۸٬۶۷۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
محله نازیآباد تهران از زمین و هوا به محاصره پلیس در آمد. زیبرم موتور را رها میکند و به طرف کوچهای فرعی میدود. ماموران ساواک داد میزنند که این «خرابکار» را بگیرید. پیرمردی او را بغل میکند. زیبرم میگوید «ول کن پدر». ماموران ساواک نزدیکتر میشوند. زیبرم با شلیک تیری هوایی خود را رها کرده و وارد کوچهای دیگر میشود. کوچه بنبست است. آخرین در نیمه باز است و او به سرعت وارد حیاط خانه میشود. | محله نازیآباد تهران از زمین و هوا به محاصره پلیس در آمد. زیبرم موتور را رها میکند و به طرف کوچهای فرعی میدود. ماموران ساواک داد میزنند که این «خرابکار» را بگیرید. پیرمردی او را بغل میکند. زیبرم میگوید «ول کن پدر». ماموران ساواک نزدیکتر میشوند. زیبرم با شلیک تیری هوایی خود را رها کرده و وارد کوچهای دیگر میشود. کوچه بنبست است. آخرین در نیمه باز است و او به سرعت وارد حیاط خانه میشود. | ||
[[پرونده:احمد زیبرم ۹.JPG|بندانگشتی|کتاب جمعه، سال اول شماره ۳ صفحه ۶۲]] | |||
ادامه ماجرا به روایت محمد بلوری: «میبیند زن خانواده دم حوض نشسته رخت میشوید، همسرش هم در ایوان خوابیده. زیبرم میداند که ماموران محل مخفی شدنش را یافتهاند. ابتدا مرد خانواده که مریض بوده را به داخل میبرد، بعد هرچه مهمات داشته میخواسته به کمرش ببندد، به زن میگوید چادرش را به او بدهد. حتی پول چادر زن را هم میدهد. به زن هم میگوید با بچهاش به زیرزمین برود تا وقتی تیراندازی میشود به آنها آسیبی نرسد...» | ادامه ماجرا به روایت محمد بلوری: «میبیند زن خانواده دم حوض نشسته رخت میشوید، همسرش هم در ایوان خوابیده. زیبرم میداند که ماموران محل مخفی شدنش را یافتهاند. ابتدا مرد خانواده که مریض بوده را به داخل میبرد، بعد هرچه مهمات داشته میخواسته به کمرش ببندد، به زن میگوید چادرش را به او بدهد. حتی پول چادر زن را هم میدهد. به زن هم میگوید با بچهاش به زیرزمین برود تا وقتی تیراندازی میشود به آنها آسیبی نرسد...» | ||
زیبرم پس از اطمینان از امنیت افراد ساکن خانه، به طبقه بالا رفته و در اتاق مخفی میشود. ماموران ساواک که روی پشت بامها مستقر بودند، دقایقی بعد به خانه یورش میبرند. گلولههای فراوانی از هر دو سو شلیک میشود و احمد زیبرم در نبردی نابرابر تمامی فشنگهایش را شلیک میکند. برخی روایتها میگویند او پس از اتمام گلولههایش با رگبار اسلحه ماموران امنیتی کشته شد و دیگران از خودکشی او با آخرین گلوله و برخی دیگر از خوردن سیانور میگویند. اما تمام روایتها حاکی از مرگ احمد زیبرم در همان بالاخانه نازیآباد است و اینکه ماموران تا چند ساعت اول جرات ورود به ساختمان و نزدیک شدن به پیکر او را نداشتهاند. پیکر احمد زیبرم را پس از خارج کردن از ساختمان نازیآباد، در قطعه ۳۳ گورستان بهشت زهرا به خاک سپردند. | زیبرم پس از اطمینان از امنیت افراد ساکن خانه، به طبقه بالا رفته و در اتاق مخفی میشود. ماموران ساواک که روی پشت بامها مستقر بودند، دقایقی بعد به خانه یورش میبرند. گلولههای فراوانی از هر دو سو شلیک میشود و احمد زیبرم در نبردی نابرابر تمامی فشنگهایش را شلیک میکند. برخی روایتها میگویند او پس از اتمام گلولههایش با رگبار اسلحه ماموران امنیتی کشته شد و دیگران از خودکشی او با آخرین گلوله و برخی دیگر از خوردن سیانور میگویند. اما تمام روایتها حاکی از مرگ احمد زیبرم در همان بالاخانه نازیآباد است و اینکه ماموران تا چند ساعت اول جرات ورود به ساختمان و نزدیک شدن به پیکر او را نداشتهاند. پیکر احمد زیبرم را پس از خارج کردن از ساختمان نازیآباد، در قطعه ۳۳ گورستان بهشت زهرا به خاک سپردند. | ||
