رستم: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۴۱۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۹ آوریل ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰: خط ۱۰:
  | imagestyle  =
  | imagestyle  =
  | captionstyle =
  | captionstyle =
  | image        =[[پرونده:رستم .jpg]]
  | image        =[[پرونده:رستم .jpg|بندانگشتی|وسط|]]
  | caption      =
  | caption      =
  | headerstyle  = background: #F0E68C
  | headerstyle  = background: #F0E68C
خط ۸۱: خط ۸۱:
  | data31  = زواره و شغاد
  | data31  = زواره و شغاد
}}
}}
'''رستم''' بزرگ‌ترین قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی است. شاهنامه مهم‌ترین کتابِ حماسی ایران است که [[فردوسی|ابوالقاسم فردوسی]] در قرن ۴ هجری قمری آن را سروده‌ است و بخش بزرگی از آن داستان‌های مربوط به زندگی رستم است؛ از جمله هفت‌خوان رستم، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، رستم و شغاد. او همچنین در داستان‌های مهم دیگری مثل داستان [[سیاوش]] و داستان بیژن و منیژه هم نقش مهمی دارد. رستم فرزند زال و [[رودابه]]، پهلوانی از سرزمین زابلستان است.<ref>نوجوان شاد - [http://nojavanshad.ir/%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/ رستم کیست؟]</ref>
'''رستم''' بزرگ‌ترین قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی است. شاهنامه مهم‌ترین کتابِ حماسی ایران است که [[فردوسی|ابوالقاسم فردوسی]] در قرن ۴ هجری قمری آن را سروده‌ است و بخش بزرگی از آن داستان‌های مربوط به زندگی رستم است؛ از جمله هفت‌خوان رستم، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، رستم و شغاد.
 
او همچنین در داستان‌های مهم دیگری مثل داستان [[سیاوش]] و داستان بیژن و منیژه هم نقش مهمی دارد. رستم فرزند زال و [[رودابه]]، پهلوانی از سرزمین زابلستان است.<ref>نوجوان شاد - [http://nojavanshad.ir/%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/ رستم کیست؟]</ref>


== تولد ==
== تولد ==
خط ۸۸: خط ۹۰:
به دستور سیمرغ عمل کردند و نوزاد را که مانند کودکی یکساله می‌نمود، از زِهدان مادر بیرون آوردند و او را رستم نامیدند. رشد رستم شگفتی آور بود. وقتی او را از شیر گرفتند، به اندازهٔ پنج مرد غذا می‌خورد. وقتی هشت ساله شد، نیای او ـ سام ـ که به فرمان منوچهر، پادشاه کیانی، به سفر رفته بود، بازگشت و دیدار رستم هشت ساله برایش باورنکردنی می‌نمود:
به دستور سیمرغ عمل کردند و نوزاد را که مانند کودکی یکساله می‌نمود، از زِهدان مادر بیرون آوردند و او را رستم نامیدند. رشد رستم شگفتی آور بود. وقتی او را از شیر گرفتند، به اندازهٔ پنج مرد غذا می‌خورد. وقتی هشت ساله شد، نیای او ـ سام ـ که به فرمان منوچهر، پادشاه کیانی، به سفر رفته بود، بازگشت و دیدار رستم هشت ساله برایش باورنکردنی می‌نمود:


به رستم، نیا، درشگفتی بماند/ برو(=بر او)، هر زمان نام یزدان بخواند.<ref>همبستگی ملی - [https://hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/%D8%B7%D8%A8%D9%84%D9%87-%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1/55799-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%88%D9%84%D9%91%D8%AF-%D8%AA%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C داستان رستم، از تولّد تا نوجوانی]</ref>
يكى بچه بد چون گوى شيرفش
 
