حافظ: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۳٬۸۶۴ بایت حذف‌شده ،  ۲۴ آوریل
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۵۱: خط ۵۱:
| پانویس            =
| پانویس            =
}}
}}
'''حافظ شیرازی''' با نام اصلی خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد، (متولد  ۷۲۷ قمری – وفات۷۹۲ قمری) نام پدرش بها الدین محمد اهل اصفهان بود که برای گریز از حمله مغول به شیراز مهاجرت نمود.   
'''حافظ شیرازی،''' با نام اصلی خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد، (متولد  ۷۲۷ قمری – وفات۷۹۲ قمری) نام پدرش بهاء‌الدین محمد اهل اصفهان بود که برای گریز از حمله مغول به شیراز مهاجرت نمود.   


حافظ در خانواده ای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شده است. پدرش بهاء الدین و بازرگان بود که در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است، و مادرش نیز اهل کازرون بوده است، مسکن حافظ، در محله «شیادان» شیراز بود که این محله با محله‌ی «مورستان» درزمان کریم خان زند، یکی شد و مجاور «درب شاهزاده» قراردارد.   
حافظ در خانواده‌ای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شد. پدرش بازرگان بود که در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرد، و مادرش نیز اهل کازرون بود، مسکن حافظ، در محله «شیادان» شیراز بود که این محله با محله‌ی «مورستان» درزمان کریم‌خان زند، یکی شد و مجاور «درب شاهزاده» قراردارد.   


حافظ پدرش را در کودکی از دست داد و زندگی سختی را با مادرش طی کرد. در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و ازهمین رو به حافظ ملقب گشته است.
حافظ پدرش را در کودکی از دست داد و زندگی سختی را با مادرش طی کرد. در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرد و ازهمین رو به حافظ ملقب گشت.


حافظ تا سن بیست سالگی به تحصیل علوم رایج پرداخت . او سرآمد سبک عراقی در شعر پارسی است. تخلص او حافظ و ملقب به لسان الغیب، شمس‌‏الدین، لسان العرفا، ناظم الاولیا، خواجه عرفان، خواجه شیراز، و ... بود.
حافظ تا سن بیست سالگی به تحصیل علوم رایج پرداخت . او سرآمد سبک عراقی در شعر پارسی است. تخلص او حافظ و ملقب به لسان‌الغیب، شمس‌‏الدین، لسان‌العرفا، ناظم‌الاولیا، خواجه عرفان، خواجه شیراز، و ... بود.


حافظ قریب چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان: «قوام الدین عبدالله» ، «مولانا بهاء الدین عبدالصمد بحرآبادی»، «میر سید شریف علامه گرگانی»، «مولانا شمس الدین عبدالله» و «قاضی عضدالدین عیجی»، حضور یافت و به همین سبب، دراغلب دانش های زمان خود تسلط پیدا کرد.
حافظ قریب چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان: «قوام‌الدین عبدالله» ، «مولانا بهاء‌الدین عبدالصمد بحرآبادی»، «میرسید شریف علامه گرگانی»، «مولانا شمس‌الدین عبدالله» و «قاضی عضدالدین عیجی»، حضور یافت و به همین سبب، دراغلب دانش‌های زمان خود تسلط پیدا کرد.


== ورود به دربار ==
== گاه‌شمار زندگی حافظ ==
دوران جوانی حافظ مصادف با افول سلسله محلی اتابکان فارس بود و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود.
دوران جوانی حافظ مصادف با افول سلسله محلی اتابکان فارس بود و این ایالات مهم در تصرف خاندان اینجو بود.


حافظ که در همان دوره به شهرت دست یافته بود مورد توجه امیران اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی والا نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق (متوفای ۷۵۸ ق) حاکم فارس دست یافت. علاوه بر شاه ابواسحاق دردربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز راه داشته است.  
حافظ که در همان دوره به شهرت دست یافته بود مورد توجه امیران اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی والا نزد شاه شیخ جمال‌الدین ابواسحاق (متوفای ۷۵۸ ق) حاکم فارس دست یافت. علاوه بر شاه ابواسحاق دردربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه‌شجاع، شاه‌منصور و شاه‌یحیی نیز راه داشت.  


شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیوانی (که احتمالا کار با اسناد بیوتات، فرمانها و مکاتبات دولتی دربار بود) تأمین می شده است.  
شاعری پیشه اصلی او نبود و امرار معاش او از طریق شغلی دیوانی (که احتمالا کار با اسناد بیوتات، فرمانها و مکاتبات دولتی دربار بود) تأمین می شد.  
 
ازدواج


=== ازدواج ===
ازدواج حافظ می بایستی در سال های ۷۴۴ و ۷۴۵ ق در زمان پادشاهی شیخ ابواسحاق و وزارت حاجی قوام صورت گرفته باشد.
ازدواج حافظ می بایستی در سال های ۷۴۴ و ۷۴۵ ق در زمان پادشاهی شیخ ابواسحاق و وزارت حاجی قوام صورت گرفته باشد.


زیرا او در یکی از غزلیات خود صریحاً به حاجی قوام اشاره می کند. در اوایل سلطنت شاه شیخ هنگامی که حافظ ۲۷ یا ۲۸ ساله است با همسر ۱۴ ساله اش ازدواج می کند.
زیرا او در یکی از غزلیات خود صریحاً به حاجی قوام اشاره می‌کند. در اوایل سلطنت شاه شیخ هنگامی که حافظ ۲۷ یا ۲۸ ساله است با همسر ۱۴ ساله‌اش ازدواج می‌کند.
 
درگذشت همسر و پسرش
 
او فقط یک بار ازدواج می کند و پس از درگذشت همسرش دیگر ازدواج نمی کند.
 
همسر حافظ می بایستی در همان سال های اول ازدواج پسری به دنیا آورده باشد که تنها فرزند حافظ است و او هم در عنفوان جوانی در راه سفر نیمه کاره به هند همراه پدر، وفات می یابد.
 
