۲٬۵۸۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۸: | خط ۸: | ||
| اندازه تصویر = | | اندازه تصویر = | ||
| عنوان تصویر =ستارخان | | عنوان تصویر =ستارخان | ||
| زادروز = ۱۲۴۵ | | زادروز = ۲۸ مهر ۱۲۴۵ | ||
| زادگاه =روستای بیشک از توابع ارسباران قرهداغ آذربایجان | | زادگاه =روستای بیشک از توابع ارسباران قرهداغ آذربایجان | ||
| تاریخ مرگ = ۲۵ آبان ۱۲۹۳ | | تاریخ مرگ = ۲۵ آبان ۱۲۹۳ | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}} | }} | ||
'''ستارخان''' (زاده ۱۲۴۵- درگذشته ۲۵ آبان ۱۲۹۳) با نام اصلی ستار قرهداغی از مبارزین [[جنبش مشروطه ایران]] ملقب به سردار ملی است. او در شناخت اسبها مهارت داشت و قبل از [[انقلاب مشروطه]] در تبریز به خرید و فروش اسب میپرداخت. ستارخان در جریان انقلاب مشروطه و تشکیل دستههای مجاهد در تبریز به آنها پیوست و فرمانده مجاهدین محلهی امیزخیز تبریز شد. بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی میرزا و شروع دوره [[استبداد صغیر]] قوای دولتی و نیروهای وابسته به حکومت، برای نابودی کامل مشروطیت به تبریز حمله کردند. در جریان این حمله تمامی محلههای تبریز تسلیم شدند و پرچم سفید تسلیم بر فراز خانههای تبریز برافراشته شد. تنها ستارخان با اندک یاران خود در امیرخیز به مقاومت در برابر نیروهای استبداد پرداخت و پرچمهای تسلیم را بر بام محلات دیگر سرنگون کرد. در اثر پایداری ستارخان بقیه محلات تبریز یکی پس از دیگری به صفوف مقاومت پیوستند. نبردهای تبریز مدت یازده ماه به طول انجامید. نهایتا نیروهای دولتی شکست خوردند. | '''ستارخان''' (زاده ۲۸ مهر ۱۲۴۵- درگذشته ۲۵ آبان ۱۲۹۳) با نام اصلی ستار قرهداغی از مبارزین [[جنبش مشروطه ایران]] ملقب به سردار ملی است. او در شناخت اسبها مهارت داشت و قبل از [[انقلاب مشروطه]] در تبریز به خرید و فروش اسب میپرداخت. ستارخان در جریان انقلاب مشروطه و تشکیل دستههای مجاهد در تبریز به آنها پیوست و فرمانده مجاهدین محلهی امیزخیز تبریز شد. بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمد علی میرزا و شروع دوره [[استبداد صغیر]] قوای دولتی و نیروهای وابسته به حکومت، برای نابودی کامل مشروطیت به تبریز حمله کردند. در جریان این حمله تمامی محلههای تبریز تسلیم شدند و پرچم سفید تسلیم بر فراز خانههای تبریز برافراشته شد. تنها ستارخان با اندک یاران خود در امیرخیز به مقاومت در برابر نیروهای استبداد پرداخت و پرچمهای تسلیم را بر بام محلات دیگر سرنگون کرد. در اثر پایداری ستارخان بقیه محلات تبریز یکی پس از دیگری به صفوف مقاومت پیوستند. نبردهای تبریز مدت یازده ماه به طول انجامید. نهایتا نیروهای دولتی شکست خوردند. | ||
مقاومت ستارخان و تبریز باعث شد دیگر ولایات ایران نیز برای برپایی مجدد مشروطه قیام کنند. رشت و اصفهان اولین شهرهایی بودند که قیام کردند. از رشت مجاهدان مشروطهخواه و از اصفهان نیز تفنگداران بختیاری برای فتح تهران حرکت کردند. شهر تهران در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ به دست نیروهای مشروطه فتح شد. محمد علی میرزا، شاه مستبد قاجار به سفارت روسیه پناهنده شد و بعد از مدتی از ایران خارج گشت. | مقاومت ستارخان و تبریز باعث شد دیگر ولایات ایران نیز برای برپایی مجدد مشروطه قیام کنند. رشت و اصفهان اولین شهرهایی بودند که قیام کردند. از رشت مجاهدان مشروطهخواه و از اصفهان نیز تفنگداران بختیاری برای فتح تهران حرکت کردند. شهر تهران در ۲۵ تیر ۱۲۸۸ به دست نیروهای مشروطه فتح شد. محمد علی میرزا، شاه مستبد قاجار به سفارت روسیه پناهنده شد و بعد از مدتی از ایران خارج گشت. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در زمان فتح تهران، قوای روس به بهانهی حفاظت از اتباع خود، تبریز را اشغال کرده بودند و ستارخان و مجاهدان تبریز که بیشترین نقش را در پیروزی مشروطه داشتند نتوانستند مستقیما در فتح تهران شرکت کنند. | در زمان فتح تهران، قوای روس به بهانهی حفاظت از اتباع خود، تبریز را اشغال کرده بودند و ستارخان و مجاهدان تبریز که بیشترین نقش را در پیروزی مشروطه داشتند نتوانستند مستقیما در فتح تهران شرکت کنند. | ||
حکومت جدید در تهران که افرادی چون مخبرالسطنه را شامل میشد وجود ستارخان رهبر انقلابی و محبوب [[جنبش مشروطه ایران|جنبش مشروطه]] را در تبریز که یک دژ شکستناپذیر به شمار میرفت به ضرر خود میدید. در | حکومت جدید در تهران که افرادی چون مخبرالسطنه را شامل میشد وجود ستارخان رهبر انقلابی و محبوب [[جنبش مشروطه ایران|جنبش مشروطه]] را در تبریز که یک دژ شکستناپذیر به شمار میرفت به ضرر خود میدید. مخبر السلطنه از طرف حکومت جدید والی آذربایجان شد و از همان ابتدا برای دور کردن ستارخان از تبریز تلاش کرد و در نهایت با زمینه چینی و اصرار او حکومت جدید ستارخان را به تهران فراخواند. | ||
در مسیر تهران و در تهران مردم استقبال شایانی از ستارخان و [[باقرخان]]، سردار و سالار ملی کردند. در تهران کشمکش جنگ قدرت بین سران حکومت جدید موقعیت ستارخان و مجاهدان را نیز تحت تاثیر قرار داد. نهایتا دولت، قانونی را برای خلع سلاح مجاهدان تصویب کرد. محل استقرار مجاهدان و ستارخان [[پارک اتابک]] تهران بود. ستارخان این مصوبه را قبول کرد و تلاش کرد مجاهدان را نیز برای خلع سلاح قانع کند اما موفق نشد. روز ۱۴ مرداد ۱۲۸۹ نیروهای دولتی پارک اتابک، محل استقرار ستارخان و مجاهدان را گلولهباران کردند. ستارخان در این واقعه از ناحیه زانو مجروح شد. | در مسیر تهران و در تهران مردم استقبال شایانی از ستارخان و [[باقرخان]]، سردار و سالار ملی کردند. در تهران کشمکش جنگ قدرت بین سران حکومت جدید موقعیت ستارخان و مجاهدان را نیز تحت تاثیر قرار داد. نهایتا دولت، قانونی را برای خلع سلاح مجاهدان تصویب کرد. محل استقرار مجاهدان و ستارخان [[پارک اتابک]] تهران بود. ستارخان این مصوبه را قبول کرد و تلاش کرد مجاهدان را نیز برای خلع سلاح قانع کند اما موفق نشد. روز ۱۴ مرداد ۱۲۸۹ نیروهای دولتی پارک اتابک، محل استقرار ستارخان و مجاهدان را گلولهباران کردند. ستارخان در این واقعه از ناحیه زانو مجروح شد. | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
پیش از دوران [[جنبش مشروطه ایران|مشروطیت]]، تبریز ولیعهدنشین ایران بود. ولیعهد صاحب دستگاه عریض و طویلی بود. خشونت قاطرچیان ولیعهد، که از مردمان شرور تشکیل یافته بودند منجر به آزار و اذیت مردم میشد. | پیش از دوران [[جنبش مشروطه ایران|مشروطیت]]، تبریز ولیعهدنشین ایران بود. ولیعهد صاحب دستگاه عریض و طویلی بود. خشونت قاطرچیان ولیعهد، که از مردمان شرور تشکیل یافته بودند منجر به آزار و اذیت مردم میشد. | ||
