احمد زیبرم: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۱ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۵: خط ۷۵:
'''احمد زیبرم،''' (زاده‌ی ۱۳۲۳، بندرانزلی – درگذشته ۱۳۵۱، تهران) عضو سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود که در درگیری مسلحانه با مأموران ساواک در اوایل دهه‌ی پنجاه در نازی‌آباد تهران جان باخت.  
'''احمد زیبرم،''' (زاده‌ی ۱۳۲۳، بندرانزلی – درگذشته ۱۳۵۱، تهران) عضو سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود که در درگیری مسلحانه با مأموران ساواک در اوایل دهه‌ی پنجاه در نازی‌آباد تهران جان باخت.  


احمد زیبرم در سال ۱۳۲۳ در خانواده‌ای ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد و از کودکی به کار در شیلات اشتغال داشت. احمد زیبرم،  پس از سربازی در یکی از کتابخانه‌های شهرداری در تهران مشغول به کار شد و از اواخر دهه‌ی چهل به سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران پیوست. احمد زیبرم، در بسیاری از عملیات‌های این سازمان در تهران نقش داشت.
احمد زیبرم در سال ۱۳۲۳ در خانواده‌ای ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد و از کودکی به کار در شیلات اشتغال داشت. احمد زیبرم،  پس از سربازی در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران مشغول به کار شد و از اواخر دهه‌ی چهل به سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران پیوست. احمد زیبرم، در بسیاری از عملیات‌های این سازمان در تهران نقش داشت.


احمد زیبرم، در ۲۹مرداد ۱۳۵۱ هنگامی که  مأموران ساواک در نازی‌آباد، یکی از محلات جنوب شهر تهران او را شناسایی کرده بودند، به داخل منزلی پناه برد. او که از بی‌رحمی و وحشیگری ماموران ساواک اطلاع داشت، برای اینکه به ساکنین خانه آسیبی نرسد آنها را به زیر زمین هدایت کرد و از خانم صاحب‌خانه درخواست چادر و یک ظرف کرد و مبلغی بابت آن به آن زن پرداخت. او ظرف را با کمک چادر به سینه خود بست و مهماتش را داخل آن جا داد. احمد زیبرم ساعت‌ها با مأموران ساواک جنگید در نهایت با آخرین گلوله و سیانور به زندگیش خاتمه داد تا زنده به دست ماموران ساواک نیفتد.<ref>فدایی خلق، احمد زیبرم انتشارات سازمان اتحاد فداییان خلق ایران</ref>
احمد زیبرم، در ۲۹مرداد ۱۳۵۱ هنگامی که  مأموران ساواک در نازی‌آباد، (یکی از محلات جنوب شهر تهران) او را شناسایی کرده بودند، به داخل منزلی پناه برد. او که از قساوت ماموران ساواک اطلاع داشت، برای اینکه به ساکنین خانه آسیبی نرسد آنها را به زیر زمین هدایت کرد و از خانم صاحب‌خانه درخواست چادر و یک ظرف کرد و مبلغی بابت آن به آن زن پرداخت. او ظرف را با کمک چادر به سینه خود بست و مهماتش را داخل آن جا داد. احمد زیبرم ساعت‌ها با مأموران ساواک جنگید در نهایت با آخرین گلوله و سیانور به زندگیش خاتمه داد تا زنده به دست ماموران ساواک نیفتد.<ref>فدایی خلق، احمد زیبرم انتشارات سازمان اتحاد فداییان خلق ایران</ref>


