دلارا دارابی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۴۴۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ مهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه | اندازه جعبه = | عنوان = دل آرا دارابی | عنوان ۲...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه زندگینامه
{{جعبه زندگینامه
  | اندازه جعبه      =
  | اندازه جعبه      =
  | عنوان            = دل آرا دارابی
  | عنوان            = دلارا دارابی
  | عنوان ۲          =
  | عنوان ۲          =
  | نام              =  
  | نام              =  
خط ۶۸: خط ۶۸:
}}
}}


'''دلارا دارابی''' (متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ - درگذشت ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) در شهر رشت به دنیا آمد. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوست پسرش به نام امیرحسین ستوده، مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. وی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه پذیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی آن مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.<ref name=":0" /><ref name=":2" />  
'''دلارا دارابی''' (متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ - درگذشت ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) در شهر رشت به دنیا آمد. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوستش امیرحسین ستوده بود که وی مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. دلارا دارابی در آن زمان ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. او به رغم بی‌گناهی اتهام قتل را در دادگاه پذیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی نوشت که او قاتل نیست و تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.<ref name=":0" /><ref name=":2" />برخی مطلعان نوشته‌اند که امیرحسین ستوده خود پس از مدتی قتل را برعهده گرفت اما نه تنها به وی بی‌اعتنایی شد، بلکه منجر به تهدید وی از طرف قاضی شد.<ref>[https://www.radiozamaneh.com/33018 غش در دکان قضاوت]، سایت زمانه</ref>  


در ایام بازداشت دلارا دارابی، بسیاری از هنرمندان، کنش‌گران حقوق مدنی و فعالان حقوق بشر با برپایی یک کمپین برای آزادی وی تلاش کردند. آن‌ها از رئیس قوه قضاییه می‌خواستند که باتوجه به شرایط سنی و روانی او و ابهامات قانونی متعدد پرونده، از مرگ وی جلوگیری به عمل آورد. برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشی این زن جوان ایرانی در مهرماه سال ۱۳۸۵ باعث جلب توجه بیشتری به پرونده و افزایش فشار برای لغو حکم اعدام او شد. عفو بین‌الملل نیز با صدور بیانیه‌ای در ۱ مه ۲۰۰۹، اعدام دارابی را مغایر معیارها و موازین بین‌المللی دانست.<ref name=":2">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-7230/delara-darabi سرگذشت دل آرا دارابی]، بنیاد عبدالرحمن برومند</ref>
در ایام بازداشت دلارا دارابی، بسیاری از هنرمندان، کنش‌گران حقوق مدنی و فعالان حقوق بشر با برپایی یک کمپین برای آزادی وی تلاش کردند. آن‌ها از رئیس قوه قضاییه می‌خواستند که باتوجه به شرایط سنی و روانی او و ابهامات قانونی متعدد پرونده، از مرگ وی جلوگیری به عمل آورد. برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشی دلارا دارابی در مهرماه سال ۱۳۸۵ در اروپا باعث جلب توجه بیشتری به پرونده و افزایش فشار برای لغو حکم اعدام او شد. عفو بین‌الملل نیز با صدور بیانیه‌ای در ۱ مه ۲۰۰۹، اعدام دارابی را مغایر معیارها و موازین بین‌المللی دانست.<ref name=":2">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-7230/delara-darabi سرگذشت دلارا دارابی]، بنیاد عبدالرحمن برومند</ref>


دلارا دارابی، سرانجام صبح روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، به شکلی غیرقانونی و بدون اطلاع وکیل مدافع و خانواده‌اش در زندان رشت اعدام شد. دلارا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد.<ref name=":3" />با توجه به محرز بودن بی گناهی دلارا دارابی، خبرگزاری فرانسه این اعدام را مشکوک و تعارض‌ورزی عامدانه با جامعه بین المللی دانست.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/41557 عفو بین‌الملل اعدام دلارا دارابی را به شدت محکوم می‌کند]</ref> به گفته‌ی تحلیل گران، اعدام دلارا دارابی یک حرکت سیاسی به فرمان خامنه‌ای برای ضرب‌شصت نشان دادن به سازمان عفو بین‌الملل بود که به خواسته‌های جمهوری اسلامی تن نداده بود.  