ببالا بلند و بديدار كش‏
 
شگفت اندر و مانده بد مرد و زن
 
كه نشنيد كس بچه پيل تن‏
 
همان دردگاهش فرو دوختند
 
بدارو همه درد بسپوختند
 
شبانروز مادر ز مى خفته بود
 
ز مى خفته و هش از و رفته بود
 
چو از خواب بيدار شد سرو بن
 
بسيندخت بگشاد لب بر سخن‏
 
برو زرّ و گوهر بر افشاندند
 
ابر كردگار آفرين خواندند
 
مر آن بچه را پيش او تاختند
 
بسان سپهرى بر افراختند
 
بخنديد از آن بچه سرو سهى
 
بديد اندرو فرّ شاهنشهى‏
 
برستم بگفتا غم آمد بسر
 
نهادند رستمش نام پسر


== هفت خوان رستم ==
== هفت خوان رستم ==
خط ۱۲۷: خط ۱۶۳:
ناگاه دید میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری نزدیک داشته باشد. دوباره نیروی خود را بازیافت و بلند شد و در پی میش به راه افتاد. میش وی را به کنار چشمه ­ای برد. رستم دانست که این کمک از سوی خداست. آب نوشید و سیراب شد.
ناگاه دید میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری نزدیک داشته باشد. دوباره نیروی خود را بازیافت و بلند شد و در پی میش به راه افتاد. میش وی را به کنار چشمه ­ای برد. رستم دانست که این کمک از سوی خداست. آب نوشید و سیراب شد.


آن‌گاه زین از رخش جدا کرد و او را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار گورخر رفت. گورخری را بریان ساخت و بخورد و آماده‌ی خواب شد. پیش از خواب رو بر رخش کرد و گفت: «مبادا تا من خفته ­ام با کسی بستیزی و با شیر و دیو پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن»<ref name=":0">خان دوم : بیابان بی آب</ref>
آن‌گاه زین از رخش جدا کرد و او را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار گورخر رفت. گورخری را بریان ساخت و بخورد و آماده‌ی خواب شد. پیش از خواب رو بر رخش کرد و گفت: «مبادا تا من خفته ­ام با کسی بستیزی و با شیر و دیو پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن»<ref name=":0">تک شاخ پرنده - [http://teshinpe.com/%D9%87%D9%81%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%86%D8%AB%D8%B1/ هفت خان رستم به نثر]</ref>


همه تن بشستش بران آب پاك
همه تن بشستش بران آب پاك
خط ۱۴۴: خط ۱۸۰:
رخش اژدها را دید و پیش از حمله اژدها رستم را از خواب بیدار کرد اما قبل از بیدار شدن رستم، اژدها خود را مخفی کرد و رستم از دست رخش عصبانی شد که چرا او را بی دلیل از خواب بیدار کرده.   
رخش اژدها را دید و پیش از حمله اژدها رستم را از خواب بیدار کرد اما قبل از بیدار شدن رستم، اژدها خود را مخفی کرد و رستم از دست رخش عصبانی شد که چرا او را بی دلیل از خواب بیدار کرده.   


این اتفاق یک بار دیگر هم تکرار شد و رستم هر بار عصبانی تر شد. بار سوم که اژدها خود را نشان داد، رخش رستم را سر بزنگاه بیدار کرد و رستم اژدها را دید. رخش و رستم به کمک هم اژدها را از پای در آوردند و بعد هم به راه افتادند و دوباره تازان به سمت مازندران رفتند.
این اتفاق یک بار دیگر هم تکرار شد و رستم هر بار عصبانی تر شد. بار سوم که اژدها خود را نشان داد، رخش رستم را سر بزنگاه بیدار کرد و رستم اژدها را دید. رخش و رستم به کمک هم اژدها را از پای در آوردند و بعد هم به راه افتادند و دوباره تازان به سمت مازندران رفتند.<ref name=":0" />


بزد تيغ و بنداخت از بر سرش
بزد تيغ و بنداخت از بر سرش
خط ۱۵۵: خط ۱۹۱:


== خان چهارم: زن جادو ==
== خان چهارم: زن جادو ==
[[پرونده:زن جادوگر.jpg|بندانگشتی]]
رستم تازان می رفت و در میان راه به بیشه زاری سبز و زیبا رسید. در کنار بیشه سفره ای پهن بود و بر سر آن نوشیدنی ها و غذا های رنگین بود و  در کنار سفره سازی بود.   
رستم تازان می رفت و در میان راه به بیشه زاری سبز و زیبا رسید. در کنار بیشه سفره ای پهن بود و بر سر آن نوشیدنی ها و غذا های رنگین بود و  در کنار سفره سازی بود.   


