امیرمختار کریم‌پور شیرازی: تفاوت میان نسخه‌ها

 
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۷۴: خط ۷۴:
| Soure_id          =
| Soure_id          =
| پانویس            =
| پانویس            =
}}'''امیرمختار کریم‌پور شیرازی''' در روز ۴ بهمن ۱۲۹۹ در روستایی در اطراف فسا، نزدیکی استهبانات در استان فارس به دنیا آمد. در زندگی‌نامه‌ی او نقل شده که او از دودمان [[کریم‌خان زند]] می‌باشد.
}}'''امیرمختار کریم‌پور شیرازی''' در روز ۴ بهمن ۱۲۹۹ در روستایی در اطراف فسا، نزدیکی استهبانات در استان فارس به دنیا آمد. کریم‌پور شیرازی به دلیل فقر خانواده مجبور شد به مدرسه‌ی نظام برود. وی در سال ۱۳۲۷ به دانشگاه رفت و لیسانس حقوق گرفت. او کار روزنامه‌نگاری را همزمان شروع کرد. وی شاعر، روزنامه‌نگار و  از یاران دکتر [[محمد مصدق]] و از هواداران  [[نهضت ملی‌شدن نفت|ملی شدن نفت ایران]] بود. او که در شعر «شورش» تخلص می‌کرد، روزنامه‌ای به همین نام منتشر می‌کرد. او پس از کودتای ۲۸ مرداد مدتی فراری بود اما سرانجام در مهر ماه سال ۱۳۳۲ دستگیر و در روز چهارشنبه سوری به تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۳۲،به دستور [[اشرف پهلوی]] در زندان لشگر ۲ زرهی پیکرش را به نفت آغشته کردند وزنده‌ زنده او را سوزاندند.  
 
به دلیل فقر خانواده مجبور شد به مدرسه‌ی نظام برود اما در سال ۱۳۲۷ به دانشگاه رفت و لیسانس حقوق گرفت. کار روزنامه‌نگاری را همزمان شروع کرد. وی شاعر، روزنامه‌نگار و  از یاران دکتر [[محمد مصدق]] و از هواداران  [[نهضت ملی‌شدن نفت|ملی شدن نفت ایران]] بود. او که در شعر «شورش» تخلص می‌کرد، روزنامه‌ای به همین نام منتشر می‌کرد. او پس از کودتای ۲۸ مرداد مدتی فراری بود اما سرانجام در مهر ماه سال ۱۳۳۲ دستگیر و در روز چهارشنبه سوری به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۳۲،به دستور [[اشرف پهلوی]] در زندان لشگر ۲ زرهی پیکرش را به نفت آغشته کردند وزنده‌ زنده او را سوزاندند.


کریم‌پور شیرازی در همان حال که آتش سراسر بدنش را فرا گرفته بود، در میان شعله‌های آتش فریاد می‌زد: « زنده باد دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران! پیروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ایران! مرگ بر دیکتاتوری و دستگاه فاسد پهلوی!»<ref name=":0" />  
کریم‌پور شیرازی در همان حال که آتش سراسر بدنش را فرا گرفته بود، در میان شعله‌های آتش فریاد می‌زد: « زنده باد دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران! پیروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ایران! مرگ بر دیکتاتوری و دستگاه فاسد پهلوی!»<ref name=":0" />  
خط ۱۱۶: خط ۱۱۴:
کریم‌پور شیرازی در روزنامه‌ی «شورش» شعری خطاب به یاران نیمه‌راه مصدق که او را تنها گذاشتند نوشت:  
کریم‌پور شیرازی در روزنامه‌ی «شورش» شعری خطاب به یاران نیمه‌راه مصدق که او را تنها گذاشتند نوشت:  
{{شعر|نستعلیق}}
{{شعر|نستعلیق}}
{{ب|دلم به پاکی دامان غنچه می سوزد|که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست}}
{{ب|'''دلم به پاکی دامان غنچه می سوزد'''|'''که بلبلان همه مستند و باغبان تنهاست'''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


