دلارا دارابی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۴۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۰: خط ۷۰:
'''دلارا دارابی''' (متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ - درگذشت ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) در شهر رشت به دنیا آمد. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوستش امیرحسین ستوده بود که وی مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. دلارا دارابی در آن زمان ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. او به رغم بی‌گناهی اتهام قتل را در دادگاه پذیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی نوشت که او قاتل نیست و تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.<ref name=":0" /><ref name=":2" />برخی مطلعان نوشته‌اند که امیرحسین ستوده خود پس از مدتی قتل را برعهده گرفت اما نه تنها به وی بی‌اعتنایی شد بلکه منجر به تهدید وی از طرف قاضی شد.<ref>[https://www.radiozamaneh.com/33018 غش در دکان قضاوت]</ref>  
'''دلارا دارابی''' (متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ - درگذشت ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) در شهر رشت به دنیا آمد. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوستش امیرحسین ستوده بود که وی مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. دلارا دارابی در آن زمان ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. او به رغم بی‌گناهی اتهام قتل را در دادگاه پذیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی نوشت که او قاتل نیست و تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.<ref name=":0" /><ref name=":2" />برخی مطلعان نوشته‌اند که امیرحسین ستوده خود پس از مدتی قتل را برعهده گرفت اما نه تنها به وی بی‌اعتنایی شد بلکه منجر به تهدید وی از طرف قاضی شد.<ref>[https://www.radiozamaneh.com/33018 غش در دکان قضاوت]</ref>  


در ایام بازداشت دلارا دارابی، بسیاری از هنرمندان، کنش‌گران حقوق مدنی و فعالان حقوق بشر با برپایی یک کمپین برای آزادی وی تلاش کردند. آن‌ها از رئیس قوه قضاییه می‌خواستند که باتوجه به شرایط سنی و روانی او و ابهامات قانونی متعدد پرونده، از مرگ وی جلوگیری به عمل آورد. برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشی این زن جوان ایرانی در مهرماه سال ۱۳۸۵ باعث جلب توجه بیشتری به پرونده و افزایش فشار برای لغو حکم اعدام او شد. عفو بین‌الملل نیز با صدور بیانیه‌ای در ۱ مه ۲۰۰۹، اعدام دارابی را مغایر معیارها و موازین بین‌المللی دانست.<ref name=":2">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-7230/delara-darabi سرگذشت دل آرا دارابی]، بنیاد عبدالرحمن برومند</ref>
در ایام بازداشت دلارا دارابی، بسیاری از هنرمندان، کنش‌گران حقوق مدنی و فعالان حقوق بشر با برپایی یک کمپین برای آزادی وی تلاش کردند. آن‌ها از رئیس قوه قضاییه می‌خواستند که باتوجه به شرایط سنی و روانی او و ابهامات قانونی متعدد پرونده، از مرگ وی جلوگیری به عمل آورد. برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشی دلارا دارابی در مهرماه سال ۱۳۸۵ در اروپا باعث جلب توجه بیشتری به پرونده و افزایش فشار برای لغو حکم اعدام او شد. عفو بین‌الملل نیز با صدور بیانیه‌ای در ۱ مه ۲۰۰۹، اعدام دارابی را مغایر معیارها و موازین بین‌المللی دانست.<ref name=":2">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-7230/delara-darabi سرگذشت دل آرا دارابی]، بنیاد عبدالرحمن برومند</ref>


دلارا دارابی، سرانجام صبح روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، به شکلی غیرقانونی و بدون اطلاع وکیل مدافع و خانواده‌اش در زندان رشت اعدام شد. دلارا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد.<ref name=":3" />با توجه به محرز بودن بی گناهی دلارا دارابی، خبرگزاری فرانسه این اعدام را مشکوک و تعارض‌ورزی عامدانه با جامعه بین المللی دانست.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/41557 عفو بین‌الملل اعدام دلارا دارابی را به شدت محکوم می‌کند]</ref> به گفته‌ی تحلیل گران، اعدام دلارا دارابی یک حرکت سیاسی به فرمان خامنه‌ای برای ضرب‌شصت نشان دادن به سازمان عفو بین‌الملل بود که به خواسته‌های جمهوری اسلامی تن نداده بود.  