رستم از رخش فرود آمد و غافل از این که آن سفره متعلق به اهریمنان است، بر سر سفره نشست و شروع به ساز زدن و آواز خواندن کرد. در میان آوازهایش از این نالید که چرا بهره ای از شادی دنیا نصیبش نشده. پیرزنی از سپاه دیوان خود را به شکل دختری زیبا درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدن دختر جوان خوشحال شد و شروع به نواختن آهنگ های شاد کرد و در میان آهنگ هایش نام پروردگار را آورد و از او باری نعمت هایش تشکر کرد.   
رستم از رخش فرود آمد و غافل از این که آن سفره متعلق به اهریمنان است، بر سر سفره نشست و شروع به ساز زدن و آواز خواندن کرد. در میان آوازهایش از این نالید که چرا بهره ای از شادی دنیا نصیبش نشده. پیرزنی از سپاه دیوان خود را به شکل دختری زیبا درآورد و نزد رستم آمد. رستم از دیدن دختر جوان خوشحال شد و شروع به نواختن آهنگ های شاد کرد و در میان آهنگ هایش نام پروردگار را آورد و از او باری نعمت هایش تشکر کرد.   
 
[[پرونده:زن جادو.jpg|بندانگشتی|زن جادو]]
دختر جوان که در حقیقت اهریمن بود، از شنیدن نام پروردگار صورتش اهریمنی  شد و رستم دریافت که او اهریمن است. رستم کمند انداخت و او را به بند کشید و با خنجر او را دو نیم کرد.
دختر جوان که در حقیقت اهریمن بود، از شنیدن نام پروردگار صورتش اهریمنی  شد و رستم دریافت که او اهریمن است. رستم کمند انداخت و او را به بند کشید و با خنجر او را دو نیم کرد.<ref name=":0" />


بپرسيد و گفتش چه چيزى بگوى
بپرسيد و گفتش چه چيزى بگوى
خط ۱۷۵: خط ۲۱۰:


== خان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان ==
== خان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان ==
[[پرونده:جنگ رستم با اولاد.jpg|بندانگشتی]]
[[پرونده:جنگ رستم با اولاد.jpg|بندانگشتی|
جنگ رستم با اولاد
]]
رستم به کنار رودی رسید. از رخش پایین آمد و در کنار رود خفت. رخش هم به درون چمنزار رفت و به چرا پرداخت. دشتبان آن ناحیه از چریدن رخش برآشفت و به رستم حمله برد و در خواب ضربه ای به او وارد کرد. رستم از خواب برخاست و دو گوش دشتبان را کند و کف دستش گذاشت.  
رستم به کنار رودی رسید. از رخش پایین آمد و در کنار رود خفت. رخش هم به درون چمنزار رفت و به چرا پرداخت. دشتبان آن ناحیه از چریدن رخش برآشفت و به رستم حمله برد و در خواب ضربه ای به او وارد کرد. رستم از خواب برخاست و دو گوش دشتبان را کند و کف دستش گذاشت.  


دشتبان از این کار رستم به نزد «اولاد» پهلوان منطقه شکایت برد. اولاد با سپاهش به جنگ رستم آمد و رستم همه آن‌ها را از پا درآورد و اولاد را شکست داد و به او گفت اگر جای دیو سفید را به او نشان دهد، او را شاه مازندران می‌کند و در غیر این صورت او را می‌کشد، اولاد هم که راه دیگری نداشت به دنبال رستم و رخش رفت.
دشتبان از این کار رستم به نزد «اولاد» پهلوان منطقه شکایت برد. اولاد با سپاهش به جنگ رستم آمد و رستم همه آن‌ها را از پا درآورد و اولاد را شکست داد و به او گفت اگر جای دیو سفید را به او نشان دهد، او را شاه مازندران می‌کند و در غیر این صورت او را می‌کشد، اولاد هم که راه دیگری نداشت به دنبال رستم و رخش رفت.<ref name=":0" />