حسین شاه حسینی از اعضای نهضت ملی در مورد کریم‌پور شیرازی می‌نویسد: <blockquote>«مصدق واقعاً عارفانه او را دوست داشت. در ۲۶ مرداد ۳۲ به لحاظ مقالات تندی که علیه شاه نوشته بود، دولت دستور توقیف شورش را داده بود ولی ذره‌ای علاقه و ارادتش نسبت به او کاسته نشد.»<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref></blockquote>در خصوص شکنجه‌هایی که کریم‌پور شیرازی تحمل کرده آمده است:<blockquote>« میزان شکنجه‌هایی که بر وی اعمال گردید از آنچه بر تمام زندانیان دیگر رفت شدیدتر و دردناک‌تر بود تا جاییکه در مدت ۶ ماه موهایش سفید شد. یکی از شکنجه‌های رایج گذاشتن پالان خر بر روی وی توسط سربازان و وادار کردن او به راه رفتن و ادرار کردن بر روی وی بود.»<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref></blockquote>محمدعلی سفری در خصوص کریم‌پور شیرازی می‌نویسد:  
حسین شاه حسینی از اعضای نهضت ملی در مورد کریم‌پور شیرازی می‌نویسد: <blockquote>«واقعاً عارفانه مصدق را دوست داشت. در ۲۶ مرداد ۳۲ به لحاظ مقالات تندی که علیه شاه نوشته بود، دولت دستور توقیف شورش را داده بود ولی ذره‌ای علاقه و ارادتش نسبت به او کاسته نشد.»<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref></blockquote>در خصوص شکنجه‌هایی که کریم‌پور شیرازی تحمل کرده آمده است:<blockquote>« میزان شکنجه‌هایی که بر وی اعمال گردید از آنچه بر تمام زندانیان دیگر رفت شدیدتر و دردناک‌تر بود تا جاییکه در مدت ۶ ماه موهایش سفید شد. یکی از شکنجه‌های رایج گذاشتن پالان خر بر روی وی توسط سربازان و وادار کردن او به راه رفتن و ادرار کردن بر روی وی بود.»<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref></blockquote>محمدعلی سفری در خصوص کریم‌پور شیرازی می‌نویسد:  


شورش در دوران حکومت ملی دکتر مصدق، در واقع افشاگر بسیاری از توطئه های ضد مردمی درباریان و کارشکنان نهضت ملی بود و کریمپور براستی جان خودش را بر سر افشای توطئه گران گذاشت.<ref>کتاب قلم و سیاست، دوره چهار جلدی، محمدعلی سفری</ref>
شورش در دوران حکومت ملی دکتر مصدق، در واقع افشاگر بسیاری از توطئه های ضد مردمی درباریان و کارشکنان نهضت ملی بود و کریمپور براستی جان خودش را بر سر افشای توطئه گران گذاشت.<ref>کتاب قلم و سیاست، دوره چهار جلدی، محمدعلی سفری</ref>
خط ۱۲۹: خط ۱۲۷:


بعد از انتشار این مقاله، کریم‌پور شیرازی نامه‌ی تهدید‌آمیزی از جانب دربار دریافت کرد که این نامه در روزنامه‌ی شورش کلیشه کرد:<blockquote>«... ای مدیر روزنامه شورش! بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی بر نداری، عاقبت وخیمی در پیش داری، دیدی که چگونه محمد مسعود می‌خواست علیه ما مبارزه کند، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم می‌گوئیم، اگر دست از مبارزه با ما بر نداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش....»<ref>وبسایت [http://asre-nou.net/1385/esfand/25/m-karimpour-shirazi.html عصر نو] </ref></blockquote>کریم‌پور شیرازی پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که حکومت شاه تعدادی از مردم را کشته بود، لبه‌‌ی تیز شمشیر انتقاد را متوجه دربار ساخت و نوشت:<blockquote>«من نمی دانم مادر و خواهران و برادران شاه دیگر از جان مردم مفلوک و گرسنه و بی چیز چه می خواهند؟ سی سال تمام خون مردم را مانند زالو مکیدند، مردم بیگناه و شریف را در سیاهچال ها ی زندان انداختند ، املاک و اموال مردم را بزور از آنان گرفتند ، ناموس دختران و زنان ملت را بزور لکه دار و آلوده ساختند ، تمام دارایی و پول ملت را به بانکهای خارجی سپردند. شاه، شعبان بی مخ، عشقی، پری غفاری و دزدان دیگر از مردم محروم و گرسنه ایران چه می خواهند؟»<ref>وبسایت [https://melimazhabi.com/maghalat/%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%8C-%D9%86%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D9%88-%D9%85%D8%B4%D8%B9%D9%84-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C/ ملی‌-مذهبی] </ref></blockquote>در تاریخ ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲ کریم‌پور شیرازی درمورد فرار چنین نوشت:‌ <blockquote>«نگذارید جاسوس به فلسطین فرار کند. در نتیجه شکستی که به شاه وارد آمد و در میان ملت حتی در بین طرفداران معدود خود مفتضح گردید قصد دارد خود را از سیاست که بویی از آن نبرده دور سازد، عجالتاً می خواهد مسافرتی به کشور اندونزی نماید پس از بازگشت از اندونزی کوشش خواهد کرد به عراق مسافرت کرده و در آنجا متوقف گردد. لیکن به موجب اطلاعاتی که از بغداد واصل شده ملت بیدار عراق و مراجع تقلید با رفتن وی مخالفند و اجازه نمی دهند چنین عنصر خائن و پستی که جز گردآوردن پول هنری ندارد به عراق بیاید لیکن انگلیس ها قصد دارند او را به فلسطین برده و برای روزهای آینده ذخیره نگه دارند.»</blockquote>کریم‌پور با انتشار سروده‌هایش در روزنامه «شورش» مردم را به برپایی انقلاب تشویق می کرد و انقلاب را تنها راه حل و گزینه موجود و راه نجات کشور از استبداد می دید:
بعد از انتشار این مقاله، کریم‌پور شیرازی نامه‌ی تهدید‌آمیزی از جانب دربار دریافت کرد که این نامه در روزنامه‌ی شورش کلیشه کرد:<blockquote>«... ای مدیر روزنامه شورش! بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی بر نداری، عاقبت وخیمی در پیش داری، دیدی که چگونه محمد مسعود می‌خواست علیه ما مبارزه کند، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم می‌گوئیم، اگر دست از مبارزه با ما بر نداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش....»<ref>وبسایت [http://asre-nou.net/1385/esfand/25/m-karimpour-shirazi.html عصر نو] </ref></blockquote>کریم‌پور شیرازی پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که حکومت شاه تعدادی از مردم را کشته بود، لبه‌‌ی تیز شمشیر انتقاد را متوجه دربار ساخت و نوشت:<blockquote>«من نمی دانم مادر و خواهران و برادران شاه دیگر از جان مردم مفلوک و گرسنه و بی چیز چه می خواهند؟ سی سال تمام خون مردم را مانند زالو مکیدند، مردم بیگناه و شریف را در سیاهچال ها ی زندان انداختند ، املاک و اموال مردم را بزور از آنان گرفتند ، ناموس دختران و زنان ملت را بزور لکه دار و آلوده ساختند ، تمام دارایی و پول ملت را به بانکهای خارجی سپردند. شاه، شعبان بی مخ، عشقی، پری غفاری و دزدان دیگر از مردم محروم و گرسنه ایران چه می خواهند؟»<ref>وبسایت [https://melimazhabi.com/maghalat/%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%8C-%D9%86%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D9%88-%D9%85%D8%B4%D8%B9%D9%84-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C/ ملی‌-مذهبی] </ref></blockquote>در تاریخ ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲ کریم‌پور شیرازی درمورد فرار چنین نوشت:‌ <blockquote>«نگذارید جاسوس به فلسطین فرار کند. در نتیجه شکستی که به شاه وارد آمد و در میان ملت حتی در بین طرفداران معدود خود مفتضح گردید قصد دارد خود را از سیاست که بویی از آن نبرده دور سازد، عجالتاً می خواهد مسافرتی به کشور اندونزی نماید پس از بازگشت از اندونزی کوشش خواهد کرد به عراق مسافرت کرده و در آنجا متوقف گردد. لیکن به موجب اطلاعاتی که از بغداد واصل شده ملت بیدار عراق و مراجع تقلید با رفتن وی مخالفند و اجازه نمی دهند چنین عنصر خائن و پستی که جز گردآوردن پول هنری ندارد به عراق بیاید لیکن انگلیس ها قصد دارند او را به فلسطین برده و برای روزهای آینده ذخیره نگه دارند.»</blockquote>کریم‌پور با انتشار سروده‌هایش در روزنامه «شورش» مردم را به برپایی انقلاب تشویق می کرد و انقلاب را تنها راه حل و گزینه موجود و راه نجات کشور از استبداد می دید:
{{شعر|نستعلیق}}
{{شعر}}
{{ب|انجمن در مجلس شورا ندارد حاصلی|انجمن بایست کردن درسرای انقلاب}}
{{ب|'''انجمن در مجلس شورا ندارد حاصلی'''|'''انجمن بایست کردن درسرای انقلاب'''}}
{{ب|ترس دولت، ملت بیچاره را از پا فکند|نقشه ای باید کشیدن از برای انقلاب}}
{{ب|'''ترس دولت، ملت بیچاره را از پا فکند'''|'''نقشه ای باید کشیدن از برای انقلاب'''}}
{{ب|داروی صبر و شکیبایی نمی بخشد اثر|درد ما را نیست درمان جز دوای انقلاب}}
{{ب|'''داروی صبر و شکیبایی نمی بخشد اثر'''|'''درد ما را نیست درمان جز دوای انقلاب'''}}
{{ب|کاخ این خون‌خوارگان را واژگون بایست کرد|ریختن باید زنو از خون بنای انقلاب}}
{{ب|'''کاخ این خون‌خوارگان را واژگون بایست کرد'''|'''ریختن باید زنو از خون بنای انقلاب'''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۴۰: خط ۱۳۸:
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حکومت نظامی در ایران آغاز شد، کریم‌پور شیرازی به زندگی مخفی روی‌ آورد. اما سرانجام در ۲۶ مهر ۱۳۳۲ محل اختفای او لو رفت و دستگیر شد، او را به زندان لشکر ۲ زرهی منتقل کردند.  پادگان لشگر دو زرهی محل بازداشت دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حکومت نظامی در ایران آغاز شد، کریم‌پور شیرازی به زندگی مخفی روی‌ آورد. اما سرانجام در ۲۶ مهر ۱۳۳۲ محل اختفای او لو رفت و دستگیر شد، او را به زندان لشکر ۲ زرهی منتقل کردند.  پادگان لشگر دو زرهی محل بازداشت دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی و بقیه قربانیان کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود.


