اشرف ربیعی: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۸۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ اوت ۲۰۱۸
خط ۱۸۹: خط ۱۸۹:
 .........راستی .....همین الان كودك چهار ساله ای كنارم نشسته كه نامش ضحی است ، دختر قشنگی است مادرش را اول مهر شهید كرده‌اند . با وجود این بچه ها، چه خوب كه از هم دور هستیم ، راست می‌گفتی . راستی نامه هایت هم بدستم رسید ،از این كه با این همه گرفتاری به فكر من بودی متشكرم ،....در هر حال برای من نامه هایت عزیز هستند. .....در صورتی كه بار یكدیگر را دیدیم كه بقول خودت گفتنی زیاد داریم ، واگر آن شهباز سعادتی را كه خداوند در سلولم از من دریغ كرد در آغوش كشیدم ، كه خوب به هدفم رسیده ام ،در آنصورت از بچه خوب نگهداری كن واصلاًناراحت نباش .
 .........راستی .....همین الان كودك چهار ساله ای كنارم نشسته كه نامش ضحی است ، دختر قشنگی است مادرش را اول مهر شهید كرده‌اند . با وجود این بچه ها، چه خوب كه از هم دور هستیم ، راست می‌گفتی . راستی نامه هایت هم بدستم رسید ،از این كه با این همه گرفتاری به فكر من بودی متشكرم ،....در هر حال برای من نامه هایت عزیز هستند. .....در صورتی كه بار یكدیگر را دیدیم كه بقول خودت گفتنی زیاد داریم ، واگر آن شهباز سعادتی را كه خداوند در سلولم از من دریغ كرد در آغوش كشیدم ، كه خوب به هدفم رسیده ام ،در آنصورت از بچه خوب نگهداری كن واصلاًناراحت نباش .


همسرت  
=== نامه‌ی دوم اشرف به مسعود رجوی ===
با تمام بچه هامون ، با تمام عزیزانم ، با تمام نورچشمانم ،همانهائی كه قهرمانانه شهید می شوند همیشه با آنهام ، با آنها شكنجه می‌شوم ، با آنهام فریاد می زنم وبا آنها می‌میرم وزنده می‌شوم . نمی‌دانم آتشی را كه تمام وجودم را از نوك پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فرا گرفته چكار كنم، باور نمی كنم كه هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد. چقدر مرگ در این شرایط ساده تر از زیستن است ، وای، وقتی خبر شهادت‌ها می‌رسد باوركن با یاد شهدا بخواب می‌روم با یاد شهدا چشم باز می‌كنم وبیاد انتقام زنده ام . اشك مجالم نمی‌دهد اگر بد خط وناخواناست ببخش ، نمی‌دونی مثل اینكه دیگه این جسم قدرت كشیدن این روح عاصی رو نداره و دلم می‌خواد پر بزنم وبرم ،برم پیش بچه ها پیش همان خواهرها كه شبها جای خوابیدن نداشتن وحالا راحت توی قبر آرمیده اند، آخه چطوری میشه این تضاد رو حل كرد ، تا كی میشه آب رو توی چشمه نگه داشت . جهان خبر دار نشد كه بر ملت ما در این چند ما ه چه گذشت . فكر نمی كنم در فرهنگ ملتها كلمه ای پیدا بشه كه بتونه آنچه را كه در اینجا می گذره نشون بده ، مثل اینكه فرهنگ جدیدی باید ابداع بشه . بخدا قسم مصیبت این ملت از عاشورا كمتر نیست ، رذالت ، دنائت ، خیانت ، شقاوت .....در اوج خودشون باز كمتر از چیزی هستند. كه اینجا جریان دارد .


== زندگینامه اشرف ربیعی ==
یاد خاطراتی می افتم كه جائی كه چند سال پیش قبل از ازدواجمان هر دو آنجا زندگی می كردیم، موقع ورزش همیشه به بالاترین آجرحیاط نگاه می كردم ونگاهم می‌لغزید ومی‌آمد پائین، گاهی اوقات پرنده ای هم آنجا بود كه اكثراًحواسم را توی ورزش پرت می‌كرد و طناب رخت ها ، شیر آب وخلاصه بچه ها ، چقدر با همه ی آنها احساس یگانگی می كردم ودر عین حال تنها بودم ، چقدر با آن آجر با آن پرنده ، با شیر آب وبا طناب رختها وبا بچه ها احساس نزدیكی میكردم  ، اینكه همه ی آنها در نهایت ، همراه ومدد كار هم وبه همراه من وهمه انسانها همه ی سنگها وهمه ی كوهها وهمه ی كبوترها وهمه .. وهمه ی هستی به پیش میروند ....توی كمیته ، وقتی سرمو فرنچ می‌انداختند كه ببرند بازجوئی ، با موزائیك های زیر پام احساس یگانگی می كردم و می خندیدم واین سیل خروشان هستی پیش میره وچقدر احمقند اینها ، این سنگ ریزه ها كه می خواهند جلو حركت آبشار وسیل خروشان هستی رو بگیرند .خنده داره با چی دارند می جنگند با خدا !!!
اشرف ربیعی (رجوی) در سال ۱۳۶۰در زنجان زاده شد. لیسانس فیزیک خود را در دانشگاه تهران گرفت. در اوایل دهه پنجاه با سازمان مجاهدین آشنا شد که درآن زمان گروهی نوپا بودند و به طور زیرزمینی علیه شاه فعالیت می‌کردند. او در سال ۱۳۵۰ به آنها پیوست. سپس دو بار در فاصله سالهای ۵۱–۵۳ و در سال ۵۵ توسط ساواک شاه دستگیر و متحمل شکنجه‌های زیادی شد به نحوی که شنوایی یک گوشش را از دست داد. او در آخرین دستگیری به حبس ابد محکوم شد.<ref>کمیسیون شورای ملی مقاومت - [http://women.ncr-iran.org/fa/شهدای-راه-آزادیشهدای&#x20;راه&#x20;آزادی شهدای راه آزادی]</ref>