بيفگند رستم كمند دراز
بيفگند رستم كمند دراز
خط ۱۹۰: خط ۲۲۷:
== خان ششم: جنگ با ارژنگ دیو ==
== خان ششم: جنگ با ارژنگ دیو ==
اولاد رستم را به کوه «اسپروز»، همان جایی که کاووس و سپاهیانش اسیر شده بودند، برد. در آن جا فهمیدند که ارژنگ نگهبان کوه است. رستم اولاد را به درختی بست و به جنگ ارژنگ رفت. رستم با ضربه ای سریع ارژنگ را کشت و به این ترتیب سپاهیان ارژنگ از ترس پراکنده شدند.
اولاد رستم را به کوه «اسپروز»، همان جایی که کاووس و سپاهیانش اسیر شده بودند، برد. در آن جا فهمیدند که ارژنگ نگهبان کوه است. رستم اولاد را به درختی بست و به جنگ ارژنگ رفت. رستم با ضربه ای سریع ارژنگ را کشت و به این ترتیب سپاهیان ارژنگ از ترس پراکنده شدند.
[[پرونده:جنگ با ارژنگ دیو .jpg|بندانگشتی]]
[[پرونده:جنگ با ارژنگ دیو .jpg|بندانگشتی|
و بالاخره رستم و اولاد کاووس و سپاهش را آزاد کردند. کاووس راه رسیدن به غار دیو سپید را به رستم نشان داد.
جنگ رستم با ارژنگ دیو
]]
و بالاخره رستم و اولاد کاووس و سپاهش را آزاد کردند. کاووس راه رسیدن به غار دیو سپید را به رستم نشان داد.<ref name=":0" />


برون آمد از خيمه ارژنگ ديو
برون آمد از خيمه ارژنگ ديو
خط ۲۱۰: خط ۲۴۹:
رستم یک پا و یک ران دیو را از بدن جدا ساخت و دیو با همان حال با رستم گلاویز شد. نبرد آن‌ها با پیروزی رستم پایان یافت. رستم دل دیو را پاره کرد و جگرش را بیرون کشید.
رستم یک پا و یک ران دیو را از بدن جدا ساخت و دیو با همان حال با رستم گلاویز شد. نبرد آن‌ها با پیروزی رستم پایان یافت. رستم دل دیو را پاره کرد و جگرش را بیرون کشید.


سپس خون دیو را در چشم کیکاووس و سپاهیان چکاندند و همگی بینایی خود را بازیافتند.[[پرونده:جنگ رستم با دیو سفید.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:جنگ%20رستم%20با%20دیو%20سفید.jpg|بندانگشتی|297x297px|جنگ رستم با دیو سفید]]تهمتن بنيروى جان آفرين
سپس خون دیو را در چشم کیکاووس و سپاهیان چکاندند و همگی بینایی خود را بازیافتند.<ref name=":0" />[[پرونده:جنگ رستم با دیو سفید.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:جنگ%20رستم%20با%20دیو%20سفید.jpg|بندانگشتی|297x297px|جنگ رستم با دیو سفید]]تهمتن بنيروى جان آفرين


بكوشيد بسيار با درد و كين‏
بكوشيد بسيار با درد و كين‏
خط ۲۴۷: خط ۲۸۶:
سهراب به ناگزیر به نبرد آغازکرد. رستم این بار با تمام توان و نیروی خود با او درآویخت. امّا، سهراب غَرّه از پیروزی پیشین، این بار جنگ با او را سهل گرفته بود و با تمام توان نمی‌جنگید و در کشتی سستی نشان داد و رستم او را به زمین افکند و بی درنگ با خنجر پهلویش را درید و او را از پای درافکند.[[پرونده:رستم و سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20سهراب.jpg|بندانگشتی|کشته شدن سهراب بدست رستم ]]سهراب نیم جان به رستم گفت: تو اگر در آسمان ستاره شوی و در دریا ماهی، پدرم رستم ترا خواهدیافت و انتقام خون مرا از تو بازخواهد جست.
سهراب به ناگزیر به نبرد آغازکرد. رستم این بار با تمام توان و نیروی خود با او درآویخت. امّا، سهراب غَرّه از پیروزی پیشین، این بار جنگ با او را سهل گرفته بود و با تمام توان نمی‌جنگید و در کشتی سستی نشان داد و رستم او را به زمین افکند و بی درنگ با خنجر پهلویش را درید و او را از پای درافکند.[[پرونده:رستم و سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20سهراب.jpg|بندانگشتی|کشته شدن سهراب بدست رستم ]]سهراب نیم جان به رستم گفت: تو اگر در آسمان ستاره شوی و در دریا ماهی، پدرم رستم ترا خواهدیافت و انتقام خون مرا از تو بازخواهد جست.