پشیمانی از سفر به هند
 
نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در این سفر فرزند خود را ازدست داده وحوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت منصرف شد.
 
== مرگ حافظ ==
مرگ حافظ در سال ۹۷۲ ه. ق (۱۳۹۱ میلادی) در سن ۷۶ سالگی روی داده است، وی در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
 
جنجال دفن حافظ
 
نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفر وی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند. اما تا ۶۵ سال مقبره ای بر مزارش ساخته نشد. سرانجام شمس الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در سالیان بعد به شکل کنونی (حافظیه) درآمد.
 
در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این شعر شاهد آمد:
 
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
 
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
 
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
 
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
 
چمن حکایت اردیبهشت می گوید
 
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
 
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
 
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
 
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد


چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
او فقط یک بار ازدواج کرد و پس از درگذشت همسرش دیگر ازدواج نکرد.
 
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
 
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
 
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ


که گر چه غرق گناه است می رود به بهشت
همسر حافظ می بایستی در همان سال های اول ازدواج پسری به دنیا آورده باشد که تنها فرزند حافظ است و او هم در عنفوان جوانی در راه سفر نیمه‌کاره به هند همراه پدر، وفات می‌یابد.


== روز حافظ ==
نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت‌های خود دعوت کردند حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در این سفر فرزند خود را ازدست داده وحوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت منصرف شد.
بیستم مهرماه برابر با یازدهم اکتبر هر سال روز بزرگداشت حافظ می باشد


== زبان شعر حافظ ==
== زبان شعر حافظ ==
خط ۱۳۴: خط ۸۹:
== تعداد غزلهای حافظ ==
== تعداد غزلهای حافظ ==
حافظ در حدود ۶۰۰ غزل دارد. در دیوان چاپ قزوینی ۴۸۸ غزل آمده است و غزل های دیگر به حافظ منسوب است.  
حافظ در حدود ۶۰۰ غزل دارد. در دیوان چاپ قزوینی ۴۸۸ غزل آمده است و غزل های دیگر به حافظ منسوب است.  
== حافظ به روایت احمد شاملو ==
[[پرونده:احمد شاملو.JPG|جایگزین=احمد شاملو|بندانگشتی|احمد شاملو]]
یک یا دو بیت را نمیتوان مقیاسی گرفت برای تعیین حدود ذهنیت نابغه‌ای چون حافظ که این طور فکر میکرده یا چنین عقیدهای داشته است. آنچه در شناخت حافظ اهمیت دارد شناخت کائنات ذهنی اوست. تربیت فکریش, عبور از مراحل و در آخر رسیدن به آن عرصه که جز عشق هیچ پناهگاهی ندارد. چگونه میشود اعتراض او را که میگوید «که حرف عشق در دفتر نباشد» ندیده گرفت یا این بیت را دقیق و بجا نفهمید که گفته است:
« سوداییان عالم پندار را بگو
سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی‌ست»
  و باید دید سوداییان عالم پندار چه کسانند و غرض از سود و زیان این پنداربافان چه بوده است. وقتی شاملو در محفلی باشد, اگر در باب شعر امروز هم سخنی به میان نیاید, راجع به حافظ حتماً حرف زده خواهد شد. انس دایمی او و پژوهش دیرندة او در باب افکار حافظ, همواره موجب میشود که با ذکر نکتهای به بیتی, در دنیای حافظ برویم و سلسله را او می جنباند و به نهایت می رساند...<ref>حافظ به روایت شاملو</ref>


== مبارزه حافظ ==
== مبارزه حافظ ==
خط ۱۸۵: خط ۱۳۰:
== جادوی غزل حافظ ==
== جادوی غزل حافظ ==
...غزل عارفانه و عاشقانه، در خاقانی تأیید و تثبیت شد و در حافظ به انتها رسید، یعنی او مطالب عارفانه و عاشقانه را به عالی ترین وجهی در هم آمیخت و در معنی و لفظ کرد. این امر در آثار خواجو و عماد کرمانی و سلمان نیز دیده می شود اما اوج آن در حافظ است. از این رو می توان گفت که حافظ دقیقاً وارث مولوی و سعدی، یعنی نمایندگان تمام عیار غزل عارفانه و عاشفانه است.  
...غزل عارفانه و عاشقانه، در خاقانی تأیید و تثبیت شد و در حافظ به انتها رسید، یعنی او مطالب عارفانه و عاشقانه را به عالی ترین وجهی در هم آمیخت و در معنی و لفظ کرد. این امر در آثار خواجو و عماد کرمانی و سلمان نیز دیده می شود اما اوج آن در حافظ است. از این رو می توان گفت که حافظ دقیقاً وارث مولوی و سعدی، یعنی نمایندگان تمام عیار غزل عارفانه و عاشفانه است.  
[[پرونده:از صدای عشق.JPG|جایگزین=از صدای عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند|بندانگشتی|از صدای عشق ندیدم خوشتر    یادگاری که در این گنبد دوار بماند]]
 
غزل او آشنا ترین غزل برای خواص و عوام است و این موقعیتی است خاص که برای کمتر شاعری حتی در یک معیار جهانی پیش آمده است. حافظ هم از نظر زبان و هم از نظر معنی به اوجی دست یافته بود که حتی نزدیک شدن بدان محال بود...از طرفی این شعر آن چنان بر ادبیات فارسی مسلط شده بود که کسی گمان نمی برد که جز به شیوه‌ی حافظ نیز می توان غزل گفت. از این رو شعر فارسی بعد از حافظ محکوم به زوال و سقوط گردید، تا آن که برای نجات از این مهلکه، ادبیات مجبور به تغییر سبک گردید و سبک هندی (اصفهانی) به وجود آمد؛ زیرا چنان که گذشت محال بود که کسی در همان شیوه‌ی عراقی بتواند شعری بگوید که نسبت به شعر حافظ جلوه یی داشته باشد.
غزل او آشنا ترین غزل برای خواص و عوام است و این موقعیتی است خاص که برای کمتر شاعری حتی در یک معیار جهانی پیش آمده است. حافظ هم از نظر زبان و هم از نظر معنی به اوجی دست یافته بود که حتی نزدیک شدن بدان محال بود...از طرفی این شعر آن چنان بر ادبیات فارسی مسلط شده بود که کسی گمان نمی برد که جز به شیوه‌ی حافظ نیز می توان غزل گفت. از این رو شعر فارسی بعد از حافظ محکوم به زوال و سقوط گردید، تا آن که برای نجات از این مهلکه، ادبیات مجبور به تغییر سبک گردید و سبک هندی (اصفهانی) به وجود آمد؛ زیرا چنان که گذشت محال بود که کسی در همان شیوه‌ی عراقی بتواند شعری بگوید که نسبت به شعر حافظ جلوه یی داشته باشد.