دلارا دارابی، سرانجام صبح روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، به شکلی غیرقانونی و بدون اطلاع وکیل مدافع و خانواده‌اش در زندان رشت اعدام شد. پیش از اعدام دلارا با خانواده‌اش تماس گرفته و گفته بود: مادر می‌خواهند مرا اعدام کنند و خواهش می‌کنم نجاتم دهید... در این وضعیت دادستان گوشی را گرفته و به خانواده دلارا گفته بود: ما دخترتان را اعدام می‌کنیم و شما هم هیچ کاری نمی‌توانید بکنید. پیش از رسیدن خانواده به زندان، دلارا اعدام شده بود. <ref name=":3" />با توجه به محرز بودن بی گناهی دلارا دارابی، خبرگزاری فرانسه این اعدام را مشکوک و تعارض‌ورزی عامدانه با جامعه بین المللی دانست.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/41557 عفو بین‌الملل اعدام دلارا دارابی را به شدت محکوم می‌کند]</ref> به گفته‌ی تحلیل گران، اعدام دلارا دارابی یک حرکت سیاسی به فرمان خامنه‌ای برای ضرب‌شصت نشان دادن به سازمان عفو بین‌الملل بود که به خواسته‌های جمهوری اسلامی تن نداده بود.  


== وقوع حادثه و دستگیری ==
== وقوع حادثه و دستگیری ==
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
=== صحبت‌های محمد مصطفایی ===
=== صحبت‌های محمد مصطفایی ===
[[پرونده:آرامگاه دل آرا دارابی.jpg|جایگزین=آرامگاه دل آرا دارابی|بندانگشتی|325x325پیکسل|آرامگاه دلارا دارابی]]
[[پرونده:آرامگاه دل آرا دارابی.jpg|جایگزین=آرامگاه دل آرا دارابی|بندانگشتی|325x325پیکسل|آرامگاه دلارا دارابی]]
محمد مصطفایی یکی از وکلای دلارا دارابی در صحبت‌هایی گفته است:<blockquote>«در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصی‌ام به سمت رشت رفتم. بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آن‌جا می‌آوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آن‌ها دادم. مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دلارا انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور می‌دانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمی‌آید. تقدیر دلارا دارابی اعدام است و چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.</blockquote><blockquote>مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دلارا به اتاق ملاقات بیاید. دلارا شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بی‌گناهی خودش. او می‌گفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود. قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از این که به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف می‌کرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم می‌خورد که مرتکب قتل نشده است و می‌گفت هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. می‌گفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.</blockquote><blockquote>ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستان نامرد رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دلارا را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و می‌خواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی زاد بود. و حیواناتی وحشی هم‌چون گرگ می‌خواستند این آهوی زیبا را از پای در آوردند و جلوی کشیدن نقاشی‌هایش را بگیرند. به سالن مرگ می‌برند. تلفنی به او می‌دهند و خنده‌ای می‌کنند و می‌گویند به مادرت زنگ بزن و بگو که تا چند دقیقه دیگر اعدام می‌شود. گوشی را می‌گیرد دستانش می‌لرزد و التماس می‌کند و می‌گوید من قاتل نیستم من را نکشید. من را نکشید. همه می‌دانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دلارا برای آن‌ها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهره‌ای نورانی و… به مادرش زنگ می‌زند و جریان را به مادرش با صدای لرزان می‌گوید…. مادرش تلفن را قطع می‌کند. قرآن را بر می‌دارد و به سمت زندان رشت می‌رود. در زندان را با هر دو دست می‌کوبد. التماس می‌کند. جیغ می‌زند و فریاد می‌کشد ولی کسی در را باز نمی‌کند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز می‌شود و آمبولانسی که دلارا، آرام گرفته بود بیرون می‌رود و…. در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و می‌توان تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمی‌شود که اعدام خواهد شد. اراده‌اش را از دست می‌دهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگ‌ها دور او جمع شده بودند. چاره‌ای نداشت جز التماس کردن‌های بی‌پاسخ… دو دست او را می‌گیرند. به سمت چارپایه مرگ می‌برند. دلارا همچنان التماس می‌کند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش رگ نبود.</blockquote><blockquote>دلارا قاتل نبود و هستند صد‌ها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونه‌های بسیاری را در زندان دیده‌ام اما خشونت طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که تنها به اعدام می‌اندیشند و به کشتن انسان‌های بی‌گناه.</blockquote><blockquote>حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بی‌عدالتی را خواهد داد؟ چطور می‌توان جان دلارا را احیا کرد؟ او بی‌گناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشی‌هایش و بازی با دنیای کودکی‌اش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟»<ref>[https://www.hra-news.org/2011/hranews/1-6510/ چه کسی پاسخگوی مرگ دل آرام دارابی است؟]، هرانا</ref></blockquote>