کریم‌پور در مدت اسارت شکنجه بسیار دید ، تمام بدنش را با سیگار سوزاندند. سیخ داغ بر بدنش کشیدند ، تهدید و تطمیعش کردند شاید توبه نامه ای از او بگیرند ، ولی او زیر بار نرفت و همچنان به مصدق وفادار ماند.<ref>وبسایت [http://asre-nou.net/1385/esfand/25/m-karimpour-shirazi.html عصر نو]</ref>
کریم‌پور در مدت اسارت شکنجه بسیار دید ، تمام بدنش را با سیگار سوزاندند. سیخ داغ بر بدنش کشیدند، تهدید و تطمیعش کردند شاید توبه نامه‌ای از او بگیرند ، ولی او زیر بار نرفت و همچنان به مصدق وفادار ماند.<ref>وبسایت [http://asre-nou.net/1385/esfand/25/m-karimpour-shirazi.html عصر نو]</ref>


عصر روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ که مصادف با چهارشنبه‌سوری بود، اشرف پهلوی و علیرضا پهلوی، کریم‌پور شیرازی را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن را آغاز کردند. زندانی به هر سو می دوید و فریاد می زد شعله‌ی آتش همه‌ی بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند.<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref>
عصر روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ که مصادف با چهارشنبه‌سوری بود، اشرف پهلوی و علیرضا پهلوی، کریم‌پور شیرازی را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند. پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهاردست و پا راه برود. با افروختن آتش، جشن را آغاز کردند. زندانی به هر سو می‌دوید و فریاد می‌زد شعله‌ی آتش همه‌ی بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند.<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref>


=== ادعای خودکشی ===
=== ادعای خودکشی ===
روزنامه‌ی اطلاعات در شماره‌ی دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۳۲ - شماره‌ی ۸۳۳۶- در صفحه‌ی اول خود با عنوان درشت نوشت: <blockquote>« دیشب کریمپور شیرازی تصمیم به فرار گرفت... وی می خواست سرباز محافظ خود را آتش بزند و چون موفق نشد خود را با نفت آتش زد.پیکر سوخته کریمپور جهت مداوا به بیمارستان شماره یک ارتش برده شده است.»</blockquote>
روزنامه‌ی اطلاعات در شماره‌ی دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۳۲ - شماره‌ی ۸۳۳۶- در صفحه‌ی اول خود با عنوان درشت نوشت: <blockquote>« دیشب کریمپور شیرازی تصمیم به فرار گرفت... وی می‌خواست سرباز محافظ خود را آتش بزند و چون موفق نشد خود را با نفت آتش زد.پیکر سوخته کریمپور جهت مداوا به بیمارستان شماره یک ارتش برده شده است.»</blockquote>


=== مرگ فجیع کریم‌پور شیرازی ===
=== مرگ فجیع کریم‌پور شیرازی ===
در نیمه شب۲۳ اسفند ۱۳۳۲، مأموران دولت کودتا او را به آتش کشیدند. نوشته اند در همان حال که آتش سراسر وجودش را در خود کشیده بود فریاد می زد: « زنده باد دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران! پیروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ایران! مرگ بر دیکتاتوری و دستگاه فاسد پهلوی!»<ref name=":0">کتاب «زندگی و مبارزات کریمپور شیرازی» ص۳۳ ، علی اکبر درویشیان</ref>
در نیمه شب۲۳ اسفند ۱۳۳۲، مأموران دولت کودتا او را به آتش کشیدند. نوشته‌اند در همان حال که آتش سراسر وجودش را در خود کشیده بود فریاد می‌زد: « زنده باد دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران! پیروز باد مبارزه قهرمانانه ملت ایران! مرگ بر دیکتاتوری و دستگاه فاسد پهلوی!»<ref name=":0">کتاب «زندگی و مبارزات کریمپور شیرازی» ص۳۳ ، علی اکبر درویشیان</ref>