خط ۲۰۵: خط ۱۵۰:


== سبک شعر حافظ ==
== سبک شعر حافظ ==
غزلیات حافظ سرشار از زیبایی هایی است که از رمزها ، کنایه ها، [[ابهام]] ها و ایهام های مختلفی حاصل شده و به زبان امروزی سبک شعر حافظ  عراقی است. و بهمین دلیل خواننده شعر حافظ  با گستره وسیعی از معانی متنوع، متفاوت و حتی متصاد و متناقضی ار هر بیت شعر حافظ مواجه است و بنا به عقاید و سلیقه هرکس قابل تعبیر و تفسیر است و همه را جذب خودش می‌گرداند.
غزلیات حافظ سرشار از زیبایی هایی است که از رمزها ، کنایه ها، [[ابهام]] ها و ایهام های مختلفی حاصل شده و به زبان امروزی سبک شعر حافظ  عراقی است. و بهمین دلیل خواننده شعر حافظ  با گستره وسیعی از معانی متنوع، متفاوت و حتی متصاد و متناقضی ار هر بیت شعر حافظ مواجه است و بنا به عقاید و سلیقه هرکس قابل تعبیر و تفسیر است و همه را جذب خودش می‌گرداند.<ref>سمد PDF - [http://passthrough.fw-notify.net/download/753900/http://www.ensani.ir/storage/Files/20171002141829-10124-66.pdf نامه های تاریخی در غزلیات حافظ]</ref>
{{شعر}}
{{شعر}}
  {{ب|'''صبحدم از عرش می آمد خروشی، عشق گفت''' |''' قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند'''}}
  {{ب|'''صبحدم از عرش می آمد خروشی، عشق گفت''' |''' قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند'''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
<ref>سمد PDF - [http://passthrough.fw-notify.net/download/753900/http://www.ensani.ir/storage/Files/20171002141829-10124-66.pdf نامه های تاریخی در غزلیات حافظ]</ref>. همین سیالیت و پویایی در گستردکیِ معانی غزلیات حافظ باعث تازگی و طراوت همیشگی و ماورای زمان آنها شده است.   
همین سیالیت و پویایی در گستردکیِ معانی غزلیات حافظ باعث تازگی و طراوت همیشگی و ماورای زمان آنها شده است.   


از اشعار حافظ نمیتوان دریافت که ضمیر و شخصیت وی بطور قطع چه بوده است،بعضی حافظ را عارفی وارسته می‌نامد که تمامی اشاراتش تأویل عارفانه دارد و دیگری، او را انسانی می‌پندارد که هرلحظه در حال و هوایی متفاوت سیر می‌کند. برخی نیز او را شاعری هنرمند و زیرک دانسته‌اند که تنها به خلق اثری ادبی پرداخته است؛ بی‌آن که باورهای خود را در آن دخیل کرده باشد.تفسیر شراب و شاهد و ساقی در شعر حافظ در طیفی بسیار متفاوت در بین ادبا و محققین بیان شده برخی آنرا تماماً مجازی و استعاری دانسته<ref>پترس ویکی - [https://www.parsi.wiki/fa/wiki/print/e5e2a4a37dd741f291ac751b16021721 حافظ شیرازی]</ref> و در سر دیگرطیف آنها را نه مجازی بلکه تماماً حقیقی گرفته اند ودراین میان ادیبانی شناخت و تفسیر اشعار حافظ را با چند بیت شعر امکان پذیر نمی‌دانستند احمد شاملو در کتابش در باره حافظ میگوید: «. . . یک یا دو بیت را نمی توان مقیاس گرفت برای تعیین حدود ذهنیت نابغه ای چون حافظ که اینطور فکر می کرده یا چنین عقیده ای داشته است.<ref>.comiKetab - [http://store.iketab.com/index.php?route=product/product&product_id=10464 حافظ شیراز ؛ به روایت احمد شاملو]</ref> و در مقدمه کتاب «حافظ شیراز»(به روایت شاملو) مینویسد: "به راستی کی است این قلندر یک لا قبای کفرگوی که در تاریک ترین ادوار سلطه ریاکاران زهدفروش، در ناهاربازار زاهد نمایان و در عصری که حتا جلادان آدمی خوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آن چنانی ی خود را بر حد زدن و خم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده اند یک تنه وعده ی رست آخیز را انکار می کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می خواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذرد ...این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی. . . این دفتر بی معنی غرق می ناب اولی. . . " باز در قبال این تعبیر و تفسیر در سر دیگر طیف شاهد بودیم :انتشار مجموعه غزلیات حافظ به تصحیح احمد شاملو، موجب حرف و حدیث فراوان در میان استادان ادبیات فارسی و حافظ شناسان شد و هر یک از آنان به طریقی نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ که از آن میان پاسخ شهید مرتضی مطهری پیش از همه قابل تعمق و توجه بود. استاد مطهری با صراحت به ناتوانی شاملو در شناخت حافظ اشاره کرد و طی مقاله‌ای نوشت: «ماتریالیست‌های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده‌اند. این تشیثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می‌رساند. یکی از تشبثات «تحریف شخصیت‌ها» است<ref>خبرگزاری فارس- [https://www.farsnews.com/news/8507180571/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8-%D8%B4%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%8A-%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81-%D9%8A%D8%A7-%D9%85%D9%84%D8%AD%D8%AF مقایسه نظرات شهید مطهری، خرمشاهی و شاملو درباره حافظ (حافظ شیرازی؛ عارف یا ملحد)]</ref>. به همین سبب، برای بیشتر ابیات دیوان حافظ، چندین تفسیر و تأویل متناقض و حتی مغایر با یکدیگر ارائه شده و هنوز راه برای تحلیل یا تأویلی دیگر بازمانده است. یکی از دلایل تأویل پذیری شعر حافظ، وجود شخصیت‌های متعددی همچون رند، پیرمغان، ساقی، شیخ، صوفی، محتسب و... در دیوان اوست. . .<ref>پژوهش های ادبی عرفان(دانشگاه اصفهان) - [http://jpll.ui.ac.ir/article_16425.html لایه‌های پنهان ضمیر حافظ]</ref>
از اشعار حافظ نمی‌توان دریافت که ضمیر و شخصیت وی بطور قطع چه بوده است،بعضی حافظ را عارفی وارسته می‌نامد که تمامی اشاراتش تأویل عارفانه دارد و دیگری، او را انسانی می‌پندارد که هرلحظه در حال و هوایی متفاوت سیر می‌کند. برخی نیز او را شاعری هنرمند و زیرک دانسته‌اند که تنها به خلق اثری ادبی پرداخته است؛ بی‌آن که باورهای خود را در آن دخیل کرده باشد.تفسیر شراب و شاهد و ساقی در شعر حافظ در طیفی بسیار متفاوت در بین ادبا و محققین بیان شده برخی آنرا تماماً مجازی و استعاری دانسته<ref>پترس ویکی - [https://www.parsi.wiki/fa/wiki/print/e5e2a4a37dd741f291ac751b16021721 حافظ شیرازی]</ref> و در سر دیگرطیف آنها را نه مجازی بلکه تماماً حقیقی گرفته اند و دراین میان ادیبانی شناخت و تفسیر اشعار حافظ را با چند بیت شعر امکان پذیر نمی‌دانستند.
 