== گاهشمار زندگی احمد زیبرم ==
== گاهشمار زندگی احمد زیبرم ==
احمد در سال ١٣٢٣ در یک خانواده زحمتکش ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد. پدرش «بخشی زیبرم» کارش ماهیگیری بود  اما درآمدش کفاف مخارج را نمی‌داد و زندگی آنها در فقر و تنگدستی می‌گذشت. احمد از همان دوران کودکی همراه پدر برای تامین معاش خانواده مشغول به کار شد. او بعدها برای تامین هزینه تحصیل خود به باربری در سطح شهر بندر انزلی پرداخت. پس از ممنوعیت صید ماهی از طرف اداره‌ی شیلات و محدود شدن درآمد خانواده‌اش به استخدام اداره‌ی شیلات درآمد که کار او صید ماهی با تورهای بزرگ بود این کار برای نوجوانی در سن او کار شاق و طاقت‌فرسا بود اما در شکل‌گیری شخصیت آینده او برای مقاومت در برابر سختی‌ها بسیار موثر بود.             
احمد در سال ١٣٢٣ در یک خانواده زحمتکش ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد. پدرش «بخشی زیبرم» کارش ماهیگیری بود  اما درآمدش کفاف مخارج را نمی‌داد و زندگی آنها در فقر و تنگدستی می‌گذشت. احمد از همان دوران کودکی همراه پدر برای تامین معاش خانواده مشغول به کار شد. او بعدها برای تامین هزینه تحصیل خود به باربری در سطح شهر بندر انزلی پرداخت. پس از ممنوعیت صید ماهی از طرف اداره‌ی شیلات و محدود شدن درآمد خانواده‌اش به استخدام اداره‌ی شیلات درآمد، در شیلات کار طاقت‌فرسای او صید ماهی با تورهای بزرگ بود که این سختی‌ها در شکل‌گیری شخصیت مقاوم او در برابر مشکلات نقشی اساسی داشت.             


او در دوران تحصیل با برخی اعضای آتی سازمان چریک‌های فدایی خلق مانند: بهمن آژنگ و حسن نیک‌داوودی همکلاس بود و دوستی با آنان و تشکیل جلسات فکری در خانه‌ها و بیرون، افکار سیاسی و میل به مبارزه را آرام آرام در وجودش می‌پروراند. در‌‌ نوجوانی با جریانی که «گروه فلسطین» نامیده می‌شد، ارتباط تنگاتنگی پیدا کرد. گروهی چپ‌گرا وابسته به جریان جزنی- ضیاظریفی که مبارزه‌ای نامحدود علیه ظلم و نابرابری را تبلیغ می‌کرد.          
احمد در دوران تحصیل با برخی اعضای آتی سازمان چریک‌های فدایی خلق مانند: بهمن آژنگ و حسن نیک‌داوودی همکلاس بود و دوستی با آنان و تشکیل جلسات فکری در خانه‌ها و بیرون، افکار سیاسی و میل به مبارزه را آرام آرام در وجودش می‌پروراند. در‌‌ نوجوانی با جریانی که «گروه فلسطین» نامیده می‌شد، ارتباط تنگاتنگی پیدا کرد. گروهی چپ‌گرا وابسته به جریان جزنی- ضیاظریفی که مبارزه‌ای نامحدود علیه ظلم و نابرابری را تبلیغ می‌کرد.            


همزمان با دیگر رفقایش، مطالعات مارکسیستی خود را ادامه داد.             
همزمان با دیگر رفقایش، مطالعات مارکسیستی خود را ادامه داد.             
خط ۸۸: خط ۸۸:
برادرش در این باره می‌گوید:             
برادرش در این باره می‌گوید:             
[[پرونده:احمد زیبرم.JPG|بندانگشتی|'''احمد زیبرم با وسایل ماهیگیری''']]
[[پرونده:احمد زیبرم.JPG|بندانگشتی|'''احمد زیبرم با وسایل ماهیگیری''']]
<blockquote>«شرایطی را به خاطر می‌آورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، همواره‌گی نقش محکم و جا افتاده‌اش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس می‌کردیم».</blockquote>چند سال بعد احمد به دوره خدمت سربازی رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چندی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد.                      
<blockquote>«شرایطی را به خاطر می‌آورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، همواره‌گی نقش محکم و جا افتاده‌اش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس می‌کردیم».</blockquote>چند سال بعد احمد به دوره خدمت سربازی رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چندی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد.                                              