دلارا دارابی، سرانجام صبح روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، به شکلی غیرقانونی و بدون اطلاع وکیل مدافع و خانواده‌اش در زندان رشت اعدام شد. پیش از اعدام دلارا با خانواده‌اش تماس گرفته و گفته بود: مادر می‌خواهند مرا اعدام کنند و خواهش می‌کنم نجاتم دهید... در این وضعیت دادستان گوشی را گرفته و به خانواده دلارا گفته بود: ما دخترتان را اعدام می‌کنیم و شما هم هیچ کاری نمی‌توانید بکنید. پیش از رسیدن خانواده به زندان، دلارا اعدام شده بود. <ref name=":3" />با توجه به محرز بودن بی گناهی دلارا دارابی، خبرگزاری فرانسه این اعدام را مشکوک و تعارض‌ورزی عامدانه با جامعه بین المللی دانست.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/41557 عفو بین‌الملل اعدام دلارا دارابی را به شدت محکوم می‌کند]</ref> به گفته‌ی تحلیل گران، اعدام دلارا دارابی یک حرکت سیاسی به فرمان خامنه‌ای برای ضرب‌شصت نشان دادن به سازمان عفو بین‌الملل بود که به خواسته‌های جمهوری اسلامی تن نداده بود.  


== وقوع حادثه و دستگیری ==
== وقوع حادثه و دستگیری ==
دلارا دارابی متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ در شهر رشت بود. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوست پسرش به نام امیرحسین ستوده، مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. وی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه پیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی آن مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.<ref name=":0">[https://www.radiozamaneh.com/32684 پرونده دل آرا دارابی و دایره ابهام]، سایت رادیو زمانه</ref><ref name=":2" />
دلارا دارابی متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ در شهر رشت بود. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوست پسرش به نام امیرحسین ستوده، مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. وی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه پذیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.<ref name=":0">[https://www.radiozamaneh.com/32684 پرونده دلارا دارابی و دایره ابهام]، سایت رادیو زمانه</ref><ref name=":2" />


== دفاعیات ==
== دفاعیات ==
خط ۹۲: خط ۹۲:
در کارت نمایشگاه نقاشی‌های دلارا نوشته‌ای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده بود:<blockquote>زندانی رنگ‌ها می‌دانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگی‌ام را با رنگ‌ها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آن‌ها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگ‌ها را گم کردم و اینک تنها چهره‌ای که هر روز در برابرم دیده می‌گشاید، دیوار است. من دلارا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگ‌ها و فرم‌ها و واژه‌ها از خودم دفاع می‌کنم. این نقاشی‌ها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشی‌هایم آمده‌اید سلام و خیر مقدم می‌گویم.»<ref name=":1">[https://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/10/061020_fb_delara.shtml نمایشگاه نقاشی جوان محکوم به اعدام در تهران]، سایت بی‌بی‌سی فارسی</ref></blockquote>هم‌زمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دلارا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار شد. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا گفت:
در کارت نمایشگاه نقاشی‌های دلارا نوشته‌ای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده بود:<blockquote>زندانی رنگ‌ها می‌دانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگی‌ام را با رنگ‌ها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آن‌ها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگ‌ها را گم کردم و اینک تنها چهره‌ای که هر روز در برابرم دیده می‌گشاید، دیوار است. من دلارا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگ‌ها و فرم‌ها و واژه‌ها از خودم دفاع می‌کنم. این نقاشی‌ها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشی‌هایم آمده‌اید سلام و خیر مقدم می‌گویم.»<ref name=":1">[https://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/10/061020_fb_delara.shtml نمایشگاه نقاشی جوان محکوم به اعدام در تهران]، سایت بی‌بی‌سی فارسی</ref></blockquote>هم‌زمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دلارا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار شد. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا گفت:
[[پرونده:نقاشی دل آرا 03.jpg|alt=نقاشی دلارا دارابی|بندانگشتی|این نقاشی با کمترين امکانات ممکن کشيده شده. يعنی اين که می‌شود در عين محروميت و در شرايطی که دستت از آزادی کوتاه است، ‌آزادی را درون خودت بيافرينی]]
[[پرونده:نقاشی دل آرا 03.jpg|alt=نقاشی دلارا دارابی|بندانگشتی|این نقاشی با کمترين امکانات ممکن کشيده شده. يعنی اين که می‌شود در عين محروميت و در شرايطی که دستت از آزادی کوتاه است، ‌آزادی را درون خودت بيافرينی]]
<blockquote>«شش گروه از سازمان‌هایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته‌هایی از دلارا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.»<ref>[https://www.radiofarda.com/a/290129.html نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی توسط کمیته بین‌المللی علیه اعدام در آلمان]،‌ سایت رادیو فردا</ref></blockquote>دلارا هنگامی که از برپایی نمایشگاهی از نقاشی‌هایش باخبر می‌شود به یکی از برگزارکنندگان آن می‌گوید:<blockquote>«من از خدا چیزهای زیادی خواسته بودم. از بچگی دوست داشتم نقاش و شاعر معروفی شوم. همیشه دوست داشتم نمایشگاهی از نقاشی‌هایم بگذارم و از هنرمندان دعوت کنم تا آثارم را ببینند. آرزو داشتم کتاب شعرم منتشر شود. حالا در زندان هستم و آرزوهایم بیرون از زندان یکی‌یکی دارد برآورده می‌شود.»<ref name=":1" /></blockquote>همه نقاشی‌های نمایشگاه «زندانی رنگ‌ها» به جز یک اثر در زندان کشیده شده‌ بودند. آن تک‌اثر، از نظر رنگ و فضا، بسیار متفاوت با کارهایی است که دل‌آرا در زندان کشیده بود. این آثار حاکی تاثیر عمیق و ژرف زندان بر این هنرمند جوان بود. در سال‌های پیش از زندان، نواختن پیانو یکی دیگر از سرگرمی‌های دلارا بوده است.<ref name=":1" />
<blockquote>«شش گروه از سازمان‌هایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته‌هایی از دلارا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.»<ref>[https://www.radiofarda.com/a/290129.html نمایشگاهی از آثار دلارا دارابی توسط کمیته بین‌المللی علیه اعدام در آلمان]،‌ سایت رادیو فردا</ref></blockquote>دلارا هنگامی که از برپایی نمایشگاهی از نقاشی‌هایش باخبر می‌شود به یکی از برگزارکنندگان آن می‌گوید:<blockquote>«من از خدا چیزهای زیادی خواسته بودم. از بچگی دوست داشتم نقاش و شاعر معروفی شوم. همیشه دوست داشتم نمایشگاهی از نقاشی‌هایم بگذارم و از هنرمندان دعوت کنم تا آثارم را ببینند. آرزو داشتم کتاب شعرم منتشر شود. حالا در زندان هستم و آرزوهایم بیرون از زندان یکی‌یکی دارد برآورده می‌شود.»<ref name=":1" /></blockquote>همه نقاشی‌های نمایشگاه «زندانی رنگ‌ها» به جز یک اثر در زندان کشیده شده‌ بودند. آن تک‌اثر، از نظر رنگ و فضا، بسیار متفاوت با کارهایی است که دل‌آرا در زندان کشیده بود. این آثار حاکی تاثیر عمیق و ژرف زندان بر این هنرمند جوان بود. در سال‌های پیش از زندان، نواختن پیانو یکی دیگر از سرگرمی‌های دلارا بوده است.<ref name=":1" />
[[پرونده:نقاشی دل آرا 04.jpg|جایگزین=نقاشی دل آرا|بندانگشتی|اين نقاشی سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند]]
[[پرونده:نقاشی دل آرا 04.jpg|جایگزین=نقاشی دل آرا|بندانگشتی|اين نقاشی سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند]]


خط ۹۸: خط ۹۸:
محمد مصطفایی بعد از اعدام دلارا دارابی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ در وبلاگ شخصى خود نوشت:<blockquote>«مادر دلارا گفت که دیروز با دلارا ملاقات کرده. دلارا به او گفته که مادر اگر من از زندان بیرون بیایم می‌خواهم تحصیلاتم را ادامه دهم. دوست دارم آزاد باشم و یک نفر از قضات هم به من قول داده که رضایت اولیاء دم را خواهد گرفت. دلارا گفته که مادر من بی‌گناهم.</blockquote>