از جمله احمد شاملو در کتابش در باره حافظ میگوید: «. . . یک یا دو بیت را نمی توان مقیاس گرفت برای تعیین حدود ذهنیت نابغه‌ای چون حافظ که اینطور فکر می کرده یا چنین عقیده‌ای داشته است.<ref>.comiKetab - [http://store.iketab.com/index.php?route=product/product&product_id=10464 حافظ شیراز ؛ به روایت احمد شاملو]</ref> او در مقدمه کتاب «حافظ شیراز»(به روایت شاملو) می‌نویسد: "به راستی کی است این قلندر یک لا قبای کفرگوی که در تاریک ترین ادوار سلطه ریاکاران زهدفروش، در ناهاربازار زاهد نمایان و در عصری که حتا جلادان آدمی خوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آن چنانی خود را بر حد زدن و خم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده‌‌اند، یک تنه وعده‌ی رستاخیز را انکار می‌کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می‌خواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذرد:
 
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
 
این دفتر بی معنی غرق می ناب اولی.  
 
به همین سبب، برای بیشتر ابیات دیوان حافظ، چندین تفسیر و تأویل متناقض و حتی مغایر با یکدیگر ارائه شده و هنوز راه برای تحلیل یا تأویلی دیگر بازمانده است. یکی از دلایل تأویل پذیری شعر حافظ، وجود شخصیت‌های متعددی همچون رند، پیرمغان، ساقی، شیخ، صوفی، محتسب و... در دیوان اوست. . .<ref>پژوهش های ادبی عرفان(دانشگاه اصفهان) - [http://jpll.ui.ac.ir/article_16425.html لایه‌های پنهان ضمیر حافظ]</ref>


== حافظ از دید شرق شناسان ==
== حافظ از دید شرق شناسان ==
خط ۲۴۵: خط ۱۹۸:


== نسخه‌های خطی دیوان حافظ ==
== نسخه‌های خطی دیوان حافظ ==
[[پرونده:صفحه آخر نسخه خطی حافظ۸۰۳قمری.jpg|جایگزین=قدیم ترین نسخه های کهنه ای که شادروان پرویز ناتل خانلری در تصحیح دیوان حافظ ازآن ّخ ۸۱۱ هجری است. این نسخه ناقص است و تنها بخشی از اشعار حافظ بهره جسته و(۳۶ غزل) را شامل می شود.|بندانگشتی|صفحه آخر نسخه خطی حافظ۸۰۳قمری]]
نزدیک۱۰۰۰ نسخه خطی دیوان حافظ دز ۱۵۰ کشور جهان یافت میشود، تعداد اشعار و ابیات غزلیات در این نسخه ها با یکدیگر متفاوت اند، یکی از دلایل تفاوت‌ها و اختلاف در متن غزلیات در نسخه‌های خطی قدیمی این میتواند باشد که مریدان حافظ غزلیاتش را از بر می‌کردند و در فرصت مناسب و اَمن مجدداً به رشته تحریر در می‌آوردند و در سراسر دنیا انتشار می‌یافت و شاید بدلیل فراموش کردن یک یا چند واژه و بیت مشابه آنرا نقل میکردند، علت دیگر تصحیحات غزلیات و اشعار توسط حود حافظ در سنوات بعدی بوده که روال همه شعراست،همچنین در اصیل بودن بعضی از غزلیات بین محققین اختلاف نظر وجود دارد و آن غزل ها را منتصب به حافظ میدانند، تحقیق و تدقیق بر سر کمیت و کیفیت غزلیات حافظ موضوع یکی از کار های آکادمیک در دانشگاه های ادبیات ایران و جهان می باشد.  
نزدیک۱۰۰۰ نسخه خطی دیوان حافظ دز ۱۵۰ کشور جهان یافت میشود، تعداد اشعار و ابیات غزلیات در این نسخه ها با یکدیگر متفاوت اند، یکی از دلایل تفاوت‌ها و اختلاف در متن غزلیات در نسخه‌های خطی قدیمی این میتواند باشد که مریدان حافظ غزلیاتش را از بر می‌کردند و در فرصت مناسب و اَمن مجدداً به رشته تحریر در می‌آوردند و در سراسر دنیا انتشار می‌یافت و شاید بدلیل فراموش کردن یک یا چند واژه و بیت مشابه آنرا نقل میکردند، علت دیگر تصحیحات غزلیات و اشعار توسط حود حافظ در سنوات بعدی بوده که روال همه شعراست،همچنین در اصیل بودن بعضی از غزلیات بین محققین اختلاف نظر وجود دارد و آن غزل ها را منتصب به حافظ میدانند، تحقیق و تدقیق بر سر کمیت و کیفیت غزلیات حافظ موضوع یکی از کار های آکادمیک در دانشگاه های ادبیات ایران و جهان می باشد.  


