۱٬۳۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
راه حسین | راه حسین | ||
راه حسین، از کتابها و انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران است. این کتاب قبل از سال ۱۳۵۰ در دوران حکومت شاه، بهطور مخفیانه و در سطح محدودی منتشر شده است. کتاب، تشریح و تحلیلی است از حادثه عاشورا و نهضت حسین بن علی که طبق گفته سایت ایران افشاگر عاری از هر گونه دیدگاه متعصبانه، با تکیه بر جهان بینی ای واقعگرا و شناخت صحیح از توحید و اسلام انقلابی، به تحلیل سابقه و ریشه تاریخی و رسالت نهضت عاشورا پرداخته است.<ref>[https://iran-efshagari.com/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B9/ معرفی کتاب راه حسین(ع)]</ref> | راه حسین، از کتابها و انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران است. این کتاب قبل از سال ۱۳۵۰ در دوران حکومت شاه، بهطور مخفیانه و در سطح محدودی منتشر شده است. کتاب، تشریح و تحلیلی است از حادثه عاشورا و نهضت حسین بن علی که طبق گفته سایت ایران افشاگر عاری از هر گونه دیدگاه متعصبانه، با تکیه بر جهان بینی ای واقعگرا و شناخت صحیح از توحید و اسلام انقلابی، به تحلیل سابقه و ریشه تاریخی و رسالت نهضت عاشورا پرداخته است.<ref name=":17">[https://iran-efshagari.com/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B9/ معرفی کتاب راه حسین(ع)]</ref><ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/118831 معرفی کتاب راه حسین (ع)]</ref> | ||
میتوان گزیده این کتاب را به شکل نوارهای ویدئویی [https://www.youtube.com/playlist?list=PLy0BSjbG8XyuBsp1vvnJy3-W25m4gz6rF در این لینک] پی گرفت. | |||
== مقدمه کتاب راه حسین == | == مقدمه کتاب راه حسین == | ||
خط ۵۳: | خط ۵۵: | ||
<blockquote>در کتاب راه حسین آورده شده است: معاویه که از همان زمان عثمان بهدلائل مسلم تاریخی در هوای حکومت بود، اکنون که علی(ع) نیز از دنیا رفته است، بهترین فرصت را یافته و لذا با مجموعهیی از نقشههای حسابشده و بهاتکای حزب اموی که از پیش درصدد امحای آیین نو و احیای نظام تبعیضی منحط گذشته بودند، بهعمل میپردازد. دستور میدهد هر حدیثی که درباره فضلیت علی(ع) نقل شده است شما مانند آن را درباره خلفا جعل نمایید، زیرا اینکار برای من بهتر و چشم مرا روشن میکند و خوشحالتر میگردم.<ref name=":3" /></blockquote> | <blockquote>در کتاب راه حسین آورده شده است: معاویه که از همان زمان عثمان بهدلائل مسلم تاریخی در هوای حکومت بود، اکنون که علی(ع) نیز از دنیا رفته است، بهترین فرصت را یافته و لذا با مجموعهیی از نقشههای حسابشده و بهاتکای حزب اموی که از پیش درصدد امحای آیین نو و احیای نظام تبعیضی منحط گذشته بودند، بهعمل میپردازد. دستور میدهد هر حدیثی که درباره فضلیت علی(ع) نقل شده است شما مانند آن را درباره خلفا جعل نمایید، زیرا اینکار برای من بهتر و چشم مرا روشن میکند و خوشحالتر میگردم.<ref name=":3" /></blockquote> | ||
=== | === صلح امام حسن === | ||
امام حسن توانست ۴۰ هزار نفر را برای جنگ با معاویه بسیج کند اما به دلایلی که شرح آن را میتوان در کتاب خواند راه جنگ ادامه نمییابد. در کتاب آمده است: | امام حسن توانست ۴۰ هزار نفر را برای جنگ با معاویه بسیج کند اما به دلایلی که شرح آن را میتوان در کتاب خواند راه جنگ ادامه نمییابد. در کتاب آمده است: | ||
خط ۸۰: | خط ۸۲: | ||
