زندان کهریزک: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:کهریزک ۱.JPG|بندانگشتی|'''نمای بیرونی بازداشتگاه کهریزک''']]
[[پرونده:کهریزک ۱.JPG|بندانگشتی|'''نمای بیرونی بازداشتگاه کهریزک''']]
'''زندان کهریزک یا بازداشتگاه کهریزک موسوم به ۲۱۰''' (در مکاتبات رسمی جمهوری اسلامی)'''،'''  در شهر سنگ از توابع شهر ری در استان تهران قرار دارد که در دوران ریاست [[محمدباقر قالیباف|قالیباف]] برای نیروی انتظامی تأسیس شد.  
'''زندان کهریزک یا بازداشتگاه کهریزک موسوم به ۲۱۰''' (در مکاتبات رسمی جمهوری اسلامی)'''،'''  در شهر سنگ از توابع شهر ری در استان تهران قرار دارد که در دوران ریاست [[محمدباقر قالیباف|قالیباف]] برای نیروی انتظامی تأسیس شد. سابقه تاسیس بازداشتگاه کهریزک که اکنون با نام «سروش ۱۱۱» فعالیت می‌کند، به سال ۸۰ می رسد ولی از مردادماه سال ۱۳۸۸ و پس از انتشار خبر کشته شدن «محسن روح‌الامینی» به طور وسیع مطرح شد. او فرزند «عبدالحسین روح‌الامینی»، دبیر کل حزب «عدالت و توسعه» و مشاور وزیر بهداشت بود.  


بازداشتگاه کهریزک، ابتدا به عنوان اردوگاه بازپروری برای معتادان و تنبه جوانان محلات و برای حبس جوانان غیرمنطبق بر معیارهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در جنوب غرب تهران ساخته‌شد تا به آن‌ها پیش از اعزام به زندان‌ها درسی فراموش‌ناشدنی بدهند. ساخت این اردوگاه بخشی از طرحی به نام «امنیت اجتماعی» بود که تنبیه جوانان برای رفتارهای غیراسلامی را هدف قرار می‌داد. این جوانان در کنار لات‌ها و معتادان قرار می‌گرفتند که خود نوعی تنبیه مضاعف برای جوانان معترض به ایدئولوژی اسلامی و شرایط پلیسی جامعه بود.<ref name=":0">[https://www.radiofarda.com/a/f2_iran_postelection_kahrizak_penitentiary_victims_witness_accounts_torture_death/2301278.html سایت رادیو فردا  مقاله کهریزک به روایت کهریزکی‌شدگان]</ref>
بازداشتگاه کهریزک، ابتدا به عنوان اردوگاه بازپروری برای معتادان و تنبه جوانان محلات و برای حبس جوانان غیرمنطبق بر معیارهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در جنوب غرب تهران ساخته‌شد تا به آن‌ها پیش از اعزام به زندان‌ها درسی فراموش‌ناشدنی بدهند. ساخت این اردوگاه بخشی از طرحی به نام «امنیت اجتماعی» بود که تنبیه جوانان برای رفتارهای غیراسلامی را هدف قرار می‌داد. این جوانان در کنار لات‌ها و معتادان قرار می‌گرفتند که خود نوعی تنبیه مضاعف برای جوانان معترض به ایدئولوژی اسلامی و شرایط پلیسی جامعه بود.<ref name=":0">[https://www.radiofarda.com/a/f2_iran_postelection_kahrizak_penitentiary_victims_witness_accounts_torture_death/2301278.html سایت رادیو فردا  مقاله کهریزک به روایت کهریزکی‌شدگان]</ref>
خط ۳۳: خط ۳۳:


=== روایت مسعود علیزاده ===
=== روایت مسعود علیزاده ===
مسعود علیزاده از شاهدان کهریزک پس از خروج از کشور مشاهدات خود را این چنین افشا کرد:
مسعود علیزاده از شاهدان کهریزک پس از خروج از کشور مشاهدات خود را این چنین افشا کرد:<blockquote>«من مسعود علیزاده سال ۱۳۶۲ در شهر تهران به دنیا آمدم. از کودکی دوست داشتم که روزی مهندس شوم و در کنار آن هم به کار خوانندگی ادامه دهم؛ اما این آرزوها برای من گویی خیلی بزرگ بود. در زمانی که فقط ۱۷ سالم بود، پدرم به خاطر چربی خون و دیابت درگذشت؛ سن ۱۷ سالگی بهترین سن جوانی است، ولی من در آن سن حکم یک پدر را در خانه داشتم و برای مخارج زندگی شروع به کار کردم، فوت پدرم برای من و خانواده بسیار سخت بود و تا به امروز هم نتوانستم پدرم را از یاد ببرم و جای خالی پدر همیشه در زندگی ما احساس می‌شود …همیشه به عملکرد جمهوری اسلامی انتقاد داشتم، چرا که نفس کشیدن هم در جمهوری اسلام جرم بوده و هست... تقلب و کودتای گسترده‌ای در انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفت، همه در شوک و اندوه بودیم. از اینکه به بازی گرفته شده‌بودیم، بسیار ناراحت بودم. سعی کردم برای رای گمشده‌ام بیرون بروم، در بیشتر راهپیمایی‌ها شرکت داشتم تا اینکه روز ۱۸ تیر دستگیر و روانه پلیس پیشگیری شدم، فردای آن روز ما را به حیاط بردند و حیدری‌فر یک کاغذی که اتهام اقدام علیه ملی، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور و تخریب اموال عمومی در آن نوشته‌بود جلوی ما گذاشت و گفت امضا کنیم و هر کس امضا نمی‌کرد کتک می‌خورد و چند نفر از دوستان زمانی‌که پرسیدند «کهریزک کجاست؟»  حیدری‌فر گفت: «تا آخر تابستان کهریزک هستید اگر زنده ماندید آن وقت می‌فهمید کهریزک کجاست.» وقتی وارد کهریزک شدیم مجبورمان کردند در مقابل همدیگر (از بچه هفده ساله تا پیرمرد شصت ساله) لخت شویم که خیلی برای ما شکنجه آور بود. «ما حدود ۱۳۶ نفر بودیم و در داخل قرنطینه یک عده از مجرمین خطرناک را داخل کردند و شروع کردند به اذیت کردن ما.» </blockquote>«مسعود علیزاده» یکی از جان به دربردگان کهریزک است که به شهادت حاضران در این بازداشتگاه، از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بود. او را با دو دو پابند آهنی به یک میله آویزان می‌کنند. پابند‌ها تیز بوده و تمام مدت از مسیر حلقه‌ها، خون جاری می‌شده است. در‌‌ همان وضعیت، با لوله «پی وی سی» شروع می‌کنند به زدن او:  <blockquote>«از افسر نگهبان پرسیدیم این جا کجا است؟ جواب داد این جا آخر دنیا است؛ جایی که خدا هم آنتن نمی‌دهد. اگر زنده ماندید، بعدش می‌فهمید این جا کجا است.» </blockquote>با یادآوری روزهای تلخ گذشته،‌ صدایش به وضوح شروع می‌کند به لرزیدن: <blockquote>«همه ما را برهنه کردند؛ به بهانه شپش و تفتیش کردن. با پای برهنه روی آسفالت داغ تابستان نگه‌مان داشتند؛ جوری که کف پا‌هایمان پر از تاول شده بود. بعد از ساعت‌ها زیر آفتاب ماندن، ما را که حدود ۱۷۰ نفر بودیم، جایی بردند که ظرفیت ۶۰ نفر داشت. هوا نبود، زخم‌هایمان عفونت کرده بودند و از آب آلوده چاه می‌خوردیم که تصفیه نشده بود. با‌‌ همان شرایط، افسر نگهبان دستور داد یک سر لوله موتورخانه را وصل کردند به آن اتاق. دود همه جا را گرفته بود. راست می‌گفتند، آن جا آخر دنیا بود.»</blockquote>او از برخورد گزینشی رسانه‌های بیرون از ایران برای پوشش اخبار مربوط به کهریزک گله می‌کند و خاطرات امیر جوادی فر را به یاد می‌آورد: <blockquote>«یک بار کنار دست شویی امیر را دیدم که می‌خواست آب بخورد. از من پرسید تو می‌دانی چرا یکی از چشم‌هایم نمی‌بیند؟ دلم نمی‌خواست بگویم کور شده‌ای پسرجان. دلم می‌خواست هر جور شده به او دل‌داری بدهم. مدام با صدای بلند مادرش را صدا می‌کرد. می گفت مادرجان بیا ببین من چرا نمی‌بینم؟ تازه بعد از آزادی بود که فهمیدم مادر امیر پنج سال قبل از آن مرده بوده و او از روح مادرش کمک می‌خواسته است.»</blockquote>مسعود این ماجرا را چندین بار تعریف و هر بار بغض ‌کرد: <blockquote>«روز آخر بود. می‌خواستند ما را منتقل کنند اوین. امیر نشسته بود کنج حیاط. سرهنگ [فرج]‌ کمیجانی، [رییس وقت بازداشتگاه کهریزک] آمد به جرم این که امیر نشسته بود توی سایه، با پوتین به سر و صورتش زد. آن قدر او را زد تا امیر از سایه خودش را کشاند به سمت آفتاب. توی اتوبوس که نشستیم، دیگر امیر نای نفس کشیدن نداشت. التماس می‌کرد برای یک قطره آب.»<ref name=":2">[https://iranwire.com/fa/features/22673/ سایت ایران‌وایر]</ref></blockquote>