روزی بین آدمهای میرزا مصطفی از خوانین حسنآباد، که یکی از دوستان پدر ستار بود با قاطرچیان ولیعهد، زد و خوردی رخ داد. یکی از قاطرچیان به دست صمدخان پسر میرزا مصطفی کشته شد. میرزا مصطفی، صمدخان و برادرش احمدخان را روانهی تبریز کرد و آنها پیش پدر ستارخان آمدند. حاجحسن آنها را به همراه ستارخان به باغهای کنار شهر فرستاد. قاطرچیان که از محل آنها خبردار میشوند، باغ را محاصره میکنند. زد و خورد شدیدی درمیگیرد. در این درگیری هر سه مجروح و دستگیر میشوند. صمدخان و احمدخان از دست قاطرچیان جان سالم بدر نمیبرند. ولی پادرمیانی عدهای از دوستان حاجحسن، ستارخان را از مرگ حتمی نجات میدهد. بعد از این واقعه نام ستار قرهداغی برای اولین بار بر سر زبانها افتاد.<ref>دومبارز جنبش مشروطه، ص ۱۰</ref> | روزی بین آدمهای میرزا مصطفی از خوانین حسنآباد، که یکی از دوستان پدر ستار بود با قاطرچیان ولیعهد، زد و خوردی رخ داد. یکی از قاطرچیان به دست صمدخان پسر میرزا مصطفی کشته شد. میرزا مصطفی، صمدخان و برادرش احمدخان را روانهی تبریز کرد و آنها پیش پدر ستارخان آمدند. حاجحسن آنها را به همراه ستارخان به باغهای کنار شهر فرستاد. قاطرچیان که از محل آنها خبردار میشوند، باغ را محاصره میکنند. زد و خورد شدیدی درمیگیرد. در این درگیری هر سه مجروح و دستگیر میشوند. صمدخان و احمدخان از دست قاطرچیان جان سالم بدر نمیبرند. ولی پادرمیانی عدهای از دوستان حاجحسن، ستارخان را از مرگ حتمی نجات میدهد. بعد از این واقعه بود که نام ستار قرهداغی برای اولین بار بر سر زبانها افتاد.<ref>دومبارز جنبش مشروطه، ص ۱۰</ref> | ||
== زندان نارین قلعه == | == زندان نارین قلعه == | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
وقتی مهاجمان به تبریز کاری از پیش نبردند، رحیمخان در راس سواران خود به طرف تبریز حرکت کرد. پاخیتانوف کنسول روس، با همراهی عوامل خود زمینه را برای ورود لشگر رحیمخان آماده کرد. فرماندهان مجاهدان محلات خیابان و مارالان و نوبر و... فریب کنسول روس را خورده و راه ورود رحیم خان به شهر را باز کردند و شهر تبریز با پرچمهای سفید تسلیم شد. خلع سلاح مجاهدان آغاز شد و آزادیخواهان مورد تعقیب قرار گرفتند. خبر سقوط شهر تبریز به محمد علی شاه مخابره شد. در این میان فقط یک نفر یعنی ستارخان با تعداد اندکی از یارانش حاضر به تسلیم نشد. | وقتی مهاجمان به تبریز کاری از پیش نبردند، رحیمخان در راس سواران خود به طرف تبریز حرکت کرد. پاخیتانوف کنسول روس، با همراهی عوامل خود زمینه را برای ورود لشگر رحیمخان آماده کرد. فرماندهان مجاهدان محلات خیابان و مارالان و نوبر و... فریب کنسول روس را خورده و راه ورود رحیم خان به شهر را باز کردند و شهر تبریز با پرچمهای سفید تسلیم شد. خلع سلاح مجاهدان آغاز شد و آزادیخواهان مورد تعقیب قرار گرفتند. خبر سقوط شهر تبریز به محمد علی شاه مخابره شد. در این میان فقط یک نفر یعنی ستارخان با تعداد اندکی از یارانش حاضر به تسلیم نشد. | ||