محمد مصطفایی بعد از اعدام دلارا دارابی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ در وبلاگ شخصى خود نوشت:<blockquote>«مادر دلارا گفت که دیروز با دلارا ملاقات کرده. دلارا به او گفته که مادر اگر من از زندان بیرون بیایم می‌خواهم تحصیلاتم را ادامه دهم. دوست دارم آزاد باشم و یک نفر از قضات هم به من قول داده که رضایت اولیاء دم را خواهد گرفت. دلارا گفته که مادر من بی‌گناهم.</blockquote>
[[پرونده:نقاشی دل آرا 05.jpg|alt=نقاشی دلارا دارابی|بندانگشتی|دلارا اين چهره در هم پيچيده را به دليل نداشتن قلم‌ مو با انگشت و ناخن و اندکی رنگ سياه کشيده است]]
[[پرونده:نقاشی دل آرا 05.jpg|alt=نقاشی دلارا دارابی|بندانگشتی|دلارا اين چهره در هم پيچيده را به دليل نداشتن قلم‌ مو با انگشت و ناخن و اندکی رنگ سياه کشيده است]]
<blockquote>مادر دلارا گریه کنان گفت: امروز ساعت ۷ صبح دلارا به وی زنگ زد. و گفت مادر من را می‌خواهند اعدام کنند. من طناب دار را می‌بینم. مادر من را نجات دهید. می‌خواهم با پدرم صحبت کنم و به پدرش هم گفت که پدر من می‌خواهم شما را ببینم. تو رو خدا من را نجات دهید. بعد یک نفر گوشی را از دلارا می گیرد و می‌گوید. ما به راحتی فرزند شما را می‌کشیم و تو هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی.»<ref>[https://web.archive.org/web/20090503170000/http://www.iranhr.net/spip.php?article1059 دل آرا دارابی اعدام شد]، حقوق بشر ایران</ref></blockquote>
<blockquote>مادر دلارا گریه کنان گفت: امروز ساعت ۷ صبح دلارا به وی زنگ زد. و گفت مادر من را می‌خواهند اعدام کنند. من طناب دار را می‌بینم. مادر من را نجات دهید. می‌خواهم با پدرم صحبت کنم و به پدرش هم گفت که پدر من می‌خواهم شما را ببینم. تو رو خدا من را نجات دهید. بعد یک نفر گوشی را از دلارا می گیرد و می‌گوید. ما به راحتی فرزند شما را می‌کشیم و تو هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی.»<ref>[https://web.archive.org/web/20090503170000/http://www.iranhr.net/spip.php?article1059 دلارا دارابی اعدام شد]، حقوق بشر ایران</ref></blockquote>


حكم قصاص دلارا روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ كه روز تعطیل رسمی بود در حالی در زندان مركزی شهر رشت به اجرا در آمد كه براساس بند «ز» ماده هفتم نحوه اجرای احكامی كه منجر به سلب حیات می شود، آمده است:<blockquote>«پس از وصول حكم قطعی و دستور اجرای آن از سوی دادگاه صادر كننده، مرجع قضایی مجری حكم موظف است حداقل ۴۸ ساعت قبل از زمان اجرای حكم مراتب را به اولیای دم مقتول یا وكیل آن‌ها اطلاع داده و از آن‌ها بخواهد جهت انجام وظیفه محوله در محل اجرای حكم حاضر شوند.»<ref>[https://www.cloob.com/c/cheshm_fariba/46670246 لحظه به لحظه تا پای دار با دل آرا دارابی]</ref></blockquote>عموی دلارا درباره اعدام دلارا دارابی به خبرنگار روزنامه اعتماد گفت:<blockquote>«ساعت ۶ ونیم صبح جمعه از زندان با منزل برادرم تماس گرفتند و گفتند قرار است تا لحظاتی دیگر حکم دلارا اجرا شود. زمانی که برادرم با من تماس گرفت، اصلاً نمی‌توانست حرف بزند چرا که به ما گفته بودند حکم او مطابق دستور رئیس قوه قضائیه برای مدت دو ماه متوقف شده است. لحظاتی بعد سراسیمه خودمان را به مقابل زندان رساندیم. هیچ کس جلوی در زندان نبود. همین طور که داشتیم با نگهبان صحبت می‌کردیم تا بتوانیم وارد زندان شویم و حداقل در لحظات آخر دلارا را ببینیم یا اینکه از اولیای دم بخواهیم از خون این دختر بگذرند، صدای آژیر آمبولانس را از داخل محوطه شنیدیم. زمانی که آمبولانس از محوطه خارج شد، دیدیم روی آن نوشته شده؛ «مخصوص پزشکی قانونی». من و خانواده برادرم می‌دانستیم داخل آن جسد برادرزاده ۲۳ساله‌ام قرار دارد اما پذیرش موضوع برای ما سنگین بود. بالاخره اجازه ورود به محوطه را به ما دادند. به دفتر زندان که رسیدیم به ما گفتند حکم اجرا شد و برای گرفتن جسد دلارا باید به پزشکی قانونی برویم. کار از کار گذشته بود. ما حتی در لحظه آخر هم نتوانستیم دلارا را ببینیم. دلارا حق داشت پدر و مادرش را برای آخرین بار ببیند.»<ref name=":3">[https://iranhr.net/fa/print/5/1408/ پیکر دل آرا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد]،‌ سایت حقوق بشر ایران</ref></blockquote>
