حمید مصدق: تفاوت میان نسخه‌ها

←‏سرودن شعر در کوره‌ آجرپزی: اصلاح نویسه‌های عربی
بدون خلاصۀ ویرایش
(←‏سرودن شعر در کوره‌ آجرپزی: اصلاح نویسه‌های عربی)
 
خط ۵۷: خط ۵۷:
وی در مورد بند پایانی این منظومه گفته است:<blockquote>«زمانی که منظومه‌ی "آبی، خاکستری، سیاه" رو به اتمام بود، یک باره به این فکر افتادم که نکند دوستان و یاران دانشکده و دوران مبارزات سیاسی، کار مرا تمام شده بدانند و تصور کنند حمید مصدق، عشق را یکسره برعقاید و مسائل سیاسی و اجتماعی ترجیح داده است؛ این بود که آخر منظومه این چنین سرودم:</blockquote><blockquote>تو مپندار که خاموشی من،</blockquote><blockquote>هست برهان فراموشی من،</blockquote><blockquote>من اگر برخیزم</blockquote><blockquote>تو اگر برخیزی</blockquote><blockquote>همه بر میخیزند ...»</blockquote>مهین خدیوی - شاعر -، مهمترین ویژگی شعر حمید مصدق را آسان ارتباط برقرار کردن آن با مردم دانست و گفت: شعر حمید مصدق، آن‌چنان ساده است که بخش وسیعی از مردم، به راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کنند. در زمان انقلاب، شعر ساده‌ای از حمید مصدق که یک عاشقانه بلند بود - من اگر بنشینم / تو اگر بنشینی ... - به یک شعر سیاسی تبدیل شده، شعار اصلی دانشجوها در آن زمان بود.
وی در مورد بند پایانی این منظومه گفته است:<blockquote>«زمانی که منظومه‌ی "آبی، خاکستری، سیاه" رو به اتمام بود، یک باره به این فکر افتادم که نکند دوستان و یاران دانشکده و دوران مبارزات سیاسی، کار مرا تمام شده بدانند و تصور کنند حمید مصدق، عشق را یکسره برعقاید و مسائل سیاسی و اجتماعی ترجیح داده است؛ این بود که آخر منظومه این چنین سرودم:</blockquote><blockquote>تو مپندار که خاموشی من،</blockquote><blockquote>هست برهان فراموشی من،</blockquote><blockquote>من اگر برخیزم</blockquote><blockquote>تو اگر برخیزی</blockquote><blockquote>همه بر میخیزند ...»</blockquote>مهین خدیوی - شاعر -، مهمترین ویژگی شعر حمید مصدق را آسان ارتباط برقرار کردن آن با مردم دانست و گفت: شعر حمید مصدق، آن‌چنان ساده است که بخش وسیعی از مردم، به راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کنند. در زمان انقلاب، شعر ساده‌ای از حمید مصدق که یک عاشقانه بلند بود - من اگر بنشینم / تو اگر بنشینی ... - به یک شعر سیاسی تبدیل شده، شعار اصلی دانشجوها در آن زمان بود.


== سرودن شعر در کوره‌ آجرپزی ==
== سرودن شعر در کوره آجرپزی ==
مصدق در گفتاري ديگر، آنجا كه به چگونگی سرايش منظومه‌ي جاودانه‌ی “درفش كاويانی“ اشاره می‌كند، اين مطلب را روشن‌تر بيان كرده است.
مصدق در گفتاری دیگر، آنجا که به چگونگی سرایش منظومه‌ی جاودانه‌ی “درفش کاویانی“ اشاره می‌کند، این مطلب را روشن‌تر بیان کرده است.


وي انگيزه خلق اين اثر هنرمندانه را اينگونه تعريف می‌كند: «در سال ‌٣٩ من جوان دانشجويی بودم كه در دانشكده‌ی حقوق دانشگاه تهران درس می‌خواندم. در آن دوران، بسياری از دانشجويان پنهان و آشكار مبارزاتی را عليه‌ رژيم انجام می‌دادند و اين خوشايند مسؤولان دانشگاه نبود.
وی انگیزه خلق این اثر هنرمندانه را اینگونه تعریف می‌کند: «در سال ٣٩ من جوان دانشجویی بودم که در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران درس می‌خواندم. در آن دوران، بسیاری از دانشجویان پنهان و آشکار مبارزاتی را علیه رژیم انجام می‌دادند و این خوشایند مسؤولان دانشگاه نبود.


يك روز يكی از استادان در كلاس درس با اشاره به نارضايتی‌های دانشجويان گفت: برخی از دانشجويان شكايت می‌كنند كه در جامعه برای بيكاران جوان كار پيدا نمی‌شود. اين فقط يك بهانه است، از شما دانشجويان برای هر يك كه داوطلب هستيد، حاضرم فورا كار پيدا كنم. اما فكر نمی‌كنم شما اهل كار و تلاش باشيد. حالا چه كسي مي‌خواهد كار كند؟ فورا از جا برخاستم و گفتم: من استاد، من حاضرم كار كنم.
یک روز یکی از استادان در کلاس درس با اشاره به نارضایتی‌های دانشجویان گفت: برخی از دانشجویان شکایت می‌کنند که در جامعه برای بیکاران جوان کار پیدا نمی‌شود. این فقط یک بهانه است، از شما دانشجویان برای هر یک که داوطلب هستید، حاضرم فورا کار پیدا کنم. اما فکر نمی‌کنم شما اهل کار و تلاش باشید. حالا چه کسی می‌خواهد کار کند؟ فورا از جا برخاستم و گفتم: من استاد، من حاضرم کار کنم.