دکترشفق که آن روزها در تبریز بوده، قیام ستارخان را اینچنین توصیف میکند:<blockquote>«در بحبوحه بهت و یأس یکباره سروصدایی در شهر بلند شد و همه را مانند کسانیکه ناگهان و به وحشت از خوابی برجسته باشند به هیجان آورد. هر کس از دیگری میپرسید چه خبر است؟ تا اینکه سرانجام خبر پخش شده و همه آگاه گشتند: ستارخان امیرخیزی قیام کرده بود...»<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص۴۸ و ۴۹</ref></blockquote>[[پرونده:ستارخان همراه باقر خان و دیگر مجاهدان.JPG|جایگزین=ستارخان و یارانش در تبریز|بندانگشتی|ستارخان و باقرخان همراه با دیگر مجاهدان ]]چند روز پس از ورود رحیمخان به تبریز، کنسول روس، برای تطمیع ستارخان به محله امیرخیز که ستارخان در آن مقاومت میکرد و تنها نقطه مقاومت در مقابل استبداد بود رفت. او به ستارخان گفت که | دکترشفق که آن روزها در تبریز بوده، قیام ستارخان را اینچنین توصیف میکند:<blockquote>«در بحبوحه بهت و یأس یکباره سروصدایی در شهر بلند شد و همه را مانند کسانیکه ناگهان و به وحشت از خوابی برجسته باشند به هیجان آورد. هر کس از دیگری میپرسید چه خبر است؟ تا اینکه سرانجام خبر پخش شده و همه آگاه گشتند: ستارخان امیرخیزی قیام کرده بود...»<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ـ ص۴۸ و ۴۹</ref></blockquote>[[پرونده:ستارخان همراه باقر خان و دیگر مجاهدان.JPG|جایگزین=ستارخان و یارانش در تبریز|بندانگشتی|ستارخان و باقرخان همراه با دیگر مجاهدان ]]چند روز پس از ورود رحیمخان به تبریز، کنسول روس، برای تطمیع ستارخان به محله امیرخیز که ستارخان در آن مقاومت میکرد و تنها نقطه مقاومت در مقابل استبداد بود رفت. او به ستارخان گفت: «امروز به خیابان رفتم و به دوچی رفتم و اکنون نیز به اینجا آمدم که از شما پیمان بگیرم که به جنگ پیشدستی نکنید تا پیشآمد با گفتگو پایان پذیرد.» ستارخان پاسخی ساده داد و گفت: «ما هیچگاه به جنگ پیشدستی نمیکنیم و همیشه از آن سوی به ما میتازند و ما جلوشان میگیریم.» | ||
کنسول روس برای برای تطمیع ستارخان گفت که میتواند «سرقره سورانی» آذربایجان را از دولت برای او بگیرد و اضافه کرد:<blockquote>«اینک بیرقی به شما میدهم که بر سردرخانهتان برافرازید و در زینهار دولت روس باشید» </blockquote>ستارخان با شنیدن این سخنان بهپاخاسته گفت: | |||
«جنرال کنسول من قرهسورانی نمیخواهم. کار از اینها گذشتهاست. ما ایرانیان اگر غیرت داشته باشیم، مشروطه را خواهیم گرفت. من میخواهم هفت دولت زیر بیرق ایران درآید. من زیر بیرق بیگانه نروم.»<ref>تاریخ مشروطه ایران - احمدکسروی- ص ۶۹۳ و ۶۹۴</ref> | |||
ستارخان بعد از ملاقات با کنسول روس با ۱۷ تن از مجاهدان رکابش بیرقهای سفید تسلیم را در سراسر شهر سرنگون کردند و صدای «زنده باد ستارخان، پاینده باد مشروطه» در سرتاسر شهر پیچید. در اندک مدتی، توازن نیروها بههم خورد و مجاهدان از سرتاسر شهر برای مقاومت بسیج شدند. مجاهدان به سمت باغ شمال محل استقرار رحیم خان، روانه شدند و او را از شهر فراری دادند. | ستارخان بعد از ملاقات با کنسول روس با ۱۷ تن از مجاهدان رکابش بیرقهای سفید تسلیم را در سراسر شهر سرنگون کردند و صدای «زنده باد ستارخان، پاینده باد مشروطه» در سرتاسر شهر پیچید. در اندک مدتی، توازن نیروها بههم خورد و مجاهدان از سرتاسر شهر برای مقاومت بسیج شدند. مجاهدان به سمت باغ شمال محل استقرار رحیم خان، روانه شدند و او را از شهر فراری دادند. | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۲: | ||