نیمه رجب سال 60هجری، معاویه پس از 40سال دیکتاتوری، که 20سال آن در امارت بر شام و 20سال دیگر در حکومت بر تمامی جهان اسلام گذشته بود، به 80سالگی درگذشت.<ref name=":5" /> یزید جایگزین او شد. در کتاب راه حسین آمده است: | نیمه رجب سال 60هجری، معاویه پس از 40سال دیکتاتوری، که 20سال آن در امارت بر شام و 20سال دیگر در حکومت بر تمامی جهان اسلام گذشته بود، به 80سالگی درگذشت.<ref name=":5" /> یزید جایگزین او شد. در کتاب راه حسین آمده است: | ||
در حکومت یزید طبعاً مخالفتها آشکارتر گردید. چه، اگر معاویه توانسته بود با عنوان «کاتب وحی» عدهیی از مردم را بفریبد، هیچکس نبود که یزید پلید و شرابخوار و فاسق را نشناسد.<ref name=":5" /> | در حکومت یزید طبعاً مخالفتها آشکارتر گردید. چه، اگر معاویه توانسته بود با عنوان «کاتب وحی» عدهیی از مردم را بفریبد، هیچکس نبود که یزید پلید و شرابخوار و فاسق را نشناسد.<ref name=":5" /> | ||
=== | === یزید و امام حسین === | ||
طبق کتاب راه حسین، یزید به «ولید بن عتبه»، حاکم مدینه، نوشت: «هنگامی که این نامه بهتو رسید، حسین بن علی(ع) و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر. پس اگر نپذیرفتند، آنها را گردن بزن و سرهایشان را نزد من بفرست. مردم را نیز به بیعت فراخوان و هرکه سرباز زد همان حکم را که درباره حسین بن علی(ع) و عبدالله بن زبیر اجرا کردی، اجرا کن»....<ref name=":6">[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%85 راه حسین- قسمت هشتم]</ref> | طبق کتاب راه حسین، یزید به «ولید بن عتبه»، حاکم مدینه، نوشت: «هنگامی که این نامه بهتو رسید، حسین بن علی(ع) و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر. پس اگر نپذیرفتند، آنها را گردن بزن و سرهایشان را نزد من بفرست. مردم را نیز به بیعت فراخوان و هرکه سرباز زد همان حکم را که درباره حسین بن علی(ع) و عبدالله بن زبیر اجرا کردی، اجرا کن»....<ref name=":6">[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%85 راه حسین- قسمت هشتم]</ref> | ||
== امام حسین در برابر یزید == | == امام حسین در برابر یزید == | ||
=== | === تصمیم به حرکت از مدینه === | ||
در کتاب راه حسین آمده است: حسین (ع) در پی تدارک کار خود بود و مصمم برای اوج دادن بهعمل انقلابی. بر سر مزار رسول اکرم (ص) رفت و گفت: «خداوندا این آرامگاه پیامبر توست و من پسر دختر اویم و کاری پیش آمده که تو از آن آگاهی؛ پروردگارا، من نیکی را دوست میدارم و از پلیدیها بیزارم. ای صاحب بزرگی و بخشندگی، بهحق آن کس که در اینجا آرمیده، راهی را برایم برگزین که تو و رسولت را راضی کند».<ref name=":6" /> | در کتاب راه حسین آمده است: حسین (ع) در پی تدارک کار خود بود و مصمم برای اوج دادن بهعمل انقلابی. بر سر مزار رسول اکرم (ص) رفت و گفت: «خداوندا این آرامگاه پیامبر توست و من پسر دختر اویم و کاری پیش آمده که تو از آن آگاهی؛ پروردگارا، من نیکی را دوست میدارم و از پلیدیها بیزارم. ای صاحب بزرگی و بخشندگی، بهحق آن کس که در اینجا آرمیده، راهی را برایم برگزین که تو و رسولت را راضی کند».<ref name=":6" /> | ||
==== | ==== نصیحت برادرش محمد حنفیه ==== | ||
«بهجای امنی برو و از آنجا فرستادگانی نزد مردم بفرست و از آنها بیعت بگیر. اگر پذیرفتند، خدای را سپاسگزار و اگر با دیگر کس بیعت کردند، خدا از عقل و دین تو نکاهد و به فضل و مروت تو کاهشی نرسد».<ref name=":6" /> | «بهجای امنی برو و از آنجا فرستادگانی نزد مردم بفرست و از آنها بیعت بگیر. اگر پذیرفتند، خدای را سپاسگزار و اگر با دیگر کس بیعت کردند، خدا از عقل و دین تو نکاهد و به فضل و مروت تو کاهشی نرسد».<ref name=":6" /> | ||