خط ۳۲۲: خط ۲۷۴:
|}
|}


قدیم ترین نسخه های کهنه ای که شادروان پرویز ناتل خانلری در تصحیح دیوان حافظ ازآن بهره جسته مورخ ۸۱۱ هجری است. این نسخه ناقص است و تنها بخشی از اشعار حافظ بهره جسته و(۳۶ غزل) را شامل می شود.تمت الکتاب نسخه است. تاریخ کتابت (۸۰۳) و نام کاتب در پایان اشعار چنین آمده است:« بحمدال الملک الوهاب و خدم بامر المخدوم العظم الـکرم اعلی ال تعالی فی الخافقین شد ّ ه و مد ال ظلله مجدالدوله و الدین و العبد الضعیف برهان بن غیاث الکرمانی فی شهور سنه ثلث و ثمانمائه»<ref>سند PDF - [http://persianacademy.ir/UserFiles/File/NF/09/NF-09-02.pdf کهن ترین نسخه دیوان حافظ مورخ۸۰۳هجری سید علی آل داود]</ref>  
قدیمی‌ترین نسخه های کهنه ای که شادروان پرویز ناتل خانلری در تصحیح دیوان حافظ ازآن بهره جسته مورخ ۸۱۱ هجری است. این نسخه ناقص است و تنها بخشی از اشعار حافظ بهره جسته و(۳۶ غزل) را شامل می شود.تمت الکتاب نسخه است. تاریخ کتابت (۸۰۳) و نام کاتب در پایان اشعار چنین آمده است:« بحمدال الملک الوهاب و خدم بامر المخدوم العظم الـکرم اعلی ال تعالی فی الخافقین شد ّ ه و مد ال ظلله مجدالدوله و الدین و العبد الضعیف برهان بن غیاث الکرمانی فی شهور سنه ثلث و ثمانمائه»<ref>سند PDF - [http://persianacademy.ir/UserFiles/File/NF/09/NF-09-02.pdf کهن ترین نسخه دیوان حافظ مورخ۸۰۳هجری سید علی آل داود]</ref>  
[[پرونده:نسخه خطی کهن ۸۰۱ هجری کتابخانه نورعثمانیه استانبول.jpg|جایگزین= میراث مکتوب - این دستنویس کهن ترین نسخه شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره ۵۱۴۹ در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.|بندانگشتی| میراث مکتوب - این دستنویس کهن ترین نسخه شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره ۵۱۴۹ در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.]]
[[پرونده:نسخه خطی کهن ۸۰۱ هجری کتابخانه نورعثمانیه استانبول.jpg|جایگزین= میراث مکتوب - این دستنویس کهن ترین نسخه شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره ۵۱۴۹ در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.|بندانگشتی| میراث مکتوب - این دستنویس کهن ترین نسخه شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره ۵۱۴۹ در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.]]
کهن ترین نسخه دستنویس شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره ۵۱۴۹ در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.<ref>مرکزپژوهشی میراث مکتوب - [http://www.mirasmaktoob.ir/fa/news/3813 نگاهی به دیوان حافظ (کهن ترین نسخه کامل شناخته شده) کتابت 801 ق]</ref>
کهن ترین نسخه دستنویس شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره ۵۱۴۹ در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.<ref>مرکزپژوهشی میراث مکتوب - [http://www.mirasmaktoob.ir/fa/news/3813 نگاهی به دیوان حافظ (کهن ترین نسخه کامل شناخته شده) کتابت 801 ق]</ref>
خط ۳۳۵: خط ۲۸۷:
اشعار دیوان خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی چنان سرشار از صنعت ایهام است که اغلب «ایهام در ادبیات فارسی» را با «ایهام در شعر حافظ» یکی می‌گیرند،
اشعار دیوان خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی چنان سرشار از صنعت ایهام است که اغلب «ایهام در ادبیات فارسی» را با «ایهام در شعر حافظ» یکی می‌گیرند،


=== انواع ایهام ===
=== نمونه هایی از ایهام در شعر حافظ ===
 
ایهام را بطور کلی به سه نوع: ایهام تناسب، ایهام تداعی و ایهام تضاد تقسیم میکنند و به طور جزیی‌تر
# ایهام تام
# ایهام تناسب
# ایهام تناسب تامیحی
# ایهام تضاد(طباق)
# ایهام تبادر
# ایهام مجرد(مجرده)
# ایهام ترجمه
# ایهام گونه یا شبه ایهام
# ایهام در ایهام
# ایهام پارادکس
# ایهام توکید
# ایهام عکس
# ایهام مبیّنه
# ایهام مجرد(مُجرّده)
# ایهام مرشح(مُرشّحه)
# ایهام مُوَشّح
# ایهام مهیا
# ایهام وصل
. . . وانواع دیگران.
 