=== ماموریت ستارخان برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل === | === ماموریت ستارخان برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل === | ||
در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران، مجاهدان رشت عدهای را به فرماندهی میرزا محمد حسین زاده برای دفاع از اردبیل در برابر ایلات شاهسون به آنجا میفرستند. بنا به قول کسروی و امیرخیزی، حسین زاده آدم فسادناپذیری بود. او به بدخواهان مشروطه سخت گرفت و چند تن را اعدام کرد. این موضوع باعث رنجش عدهای شد. مخبرالسلطنه، برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل به ستارخان مأموریت داد و از این فرصت برای دور کردن ستارخان از تبریز استفاده کرد. ستارخان به اردبیل رفت و حسین زاده و مجاهدانش را خلع سلاح کرد. در همین حال خوانین ایلات اطراف اردبیل، با همکاری رحیمخان درهواداری از محمد علی میرزا به اردبیل حمله کردند. ستارخان در تنگنا قرار میگیرد و در دژ زندان نارین قلعه که زمانی خود در آن زندانی بود سنگر میگیرد. ذخیره مهمات و آذوقه او به اتمام میرسد. وی از مخبرالسلطنه درخواست کمک میکند ولی جوابی دریافت نمیکند. سرانجام مجاهدان تصمیم به عقب نشینی | در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران، مجاهدان رشت عدهای را به فرماندهی میرزا محمد حسین زاده برای دفاع از اردبیل در برابر ایلات شاهسون به آنجا میفرستند. بنا به قول کسروی و امیرخیزی، حسین زاده آدم فسادناپذیری بود. او به بدخواهان مشروطه سخت گرفت و چند تن را اعدام کرد. این موضوع باعث رنجش عدهای شد. مخبرالسلطنه، برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل به ستارخان مأموریت داد و از این فرصت برای دور کردن ستارخان از تبریز استفاده کرد. ستارخان به اردبیل رفت و حسین زاده و مجاهدانش را خلع سلاح کرد. در همین حال خوانین ایلات اطراف اردبیل، با همکاری رحیمخان درهواداری از محمد علی میرزا به اردبیل حمله کردند. ستارخان در تنگنا قرار میگیرد و در دژ زندان نارین قلعه که زمانی خود در آن زندانی بود سنگر میگیرد. ذخیره مهمات و آذوقه او به اتمام میرسد. وی از مخبرالسلطنه درخواست کمک میکند ولی جوابی دریافت نمیکند. سرانجام مجاهدان تصمیم به عقب نشینی میگیرند و ستارخان با اکراه آن را قبول میکند. ستارخان به تبریز برمیگردد و مورد استقبال با شکوه مردم قرار میگیرد.<ref>دو مبارز جنبش مشروطه ص ۱۱۰ تا ۱۱۴</ref> | ||
=== خروج از تبریز و تبعید ستارخان به تهران === | === خروج از تبریز و تبعید ستارخان به تهران === | ||
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۶: | ||