حكم قصاص دلارا روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ كه روز تعطیل رسمی بود در حالی در زندان مركزی شهر رشت به اجرا در آمد كه براساس بند «ز» ماده هفتم نحوه اجرای احكامی كه منجر به سلب حیات می شود، آمده است:<blockquote>«پس از وصول حكم قطعی و دستور اجرای آن از سوی دادگاه صادر كننده، مرجع قضایی مجری حكم موظف است حداقل ۴۸ ساعت قبل از زمان اجرای حكم مراتب را به اولیای دم مقتول یا وكیل آن‌ها اطلاع داده و از آن‌ها بخواهد جهت انجام وظیفه محوله در محل اجرای حكم حاضر شوند.»<ref>[https://www.cloob.com/c/cheshm_fariba/46670246 لحظه به لحظه تا پای دار با دلارا دارابی]</ref></blockquote>عموی دلارا درباره اعدام دلارا دارابی به خبرنگار روزنامه اعتماد گفت:<blockquote>«ساعت ۶ ونیم صبح جمعه از زندان با منزل برادرم تماس گرفتند و گفتند قرار است تا لحظاتی دیگر حکم دلارا اجرا شود. زمانی که برادرم با من تماس گرفت، اصلاً نمی‌توانست حرف بزند چرا که به ما گفته بودند حکم او مطابق دستور رئیس قوه قضائیه برای مدت دو ماه متوقف شده است. لحظاتی بعد سراسیمه خودمان را به مقابل زندان رساندیم. هیچ کس جلوی در زندان نبود. همین طور که داشتیم با نگهبان صحبت می‌کردیم تا بتوانیم وارد زندان شویم و حداقل در لحظات آخر دلارا را ببینیم یا اینکه از اولیای دم بخواهیم از خون این دختر بگذرند، صدای آژیر آمبولانس را از داخل محوطه شنیدیم. زمانی که آمبولانس از محوطه خارج شد، دیدیم روی آن نوشته شده؛ «مخصوص پزشکی قانونی». من و خانواده برادرم می‌دانستیم داخل آن جسد برادرزاده ۲۳ساله‌ام قرار دارد اما پذیرش موضوع برای ما سنگین بود. بالاخره اجازه ورود به محوطه را به ما دادند. به دفتر زندان که رسیدیم به ما گفتند حکم اجرا شد و برای گرفتن جسد دلارا باید به پزشکی قانونی برویم. کار از کار گذشته بود. ما حتی در لحظه آخر هم نتوانستیم دلارا را ببینیم. دلارا حق داشت پدر و مادرش را برای آخرین بار ببیند.»<ref name=":3">[https://iranhr.net/fa/print/5/1408/ پیکر دلارا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد]،‌ سایت حقوق بشر ایران</ref></blockquote>


=== بخش‌هایی از صحبت‌های محمد مصطفایی ===
=== صحبت‌های محمد مصطفایی ===
[[پرونده:آرامگاه دل آرا دارابی.jpg|جایگزین=آرامگاه دل آرا دارابی|بندانگشتی|325x325پیکسل|آرامگاه دلارا دارابی]]
[[پرونده:آرامگاه دل آرا دارابی.jpg|جایگزین=آرامگاه دل آرا دارابی|بندانگشتی|325x325پیکسل|آرامگاه دلارا دارابی]]
محمد مصطفایی یکی از وکلای دلارا دارابی در صحبت‌هایی گفته است:<blockquote>«در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصی‌ام به سمت رشت رفتم. بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آن‌جا می‌آوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آن‌ها دادم. مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دلارا انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور می‌دانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمی‌آید. تقدیر دلارا دارابی اعدام است و چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.</blockquote><blockquote>مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دلارا به اتاق ملاقات بیاید. دلارا شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بی‌گناهی خودش. او می‌گفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود. قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از این که به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف می‌کرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم می‌خورد که مرتکب قتل نشده است و می‌گفت هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. می‌گفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.