امیرمختار کریم‌پور شیرازی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۹: خط ۷۹:


== کودکی و تحصیلات ==
== کودکی و تحصیلات ==
از دوران کودکی و نوجوانی کریمپور شیرازی اطلاعات زیادی در دست نیست.
امیرمختار کریمپور شیرازی در سال ۱۲۹۹ در روستای مجد‌آباد از توابع شهر فسا در استان فارس به دنیا آمد؛ پدرش «امیرقدمعلی» از افراد قابل اعتماد و خوش‌‌ نام روستا بود؛‌ مادرش «گل‌صنم» و از اهالی همان روستا بود. به دلیل این که خانواده‌اش نمی‌توانست هزینه‌ی تحصیل وی را تأمین کند، او وارد مدرسه‌ی نظام شد، بعد از مدتی آنجا را ترک کرد و وارد دانشکده‌ی حقوق شد و لیسانس حقوق دریافت کرد.
پس از دریافت مدرک لیسانس به کار خبرنگاری روی‌ آورد؛ در سال ۱۳۲۹ امتیاز روزنامه‌ی شورش را گرفت؛ وی در این روزنامه مقالات تندی علیه دربار پهلوی می‌نوشت.<ref>وبسایت [https://melliun.org/iran/80940 ملیون]</ref> کریمپور شیرازی در شعر تخلص «شورش» را برای خودش انتخاب کرده بود.
او در ابتدا همراه با گروه معروف به شیرازی ها (فریدون توللی، رسول پرویزی، انجوی شیرازی…)  که در خاطرات آوانسیان نیز آمده ست، به حزب توده ایران پیوست و پس از آن، در سال های ۱۳۲۷-۱۳۲۶از حزب کناره گرفت و به جبهه ملی که تازه در حال تشکیل بود پیوست.<ref>وبسایت [https://melliun.org/iran/80940 ملیون]</ref>


== سابقه کار مطبوعاتی ==
== سابقه کار مطبوعاتی ==
خط ۱۰۶: خط ۱۱۳:


شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت در مصاحبه با هما سرشار پیرامون چگونگی به قتل رساندن کریم پور می‌گوید: «این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.»
شعبان جعفری سردسته اوباش هوادار سلطنت در مصاحبه با هما سرشار پیرامون چگونگی به قتل رساندن کریم پور می‌گوید: «این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.»
:[[رده:اهالی فسا]]     [[رده:روزنامه‌نگاران سیاسی اهل ایران]]     [[رده:زندانیان سیاسی اهل ایران]]     [[رده:شاعران معاصر اهل ایران]]     [[رده:فعالان سیاسی کشته‌شده اهل ایران]]     [[رده:زادگان ۱۲۹۹]]     [[رده:روزنامه‌نگاران مقتول اهل ایران]]
:[[رده:اهالی فسا]]     [[رده:روزنامه‌نگاران سیاسی اهل ایران]]     [[رده:زندانیان سیاسی اهل ایران]]     [[رده:شاعران معاصر اهل ایران]]     [[رده:فعالان سیاسی کشته‌شده اهل ایران]]     [[رده:زادگان ۱۲۹۹]]     [[رده:روزنامه‌نگاران مقتول اهل ایران]]
۹۷۳

ویرایش