کریم‌پور شیرازی را در محل زندان لشکر ۲ زرهی به ‌آتش کشیدند، او در مقابل دیدگان مأموران حکومت شاه در آتش سوخت و تمام بدنش به تکه‌ای گوشت کبابی تبدیل شد.
کریم‌پور شیرازی را در محل زندان لشکر ۲ زرهی به ‌آتش کشیدند، او در مقابل دیدگان مأموران حکومت شاه در آتش سوخت و تمام بدنش به تکه‌ای گوشت کبابی تبدیل شد.


خبر مرگ کریمپور در روز ۲۵ اسفندماه ۱۳۳۲ انتشار یافت. دکتر میرحقانی پزشک قانونی وقت که از او معاینه کرده ـ به خبرنگار کیهان چنین می گوید :<blockquote>« مقارن ساعت ۶ بعد از ظهر به من اطلاع دادند که کریمپور شیرازی فوت کرده است من بلافاصله در بیمارستان شماره یک ارتش حضور یافتم . کریمپور در ساعت چهار و نیم بعد از ظهر فوت کرده بود، بر اثر معاینه ای که نمودم مشاهده شد چهار پنجم بدن او سوخته است ، سراسر بدن او بجز یک قسمت از پشتش و پاهای او تا نزدیک قوزک بکلی سوخته ، بطوریکه اظهار می شد کریمپور علاوه بر کهنه ای که آغشته به نفت کرده بود قسمتی از لباسهای خود را نیز به نفت آلوده کرده بود و در نتیجه قسمت زیادی از بدنش سوخته بود. جل الخالق.»<ref>وبسایت [http://asre-nou.net/1385/esfand/25/m-karimpour-shirazi.html عصر نو]</ref>  </blockquote>حسین مکی وکیل اول تهران در دوره هفدهم مجلس شورای ملی در خصوص مرگ کریم‌پور شیرازی می‌نویسد:  <blockquote>«...گفتم شهرت دارد که کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش را که در لشگر دو زرهی زندانی بوده نخست به چوبه ای بسته اند و با تلمبه امشی بنزین بر او پاشیده و آتش زده اند و سپس با شلیک گلوله ای به مغزش او را کشته اند که طرز قتل و چگونگی چندش آور آن تولید تنفر کرده است و می گویند اعلیحضرت خواسته است از او انتقام بگیرد !...»<ref>خاطرات حسین مکی، ص ۴۱۹، انتشارات علمی</ref></blockquote>پس از مرگ او فرماندار نظامی سعی داشت که از انعکاس خبر سوزاندن کریم‌پور در جامعه ملتهب آن روز جلو بگیرد .
خبر مرگ کریمپور در روز ۲۵ اسفندماه ۱۳۳۲ انتشار یافت. دکتر میرحقانی پزشک قانونی وقت که از او معاینه کرده ـ به خبرنگار کیهان چنین می‌گوید :<blockquote>« مقارن ساعت ۶ بعد از ظهر به من اطلاع دادند که کریمپور شیرازی فوت کرده است من بلافاصله در بیمارستان شماره یک ارتش حضور یافتم . کریمپور در ساعت چهار و نیم بعد از ظهر فوت کرده بود، بر اثر معاینه‌ای که نمودم مشاهده شد چهار پنجم بدن او سوخته است ، سراسر بدن او بجز یک قسمت از پشتش و پاهای او تا نزدیک قوزک بکلی سوخته ، بطوریکه اظهار می‌شد کریمپور علاوه بر کهنه‌ای که آغشته به نفت کرده بود قسمتی از لباسهای خود را نیز به نفت آلوده کرده بود و در نتیجه قسمت زیادی از بدنش سوخته بود. جل الخالق.»<ref>وبسایت [http://asre-nou.net/1385/esfand/25/m-karimpour-shirazi.html عصر نو]</ref>  </blockquote>حسین مکی وکیل اول تهران در دوره هفدهم مجلس شورای ملی در خصوص مرگ کریم‌پور شیرازی می‌نویسد:  <blockquote>«...گفتم شهرت دارد که کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش را که در لشگر دو زرهی زندانی بوده نخست به چوبه ای بسته اند و با تلمبه امشی بنزین بر او پاشیده و آتش زده اند و سپس با شلیک گلوله ای به مغزش او را کشته اند که طرز قتل و چگونگی چندش آور آن تولید تنفر کرده است و می‌گویند اعلیحضرت خواسته است از او انتقام بگیرد !...»<ref>خاطرات حسین مکی، ص ۴۱۹، انتشارات علمی</ref></blockquote>پس از مرگ او فرماندار نظامی سعی داشت که از انعکاس خبر سوزاندن کریم‌پور در جامعه ملتهب آن روز جلو بگیرد .