==== | ==== خطاب امام حسین به سرلشکر و لشکر دشمن ==== | ||
«جدم رسول خدا (ص) فرمود: ”هر یک از شما فرماندار ستمکار و قلدر و بدکاری را بنگرد که بهحقوق خداوند تجاوز میکند و پیمان او را میشکند و با فرامین الهی و سنت پیغمبر او مخالفت میورزد و در میان مردم به تعدی و تجاوز حکومت میکند و با این همه او را از زشتکاری باز ندارد، بر خدا واجب است که چنین کسی را بهآتش غضبش بسوزاند…”<ref name=":6" /> | «جدم رسول خدا (ص) فرمود: ”هر یک از شما فرماندار ستمکار و قلدر و بدکاری را بنگرد که بهحقوق خداوند تجاوز میکند و پیمان او را میشکند و با فرامین الهی و سنت پیغمبر او مخالفت میورزد و در میان مردم به تعدی و تجاوز حکومت میکند و با این همه او را از زشتکاری باز ندارد، بر خدا واجب است که چنین کسی را بهآتش غضبش بسوزاند…”<ref name=":6" /> | ||
=== | === حرکت به سمت مکه === | ||
حسین (ع) آخرین دیدار را از قبر رسول اکرم (ص) بهعمل آورد و در آرامگاه جدش چنین گفت: <blockquote>«باتمام اکراه و اندوه از جوار تو دور افتادهام. بهشدت بر من سخت گرفتهاند که با یزید شرابخوار و عصیان پیشه بیعت کنم. اگر بپذیرم راه کفر رفتهام و اگر سر برتابم با شمشیر کیفر یابم».<ref name=":6" /></blockquote>در این زمان امام حسین (ع) بار سفر بهسوی مکه بست و تمام خاندان بنیهاشم، بهجز محمد بن حنفیه، از مدینه خارج شدند. حسین بن علی(ع) چون فکر میکرد مانع حرکتش میشوند و او را تعقیب میکنند، به «قیس بن سعد بن عباده» گفت:«تو با 200مرد از پشت من بیا، اگر کسی را برای دستگیری ما فرستادند من و تو از دو جهت ایشان را محاصره میکنیم».<ref name=":6" /> | حسین (ع) آخرین دیدار را از قبر رسول اکرم (ص) بهعمل آورد و در آرامگاه جدش چنین گفت: <blockquote>«باتمام اکراه و اندوه از جوار تو دور افتادهام. بهشدت بر من سخت گرفتهاند که با یزید شرابخوار و عصیان پیشه بیعت کنم. اگر بپذیرم راه کفر رفتهام و اگر سر برتابم با شمشیر کیفر یابم».<ref name=":6" /></blockquote>در این زمان امام حسین (ع) بار سفر بهسوی مکه بست و تمام خاندان بنیهاشم، بهجز محمد بن حنفیه، از مدینه خارج شدند. حسین بن علی(ع) چون فکر میکرد مانع حرکتش میشوند و او را تعقیب میکنند، به «قیس بن سعد بن عباده» گفت:«تو با 200مرد از پشت من بیا، اگر کسی را برای دستگیری ما فرستادند من و تو از دو جهت ایشان را محاصره میکنیم».<ref name=":6" /> | ||
==== | ==== امام حسین در مکه ==== | ||
امام حسین (ع) بههنگام ورود به مکه با تشابه جریان خودش به نبرد موسی و فرعون این آیه را که در توضیح وضعیت موسی هنگامی که از مصر فرار کرد و به سمت مدین رفت آمده است بهآهستگی میخواند:«وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاء السَّبِیلِ» سورهٔ القصص{22}«… امیدوارم خداوند هدایتم کند». | امام حسین (ع) بههنگام ورود به مکه با تشابه جریان خودش به نبرد موسی و فرعون این آیه را که در توضیح وضعیت موسی هنگامی که از مصر فرار کرد و به سمت مدین رفت آمده است بهآهستگی میخواند:«وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاء السَّبِیلِ» سورهٔ القصص{22}«… امیدوارم خداوند هدایتم کند». | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۷: | ||
=== اسطورههای صحنه نبرد === | === اسطورههای صحنه نبرد === | ||
در این روز یکی یکی افراد نقشآفرینیهای ویژهای داشتهاند که در تاریخ به ثبت رسیده است. | در این روز یکی یکی افراد نقشآفرینیهای ویژهای داشتهاند که در تاریخ به ثبت رسیده است. | ||