</blockquote><blockquote>ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستان نامرد رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دلارا را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و می‌خواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی زاد بود. و حیواناتی وحشی هم‌چون گرگ می‌خواستند این آهوی زیبا را از پای در آوردند و جلوی کشیدن نقاشی‌هایش را بگیرند. به سالن مرگ می‌برند. تلفنی به او می‌دهند و خنده‌ای می‌کنند و می‌گویند به مادرت زنگ بزن و بگو که تا چند دقیقه دیگر اعدام می‌شود. گوشی را می‌گیرد دستانش می‌لرزد و التماس می‌کند و می‌گوید من قاتل نیستم من را نکشید. من را نکشید. همه می‌دانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دلارا برای آن‌ها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهره‌ای نورانی و… به مادرش زنگ می‌زند و جریان را به مادرش با صدای لرزان می‌گوید…. مادرش تلفن را قطع می‌کند. قرآن را بر می‌دارد و به سمت زندان رشت می‌رود. در زندان را با هر دو دست می‌کوبد. التماس می‌کند. جیغ می‌زند و فریاد می‌کشد ولی کسی در را باز نمی‌کند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز می‌شود و آمبولانسی که دلارا، آرام گرفته بود بیرون می‌رود و…. در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و می‌توان تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمی‌شود که اعدام خواهد شد. اراده‌اش را از دست می‌دهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگ‌ها دور او جمع شده بودند. چاره‌ای نداشت جز التماس کردن‌های بی‌پاسخ… دو دست او را می‌گیرند. به سمت چارپایه مرگ می‌برند. دلارا همچنان التماس می‌کند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش رگ نبود.</blockquote><blockquote>دلارا قاتل نبود و هستند صد‌ها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونه‌های بسیاری را در زندان دیده‌ام اما خشونت طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که تنها به اعدام می‌اندیشند و به کشتن انسان‌های بی‌گناه.</blockquote><blockquote>حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بی‌عدالتی را خواهد داد؟ چطور می‌توان جان دلارا را احیا کرد؟ او بی‌گناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشی‌هایش و بازی با دنیای کودکی‌اش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟»<ref>[https://www.hra-news.org/2011/hranews/1-6510/ چه کسی پاسخگوی مرگ دل آرام دارابی است؟]، هرانا</ref></blockquote>
محمد مصطفایی یکی از وکلای دلارا دارابی در صحبت‌هایی گفته است:<blockquote>«در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصی‌ام به سمت رشت رفتم. بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آن‌جا می‌آوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آن‌ها دادم. مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دلارا انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور می‌دانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمی‌آید. تقدیر دلارا دارابی اعدام است و چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.</blockquote><blockquote>مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دلارا به اتاق ملاقات بیاید. دلارا شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بی‌گناهی خودش. او می‌گفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود. قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از این که به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف می‌کرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم می‌خورد که مرتکب قتل نشده است و می‌گفت هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. می‌گفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.