ستارخان، بعد ازجلسه مجلس به پارک اتابک آمد و به مجاهدان گفت که باید سلاحهای خود را تحویل بدهند. تعدادی از آنان از این موضوع ابراز نگرانی کردند که با توجه به دشمنی که یپرم خان رئیس نظمیه، با سردار دارد، بعد از خلع سلاح مجاهدان، آنان رفتار دیگری با ستارخان خواهند داشت. به هر حال ستارخان که کار را تمام شده میدید فردای آن روز به مهرآباد برای مهمانی در خانه خسروخان مقتدرنظام رفت و شب را آنجا ماند. | ستارخان، بعد ازجلسه مجلس به پارک اتابک آمد و به مجاهدان گفت که باید سلاحهای خود را تحویل بدهند. تعدادی از آنان از این موضوع ابراز نگرانی کردند که با توجه به دشمنی که یپرم خان رئیس نظمیه، با سردار دارد، بعد از خلع سلاح مجاهدان، آنان رفتار دیگری با ستارخان خواهند داشت. به هر حال ستارخان که کار را تمام شده میدید فردای آن روز به مهرآباد برای مهمانی در خانه خسروخان مقتدرنظام رفت و شب را آنجا ماند. | ||
مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان رفتند و با اصرار او را به پارک اتابک آورند. اوضاع | مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان رفتند و با اصرار او را به پارک اتابک آورند. اوضاع و احوال در پارک اتابک بسیار دگرگون شده بود. ۲ هزار مجاهد بینام و نشان از تمام نقاط شهر به سردار پناهنده شده بودند و تعدادی کفن پوشیده بقیه را تهییج میکردند. | ||
نگرانی مجاهدان بیربط هم نبود، زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دستهجات مسلح مانند بختیاریها و نفرات یپرم خان را دربر نمیگرفت؛ بلکه آنها مستمری قابل ملاحظهای داشتند. از طرفی، این مجاهدان کار و زندگی خود را رها کرده بودند تا در راه مشروطه بجنگند و حال دیگر برای کاری به آنان رجوع نمیشد. مجاهدان قفقازی، از ترس کینه دولت روسیه نمیتوانستند به قفقاز برگردند و این حکم یعنی خلع سلاح برای مجاهدان بسیار سنگین بود. ستارخان اوضاع پارک اتابک را آشفته دید. مجاهدان بسیاری از دستجات مختلف، در پارک جمع شده بودند و برعلیه دولت شعار دادند و اعلام کردند که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن سلاحهای خود نیستند. ستارخان به هر نحوی شده آرامش را بین آنان برقرار کرد و باتشریح اوضاع مملکت و موقعیت مجاهدانی که در پارک اتابک گرد آمده بودند، پیشنهاد کرد که مصالح خود و کشور را در نظر گرفته و فعلا با دولت شاخ به شاخ نشوند. او در ضمن عدم امکان موفقیت مجاهدان را در مقابله با قوای دولتی و بختیاری گوشزد کرد. | نگرانی مجاهدان بیربط هم نبود، زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دستهجات مسلح مانند بختیاریها و نفرات یپرم خان را دربر نمیگرفت؛ بلکه آنها مستمری قابل ملاحظهای داشتند. از طرفی، این مجاهدان کار و زندگی خود را رها کرده بودند تا در راه مشروطه بجنگند و حال دیگر برای کاری به آنان رجوع نمیشد. مجاهدان قفقازی، از ترس کینه دولت روسیه نمیتوانستند به قفقاز برگردند و این حکم یعنی خلع سلاح برای مجاهدان بسیار سنگین بود. ستارخان اوضاع پارک اتابک را آشفته دید. مجاهدان بسیاری از دستجات مختلف، در پارک جمع شده بودند و برعلیه دولت شعار دادند و اعلام کردند که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن سلاحهای خود نیستند. ستارخان به هر نحوی شده آرامش را بین آنان برقرار کرد و باتشریح اوضاع مملکت و موقعیت مجاهدانی که در پارک اتابک گرد آمده بودند، پیشنهاد کرد که مصالح خود و کشور را در نظر گرفته و فعلا با دولت شاخ به شاخ نشوند. او در ضمن عدم امکان موفقیت مجاهدان را در مقابله با قوای دولتی و بختیاری گوشزد کرد. |