روزنامه کیهان در شماره ۳۲۳۵ نوشت: <blockquote>«امروز مقامات انتظامی اطلاع دادند که دیشب کریم‌پور شیرازی که در مرکز ۲ زرهی در مجاور زندان آقای دکتر محمد مصدق بازداشت می‌باشد، قصد فرار داشت و خود را آتش زد … وی را که بیش از دوسوم بدنش سوخته بود امروز صبح به بیمارستان شماره یک ارتش برده و در اتاقی که مجاور دکتر فاطمی، که از دیشب به آنجا منتقل شده، بستری نمودند …» </blockquote>کیهان در این شماره، از زبان تیمسار سرتیپ بختیار، فرماندار نظامى و فرمانده لشگر دوزرهى نوشت: <blockquote>«… مقارن ساعت ۹ دیشب…کریم پور پیراهن خود را درآورده و آن را به وسیله نفت بخارى نفتى کاملاً آلوده مى نماید. در اولین لحظه که نگهبان در اتاق را گشود کهنه را به وسیله کبریت آتش زد و به طرف نگهبان پرتاب و سپس اقدام به فرار کرد ولى بر اثر دستپاچه شدن نگهبان کهنه که به کلاه کاسک او گیر کرده بود به صورت کریم پور افتاد و در حالى که یک قسمت از بدنش مشتعل بود پا به فرار گذاشت… در حال فرار ماموران چند تیر به طرف او شلیک کردند که به وى اصابت نکرد و بالاخره در ۲۰۰ قدمى زندان دستگیر شد… تمام لباس و قسمتى از بدن و موهاى سر و ابروى وى به کلى سوخته بود. ساعت ۱۰ صبح امروز به بیمارستان ارتش منتقل شد… خبرنگاران شنیدند که موقع انتقال مى گوید: آخ از زندگى سیرم. کریم‌پور در بیمارستان شماره یک ارتش در اتاق مجاور دکتر فاطمى بسترى شد. پزشکان مى گویند حال عمومى کریم پور رضایت بخش نیست.»<ref>روزنامه کیهان ۲۴ اسفند ۱۳۳۲- شماره‌ی ۳۲۳۵</ref></blockquote>روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۲ دیگر امیدی به زنده ماندن کریم‌پور شیرازی نبود. وی در بیمارستان تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد:<blockquote>والاحضرت اشرف مرا کشت! </blockquote>اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می گوید.<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref>
روزنامه کیهان در شماره ۳۲۳۵ نوشت: <blockquote>«امروز مقامات انتظامی اطلاع دادند که دیشب کریم‌پور شیرازی که در مرکز ۲ زرهی در مجاور زندان آقای دکتر محمد مصدق بازداشت می‌باشد، قصد فرار داشت و خود را آتش زد … وی را که بیش از دوسوم بدنش سوخته بود امروز صبح به بیمارستان شماره یک ارتش برده و در اتاقی که مجاور دکتر فاطمی، که از دیشب به آنجا منتقل شده، بستری نمودند …» </blockquote>کیهان در این شماره، از زبان تیمسار سرتیپ بختیار، فرماندار نظامى و فرمانده لشگر دو زرهى نوشت: <blockquote>«… مقارن ساعت ۹ دیشب…کریم پور پیراهن خود را درآورده و آن را به وسیله نفت بخارى نفتى کاملاً آلوده مى‌نماید. در اولین لحظه که نگهبان در اتاق را گشود کهنه را به وسیله کبریت آتش زد و به طرف نگهبان پرتاب و سپس اقدام به فرار کرد ولى بر اثر دستپاچه شدن نگهبان کهنه که به کلاه کاسک او گیر کرده بود به صورت کریم پور افتاد و در حالى که یک قسمت از بدنش مشتعل بود پا به فرار گذاشت… در حال فرار ماموران چند تیر به طرف او شلیک کردند که به وى اصابت نکرد و بالاخره در ۲۰۰ قدمى زندان دستگیر شد… تمام لباس و قسمتى از بدن و موهاى سر و ابروى وى به کلى سوخته بود. ساعت ۱۰ صبح امروز به بیمارستان ارتش منتقل شد… خبرنگاران شنیدند که موقع انتقال مى‌گوید: آخ از زندگى سیرم. کریم‌پور در بیمارستان شماره یک ارتش در اتاق مجاور دکتر فاطمى بسترى شد. پزشکان مى‌گویند حال عمومى کریم پور رضایت بخش نیست.»<ref>روزنامه کیهان ۲۴ اسفند ۱۳۳۲- شماره‌ی ۳۲۳۵</ref></blockquote>روز ۲۴ اسفند ۱۳۳۲ دیگر امیدی به زنده ماندن کریم‌پور شیرازی نبود. وی در بیمارستان تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد:<blockquote>والاحضرت اشرف مرا کشت! </blockquote>اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان می‌گوید.<ref>[https://melliun.org/iran/80940 چگونگی کشته شدن روزنامه نگار طرفدار نهضت ملی، امیرمختار کریم پور شیرازی]</ref>