محمد مصطفایی یکی از وکلای دلارا دارابی در صحبت‌هایی گفته است:<blockquote>«در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصی‌ام به سمت رشت رفتم. بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آن‌جا می‌آوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آن‌ها دادم. مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دلارا انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور می‌دانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمی‌آید. تقدیر دلارا دارابی اعدام است و چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.</blockquote><blockquote>مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دلارا به اتاق ملاقات بیاید. دلارا شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بی‌گناهی خودش. او می‌گفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود. قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از این که به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف می‌کرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم می‌خورد که مرتکب قتل نشده است و می‌گفت هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. می‌گفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.</blockquote><blockquote>ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستان نامرد رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دلارا را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و می‌خواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی زاد بود. و حیواناتی وحشی هم‌چون گرگ می‌خواستند این آهوی زیبا را از پای در آوردند و جلوی کشیدن نقاشی‌هایش را بگیرند. به سالن مرگ می‌برند. تلفنی به او می‌دهند و خنده‌ای می‌کنند و می‌گویند به مادرت زنگ بزن و بگو که تا چند دقیقه دیگر اعدام می‌شود. گوشی را می‌گیرد دستانش می‌لرزد و التماس می‌کند و می‌گوید من قاتل نیستم من را نکشید. من را نکشید. همه می‌دانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دلارا برای آن‌ها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهره‌ای نورانی و… به مادرش زنگ می‌زند و جریان را به مادرش با صدای لرزان می‌گوید…. مادرش تلفن را قطع می‌کند. قرآن را بر می‌دارد و به سمت زندان رشت می‌رود. در زندان را با هر دو دست می‌کوبد. التماس می‌کند. جیغ می‌زند و فریاد می‌کشد ولی کسی در را باز نمی‌کند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز می‌شود و آمبولانسی که دلارا، آرام گرفته بود بیرون می‌رود و…. در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و می‌توان تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمی‌شود که اعدام خواهد شد. اراده‌اش را از دست می‌دهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگ‌ها دور او جمع شده بودند. چاره‌ای نداشت جز التماس کردن‌های بی‌پاسخ… دو دست او را می‌گیرند. به سمت چارپایه مرگ می‌برند. دلارا همچنان التماس می‌کند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش رگ نبود.</blockquote><blockquote>دلارا قاتل نبود و هستند صد‌ها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونه‌های بسیاری را در زندان دیده‌ام اما خشونت طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که تنها به اعدام می‌اندیشند و به کشتن انسان‌های بی‌گناه.</blockquote><blockquote>حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بی‌عدالتی را خواهد داد؟ چطور می‌توان جان دلارا را احیا کرد؟ او بی‌گناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشی‌هایش و بازی با دنیای کودکی‌اش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟»<ref>[https://www.hra-news.org/2011/hranews/1-6510/ چه کسی پاسخگوی مرگ دل آرام دارابی است؟]، هرانا</ref></blockquote>دلارا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شده است.


=== واکنش‌ها به اعدام دلارا ===
=== واکنش‌ها به اعدام دلارا ===