</blockquote><blockquote>ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستان نامرد رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دلارا را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و می‌خواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی زاد بود. و حیواناتی وحشی هم‌چون گرگ می‌خواستند این آهوی زیبا را از پای در آوردند و جلوی کشیدن نقاشی‌هایش را بگیرند. به سالن مرگ می‌برند. تلفنی به او می‌دهند و خنده‌ای می‌کنند و می‌گویند به مادرت زنگ بزن و بگو که تا چند دقیقه دیگر اعدام می‌شود. گوشی را می‌گیرد دستانش می‌لرزد و التماس می‌کند و می‌گوید من قاتل نیستم من را نکشید. من را نکشید. همه می‌دانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دلارا برای آن‌ها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهره‌ای نورانی و… به مادرش زنگ می‌زند و جریان را به مادرش با صدای لرزان می‌گوید…. مادرش تلفن را قطع می‌کند. قرآن را بر می‌دارد و به سمت زندان رشت می‌رود. در زندان را با هر دو دست می‌کوبد. التماس می‌کند. جیغ می‌زند و فریاد می‌کشد ولی کسی در را باز نمی‌کند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز می‌شود و آمبولانسی که دلارا، آرام گرفته بود بیرون می‌رود و…. در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و می‌توان تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمی‌شود که اعدام خواهد شد. اراده‌اش را از دست می‌دهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگ‌ها دور او جمع شده بودند. چاره‌ای نداشت جز التماس کردن‌های بی‌پاسخ… دو دست او را می‌گیرند. به سمت چارپایه مرگ می‌برند. دلارا همچنان التماس می‌کند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش رگ نبود.</blockquote><blockquote>دلارا قاتل نبود و هستند صد‌ها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونه‌های بسیاری را در زندان دیده‌ام اما خشونت طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که تنها به اعدام می‌اندیشند و به کشتن انسان‌های بی‌گناه.</blockquote><blockquote>حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بی‌عدالتی را خواهد داد؟ چطور می‌توان جان دلارا را احیا کرد؟ او بی‌گناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشی‌هایش و بازی با دنیای کودکی‌اش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟»<ref>[https://www.hra-news.org/2011/hranews/1-6510/ چه کسی پاسخگوی مرگ دلارا دارابی است؟]، هرانا</ref></blockquote>دلارا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شده است.


=== واکنش‌ها به اعدام دلارا ===
=== واکنش‌ها به اعدام دلارا ===
جمهوری چک رییس دوره ای اتحادیه اروپا، اجرای حکم اعدام دلارا دارابی را شدیدا محکوم کرد و طی بیانیه‌ای اعلام کرد:<blockquote>«اعدام وی را مغایر تعهدات بین المللی ایران دانسته و افزوده است: ریاست اتحادیه اروپا مصرانه از ایران می خواهد تا از اعدام نوجوانان دست بردارد و مجازات مرگ برای نوجوانان را از قوانین جزایی خود حذف کند.»</blockquote>همچنین سازمان عفو بین الملل نیز با انتشار بیانیه ای در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، اجرای حکم اعدام دلارا دارابی را به شدت مورد انتقاد قرار داد.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/f3_darabi_Iran_EU/1620400.html اتحادیه اروپا اعدام دل آرا دارابی را محکوم کرد]، سایت رادیو فردا</ref>
جمهوری چک رییس دوره ای اتحادیه اروپا، اجرای حکم اعدام دلارا دارابی را شدیدا محکوم کرد و طی بیانیه‌ای اعلام کرد:<blockquote>«اعدام وی را مغایر تعهدات بین المللی ایران دانسته و افزوده است: ریاست اتحادیه اروپا مصرانه از ایران می خواهد تا از اعدام نوجوانان دست بردارد و مجازات مرگ برای نوجوانان را از قوانین جزایی خود حذف کند.»</blockquote>همچنین سازمان عفو بین الملل نیز با انتشار بیانیه ای در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، اجرای حکم اعدام دلارا دارابی را به شدت مورد انتقاد قرار داد.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/f3_darabi_Iran_EU/1620400.html اتحادیه اروپا اعدام دلارا دارابی را محکوم کرد]، سایت رادیو فردا</ref>
 
== سرنوشت امیرحسین ستوده ==
امیر حسین ستوده پیش از اعدام دلارا داربی چندین بار در نامه‌هایی به دادستان رشت نوشت که قتل توسط او انجام شده است و دلارا در این رابطه بی‌گناه است اما نامه‌های وی بی‌پاسخ ماند. وی پس از اعدام دلارا دارابی نیز نامه ای نوشته و در آن این موضوع را مجددا شرح داد. امیر حسین ستوده در روز ۴ دی ۱۳۹۸ در زندان رشت اقدام به خودکشی کرد.<ref name=":2" />


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۸٬۶۷۴

ویرایش