اشرف در ۳۰ دی ۱۳۵۷ به همراه آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان قصر آزاد شد. وی بلافاصله به عضویت سازمان مجاهدین درآمد و با مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین ازدواج کرد. در ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ در یک درگیری با پاسداران درخانه ای در زعفرانیه تهران به همراه موسی خیابانی و۱۸ از اعضای
.....میدونم كه اونجا بهت سخت می گذره ، با روحیات وخلق وخوی تو و عواطفت آشنام ، حتم دارم كه مثل شیر زخمی بخودت می پیچی وترجیح می‌دهی كه خودت بجای تك تك شهدا شهید بشی ، مثل همیشه دعات می‌كنم كه بتونی باری را كه بدوشت هست با سرافرازی بكشی ، مردم ما واقعاً قهرمانند وببین دیروز وصیت نامه‌ی یكی از شهدا رو می‌خوندم وشعری كه برای آن گفته شده و اون فقط 13سالش بود :


== فعالیتهای اشرف ربیعی ==
عاشق باش ، عاشق ودر میان رنگین كمان گلوله ودود
او می‌دید، در کشوری که روی دریای نفت نشسته مردم علیرغم امکان داشتن یک زندگی خوب، اینقدر در رنج هستند. اشرف با طی مسافت‌های طولانی به شهرها و روستاهای مختلف سفر می‌کرد تا با مشکلات مردم آشنا شده و برای یافتن راه حل به آنها کمک کند.<ref>کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت - زنان پیشتاز - [http://women.ncr-iran.org/fa/ شهدای راه آزادی]</ref>


اشرف بعد از آزادی، فعالیتهایش را به عنوان با تجربه‌ترین عضو زن سازمان مجاهدین خلق ایران از سر گرفت.
كبوتران عاشقی را پرواز ده


دراولین دور انتخابات مجلس بعد از انقلاب، اشرف در لیست کاندیداهای مجاهدین برای تهران معرفی شد.<ref>کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت - [http://women.ncr-iran.org/fa/شهدای-راه-آزادی/3880-اشرف-رجوی شهیدان راه آزادی]</ref>
كه دست آموز خواهران كوچكی شده اند


بعد از شروع مقاومت در روز ۳۰ خرداد ۶۰، وقتی که به تصمیم سازمان، مسعود رجوی عازم خارج شد تا صدای مقاومت مردم ایران را به گوش جهانیان برساند، اشرف به عنوان نماینده و به جای او در ایران ماند.<ref>کمیسیون شورای ملی مقاومت - زنان پیشتاز- [http://women.ncr-iran.org/fa/شهدای-راه-آزادی/3880-اشرف-رجوی شهدای راه آزادی]</ref>
دختران معصومی كه با چراغی به سرخی


== سرانجام اشرف ربیعی ==
قلبهای كوچك خود                                                                               
روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ پاسداران خمینی پایگاه مرکزی مجاهدین را در تهران - زعفرانیه مورد حمله قرار دادند. این یک نبرد نابرابر بین هزاران پاسدار به شدت مسلح علیه ۲۰ رزمنده آزادی بود. در پایگاه زعفرانیهٴ تهران، اشرف ربیعی (رجوی)، و موسی خیابانی با گروهی از فرماندهان و کادرهای مجاهدین، ساکن بودند.<ref>همبستگی ملی - [https://www.hambastegimeli.com/%DA%AF%D8%B2%D9%8A%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1/47915-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-19%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%B1%D8%AC%D9%88%D9%8A-%D9%88-%D9%85%D9% حماسبه ۱۹ بهمن ۶۰]</ref>


در آن روز او و فرزند خردسالش در پایگاه مرکزی مجاهدین بودند. وقتی حمله پاسداران به پایگاه آنها آغاز شد او پسر خردسالش را در حمام گذاشت تا از تیراندازی و دود در امان باشد. همه آنها دردرگیری با پاسداران کشته شدند.<ref>کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت - [http://women.ncr-iran.org/fa/ شهدای راه آزادی]</ref>زنانی که در این نبرد شرکت داشتند، برگ درخشانی در تاریخ مبارزه مردم ایران، برای آزادی و دمکراسی از خود به یادگار گذاشتند.
لبخند بر لب از تاریخ عبور كردند .


== جستارهای وابسته ==
.......
== منابع ==
 
.....
 
همیشه خواهی گفت
 
بیهوده است تلاش شبداران
 
دختركی كه تنها با 13بهار توشه
 
از تاریخ عبور كرد
 
قلبش را در نارنجك برادرش بودیعه گذاشت
 
قلبی كه هر روز وهر ساعت منفجر می شود .
 
وقلبی كه همیشه فریاد خواهد زد
 
آزادی از آن كبوتران عاشقی است كه
 
افق را فراموش نكرده اند
 
از جهت من وبچه ناراحت نباش .
 
خدا نگهدارت همسرت 
 
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
۹۷۳

ویرایش