«من مسعود علیزاده سال ۱۳۶۲ در شهر تهران به دنیا آمدم. از کودکی دوست داشتم که روزی مهندس شوم و در کنار آن هم به کار خوانندگی ادامه دهم؛ اما این آرزوها برای من گویی خیلی بزرگ بود. در زمانی که فقط ۱۷ سالم بود، پدرم به خاطر چربی خون و دیابت درگذشت؛ سن ۱۷ سالگی بهترین سن جوانی است، ولی من در آن سن حکم یک پدر را در خانه داشتم و برای مخارج زندگی شروع به کار کردم، فوت پدرم برای من و خانواده بسیار سخت بود و تا به امروز هم نتوانستم پدرم را از یاد ببرم و جای خالی پدر همیشه در زندگی ما احساس می‌شود …همیشه به عملکرد جمهوری اسلامی انتقاد داشتم، چرا که نفس کشیدن هم در جمهوری اسلام جرم بوده و هست... تقلب و کودتای گسترده‌ای در انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفت، همه در شوک و اندوه بودیم. از اینکه به بازی گرفته شده‌بودیم، بسیار ناراحت بودم. سعی کردم برای رای گمشده‌ام بیرون بروم، در بیشتر راهپیمایی‌ها شرکت داشتم تا اینکه روز ۱۸ تیر دستگیر و روانه پلیس پیشگیری شدم، فردای آن روز ما را به حیاط بردند و حیدری‌فر یک کاغذی که اتهام اقدام علیه ملی، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور و تخریب اموال عمومی در آن نوشته‌بود جلوی ما گذاشت و گفت امضا کنیم و هر کس امضا نمی‌کرد کتک می‌خورد و چند نفر از دوستان زمانی‌که پرسیدند «کهریزک کجاست؟»  حیدری‌فر گفت: «تا آخر تابستان کهریزک هستید اگر زنده ماندید آن وقت می‌فهمید کهریزک کجاست.» وقتی وارد کهریزک شدیم مجبورمان کردند در مقابل همدیگر (از بچه هفده ساله تا پیرمرد شصت ساله) لخت شویم که خیلی برای ما شکنجه آور بود. «ما حدود ۱۳۶ نفر بودیم و در داخل قرنطینه یک عده از مجرمین خطرناک را داخل کردند و شروع کردند به اذیت کردن ما.»
=== حمید حجاری‌ها از قربانیان کهریزک ===


=== حمید حجارها از قربانیان کهریزک ===
حجارها روایت می‌کند: «به اوین رسیدیم، تمامی مامورین حاضر در اوین با ماسک مشغول تکمیل فرم‌ها و تحویل گرفتن بازداشتی‌هایی که بوی تعفن می‌دادند. محسن روح‌الامینی هم در حیاط اوین دراز کشیده‌بود…