من در حقيقت نيازي به كار كردن نداشتم؛ اما براي اين كه حرف دوستان دانشجويم را به كرسي بنشانم، داوطلب كار شدم، استاد فكري كرد و گفت: فردا صبح به ديدنم بيا تا تو را سركار بفرستم.
من در حقیقت نیازی به کار کردن نداشتم؛ اما برای این که حرف دوستان دانشجویم را به کرسی بنشانم، داوطلب کار شدم، استاد فکری کرد و گفت: فردا صبح به دیدنم بیا تا تو را سرکار بفرستم.


روز بعد به ديدنش رفتم؛ استاد، نشاني يكي از كوره‌هاي آجرپزي را كه در جنوب شهر تهران بود به من داد و گفت: با صاحب كوره صحبت كرده‌ام، قرار شده است از فردا در آن جا مشغول كار بشوي.
روز بعد به دیدنش رفتم؛ استاد، نشانی یکی از کوره‌های آجرپزی را که در جنوب شهر تهران بود به من داد و گفت: با صاحب کوره صحبت کرده‌ام، قرار شده است از فردا در آن جا مشغول کار بشوی.


صبح با عزمي جزم لباس كار پوشيدم و روانه شدم؛ در آجرپزي مرا مامور كردند كاري طاقت‌فرسا انجام دهمم. در اوج گرماي تابستان، مدت هشت ساعت كنار جهنم كوره مي‌ايستادم و حرارت آن را زير نظر مي‌گرفتم.
صبح با عزمی جزم لباس کار پوشیدم و روانه شدم؛ در آجرپزی مرا مامور کردند کاری طاقت‌فرسا انجام دهمم. در اوج گرمای تابستان، مدت هشت ساعت کنار جهنم کوره می‌ایستادم و حرارت آن را زیر نظر می‌گرفتم.


هنگام شب در جمع كارگران مي‌نشستم و با درد و رنج زندگي آنان آشنا مي‌شدم. ديدن زندگي فلاكت بار اين گروه ستمديده كه حاصل دسترنج‌شان به جيب عده‌اي سرمايه‌دار مي‌رفت، دلم را سخت به درد مي‌آ‌ورد. بعضي شب‌ها تا سحر مي‌نشستم و به حال و روز اين دردمندان فكر مي‌كردم؛ در همين شب‌ها بود كه نطفه‌ي منظومه‌ي “درفش كاوياني” در ذهنم بسته شد، شروع به سرودن كردم، هر شب قسمتي از منظومه را مي‌نوشتم و شب بعد در جمع كارگران مي‌خواندم. مي‌خواستم شعرم را براي آنان قابل درك باشد.
هنگام شب در جمع کارگران می‌نشستم و با درد و رنج زندگی آنان آشنا می‌شدم. دیدن زندگی فلاکت بار این گروه ستمدیده که حاصل دسترنج‌شان به جیب عده‌ای سرمایه‌دار می‌رفت، دلم را سخت به درد می‌آورد. بعضی شب‌ها تا سحر می‌نشستم و به حال و روز این دردمندان فکر می‌کردم؛ در همین شب‌ها بود که نطفه‌ی منظومه‌ی “درفش کاویانی” در ذهنم بسته شد، شروع به سرودن کردم، هر شب قسمتی از منظومه را می‌نوشتم و شب بعد در جمع کارگران می‌خواندم. می‌خواستم شعرم را برای آنان قابل درک باشد.


مي‌بايست شعر من براي آنان “تصويرگر” و “احساس‌برانگيز” باشد؛ در غير اين صورت، خود، راضي نمي‌شدم.
می‌بایست شعر من برای آنان “تصویرگر” و “احساس‌برانگیز” باشد؛ در غیر این صورت، خود، راضی نمی‌شدم.


به طور كلي شعر جز اين نيست، اگر شاعر نتواند در قالب واژه‌ها به مخاطبانش تصوير و احساسش را منتقل كند، سروده‌اش شعر نيست.
به طور کلی شعر جز این نیست، اگر شاعر نتواند در قالب واژه‌ها به مخاطبانش تصویر و احساسش را منتقل کند، سروده‌اش شعر نیست.


هر قسمت از شعرم را كه برايشان مي‌خواندم، نظرهايشان را مي‌پرسيدم و به خلوتم كه برمي‌گشتم، در سروده‌هايم تجديد نظر مي‌كردم، سرانجام شعرم به پايان آمد و آنچه را كه به نام منظومه‌ي درفش كاوياني مي‌خوانيد حاصل آن روزها و شب‌هاي همنشيني با دردمندان كوره‌هاي آجرپزي است».<ref name=":2" />
هر قسمت از شعرم را که برایشان می‌خواندم، نظرهایشان را می‌پرسیدم و به خلوتم که برمی‌گشتم، در سروده‌هایم تجدید نظر می‌کردم، سرانجام شعرم به پایان آمد و آنچه را که به نام منظومه‌ی درفش کاویانی می‌خوانید حاصل آن روزها و شب‌های همنشینی با دردمندان کوره‌های آجرپزی است».<ref name=":2" />


== درگذشت ==
== درگذشت ==
۸٬۶۸۰

ویرایش