=== '''نمونه هایی از ایهام در شعر حافظ<ref name=":4" />:''' ===
ایهام تضاد
ایهام تضاد


خط ۳۶۵: خط ۲۹۴:
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند


واژه پیمانه هم به معنای پیاله می قابل تفسیر است یعنی از روز ازل و آفرینش آدم، سرشت او را از می و مستی زده بودند و هم به معنای قالب زدن گِل آدم با زهد وتقوا توسط ملایکه که دو طرز تفکر متضاد را راضی میکند!
واژه پیمانه هم به معنای پیاله می قابل تفسیر است یعنی از روز ازل و آفرینش آدم، سرشت او را از می و مستی زده بودند و هم به معنای قالب زدن گِل آدم با زهد وتقوا توسط ملایکه که دو طرز تفکر متضاد را راضی میکند!'''<ref name=":4" />'''


......................
......................
خط ۴۰۷: خط ۳۳۶:
*در گردشگاه ها نیز تفأل به حافظ بدین شکل رسم بود که یک قفس که در آن قناری یا قناری هایی قرار داشت و در کنار قفس تعدادی از غزلیات حافظ همراه با تعبیر و تفسیر آن تعبیه شده بود، فال گیر برای درخواست کننده در مقابل اجرتش به قناری اشاره میکرد و قناری از سبد فال ها  ویا از فال های در دست فالگیر یکی را بر می‌داشت و تحویل خریدار می‌داد . . .   
*در گردشگاه ها نیز تفأل به حافظ بدین شکل رسم بود که یک قفس که در آن قناری یا قناری هایی قرار داشت و در کنار قفس تعدادی از غزلیات حافظ همراه با تعبیر و تفسیر آن تعبیه شده بود، فال گیر برای درخواست کننده در مقابل اجرتش به قناری اشاره میکرد و قناری از سبد فال ها  ویا از فال های در دست فالگیر یکی را بر می‌داشت و تحویل خریدار می‌داد . . .   
== فهرست غزلیات حافظ ==
== فهرست غزلیات حافظ ==
کُهن ترین نسخه یی که تاکنون از دیوانِ حافظ به دست آمده است، متعلق به ۸۰۳ قمری است پس ازآن صدها نسخه خطی دیگر در موزه ها و کتابخانه های معتبر دنیا یافت می‌شود،فهرست غزلیات دیوان حافظ بر اساس تحقیقات و مداقه اساتید ادبیات فارسی در ایران و جهان شامل یک حد اقل و یک حد اکثر می‌شود در اینجا بر اساس دیوان [[دکتر قاسم غنی]] و [[محمد قزوینی]] فهرست آمده و به ترتیب [[ردیف]] و [[قافیه]] (کلمه یا کلمات آخر [[مطلع غزل]])می‌باشد برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیهٔ آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید<ref>pdf حافظ-غنی-قزوینی- [https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/b/bd/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D9%82%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%BA%D9%86%DB%8C.pdf دیوان شمس الدین محمد حافظ شیرازی، به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی] </ref>:
کُهن ترین نسخه یی که تاکنون از دیوانِ حافظ به دست آمده است، متعلق به ۸۰۳ قمری است پس ازآن صدها نسخه خطی دیگر در موزه ها و کتابخانه های معتبر دنیا یافت می‌شود،فهرست غزلیات دیوان حافظ بر اساس تحقیقات و مداقه اساتید ادبیات فارسی در ایران و جهان شامل یک حد اقل و یک حد اکثر می‌شود در اینجا به ترتیب [[ردیف]] و [[قافیه]] (کلمه یا کلمات آخر [[مطلع غزل]])می‌باشد برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیهٔ آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید<ref>pdf [https://ganjoor.net/hafez/ghazal/ فهرست غزلیات حافظ گنجور] </ref>:
 
غزل شماره ۱: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
 
غزل شماره ۲: صلاح کار کجا و من خراب کجا
 
غزل شماره ۳: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
 
غزل شماره ۴: صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
 
غزل شماره ۵: دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
 
غزل شماره ۶: به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
 
و...