چه کسی فکر می‌کرد محسن هم پر خواهد کشید. وارد اندرزگاه شدیم نوبت به نوبت، دوش گرفته بودیم و اتاق ١ را با تعدادی از بچه ها به ما دادند. هنوز تخت خالی بود، محمد کامرانی وارد اندرزگاه شد، رنگ و روش سفید شده بود، بهش گفتم برات تخت نگه داشتم دوش بگیر و بیا اینجا، گفت ببینم چی می‌شه.
حجاری‌ها می‌گوید دو روز قبل از مرگ مشکوک [[رامین پوراندرجانی]]، او را ملاقات کرده و او به صراحت گفته‌بود برای روز دادگاه تهدید شده‌بود: <blockquote>«دکتر به من و مسعود گفت دفتر خاطراتی دارد که برای خودش گزارشات روزانه و خاطرات مهمش را به ثبت رسانده و روز دادگاه می‌خواهد حقایقی را افشا کند. حقایقی که هرگز افشا نشد چون او هیچ وقت به دادگاه نرسید.»</blockquote>حجاری‌ها روایت می‌کند: <blockquote>«به اوین رسیدیم، تمامی مامورین حاضر در اوین با ماسک مشغول تکمیل فرم‌ها و تحویل گرفتن بازداشتی‌هایی که بوی تعفن می‌دادند. محسن روح‌الامینی هم در حیاط اوین دراز کشیده‌بود…چه کسی فکر می‌کرد محسن هم پر خواهد کشید. وارد اندرزگاه شدیم نوبت به نوبت، دوش گرفته بودیم و اتاق ١ را با تعدادی از بچه ها به ما دادند. هنوز تخت خالی بود، محمد کامرانی وارد اندرزگاه شد، رنگ و روش سفید شده بود، بهش گفتم برات تخت نگه داشتم دوش بگیر و بیا اینجا، گفت ببینم چی می‌شه.


رفت و دیگه ندیدمش. مسعود علیزاده خبر سرگیجه و زمین خوردنش و برایم آورد و گفت بردنش بیرون.
رفت و دیگه ندیدمش. مسعود علیزاده خبر سرگیجه و زمین خوردنش را برایم آورد و گفت بردنش بیرون.<ref name=":2" /></blockquote>


=== جمیدرضا توسلیان از شکنجه‌شدگان کهریزک ===
=== جمیدرضا توسلیان از شکنجه‌شدگان کهریزک ===
خط ۲۲۵: خط ۲۲۳:


در فهرست اتحادیه اروپا مسئولیت‌های مشخص این ۳۲ مقام ایرانی در «سرکوب و نقض حقوق بشر» تشریح شده‌است.<ref>[https://www.dw.com/fa-ir/%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D9%87%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%B6-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%A8%D8%B4%D8%B1/a-6504479 سایت دویچه‌وله]</ref>
در فهرست اتحادیه اروپا مسئولیت‌های مشخص این ۳۲ مقام ایرانی در «سرکوب و نقض حقوق بشر» تشریح شده‌است.<ref>[https://www.dw.com/fa-ir/%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D9%87%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%B6-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%D8%A8%D8%B4%D8%B1/a-6504479 سایت دویچه‌وله]</ref>
=== واکنش حکومتی پس از ۸ سال ===
پس از رسانه‌ای شدن ماجرای کهریزک و تعطیلی آن، گروهی از مسئولان ناجا برای رسیدگی به اتهاماتشان تعلیق می‌شوند و در مهر ماه سال ۸۸  «علی‌قلی فودازی» به ریاست بازرسی پلیس پایتخت منصوب شد. او در زمانی که ریاست بازرسی پلیس پایتخت را بر عهده داشت، مسئول رسیدگی به پرونده بازداشتگاه کهریزک نیز شد. در هشتمین سالگرد جنایت کهریزک پاسدار «فودازی» که خود را سردار و رئیس بازرسی پلیس پیشین پایتخت معرفی کرد، روز ۱۸ تیر ۱۳۹۶در گفت‌وگو با ایلنا به اتفاقات مربوط به این بازداشتگاه، پیش و پس از تعطیلی آن پرداخت و مدعی شد، <blockquote>[[پرونده:علی فوادزی.JPG|بندانگشتی|'''پاسدار علی فوادزی''']]«در کهریزک کسی را نزدند؛ سرماخوردگی عامل مرگ بود»! «آنها فقط قبل از انتقال به کهریزک کتک خورده‌اند.» «در کهریزک اتاق ها نو بود.» «در کهریزک ساس و کک نبود.» «در کهریزک…» او در بخشی از این مصاحبه گفت: «موقع دستگیری وقتی ماموران پلیس مشاهده کردند گروهی قصد آتش زدن بانک‌ها و مغازه‌ها را دارند با آنها برخورد می‌کنند ناز‌شان که نمی‌کردند.</blockquote>


== منابع ==
== منابع ==
۸٬۶۰۲

ویرایش