۲٬۵۳۸
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «جایگزین=متد شناسایی دینامیک|بندانگشتی|دیالکتیک دیالکت...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
اسلوب دیالکتیکی هگل میگوید در برابر هر تزی یک آنتیتز وجود دارد که از جدال بین آنها سنتزی بیرون میآید و این پروسه در جهت کمال بالاتر ادامه مییابد. | اسلوب دیالکتیکی هگل میگوید در برابر هر تزی یک آنتیتز وجود دارد که از جدال بین آنها سنتزی بیرون میآید و این پروسه در جهت کمال بالاتر ادامه مییابد. | ||
مارکس وانگلس اسلوب دیالکتیکی تفکر را از هگل گرفتند و به فویرباخ، فیلسوف آلمانی، که او هم ابتدا شاگرد هگل بود، ولی از او روی گردان شد و دیالکتیک را رد کرد، ایراد میگرفتند که او وقتی فلسفه ایدهآلیستی هگل را به درستی رد میکرد، دیالکتیک او را هم به اشتباه کنار گذاشت و حال آنکه دیالکتیک هگل صحیح است، باید آن را در چارچوب درست، و چارچوب شناخت علمی، به کار گرفت. بر مبنای مباحث جدید درعلوم که تایید کننده شیوه دیالکتیکی تفکر است و هم میتواند آن را تکمیل کند، مانند تئوری تکامل انواع داروین، تئوری سیستمها، و تا حدی تئوری نسبیت عمومی و خاص | مارکس وانگلس اسلوب دیالکتیکی تفکر را از هگل گرفتند و به فویرباخ، فیلسوف آلمانی، که او هم ابتدا شاگرد هگل بود، ولی از او روی گردان شد و دیالکتیک را رد کرد، ایراد میگرفتند که او وقتی فلسفه ایدهآلیستی هگل را به درستی رد میکرد، دیالکتیک او را هم به اشتباه کنار گذاشت و حال آنکه دیالکتیک هگل صحیح است، باید آن را در چارچوب درست، و چارچوب شناخت علمی، به کار گرفت. بر مبنای مباحث جدید درعلوم که تایید کننده شیوه دیالکتیکی تفکر است و هم میتواند آن را تکمیل کند، مانند تئوری تکامل انواع داروین، تئوری سیستمها، و تا حدی تئوری نسبیت عمومی و خاص انیشتین و مکانیک کوانتا و قانون عدم قطعیت هایزنبرگ و غیره. | ||
دیالکتیک، هم از آن جهت که شیوه بودن و شدن یا تغییر کل هستی را برای شما بیان میکند، یک تئوری است و هم از آن جهت که شما را به تفکر درست مجهز میکند، یک اسلوب و دستگاه شناسایی است. | دیالکتیک، هم از آن جهت که شیوه بودن و شدن یا تغییر کل هستی را برای شما بیان میکند، یک تئوری است و هم از آن جهت که شما را به تفکر درست مجهز میکند، یک اسلوب و دستگاه شناسایی است. | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
دیالکتیک، به عنوان اسلوب و منطق، ابدا کار منطق صوری ارسطویی راکه، تدریس آن در حوزهها و دانشگاهها مرسوم است، نمیگیرد. | دیالکتیک، به عنوان اسلوب و منطق، ابدا کار منطق صوری ارسطویی راکه، تدریس آن در حوزهها و دانشگاهها مرسوم است، نمیگیرد. | ||
منطق ارسطو طی زمان تکامل یافته و دربارهی مقولات آن بحثهای زیادی شده است و اکنون به حد معتبری از تکامل رسیده است و حتی عده ای برای مفاهیم منطقی | منطق ارسطو طی زمان تکامل یافته و دربارهی مقولات آن بحثهای زیادی شده است و اکنون به حد معتبری از تکامل رسیده است و حتی عده ای برای مفاهیم منطقی سمبلها و فرمولهایی ایجاد کرده و منطق سمبلیک و ریاضی را به وجود آوردهاند. منطق ارسطویی و اشکال دیگر منطق ،مانند منطق استقرایی، هر کدام جای خود را دارند و به معرفت علمی ما خدمت میکنند و دیالکتیک با آن ها رقابت نمیکند. دیالکتیک آمده است، تا مطالب زیرین را، به ما نشان بدهد و نیاز به اقامه برهانهای بغرنج ندارد، تصریح کند: | ||
