زندان کهریزک: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۴: خط ۴۴:


==== رضا ذوقی شاهد کهریزک ====
==== رضا ذوقی شاهد کهریزک ====
روایت رضا ذوقی از زندانیان کهریزک: <blockquote>«بچه‌ها ناامید شده بودند محسن روح‌الامینی نزدیک من بود بلند شد گفت اگر اینجا هستیم به خاطر هدف و آرمانی هستیم نباید ناامید شویم. نهایت می‌خواهیم کشته شویم ولی مطمئن باشید فقط کشته نمی‌شویم… اسم‌مان زنده می‌ماند و در آینده از ما به عنوان قهرمان یاد می‌کنند.. ناامید نباشید...»</blockquote>یکی دیگر از بازداشتی‌های کهریزک چنین روایت می‌کند:<blockquote>«ابتدا ما را لخت و عریان کردند و وکیل بند و کمک‌هایش شورت و جوراب‌های ما را در آوردند و بعد لباس‌هایمان را پشت و رو پوشاندند و بعد ما را با لوله کتک زدند. روز دوم روی آسفالت داغ می‌غلتاندند و با پای برهنه کلاغ‌پر و پامرغی می‌بردند و هر کس تعلل می‌کرد افسر نگهبان با لوله می‌زد. کف دست‌ها و پا‌ها و زانو‌ها زخم شده و تاول زده بود. وضعیت بهداشت بد بود هوا خیلی گرم بود و آب کم بود و غذا نصف نان و ۴/۱ سیب زمینی دو وعده در روز بود...
روایت رضا ذوقی از زندانیان کهریزک: <blockquote>«بچه‌ها ناامید شده بودند محسن روح‌الامینی نزدیک من بود بلند شد گفت اگر اینجا هستیم به خاطر هدف و آرمانی هستیم نباید ناامید شویم. نهایت می‌خواهیم کشته شویم ولی مطمئن باشید فقط کشته نمی‌شویم… اسم‌مان زنده می‌ماند و در آینده از ما به عنوان قهرمان یاد می‌کنند.. ناامید نباشید...»<ref>[https://www.zeitoons.com/32340 سایت زیتون مقاله آنچه در کهریزک گذشت به روایت ۴ شاهد]</ref></blockquote>یکی دیگر از بازداشتی‌های کهریزک چنین روایت می‌کند:<blockquote>«ابتدا ما را لخت و عریان کردند و وکیل بند و کمک‌هایش شورت و جوراب‌های ما را در آوردند و بعد لباس‌هایمان را پشت و رو پوشاندند و بعد ما را با لوله کتک زدند. روز دوم روی آسفالت داغ می‌غلتاندند و با پای برهنه کلاغ‌پر و پامرغی می‌بردند و هر کس تعلل می‌کرد افسر نگهبان با لوله می‌زد. کف دست‌ها و پا‌ها و زانو‌ها زخم شده و تاول زده بود. وضعیت بهداشت بد بود هوا خیلی گرم بود و آب کم بود و غذا نصف نان و ۴/۱ سیب زمینی دو وعده در روز بود...


می‌گفتند اینجا آخر دنیاست و صدایتان به هیچ کجا نمی‌رسد... آقای روح‌الامینی تقاضای عینک کردند و گفتند جایی را نمی‌بینم و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. بنده چون خودم عینکی هستم به طور واضح نمی‌دیدم که به کدام قسمت ایشان ضربه می‌زدند و صدای جیغ زدن‌ها از سلول بیرون می‌آمد... از دست خمیس‌آبادی چند ضربه کمربند دریافت کرد که منجر به خونریزی سطحی در پشت ایشان شد... روح‌الامینی در روز دوم در حین کلاغ‌پر و در حین کوتاه کردن مو دچار ضربه با لوله به سر و گردن و کمر شده‌بود...
می‌گفتند اینجا آخر دنیاست و صدایتان به هیچ کجا نمی‌رسد... آقای روح‌الامینی تقاضای عینک کردند و گفتند جایی را نمی‌بینم و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. بنده چون خودم عینکی هستم به طور واضح نمی‌دیدم که به کدام قسمت ایشان ضربه می‌زدند و صدای جیغ زدن‌ها از سلول بیرون می‌آمد... از دست خمیس‌آبادی چند ضربه کمربند دریافت کرد که منجر به خونریزی سطحی در پشت ایشان شد... روح‌الامینی در روز دوم در حین کلاغ‌پر و در حین کوتاه کردن مو دچار ضربه با لوله به سر و گردن و کمر شده‌بود...
۸٬۶۴۳

ویرایش