رستم با شنیدن نام خود دریافت که او فرزند خود اوست که او را، بی‌خبر از نام و نشانش، به دست خود، پهلو دریده‌است. فریادی از دل پردرد برآورد و خاک بر سر ریخت و با مشت بر سر و صورت کوفت. امّا، بر سر و روی کوفتن دردی را دوا نمی‌کرد.
رستم با شنیدن نام خود دریافت که او فرزند خود اوست که او را، بی‌خبر از نام و نشانش، به دست خود، پهلو دریده‌است. فریادی از دل پردرد برآورد و خاک بر سر ریخت و با مشت بر سر و صورت کوفت. امّا، بر سر و روی کوفتن دردی را دوا نمی‌کرد.<ref name=":0" /><ref>همبستگی ملی- '''داستان رستم و سهراب ـ شاهنامه [https://www.hambastegimeli.com/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D9%88%D9%8A%DA%98%D9%87/%D8%B7%D8%A8%D9%84%D9%87-%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1/63827-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%88-%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8 فردوسی]'''</ref>


زدش بر زمين بر بكردار شير
زدش بر زمين بر بكردار شير
خط ۲۵۹: خط ۲۹۸:
== نوشدارو پس از مرگ سهراب ==
== نوشدارو پس از مرگ سهراب ==
[[پرونده:نوشدارو بعد از مرگ سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:نوشدارو%20بعد%20از%20مرگ%20سهراب.jpg|بندانگشتی|نوشدارو بعد از مرگ سهراب]]
[[پرونده:نوشدارو بعد از مرگ سهراب.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:نوشدارو%20بعد%20از%20مرگ%20سهراب.jpg|بندانگشتی|نوشدارو بعد از مرگ سهراب]]
رستم می‌دانست که در خزانه کاووس نوشدارویی است که دوای هر زخم چاره ناپذیری است. بی درنگ پیکی روانه کرد و از کاووس خواست که به او نوشدارویی برای زخم سهراب برساند. امّا کاووس که با شنیدن خبر و بیم آن که پیوند رستم و سهراب تاج و تخت او را برباد دهد، حاضر نشد نوشدارو را برای رستم بفرستد و در این کار آن قدر درنگ کرد که سهراب از پای درآمد و نوشداروی او وقتی به رستم رسید که دیگر سهراب رمقی نداشت و چشم از دیدار دنیا فروبسته بود: نوشدارو پس از مرگ سهراب.
رستم می‌دانست که در خزانه کاووس نوشدارویی است که دوای هر زخم چاره ناپذیری است. بی درنگ پیکی روانه کرد و از کاووس خواست که به او نوشدارویی برای زخم سهراب برساند. امّا کاووس که با شنیدن خبر و بیم آن که پیوند رستم و سهراب تاج و تخت او را برباد دهد، حاضر نشد نوشدارو را برای رستم بفرستد و در این کار آن قدر درنگ کرد که سهراب از پای درآمد و نوشداروی او وقتی به رستم رسید که دیگر سهراب رمقی نداشت و چشم از دیدار دنیا فروبسته بود: نوشدارو پس از مرگ سهراب.<ref name=":0" />


ازان نوشدارو که در گنج تست
ازان نوشدارو که در گنج تست
خط ۲۹۸: خط ۳۳۷:
رویین‌تن بودن اسفندیار و آسیب‌پذیری چشمانش، در افسانه‌ها و اساطیر سایر ملل به شکل‌های مختلف نمایان شده؛ مثلاً «آشیل» قهرمان اسطوره‌ای یونانیان که در جنگ تروا نقش بسیار مهمی داشت از ناحیهٔ پاشنهٔ پا آسیب‌پذیر بود.
رویین‌تن بودن اسفندیار و آسیب‌پذیری چشمانش، در افسانه‌ها و اساطیر سایر ملل به شکل‌های مختلف نمایان شده؛ مثلاً «آشیل» قهرمان اسطوره‌ای یونانیان که در جنگ تروا نقش بسیار مهمی داشت از ناحیهٔ پاشنهٔ پا آسیب‌پذیر بود.