==== عابس ==== | |||
وقتی عابس به میدان رفت ربیع تمیم از لشکریان ابن سعد گفت: من عابس را میشناسم و در جنگها رشادتهایش را دیدهام. در پی او هر که عابس را میشناخت شمهای از رشادتهایش بر گفت. از این همه ترسی بس شدید در دل لشکر افتاد. عاقبت عابس آن سکوت ذلیلانه را که بر آن سو حاکم شده بود را شکست و خود ابنسعد را به جنگ خواند. اما جرأتی ندید. به رقت افتاد و کلاهخود از سر برداشت و زره از تن در آورد. اما بازهم کسی پا پیش ننهاد. ابنسعد درمانده فرمان سنگباران عابس را داد و حمله جمعی به او کردند که عابس در نبرد متقابل تعداد زیادی از سپاه دشمن را به خاک افکند تا به شهادت رسید.<ref name=":18">[https://iranntv.com/260178-%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF گزیده کتاب راه حسین -عاشورا روز بزرگ]</ref> | |||
==== عمرو بن جناده ==== | |||
عمرو بن جناده یازده ساله بود. پس از آنکه پدرش کشته شد از امام حسین اجازه پیکار خواست. امام حسین گفت: این جوان که پدرش شهید گشته شاید شهادتش برای مادرش بسیار ناگوار باشد. و بدین جهت اجازه پیکار نداد. عمرو گفت ای حسین مادرم مرا به جنگ امر نموده، سپس امام حسین به او اجازه داد. به میدان رفت و بعد از مدتی پیکار شهید شد.<ref name=":18" /> | |||
==== وهب ==== | ==== وهب ==== | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۸۱: | ||
=== امام حسین در نبرد عاشورا === | === امام حسین در نبرد عاشورا === | ||
چهره امام حسین در هالهیی از افروختگی شوقآمیز فرو رفته بود که گویی هیچ اندوهی او را نرسیده و بل پرشور و هیجانزده است. پیشوایی بهغایت منزه و مصیبتها دیده، که شورمندانه، شهیدانش را بهپروردگارش هدیه میکند و خود نیز در آستانه فداشدن در راه اوست. چنین است که فرزند انسان، مسافر راه پر عظمت و نامتناهی (الی ربّک منتهاها) میگردد که از خدا آغاز شده و بدو نیز خواهد پیوست. (انا لله و انا الیه راجعون)<ref name=":13" /> | در این بخش از کتاب آمده است:<blockquote>«چون عباس پرچمدار رشید به خون غلطید و به وادی جاودان شتافت، در این سو یک تن رزمنده بیشتر نماند و آن امام (ع) بود. او در حالی که اجساد غرقه بخون به روی ریگستان داغ افتاده بودند نظری مشتاقانه و عمیق به ایشان افکند و آنگاه رو به آسمان نمود و گفت: «خدایا! این هدایا را از من بپذیر». هدیه به راه پرفراز و نشیبی که موضوع آن فلسفه بزرگ است و اکنون ادامه شتاب افزای آن بسته به اراده انسانی است که نفی وجود مادی خود، اوج اعتلای آن است. بدین گونه انسان که نفخهای از روح خدایی در خود دارد مقام جانشینی خدا (خلیفه الله) مییابد و وه که این برای فرزند انسان چه سرنوشت شورانگیز و والایی است».<ref name=":17" /></blockquote>چهره امام حسین در هالهیی از افروختگی شوقآمیز فرو رفته بود که گویی هیچ اندوهی او را نرسیده و بل پرشور و هیجانزده است. پیشوایی بهغایت منزه و مصیبتها دیده، که شورمندانه، شهیدانش را بهپروردگارش هدیه میکند و خود نیز در آستانه فداشدن در راه اوست. چنین است که فرزند انسان، مسافر راه پر عظمت و نامتناهی (الی ربّک منتهاها) میگردد که از خدا آغاز شده و بدو نیز خواهد پیوست. (انا لله و انا الیه راجعون)<ref name=":13" /> | ||
=== غارت و لگدکوب جنازه شهیدان کربلا === | === غارت و لگدکوب جنازه شهیدان کربلا === | ||
خط ۱۹۷: | خط ۲۰۶: | ||