در همین سالها برای آخرین بار به دیدار خانواده در زادگاهش رفت. دیداری که به دلیل مایه‌گذاری فراوان او برای اهل خانه خصوصاً پدرش، همه‌ی آنها را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران می‌آمد و این‌ آخرین سفر او بود.                         
در همین سالها برای آخرین بار به دیدار خانواده در زادگاهش رفت. دیداری که به دلیل مایه‌گذاری فراوان او برای اهل خانه خصوصاً پدرش، همه‌ی آنها را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران می‌آمد و این‌ آخرین سفر او بود.                         
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
به گفته محمدتقی سیداحمدی، از فعالان سازمان «رفقا به محض اینکه متوجه می‌شوند حمید توکلی از اعضای این خانه، دستگیر شده است با مسأله تخلیه خانه تیمی مواجه می‌شوند و اسکندر صادقی‌نژاد با قاطعیت می‌گوید باید خانه را تخلیه کنیم.»
به گفته محمدتقی سیداحمدی، از فعالان سازمان «رفقا به محض اینکه متوجه می‌شوند حمید توکلی از اعضای این خانه، دستگیر شده است با مسأله تخلیه خانه تیمی مواجه می‌شوند و اسکندر صادقی‌نژاد با قاطعیت می‌گوید باید خانه را تخلیه کنیم.»


در آن روز‌ها اعضا قرارداد خانه‌ای تازه را با بنگاه بسته بودند، اما قرار بود چندروز بعد آن را تحویل بگیرند. امیرپرویز پویان در این شرایط ابتدا مخالف تعویض خانه بود، اما بالاخره بعد از گفت‌وگوی بسیار، نظر اسکندر صادقی‌نژاد مبنی بر تخلیه فوری خانه پذیرفته و قرار می‌شود خود او [صادقی‌نژاد] به بنگاه مراجعه کند و در صورتی که خانه‌ جدید آماده باشد، چند روز زود‌تر خانه را تحویل بگیرد.
در آن روز‌ها اعضا قرارداد خانه‌ای تازه را با بنگاه بسته بودند، اما قرار بود چندروز بعد آن را تحویل بگیرند. امیرپرویز پویان در این شرایط ابتدا مخالف تعویض خانه بود، اما بالاخره بعد از گفت‌وگوی بسیار، نظر اسکندر صادقی‌نژاد مبنی بر تخلیه فوری خانه پذیرفته و قرار می‌شود خود او (صادقی‌نژاد) به بنگاه مراجعه کند و در صورتی که خانه‌ جدید آماده باشد، چند روز زود‌تر خانه را تحویل بگیرد.


با موافقت بنگاه‌دار چریک‌ها مشغول اسباب‌کشی می‌شوند. اسکندر صادقی‌نژاد، احمد زیبرم، سعید آرین و همسرش شهین توکلی مقداری از اثاث را برداشته و به خانه‌ جدید می‌روند‌. اسباب‌کشی پیش از موعد آنان به پلیس گزارش می‌شود. لحظاتی بعد نیروهای شهربانی به محل جدید می‌رسند و گروه وارد درگیری می‌شود. اینجاست که اسکندر صادقی‌نژاد در موضع نظامی قرار گرفته و با تیراندازی به سوی پلیس پوششی ایجاد می‌کند که به واسطه آن احمد زیبرم به همراه عباس جمشیدی رودباری و سه نفر دیگر موفق به فرار شوند.
با موافقت بنگاه‌دار چریک‌ها مشغول اسباب‌کشی می‌شوند. اسکندر صادقی‌نژاد، احمد زیبرم، سعید آرین و همسرش شهین توکلی مقداری از اثاث را برداشته و به خانه‌ جدید می‌روند‌. اسباب‌کشی پیش از موعد آنان به پلیس گزارش می‌شود. لحظاتی بعد نیروهای شهربانی به محل جدید می‌رسند و گروه وارد درگیری می‌شود. اینجاست که اسکندر صادقی‌نژاد در موضع نظامی قرار گرفته و با تیراندازی به سوی پلیس پوششی ایجاد می‌کند که به واسطه آن احمد زیبرم به همراه عباس جمشیدی رودباری و سه نفر دیگر موفق به فرار شوند.
۸٬۵۷۳

ویرایش