{|
|
# الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
# صلاح کار کجا و من خراب کجا
# اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
# صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
# دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
# به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
# صوفی بیا که آینه صافیست جام را
# ساقیا برخیز و درده جام را
# رونق عهد شباب است دگر بستان را
# دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
# ساقی به نور باده برافروز جام ما
# ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
# می‌دمد صبح و کله بست سحاب
# گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
# ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
# خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
# سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
# ساقیا آمدن عید مبارک بادت
# ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
# روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
# دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
# چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
# خیال روی تو در هر طریق همره ماست
# مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
# شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
# زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
# در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
# به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
# ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
# زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
# آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
# خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
# خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
# رواق منظر چشم من آشیانه توست
# برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
# تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
# بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
# بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
# باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
# المنه لله که در میکده باز است
# اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
# حال دل با تو گفتنم هوس است
# صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
# کنون که بر کف گل جام باده صاف است
# در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
# گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
# به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
# صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
# روضه خلد برین خلوت درویشان است
# به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
# لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
# روزگاریست که سودای بتان دین من است
# منم که گوشه میخانه خانقاه من است
# ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
# خم زلف تو دام کفر و دین است
# دل سراپرده محبت اوست
# آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
# سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
# دارم امید عاطفتی از جانب دوست
# آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
# صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
# مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
# روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
# اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست
# خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
# بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
# یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
# ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
# کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
# مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
# زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
# راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
# روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
# حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
# خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
# جز آستان توام در جهان پناهی نیست
# بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
# دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
# کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
# عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
# صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
# آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
# گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
# ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
# شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
# ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
# حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
# شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
# یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
# ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
# ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
# میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
# چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
# زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
# مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
# درد ما را نیست درمان الغیاث
# تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
# اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
# دل من در هوای روی فرخ
# دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
# شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
# دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
# روز وصل دوستداران یاد باد
# جمالت آفتاب هر نظر باد
# صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
# تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
# حسن تو همیشه در فزون باد
# خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
# دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
# پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
# عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
# آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
# بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
# همای اوج سعادت به دام ما افتد
# درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
# کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
# دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
# آن کس که به دست جام دارد
# دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
# بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
# هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
# هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
# مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
# آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
# شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
# جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
# روشنی طلعت تو ماه ندارد
# نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
# اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
# سحر بلبل حکایت با صبا کرد
# بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
# به آب روشن می عارفی طهارت کرد
# صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
# بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
# چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
# دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
# دل از من برد و روی از من نهان کرد
# یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
# رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
# دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
# دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
# دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
# سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
# به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
# چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
# صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد
# نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
# یارم چو قدح به دست گیرد
# دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
# ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
# دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
# در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
# سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
# راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
# اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
# به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
# هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
# من و انکار شراب این چه حکایت باشد
# نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
# خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
# کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
# خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
# گل بی رخ یار خوش نباشد
# نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
# مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
# روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
# ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
# گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
# یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
# زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
# دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
# عشق تو نهال حیرت آمد
# در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
# مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
# صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
# سحرم دولت بیدار به بالین آمد
# نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
# هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
# رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
# ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
# بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
# حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
# دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
# دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
# نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
# گر می فروش حاجت رندان روا کند
# دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
# مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
# طایر دولت اگر باز گذاری بکند
# کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
# آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
# سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
# در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
# سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
# غلام نرگس مست تو تاجدارانند
# آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
# شاهدان گر دلبری زین سان کنند
# گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
# واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
# دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
# شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
# بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
# سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود
# یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
# تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
# پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
# یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
# خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
# قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
# دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
# دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
# یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
# گوهر مخزن اسرار همان است که بود
# دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
# به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
# آن یار کز او خانه ما جای پری بود
# مسلمانان مرا وقتی دلی بود
# در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
# کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
# از دیده خون دل همه بر روی ما رود
# چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
# از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
# هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
# خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
# ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
# ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
# گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
# گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
# بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد
# اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
# گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
# بر سر آنم که گر ز دست برآید
# دست از طلب ندارم تا کام من برآید
# چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
# زهی خجسته زمانی که یار بازآید
# اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
# نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
# جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
# رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
# ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
# معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
# بیا که رایت منصور پادشاه رسید
# بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
# معاشران گره از زلف یار باز کنید
# الا ای طوطی گویای اسرار
# عید است و آخر گل و یاران در انتظار
# صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
# ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
# ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
# روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
# شب وصل است و طی شد نامه هجر
# گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
# ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
# دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
# یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
# نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
# روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
# هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
# منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
# ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز
# درآ که در دل خسته توان درآید باز
# حال خونین دلان که گوید باز
# بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
# خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
# برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
# دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز
# ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
# گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
# دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
# درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
# دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
# بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
# اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
# به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش
# صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
# باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
# فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
# شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
# خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش
# چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
# یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
# ببرد از من قرار و طاقت و هوش
# سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
# هاتفی از گوشه میخانه دوش
# در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
# دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
# ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
# کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
# مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
# دلم رمیده شد و غافلم من درویش
# ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
# قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
# بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
# در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
# سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
# طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
# زبان خامه ندارد سر بیان فراق
# مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق
# اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
# هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
# ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
# خوش خبر باشی ای نسیم شمال
# شممت روح وداد و شمت برق وصال
# دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
# به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
# اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
# هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل
# ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
# عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
# مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
# عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام
# بشری اذ السلامه حلت بذی سلم
# بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
# دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
# به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
# زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
# فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
# مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
# سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
# دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
# هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
# خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
# ز دست کوته خود زیر بارم
# گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
# گر دست دهد خاک کف پای نگارم
# در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
# مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
# من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
# جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
# تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
# به تیغم گر کشد دستش نگیرم
# مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
# نماز شام غریبان چو گریه آغازم
# گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
# در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
# مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
# چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
# من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
# خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
# من که از آتش دل چون خم می در جوشم
# گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
# حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
# چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم
# عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم
# بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
# من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
# صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
# دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
# دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
# به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
# حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
# روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم
# من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم
# به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
# حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم
# گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
# در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
# غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
# خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
# گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
# آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
# دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
# دردم از یار است و درمان نیز هم
# ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم
# عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم
# ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم
# فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
# خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
# ما ز یاران چشم یاری داشتیم
# صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم
# ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
# بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
# خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
# بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
# صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
# دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
# ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
# ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
# سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم
# بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
# گر چه ما بندگان پادشهیم
# فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
# چندان که گفتم غم با طبیبان
# می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
# یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
# خدا را کم نشین با خرقه پوشان
# شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
# بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
# چو گل هر دم به بویت جامه در تن
# افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
# خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
# دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
# منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
# ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
# گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
# صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
# ز در درآ و شبستان ما منور کن
# ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
# کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
# بالابلند عشوه گر نقش باز من
# چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
# نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
# شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
# می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
# به جان پیر خرابات و حق صحبت او
# گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
# مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
# ای آفتاب آینه دار جمال تو
# ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
# ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
# تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
# مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
# خط عذار یار که بگرفت ماه از او
# گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو
# ای پیک راستان خبر یار ما بگو
# خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه
# عیشم مدام است از لعل دلخواه
# گر تیغ بارد در کوی آن ماه
# وصال او ز عمر جاودان به
# ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
# در سرای مغان رفته بود و آب زده
# دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
# از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای
# دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده
# از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
# چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
# سحرگاهان که مخمور شبانه
# ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای
# مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
# ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
# ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
# با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
# آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
# ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
# سبت سلمی بصدغیها فادی
# دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
# سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
# چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
# به جان او که گرم دسترس به جان بودی
# چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
# شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
# تو را که هر چه مراد است در جهان داری
# صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
# بیا با ما مورز این کینه داری
# ای که در کوی خرابات مقامی داری
# ای که مهجوری عشاق روا می‌داری
# روزگاریست که ما را نگران می‌داری
# خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
# طفیل هستی عشقند آدمی و پری
# ای که دایم به خویش مغروری
# ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
# عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
# نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
# هزار جهد بکردم که یار من باشی
# ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
# زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی
# سلیمی منذ حلت بالعراق
# کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
# یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
# سلام الله ما کر اللیالی
# بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
# رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
# این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
# ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
# به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
# لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
# زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
# که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
# انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
# سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
# ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
# احمد الله علی معدله السلطان
# وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
# هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی
# گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
# نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
# دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
# نوش کن جام شراب یک منی
# صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
# ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
# بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
# ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
# سحرگه ره روی در سرزمینی
# تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
# ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
# بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
# ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
# سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
# ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
# در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
# به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیمایی
# سلامی چو بوی خوش آشنایی
# ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
# ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
# می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی
|}
== غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی ==
== غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی ==
در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و  [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند:
در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و  [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند:
خط ۹۵۵: خط ۴۰۰:
|}
|}