چاپ گزارش درگیری و کشته شدن احمد زیبرم در روزنامه کیهان آن روزها بازتاب بسیاری داشت. بازتابی که تصویر ساخته شده از چریکهایی فدایی خلق را که توسط رژیم تبلیغ | |||
چاپ گزارش درگیری و کشته شدن احمد زیبرم در روزنامه کیهان آن روزها بازتاب بسیاری داشت. بازتابی که تصویر ساخته شده از چریکهایی فدایی خلق را که توسط رژیم تبلیغ میشد، در هم شکست. | [[پرونده:احمد زیبرم ۷.JPG|بندانگشتی|'''روزنامه اطلاعات سال ۱۳۵۱''']] | ||
میشد، در هم شکست. | |||
محمد بلوری درباره آثار انتشار این گزارش میگوید: <blockquote>«من چند ساعت بعد از این ماجرا برای تهیه گزارش به آن خانه رفتم و وقتی گزارش چاپ شد، سر و صدای زیادی بلند کرد. آن زمان عراق با ایران مشکل داشت و یک رادیو فارسی داشت که بیست و چهار ساعت علیه دولت گزارش میداد. بعد از چاپ این گزارش هم چند روز آن را در چند نوبت میخواندند. سر این جریان هم من را گرفتند و یکی دو ماهی اوین بودم. تا آن روز به مردم میگفتند اینها خرابکارانی آدمکشاند، اما این گزارش نشان میداد ذیبرم نه تنها ضد مردم و خرابکار نیست، آنقدر انسان پاکی است که حتی پول چادر آن زن را هم داده بود.»</blockquote> | محمد بلوری درباره آثار انتشار این گزارش میگوید: <blockquote>«من چند ساعت بعد از این ماجرا برای تهیه گزارش به آن خانه رفتم و وقتی گزارش چاپ شد، سر و صدای زیادی بلند کرد. آن زمان عراق با ایران مشکل داشت و یک رادیو فارسی داشت که بیست و چهار ساعت علیه دولت گزارش میداد. بعد از چاپ این گزارش هم چند روز آن را در چند نوبت میخواندند. سر این جریان هم من را گرفتند و یکی دو ماهی اوین بودم. تا آن روز به مردم میگفتند اینها خرابکارانی آدمکشاند، اما این گزارش نشان میداد ذیبرم نه تنها ضد مردم و خرابکار نیست، آنقدر انسان پاکی است که حتی پول چادر آن زن را هم داده بود.»<ref>[https://www.hambastegimeli.com/65534_%C2%AB%D9%85%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D9%87-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%DA%A9-%D9%85%D8%B1%D8%AF%C2%BB سایت همبستکی ملی]</ref></blockquote> | ||
== در رثای زیبرم == | == در رثای زیبرم == | ||
احمد شاملو، دو شعر به یاد و خاطره احمد زیبرم سروده است. (زیبرم هنگام شهادت ۲۷ سال داشت). شاملو در یکی از این اشعار احمد زیبرم و یارانش را «بچههای اعماق» لقب داده و در شعری دیگر با | احمد شاملو، دو شعر به یاد و خاطره احمد زیبرم سروده است. (زیبرم هنگام شهادت ۲۷ سال داشت). شاملو در یکی از این اشعار احمد زیبرم و یارانش را «بچههای اعماق» لقب داده و در شعری دیگر با اشاره به سابقه ماهیگیری احمد زیبرم و راهش در آگاهیبخشی به جامعه و مبارزه با محرومیت و دیکتاتوری و الگوی مبارزاتی شده برای جوانان چنین سرود:<ref>[https://www.youtube.com/watch?v=rt0schdsaEU کلیپ احمد شاملو یوتیوب]</ref> | ||
نگاه کن | نگاه کن | ||
چه فروتنانه بر درگاه نجابت | چه فروتنانه بر درگاه نجابت[[پرونده:احمد زیبرم ۲.JPG|بندانگشتی|'''سنگ مزار احمد زیبرم''']]به خاک میشکند | ||
به خاک میشکند | |||
رخسارهای که توفانش | رخسارهای که توفانش |
ویرایش