اصول دیالکتیک | اصول دیالکتیک | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
کل هستی یک دستگاه واحد و به هم پیوسته است،که اگر آن را از دستگاهها یا سیستمهای فرعی مرکب بدانیم، همهی این دستگاههای فرعی در درون این دستگاه کلی، که جهان ماست، به هم ارتباط دارند. این ارتباطها برخی دور است، مانند مثلا ارتباط ما با خورشید و یا کهکشانهای دیگر، و برخی نزدیک، مانند ارتباط ما انسانهای هم عصر و هم سرزمین با یکدیگر ،یا ارتباط داخلی اعضاء بدن انسان. | کل هستی یک دستگاه واحد و به هم پیوسته است،که اگر آن را از دستگاهها یا سیستمهای فرعی مرکب بدانیم، همهی این دستگاههای فرعی در درون این دستگاه کلی، که جهان ماست، به هم ارتباط دارند. این ارتباطها برخی دور است، مانند مثلا ارتباط ما با خورشید و یا کهکشانهای دیگر، و برخی نزدیک، مانند ارتباط ما انسانهای هم عصر و هم سرزمین با یکدیگر ،یا ارتباط داخلی اعضاء بدن انسان. | ||
پس کل هستی دارای وحدت بنیادین ساختمانی است، ولی در | پس کل هستی دارای وحدت بنیادین ساختمانی است، ولی در عملکرد و ساختار تنوع دارد. که به آن مونیسم در هستی میگویند. | ||
۱ـ اصل تغییر و حرکت | ۱ـ اصل تغییر و حرکت | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
«اکنون میکوشم شرح دهم که چگونه سقراط شنوندگان خود را برای دیالکتیک آماده میکرد. وی چنین میاندیشید که هنگامی که کسی موضوع سخن را بخوبی بداند، میتواند آن را برای دیگران بیان کند، و اگر کسی نداند، ممکن است خود اشتباه کند و دیگران را نیز به اشتباه اندازد. بدینگونه بود که سقراط همواره میکوشید که خود و شاگردانش در جستجوی طبیعت هر چیز غور کنند. و این بررسی همهی تعریفها، کاری بس عظیم است. <span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span> | «اکنون میکوشم شرح دهم که چگونه سقراط شنوندگان خود را برای دیالکتیک آماده میکرد. وی چنین میاندیشید که هنگامی که کسی موضوع سخن را بخوبی بداند، میتواند آن را برای دیگران بیان کند، و اگر کسی نداند، ممکن است خود اشتباه کند و دیگران را نیز به اشتباه اندازد. بدینگونه بود که سقراط همواره میکوشید که خود و شاگردانش در جستجوی طبیعت هر چیز غور کنند. و این بررسی همهی تعریفها، کاری بس عظیم است. <span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span> | ||
=== دیالکتیک افلاطون === | === دیالکتیک افلاطون === | ||
دیاکتیک افلاطون نیز مانند دیالکتیک سقراط است: هنر مباحثه و گفتگو برای پیروزی در بحث که افلاطون یک دیالکتیک متافیزیکی نیز با بحث مثل به آن افزوده است و آن به این معنا است که اشیاء منفرد که معانی خود را | دیاکتیک افلاطون نیز مانند دیالکتیک سقراط است: هنر مباحثه و گفتگو برای پیروزی در بحث که افلاطون یک دیالکتیک متافیزیکی نیز با بحث مثل به آن افزوده است و آن به این معنا است که اشیاء منفرد که معانی خود را عرضه میدارند فقط هستی نسبی دارند و همچون سایههایی بیش نیستند آنچه شایستگی نام واقعیت دارد مثل است.<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span> | ||