'''مرگ کریم‌پور از زبان شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ)'''
'''مرگ کریم‌پور از زبان شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ)'''
خط ۱۶۱: خط ۱۵۹:


== صحبت محمدرضا شفیعی کدکنی درمورد کریم‌پور ==
== صحبت محمدرضا شفیعی کدکنی درمورد کریم‌پور ==
شفیعی کدکنی در مورد کریم‌پور شیرازی می‌نویسد: <blockquote>«در میهن ما، انسان های بزرگی زیسته‌اند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمی ها سوخته اند. یکی از آنها امیر مختار کریم‌پور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز روزنامه ی شورش بود که جان خود را در ۳۲ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد.»</blockquote>شفیعی‌کدکنی شعری هم در سوگ کریم‌پور شیرازی سرود:
شفیعی کدکنی در مورد کریم‌پور شیرازی می‌نویسد: <blockquote>«در میهن ما، انسان های بزرگی زیسته‌اند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمی‌ها سوخته‌اند. یکی از آنها امیر مختار کریم‌پور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز روزنامه‌ی شورش بود که جان خود را در ۳۲ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد.» </blockquote>شفیعی‌کدکنی شعری هم در سوگ کریم‌پور شیرازی سرود<ref>وبسایت [https://news.gooya.com/culture/archives/058187.php گویا نیوز]</ref>:{{شعر}}
 
{{ب|'''چه پر خون نوشتند اين سرگذشت'''|'''دلی کو کزين غصه پر خون نگشت؟'''}}
چه پر خون نوشتند اين سرگذشت        دلی کو کزين غصه پر خون نگشت؟
{{ب|'''خردمند ديرينه خوش می گريست'''|'''اگر مرگ داد است بيداد چيست؟'''}}
 
{{پایان شعر}}
خردمند ديرينه خوش می گريست        اگر مرگ داد است بيداد چيست؟<ref>وبسایت [https://news.gooya.com/culture/archives/058187.php گویا نیوز] </ref>