== حافطیه (مزار لسان الغیب حافظ شیرازی) ==
== درگذشت حافظ ==
مرگ حافظ در سال ۹۷۲ ه. ق (۱۳۹۱ میلادی) در سن ۷۶ سالگی روی داد، وی در گلگشت مصلی که منطقه‌ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
 
نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفر وی می‌دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند. اما تا ۶۵ سال مقبره‌ای بر مزارش ساخته نشد. سرانجام شمس‌الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین‌بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در سالیان بعد به شکل کنونی (حافظیه) درآمد.
 
در مشاجره‌ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او درگرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این شعر شاهد آمد:
 
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
 
من و شراب فرح‌بخش و یار حورسرشت
 
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
 
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
 
چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید
 
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
 
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
 
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
 
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
 
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
 
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
 
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
 
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
 
که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت
 
== روز حافظ ==
بیستم مهرماه برابر با یازدهم اکتبر هر سال روز بزرگداشت حافظ می‌باشد.
 
== حافظیه مزار حافظ شیرازی ==


بر سر تربت ما چون گذری، همّّّت خواه . . . که زیارت گه رندان جهان خواهد بود (حافظ)
بر سر تربت ما چون گذری، همّّّت خواه . . . که زیارت گه رندان جهان خواهد بود (حافظ)


حدود ۶۵ سال پس از وفات حافظ، یعنی در سال ۸۵۶ ه. ق. مصادف با ۱۴۵۲ م. شمس الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این عمارت، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن آباد پر می شد.
حدود ۶۵ سال پس از وفات حافظ، یعنی در سال ۸۵۶ ه. ق. مصادف با ۱۴۵۲ م. شمس‌الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این عمارت، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن آباد پر می شد.
[[پرونده:حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران.jpg|جایگزین=حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران در شهر شیراز|بندانگشتی|حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران در شهر شیراز]]
 
این بنا یک بار در اوایل قرن یازدهم هجری، در زمان حکومت شاه عباس کبیر و دیگر بار، ۳۵۰ سال پس از وفات حافظ، به دستور نادرشاه افشار '''مرمت''' شد. در سال ۱۱۸۷ ه. ق. کریم خان زند بر مقبره حافظ، بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت و بر تربتش سنگی مرمرین نهاد که امروز نیز باقی است. دو غزل از حافظ به خط حاج آقاسی بیگ افشار بر آن نوشته شده که مطلع آن دو غزل چنین است: <ref name=":2">سایت چیدانه - [https://www.chidaneh.com/ideabooks/decoration/decorating-styles/iranian-islamic-spaces/34782 مقبره حافظ، اثری ماندگار از آندره گدار]</ref>
این بنا یک بار در اوایل قرن یازدهم هجری، در زمان حکومت شاه عباس کبیر و دیگر بار، ۳۵۰ سال پس از وفات حافظ، به دستور نادرشاه افشار '''مرمت''' شد. در سال ۱۱۸۷ ه. ق. کریم خان زند بر مقبره حافظ، بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت و بر تربتش سنگی مرمرین نهاد که امروز نیز باقی است. دو غزل از حافظ به خط حاج آقاسی بیگ افشار بر آن نوشته شده که مطلع آن دو غزل چنین است: <ref name=":2">سایت چیدانه - [https://www.chidaneh.com/ideabooks/decoration/decorating-styles/iranian-islamic-spaces/34782 مقبره حافظ، اثری ماندگار از آندره گدار]</ref>


خط ۹۶۷: خط ۴۵۰:
ایدل غلام شاه جهان باش و شاه باش      پیوسته در حمایت لطف الله باش
ایدل غلام شاه جهان باش و شاه باش      پیوسته در حمایت لطف الله باش


بعد از عمارتی که کریم خان زند بر مقبره حافظ ساخت در طول ۱۶۰ سال، تعمیرات متعددی به وسیله اشخاص خیرخواه انجام گرفت تا آنکه در سال ۱۳۱۵ به کوشش شادروان علی اصغر حکمت، بنای کنونی با بهره گیری از عناصر معماری روزگار کریم خان زند و یادمان های حافظیه، توسط آندره گدار فرانسوی طراحی و به اجرا در آمد.
بعد از عمارتی که کریم خان زند بر مقبره حافظ ساخت در طول ۱۶۰ سال، تعمیرات متعددی به وسیله اشخاص خیرخواه انجام گرفت تا آنکه در سال ۱۳۱۵ به کوشش شادروان علی اصغر حکمت، بنای کنونی با بهره گیری از عناصر معماری روزگار کریم خان زند و یادمان های حافظیه، توسط آندره گدار فرانسوی طراحی و به اجرا در آمد.[[پرونده:حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران.jpg|جایگزین=حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران در شهر شیراز|بندانگشتی|حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران در شهر شیراز]]
 
== پانویس ==
== پانویس ==
<references />
<references />
۸٬۶۹۲

ویرایش