یكی از مهمترین دلایل پیوستن شهرنشینان شرق كشور به پارتیان در قیام بر ضد حكومت سلوكی - جدا از پیوندهای خویشاوندی بین آنان - حسن سلوك آنها با مردم نواحی اطراف و ناخرسندی آنان از شیوه حكومتی سلوكیان بود كه تاكید بر تبعیض قومی و نژادی داشت.

چادرنشین و صحراگردی از پارتها مردمانی چابك، شجاع و پرتحرك ساخته بود. كه در سواركاری و تیراندازی ماهرانه در هنگام سواری نظیر نداشتند.شجاع ترین و قویترین فرد قبیله پهلوان نام داشت.هر شخصی كه به این مقام نایل می شد. مشخصا علاوه بر قدرت بدنی ملزم به داشتن صفات و خصایل اخلاقی نیكو نیز می بود.

اشکانیان که به طور کلی اطلاعات کمی از آن ها در دست می باشد ؛ در سال۲۵۰ ق.م توسط ارشک (اشک نخست) بر پا شد.و بیست و نه اشک (پادشاه) در این سلسله فرمانروایی کردند.[۷]

اشكانیان بر آمده از قومی سكایی به نام پرنی بودند. پرنی ها بنا بر گزارش استرابون یكی از قومهای شرقی سكایی و یكی از قبیله های مهم اتحادیه داهه بودند كه در دشت میان گرگان و كرانه های تجن جنوبی در پارت شمالی سكونت داشتند كه امروزه محل سكونت تركمنهای آخال است. 

نخستین بار نام داهه را در سنگ نبشته خشایارشا در تخت جمشید میبینیم. آنها احتمالا در زمان خشایارشا به تابعیت ایران در آمدند ودر سال 250 پیش از میلاد با گزیدن ارشك به فرماندهی خود اعلام استقلال كردند و پایه گذار طولانی ترین دوره حكومت ایرانی در ایران شدند و به فرمانروایی سلوكیان كه سعی در یونانی كردن ایران داشتند، پایان دادند.

پرنی ها نیز مانند دیگر اقوام سكایی مردمی چادر نشین، سلحشور، تیرانداز وناآرام بودند كه مرگ طبیعی را برای خود شرم میدانستند. به گزارش استرابون این قوم در شمال شرقی ایران میزیستندوهمواره مزاحم همسایگان خود بودند. در سال  250 پیش از میلاد به سرداری ارشك، از سرزمین امروزی تركمنستان به جنوب سرازیر شدند و به جلگه های حاصلخیر اترك حمله كردند. اشك در شهر آساك در نزدیكی قوچان به عنوان پادشاه برگزیده شد. اشك و تیرداد با پنج تن از یاران خود هسته قیام را تشكیل میدهند، مانند داریوش هخامنشی كه با شش یار خود بر علیه گئومات شورید. اشك باسلوكوس دوم مبارزه كرد و او را واردار كرد كه اشكانیان را به رسمیت بشناسد. پس از این اشكانیان بر سلوكیان غلبه كردند و آنها را از تاریخ سیاسی ایران حذف كردند.[۸]

ساسانیان

با ضعف سلسه اشکانی، حکمرانی ایران برای احیای زرتشت، بدست اردشیر بابکان یا " ارتخشیر " افتاد، و او که فرزند ساسان و نوه پاپک یا بابک بود، سلسله ساسانیان را بنا نهاد.

سلسله ساسانیان که به مدت ۴۰۰ سال ادامه داشت،[۳]

دوره ساسانیان طولانی ترین دوره انحصاری یک خانواده برایران است.

دوره ساسانیان (٢٢٦ تا ٦۵۱ میلادی)  دوره بازسازی سیاسی و اجتماعی ایران بعد از حمله اسکندر، پایان دادن به نظام ملوک الطوائفی اشکانیان،  انتقال مجدد قدرت کامل به حکومت مرکزی تحت رهبری پارسیان، و اوج کیش زردشت به عنوان دین رسمی ایرانیان است.  بنیانگذار ساسانیان اردشیر که خود فرزند یک روحانی زردشتی بود درسال ٢٢٦ میلادی به تخت نشست  و ایران را در جنگ های سریع علیه امپراطوری روم شرقی (بیزانتین) توسعه داد.

دوران ساسانیان همچون دوره هخامنشیان زمان امپراطوری پارسیان بر اقوام، نژادها و ملیت های مختلفی بود که با مذهب، فرهنگ، زبان و ساختارهای مختلف اجتماعی تحت یک قدرت مرکزی قرار گرفته بودند. شاپور اول خودرا نه تنها شاهنشاه، بلکه <شاهنشاه ایران و انیران> (شاهنشاه ایران و غیر ایران) لقب داد وهمین تفکر در تمام دوره ساسانیان حاکم بود.  پادشاهان ساسانی  این رسالت تاریخی را دنبال میکردند که  امپراطوری هخامنشی و مرزهای آنرا  پس از شکست دربرابر اسکندر  دوباره زنده  کنند: به همین گونه ساسانیان در دوره هایی ایران را از آسیای مرکزی و رود جیحون گرفته  تا ارمنستان، آسیای صغیر (ترکیه امروز)، خاور نزدیک (سوریه و فلسطین امروز)، بین النحرین (عراق امروز) و مصر تا یمن گسترش داده و شاهراه های تجاری مهم آن زمان را تحت کنترل خود قرار دادند. اگر ایران تا آن زمان از نظر روم و یونان جزو <بربرها> به حساب می آمد، اکنون به عنوان رقیب هم طراز و یکی از دو ابر قدرت جهانی (درکنار روم) به رسمیت شناخته شد. شاهان ایران و روم یکدیگر را برادر خطاب میکردند و تاجگذاری پادشاهان شانرا از قبل به یکدیگر اطلاع میدادند.[۹]

در28 آوریل سال 224 میلادی اردشیر یكم توانست اردوان پنجم آخرین شاه اشكانی را در دشت هرمزگان شكست دهد و شاهنشاهی ساسانی را بنیاد گذارد وشروع به تسخیر سرزمینی كرد كه خود آنرا ایران می نامید.

در سلسله ساسانی دین و حكومت تكیه گاه یكدیگر بودند و آنان در تمام قلمرو سیاسی خود دست به تبلیغ مذهب زدند. شاهنشاهی ساسانی مانند اسلاف خود یعنی پارتها جنگهای بسیاری با رومیها داشتند و گاه پیروز و گاه مغلوب میشدند. طبقات اجتماعی ، دین ، سپاه و جنگهای غرب ایران ، اهمیت فرهنگی ایران ،یادگارهای معماری ، ظهور مانی و مزدك ، سنتهای درباری و برادركشی شاهان متاخر از خصوصیات بازر این دوره است 

یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی در سال 651 میلادی پس از اینكه كشور خود را در جنگ به عربها می بازد، كشته می شود[۱۰]

جستارهای وابسته

منابع