ابنزیاد از علیبن حسین پرسید: «کیستی؟» گفت «علیبن حسین». ابنزیاد پرسید «مگر خدا علیبن حسین را نکشت؟» و علی گفت: «برادری داشتم که نام او هم علیبن حسین بود و مردم (لشکر ابنزیاد) او را کشتند». | ابنزیاد از علیبن حسین پرسید: «کیستی؟» گفت «علیبن حسین». ابنزیاد پرسید «مگر خدا علیبن حسین را نکشت؟» و علی گفت: «برادری داشتم که نام او هم علیبن حسین بود و مردم (لشکر ابنزیاد) او را کشتند». | ||
ابنزیاد گفت: «اینطور نیست، خدا او را کشت». علی در پاسخ، این عبارت قرآنی را عرضه کرد: «الیه یتوفّی الانفس حین موتها»،«خدا جانها را بههنگام مرگ میگیرد». ابنزیاد فریاد زد: «تو هم هنوز حق داری که در جواب من ایستادگی میکنی؟» و آنگاه فرمان داد او را گردن بزنند. علی گفت: «ابالقتل تهدّدنی یا ابنزیاد اما علمت القتل لنا عاده و کرامتنا الشّهاده »، «ای پسر زیاد، ما را بهقتل بیم میدهی، مگر ندانستهای که قتل عادت ما (خاندان ما) و بزرگواری در شهادت ماست». و افزود: «پس از کشتن من مردمی پرهیزگار و مسلمان همراه این زنان بفرست که با ایشان بهدستور اسلام رفتار کنند».<ref>[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AF%D9%87%D9%85 راه حسین- قسمت هفدهم]</ref> | ابنزیاد گفت: «اینطور نیست، خدا او را کشت». علی در پاسخ، این عبارت قرآنی را عرضه کرد: «الیه یتوفّی الانفس حین موتها»،«خدا جانها را بههنگام مرگ میگیرد». ابنزیاد فریاد زد: «تو هم هنوز حق داری که در جواب من ایستادگی میکنی؟» و آنگاه فرمان داد او را گردن بزنند. علی گفت: «ابالقتل تهدّدنی یا ابنزیاد اما علمت القتل لنا عاده و کرامتنا الشّهاده »، «ای پسر زیاد، ما را بهقتل بیم میدهی، مگر ندانستهای که قتل عادت ما (خاندان ما) و بزرگواری در شهادت ماست». و افزود: «پس از کشتن من مردمی پرهیزگار و مسلمان همراه این زنان بفرست که با ایشان بهدستور اسلام رفتار کنند».<ref name=":15">[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D9%87%D9%81%D8%AF%D9%87%D9%85 راه حسین- قسمت هفدهم]</ref> | ||
=== ابنزیاد - جنایت بیشتر === | |||
ابنزیاد از آن پس با شورشهای زیادی روبرو شد. او باز هم به کشتن و اعدام مخالفین اقدام میکرد ولی نتیجهای نمیگرفت و معترضین هر روز بیشتر میشدند. | |||
== اعزام کاروان اسرا به دمشق == | |||
در پاسخ به یزید و برای راحت شدن از شری که بپا شده بود ابنزیاد اسیران را به دمشق اعزام کرد | |||
=== در مجلس یزید === | |||
یک تن از سرکردگان با اشاره بهفاطمه، دختر امام حسین، از یزید خواست تا این «کنیزک» را به او ببخشاید. زینب برآشفت و آن مرد را به خاموشی امر کرد و با تغیر گفت: «سوگند بهخدا اگر بمیری اینکار نشود و یزید قادر نیست چنین کند». | |||
یزید گفت: «دروغ گفتی، بر این کار قادرم اگر بخواهم». زینب با قاطعیت فریاد زد: «هرگز قادر نیستی». اما یزید باز هم گفت: «دروغ میگویی ای دشمن خدا»!<ref name=":15" /> | |||
در اینجا زینب برآشفت و خطبه مشهورش را ایراد کرد:<blockquote>ای یزید، آیا گمان بردهای حال که جای جای زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتی و بستی و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خواری ما و موجب کرامت توست!! و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینی انداختهای، و برق شادی و سرور از دیدگانت میجهد. حال که دنیا را برای خود مرتّب و امور را برایت منظم میبینی، و ملک و سلطنت ما برایت صافی گردیده. لختی آرام گیر، مگر سخن خدای را فراموش کردهای که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم، (این مهلت) برای