=== دیالکتیک هگل === | === دیالکتیک هگل === | ||
به باور هگل تاریخ زنجیرهٴ طولانی تأمل و تفکر است. او بر پارهای قواعد انگشت نهاد که در مورد این زنجیرهٴ تأمل و تفکر کاربرد دارد. | به باور هگل تاریخ زنجیرهٴ طولانی تأمل و تفکر است. او بر پارهای قواعد انگشت نهاد که در مورد این زنجیرهٴ تأمل و تفکر کاربرد دارد. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
دو، اعتقاد به روان یا ذهن سه، اعتقاد به جهان یا ماده که همهی این سه در وجود خدا به وحدت میرسند. که به آن ایدهی وحدت وجود میگویند. | دو، اعتقاد به روان یا ذهن سه، اعتقاد به جهان یا ماده که همهی این سه در وجود خدا به وحدت میرسند. که به آن ایدهی وحدت وجود میگویند. | ||
دستگاه تز و آنتیتز و سنتز پیش از هگل توسط فیخته و شلینگ استفاده شده بود اما هگل آن را تبیین | دستگاه تز و آنتیتز و سنتز پیش از هگل توسط فیخته و شلینگ استفاده شده بود اما هگل آن را تبیین منحصر به فرد واقعیت میداند. | ||
یعنی اینکه در ذات هر پدیده یک تعارض بین آنچه هست و آنچه که ضروریست باشد | یعنی اینکه در ذات هر پدیده یک تعارض بین آنچه هست و آنچه که ضروریست باشد جدالی رو به کمال وجود دارد.<ref>[http://dialecticalspace.com/dialectical-materialism1/ سایت فضا و دیالکتیک]</ref> | ||
هگل متفکری بسیار بزرگ و سیستمساز بود. سیستم عقاید هگلی، بهرغم تمام نوآوریهای تاریخیاش، از یک طرف قویا به یک «مطلق» یا نوعی خدا احساس نیاز میکند؛ از طرف دیگر چون نمیتواند رابطه درستی بین این مطلق-خدا- با متد شناختش، یعنی دیالکتیک برقرار کند، خدایش را به نحو دیالکتیکی در حال تحول و تکامل قرار میدهد<ref>تبیین جهان جلد ۱</ref> | هگل متفکری بسیار بزرگ و سیستمساز بود. سیستم عقاید هگلی، بهرغم تمام نوآوریهای تاریخیاش، از یک طرف قویا به یک «مطلق» یا نوعی خدا احساس نیاز میکند؛ از طرف دیگر چون نمیتواند رابطه درستی بین این مطلق-خدا- با متد شناختش، یعنی دیالکتیک برقرار کند، خدایش را به نحو دیالکتیکی در حال تحول و تکامل قرار میدهد<ref>تبیین جهان جلد ۱</ref> | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
در فرهنگ مارکس و انگلس واژه دیالکتیک به معنای حرکت و تحول در تمام جنبههای مادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و طبیعی به کار میرود. بدین ترتیب، فلسفه دیالکتیک در این مکاتب چیزی جز مطالعه طبیعت و جامعهٔ در حال دگرگونی نیست. | در فرهنگ مارکس و انگلس واژه دیالکتیک به معنای حرکت و تحول در تمام جنبههای مادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و طبیعی به کار میرود. بدین ترتیب، فلسفه دیالکتیک در این مکاتب چیزی جز مطالعه طبیعت و جامعهٔ در حال دگرگونی نیست. | ||