== شعری از کریم‌پور شیرازی برای روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ==
== شعری از کریم‌پور شیرازی برای روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ==
امیر مختار کریم‌پور شیرازی پس از واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شعری در وصف آن روز و جان‌باختگان آن روز نوشت<blockquote>ای شهیدی که بخون خفته و گلگون کفنی             ای عزیزی که بخون غرقه ز عشق وطنی</blockquote><blockquote>ای جوانی که در آزادی ایران عزیز                         چهره گلگونی و خندانی و خونین کفنی</blockquote><blockquote>ای حبیبی که به آزادگی و جانبازی                       شهره شد نام بلند تو بهر انجمنی</blockquote><blockquote>ای وطن خواه شریفی که نبودت ز وطن                 بهره جز تیر جفائی و کهن پیرهنی</blockquote><blockquote>ای هزاران که بخون گشته پر و بال تو غرق             از سیه کاری و خونخواری پیر زغنی</blockquote><blockquote>ای جوانی که ز خون دل مردانه تو                       گشته سیراب و برومند درخت کهنی</blockquote><blockquote>ای پریچهره عزیزی که در ایام شباب                   خفته در خاک ز بیداد پلید اهرمنی</blockquote><blockquote>ای شهیدی که دم مرگ نوشتی بر خاک             «پیشوا زنده و جاوید» ز خون بدنی</blockquote><blockquote>جامه غرقه بخون تو چو شد پرچم دوست           خصم دانست که تو کاوه لشگر شکنی</blockquote><blockquote>سر و جان در پی جانان بگرفتی بر کف               تا نگویند که عاشق نئی و لاف زنی</blockquote><blockquote>جان شیرین بنهادی بسر عشق وطن                 تا که پرویز بداند تو همان کوه کنی</blockquote><blockquote>سر قدم کردی و سینه سپر تیر بلا                   تا صف خصم بداند که تو روئینه تنی</blockquote><blockquote>سینه چاک ترا دید چو مادر خندید                     پدری گفت بنازم که تو فرزند منی</blockquote><blockquote>نازم آن لحظه که خونین دهنت خندان بود           تانگویند که گریانی و خونین دهنی</blockquote><blockquote>نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند               که جز ایران بدم مرگ نگفتی سخنی</blockquote><blockquote>ای بخون خفته شهیدان بشما باد سلام             ای کفن پوش عزیزان بشما باد سلام <ref>وبسایت [https://news.gooya.com/culture/archives/058187.php گویا نیوز]</ref></blockquote>
امیر مختار کریم‌پور شیرازی پس از واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شعری در وصف آن روز و جان‌باختگان آن روز نوشت<ref>وبسایت [https://news.gooya.com/culture/archives/058187.php گویا نیوز]</ref>:
{{شعر}}
{{ب|'''ای شهیدی که بخون خفته و گلگون کفنی'''|'''ای عزیزی که بخون غرقه ز عشق وطنی'''}}
{{ب|'''ای جوانی که در آزادی ایران عزیز'''|''' چهره گلگونی و خندانی و خونین کفنی'''}}
{{ب|'''ای حبیبی که به آزادگی و جانبازی '''|''' شهره شد نام بلند تو بهر انجمنی'''}}
{{ب|'''ای وطن خواه شریفی که نبودت ز وطن''' |''' بهره جز تیر جفائی و کهن پیرهنی'''}}
{{ب|'''ای هزاران که بخون گشته پر و بال تو غرق''' |''' از سیه کاری و خونخواری پیر زغنی'''}}
{{ب|'''ای جوانی که ز خون دل مردانه تو''' | '''گشته سیراب و برومند درخت کهنی'''}}
{{ب|'''ای پریچهره عزیزی که در ایام شباب '''| '''خفته در خاک ز بیداد پلید اهرمنی'''}}
{{ب|'''ای شهیدی که دم مرگ نوشتی بر خاک''' |''' «پیشوا زنده و جاوید» ز خون بدنی'''}}
{{ب|'''جامه غرقه بخون تو چو شد پرچم دوست '''| '''خصم دانست که تو کاوه لشگر شکنی'''}}
{{ب|'''سر و جان در پی جانان بگرفتی بر کف''' | '''تا نگویند که عاشق نئی و لاف زنی'''}}
{{ب|'''جان شیرین بنهادی بسر عشق وطن''' |''' تا که پرویز بداند تو همان کوه کنی'''}}
{{ب|'''سر قدم کردی و سینه سپر تیر بلا''' | '''تا صف خصم بداند که تو روئینه تنی'''}}
{{ب|'''سینه چاک ترا دید چو مادر خندید''' | '''پدری گفت بنازم که تو فرزند منی'''}}
{{ب|'''نازم آن لحظه که خونین دهنت خندان بود''' | '''تانگویند که گریانی و خونین دهنی'''}}
{{ب|'''نازم آن غیرت و آن همت و آن عزم بلند''' | '''که جز ایران بدم مرگ نگفتی سخنی'''}}
{{ب|'''ای بخون خفته شهیدان بشما باد سلام''' |''' ای کفن پوش عزیزان بشما باد سلام'''}}
{{پایان شعر}}


==پانویس==
==منابع==
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
:[[رده:اهالی فسا]]                           [[رده:روزنامه‌نگاران سیاسی اهل ایران]]                           [[رده:زندانیان سیاسی اهل ایران]]                           [[رده:شاعران معاصر اهل ایران]]                           [[رده:فعالان سیاسی کشته‌شده اهل ایران]]                           [[رده:زادگان ۱۲۹۹]]                           [[رده:روزنامه‌نگاران مقتول اهل ایران]]
:[[رده:اهالی فسا]]                                 [[رده:روزنامه‌نگاران سیاسی اهل ایران]]                                 [[رده:زندانیان سیاسی اهل ایران]]                                 [[رده:شاعران معاصر اهل ایران]]                                 [[رده:فعالان سیاسی کشته‌شده اهل ایران]]                                 [[رده:زادگان ۱۲۹۹]]                                 [[رده:روزنامه‌نگاران مقتول اهل ایران]]
<references />
<references />
۸٬۶۹۲

ویرایش