آنان خیر است، ما همانا مهلت دادیم آنان را که بر گناه خود بیفزایند و برای آنان عذاب خوارکننده خواهد بود» (آیه ۱۷۸ سوره آل عمران). آیا این از عدل است ای فرزند آزادشدهها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول الله اسیر؟! پردههای حُرمتشان را دریدی، و چهرههایشان را آشکار کردی، آنان را چونان دشمنان از شهری به شهری کوچانیده، ساکنان منازل و مناهل(بومی و غریب) بر آنان اشراف یافتند، و مردم دور و نزدیک و پست و فرو مایه و شریف چهرههایشان را نگریستند، در حالی که از مردان آنان حامی و سرپرستی همراهشان نبود....<ref>[https://fa.wikishia.net/view/%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8_%D8%AF%D8%B1_%D8%B4%D8%A7%D9%85 خطبه حضرت زینب]</ref></blockquote>در «راه حسین» آمده است: <blockquote>زینب منزلت پوچ یزیدی را از هم درید و بهصورت فرصتی برای ازدیاد گناه و عذاب مجسم ساخت و آنگاه بههوشمندی تمام، دفتر جنبش را در رئوس اصلیش که تا ”بدر“ و ”احد“ سابقه داشت، ورق زد و در هر صحنه، نابکاری شیطانی حزب اموی را نشان داد و پس از این، با اطمینانی مسلم بهتبلیغ آینده پرداخت. همان آینده تابناک و درخشان جهان در حال پیشرفت که هیچکس قادر بهتغییر سیر عمومی تاریخش نیست. و از همین هم فراتر رفت تا در طالع افق تابناکتر، جاودانگی بیغروب که وادی پرشورش درباره نوع انسانی است «حیات» و زندگی و «روزی» بس عالیتری را بر آنها، که ستمگر میپنداشت کشته است، نشان داد. در روی دیگر این افق قرآنی، آینده سهمناک ظالمین را ترسیم نمود که جز خواری و خذلان ندامتبار، هیچ نخواهند نداشت.<ref name=":16">[https://radio.mojahedin.org/i/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A2%D8%AE%D8%B1 راه حسین- قسمت آخر]</ref></blockquote> | |||
=== رویارویی در مسجد دمشق === | |||
یزید به مسجد شتافت تا در مجلس رسمی که با حضور علیبن حسین برای بدگویی به علیبن ابیطالب و فرزندانش و شرح حادثه عاشورا از دید حکومت تشکیل شده بود، شرکت جوید. خطیبی به منبر رفت و از خاندان یزید تعریف و به شدت از خاندان علی بدگویی کرد. ناگهان بانگی بلند شد که: «ویلک یا ایهاالخاطب اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فتبوّءأ مقعدک منالنار»، «وای بر تو ای گوینده، که خشنودی مخلوق را بهخشم خالق خریدی، پس بر نشیمنگاه خود در آتش جایبگیر». و این ضربه محکمی بر یزید و بر آنچه که او از حادثه عاشورا ساخته بود.<ref name=":16" /> | |||
== اعزام کاروان اسرا به مدینه == | |||
یزید هر چه زودتر این اسیران را که دیگر اکنون تهدیدی برای سلطنتش شده بودند، بهمدینه فرستاد تا لااقل از خود دور سازد. مدینه از اسیران، بهگرمی استقبال کرد و سخنان امام سجاد بسیار بر آن تاثیر گذاشت. | |||
=== شورش مدینه === | |||
در مدینه انقلاب شد و مردم کارگزار یزید را اخراج کردند. یزید نیروی سرکوب فرستاد و با ۳ روز قتلعام توانست شورش را سرکوب کند.<ref name=":16" /> | |||
=== شورش مکه === | |||
مکه نیز سخت شورش بود تا آنکه لشکر یزید در رسید و کعبه را سنگباران کرد و آتش زد.<ref name=":16" /> | |||
== عاقبت یزید == | |||
به غیر از مدینه و مکه شهرهای دیگر نیز از این حوادث برکنار نبودند. تا عاقبت نتیجه همه این کارها آن شد که سلطنت آلابوسفیان رفت و بهدست دیگران رسید. یزید هنوز 4سال بیشتر ملک نرانده بود که در حین خوشگذرانی، میگویند در سواری، با بوزینهای مسابقه گذاشته بود، از اسب ساقط شد و مرد.<ref name=":16" /> |
ویرایش