دیالکتیک مارکسیستی با ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی تشریح میشود که توسط انگلس نوشته شده است.<blockquote>دیالکتیک بیانگر تغییرات و تحولات ناشی از تضاد یا تقابل درونی قطب ها یا اجزای | دیالکتیک مارکسیستی با ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی تشریح میشود که توسط انگلس نوشته شده است.<blockquote>دیالکتیک بیانگر تغییرات و تحولات ناشی از تضاد یا تقابل درونی قطب ها یا اجزای پدیدههاست. تغییرات و تحولاتی که خود هم نمودار نفی دائمی وجود پدیدهها و هم نمودار وحدت انضمامی موقت آنهاست. این وحدت، وحدت پدیدههای از درون پیوسته و وابسته به هم است. دیالکتیک به این معنی است که هر چیزی در عین حال خود و هم غیرخود است. دیالکتیک وحدت و گسست مکان و زمان در پدیدههاست.<ref>دفترهای فلسفی لنین</ref></blockquote> | ||
=== ماتریالیسم دیالکتیک === | === ماتریالیسم دیالکتیک === | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
مارکس خود را ماتریالیست مینامید، اما نه از نوع ماتریالیستهای قرن هجدهم. ماتریالیسم او، که تحتتاثیر هگل، صفت «دیالکتیک» داشت، از نظر اهمیت با ماتریالیسم قدیم متفاوت بود. مارکس میگوید: «فلاسفه فقط جهان را به راههای مختلف تعبیر کردهاند؛ اما کار واقعی، تغییر دادن جهان است». | مارکس خود را ماتریالیست مینامید، اما نه از نوع ماتریالیستهای قرن هجدهم. ماتریالیسم او، که تحتتاثیر هگل، صفت «دیالکتیک» داشت، از نظر اهمیت با ماتریالیسم قدیم متفاوت بود. مارکس میگوید: «فلاسفه فقط جهان را به راههای مختلف تعبیر کردهاند؛ اما کار واقعی، تغییر دادن جهان است». | ||
مارکس میگوید، نیروی انقلابی برای آن که قادر باشد «کل کهنه » را از میان بردارد و «کل جدیدی » را بوجود آورد، ناچار باید تضاد آن کل را نیز با خود داشته باشد. یعنی مثلاً طبقهی کارگر که میخواهد بر روند «از خود بیگانگی »، غلبه کند، باید خود، به مقتضای وضع خود، در عین حال هم آفرینندهی فرهنگی از خود بیگانه باشد و هم از آن صدمه و آسیب ببیند تا بتواند از جامعهی بورژوائی «آنسوتر ببالد » والا دور انداختن خشن یک جهت و نفی عبث و انکار کور عملاً به احیاء «همهی رذالتهای ممکن » در درون آن دیگری منجر خواهد شد. تمام (تباین) | مارکس میگوید، نیروی انقلابی برای آن که قادر باشد «کل کهنه » را از میان بردارد و «کل جدیدی » را بوجود آورد، ناچار باید تضاد آن کل را نیز با خود داشته باشد. یعنی مثلاً طبقهی کارگر که میخواهد بر روند «از خود بیگانگی »، غلبه کند، باید خود، به مقتضای وضع خود، در عین حال هم آفرینندهی فرهنگی از خود بیگانه باشد و هم از آن صدمه و آسیب ببیند تا بتواند از جامعهی بورژوائی «آنسوتر ببالد » والا دور انداختن خشن یک جهت و نفی عبث و انکار کور عملاً به احیاء «همهی رذالتهای ممکن » در درون آن دیگری منجر خواهد شد. تمام (تباین) پارادوکس فرمول «بدون تنافض پیشرفت ممکن نیست » از همین جاست. مارکس میگوید: «این قانونی است که تمدن بشری تا روزگار ما تابع آن بوده است. »<ref>کلیات مارکس جلد ۴ صفحه ۹۶</ref> | ||
=== ماتریالیسم تاریخی === | === ماتریالیسم تاریخی === |