وقتی رستم و اسفندیار برای بار سوم به نبرد رفتند، رستم باز هم تلاش کرد نظر اسفندیار را عوض کند اما اسفندیار نمی‌پذیرفت. نهایتاً:
وقتی رستم و اسفندیار برای بار سوم به نبرد رفتند، رستم باز هم تلاش کرد نظر اسفندیار را عوض کند اما اسفندیار نمی‌پذیرفت. نهایتاً:<ref>نوجوان شاد - [http://nojavanshad.ir/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D8%B1/ نبرد رستم و اسفندیار] </ref>


تهمتن گز اندر کمان راند زود
تهمتن گز اندر کمان راند زود
خط ۳۱۱: خط ۳۵۰:


== کشته شدن رستم در چاه شغاد ==
== کشته شدن رستم در چاه شغاد ==
در نهایت رستم در یک توطئه مشترک توسط برادرش شغاد و شاه کابل به چاه انداخته می‌شود.
در نهایت رستم در یک توطئه مشترک توسط برادرش شغاد و شاه کابل به چاه انداخته می‌شود.
[[پرونده:رستم و شغاد.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20شغاد.jpg|جایگزین=رستم و شغاد|بندانگشتی|رستم و شغاد]]
شاه کابل رستم را به نخجیرگاهی سراسر سبز و خرم و پر از «گور و آهو» فراخواند و رستم نیز بی اندیشه به نیّات شوم شغاد و شاه کابل به نخجیرگاه روان شد و ناگاه رستم و رخش به چاهی درافتادند پر از تیغها و خنجرهایی که در آن چاه نشانده بودند. پهلوی رخش بدرید و رستم نیز زخم فراوان برداشت.


رستم وقتی به توطئهٔ شغاد و شاه کابل پی برد، در آخرین لحظات زندگی تیری بر چلّهٔ کمان نهاد و شغاد را که در نزدیکی او پشت درختی میان تُهی پنهان شده بود با تیر به درخت دوخت و خود نیز «پس از نیایش یزدان» جان سپرد.
شاه کابل رستم را به نخجیرگاهی سراسر سبز و خرم و پر از «گور و آهو» فراخواند و رستم نیز بی اندیشه به نیّات شوم شغاد و شاه کابل به نخجیرگاه روان شد و ناگاه رستم و رخش به چاهی درافتادند پر از تیغها و خنجرهایی که در آن چاه نشانده بودند. پهلوی رخش بدرید و رستم نیز زخم فراوان برداشت.[[پرونده:رستم و شغاد.jpg|پیوند=https://fa.iranpediawiki.org/wiki/پرونده:رستم%20و%20شغاد.jpg|جایگزین=رستم و شغاد|بندانگشتی|دسیسه شغاد و مرگ رستم ]]رستم وقتی به توطئهٔ شغاد و شاه کابل پی برد، در آخرین لحظات زندگی تیری بر چلّهٔ کمان نهاد و شغاد را که در نزدیکی او پشت درختی میان تُهی پنهان شده بود با تیر به درخت دوخت و خود نیز «پس از نیایش یزدان» جان سپرد.


از مثَلهای معروف و رایج زبان فارسی یکی هم این است: «ما باج به شغال نمی‌دهیم». بدنیست بدانید که ریشهٔ این ضرب‌المثل به شاهنامهٔ فردوسی راه می‌برد و اصل آن چنین است: «ما باج به شُغاد نمی‌دهیم».
از مثَلهای معروف و رایج زبان فارسی یکی هم این است: «ما باج به شغال نمی‌دهیم». بدنیست بدانید که ریشهٔ این ضرب‌المثل به شاهنامهٔ فردوسی راه می‌برد و اصل آن چنین است: «ما باج به شُغاد نمی‌دهیم».
خط ۳۲۲: خط ۳۵۹:


نمی‌دهیم».
نمی‌دهیم».
چو با خستگى چشمها برگشاد
بديد آن بد انديش روى شغاد
بدانست كان چاره و راه اوست
شغاد فريبنده بد خواه اوست‏


== رستم در شعر مولانا ==
== رستم در شعر مولانا ==
'''زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست'''
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت  
 
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست


== رستم در شعر حافظ ==
== رستم در شعر حافظ ==
=== سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی ===
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
=== اشاره حافظ به داستان بیژن و منیژه در شاهنامه ===
 
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
 
اشاره حافظ به داستان بیژن و منیژه در شاهنامه
 
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
== منابع ==
۱٬۰۴۴

ویرایش