سعید محسن: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۷۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ مهٔ ۲۰۲۰
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۳: خط ۵۳:
'''سعید محسن'''(زاده:۱۳۱۸، زنجان - تیرباران۴ خرداد ۱۳۵۱، تهران) یکی از بنیانگذاراران سازمان مجاهدین خلق ایران است. او در سال ۱۳۴۴ به همراه [[محمد حنیف‌نژاد]] و [[علی اصغر بدیع زادگان|علی‌اصغر بدیع‌زادگان]] سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاشت.
'''سعید محسن'''(زاده:۱۳۱۸، زنجان - تیرباران۴ خرداد ۱۳۵۱، تهران) یکی از بنیانگذاراران سازمان مجاهدین خلق ایران است. او در سال ۱۳۴۴ به همراه [[محمد حنیف‌نژاد]] و [[علی اصغر بدیع زادگان|علی‌اصغر بدیع‌زادگان]] سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاشت.


سعید محسن در سال۱۳۱۸ در یک خانواده از قشر متوسط در زنجان به‌دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همان‌جا گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در سال۱۳۴۲ از دانشکده فنی در رشته مهندسی تأسیسات فارغ‌التحصیل شد.<ref name=":2">بهای آزادی - [http://wwwbahayazadi.blogspot.com/2016/05/blog-post_73.html][http://wwwbahayazadi.blogspot.al/2016/05/blog-post_73.html مجاهد شهید سعید محسن، بن‌بست‌شکن و راهگشا]</ref>
سعید محسن در سال۱۳۱۸ در یک خانواده از قشر متوسط در زنجان به‌دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همان‌جا گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در سال۱۳۴۲ از دانشکده فنی در رشته مهندسی تأسیسات فارغ‌التحصیل شد. وی مدتی در نهضت آزادی به همراه محمد حنیف‌نژاد فعالیت داشت اما به اعتقاد او و محمد حنیف‌نژاد چنین مبارزه‌‌ای نمی‌توانست  تغییری ایجاد کند. آن‌ها به ویژه پس از سرکوب تظاهرات ۱۵ خرداد و دستگیری سران تمامی احزاب مسالمت‌جو در آن زمان، به ضرورت مبارزه مسلحانه رسیدند. این‌چنین شد که سعید محسن به همراه محمد حنیف‌نژاد و علی‌اصغر بدیع‌زادگان که هر دو از تحصیل‌کردگان دانشگاه بودند، [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] را بنیان گذاشتند. <ref name=":2">بهای آزادی - [http://wwwbahayazadi.blogspot.com/2016/05/blog-post_73.html][http://wwwbahayazadi.blogspot.al/2016/05/blog-post_73.html مجاهد شهید سعید محسن، بن‌بست‌شکن و راهگشا]</ref>


== سعید محسن - دوران کودکی و نوجوانی ==
== سعید محسن - دوران کودکی و نوجوانی ==
روزهای کودکی و نوجوانی سعید محسن همراه با تجربه‌های تلخ از دوران حکومت شاه بود. او از همان کودکی مزه تلخ فقر را چشیده بود.
روزهای کودکی و نوجوانی سعید محسن با تجربه‌های تلخ از دوران حکومت شاه همراه بود. او از همان کودکی با فقر آشنا بود.


روحیه حساس و ظلم‌ستیز سعید محسن، به‌شدت در قبال فقر و بی‌عدالتی حاکم بر جامعه متأثر شده و از آن هنگام، خود را در میان اقشار محروم و ستمزده جامعه می‌یافت. او در همین مورد بعد از دستگیری گفته بود: «اصولاً از همان موقع ۲طبقه ثروتمند و بی‌پول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بی‌پول می‌دیدم و کینه طبقه مقابل را به دل می‌گرفتم».
سعید محسن که روحیه‌ای حساس و ظلم‌ستیز داشت همواره از فقر و بی‌عدالتی حاکم بر جامعه متأثر می‌شد. او در همین رابطه پس از دستگیری گفته بود: <blockquote>«اصولاً از همان موقع ۲طبقه ثروتمند و بی‌پول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بی‌پول می‌دیدم».</blockquote>


== فعالیت‌های اجتماعی ==
== فعالیت‌های اجتماعی ==
سیل جوادیه در سال۳۹ و خراب شدن انبوهی از خانه‌های مردم محروم جنوب شهر، از حوادثی بود که دانشجویان و روشنفکران متعهد آن دوره را برای کمک به مردم برانگیخته بود. سعید در رأس فعالیت‌های دانشجویانی بود که برای کمک به مردم جوادیه اکیپ‌های تعمیراتی تشکیل داده بودند. او تقریباً همه دانشجویان فنی تهران را، که دستی در مبارزه و سیاست و فعالیت اجتماعی داشتند به‌کار گرفته و سازماندهی کرده بود.<ref name=":0">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آن‌که در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref>
سیل جوادیه در سال ۱۳۳۹ و خراب شدن خانه‌های بسیاری از مردم جنوب شهر، از حوادثی بود که دانشجویان و روشنفکران متعهد آن دوره را برای کمک به مردم برانگیخت. سعید محسن در رأس فعالیت‌های دانشجویانی بود که برای کمک به مردم جوادیه اکیپ‌های تعمیراتی تشکیل داده بودند. او تقریباً همه دانشجویان فنی تهران را، که دستی در مبارزه و سیاست و فعالیت اجتماعی داشتند به‌کار گرفته و سازماندهی کرده بود.<ref name=":0">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آن‌که در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref>


در سال۱۳۴۱ زلزله در آوج قزوین ویرانی‌های زیادی به‌بار آورد. در اینجا نیز سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان در رأس گروه‌های دانشجویی به‌میان مردم رفتند و چندماه به صورت شبانه‌روزی به‌کار درمیان زلزله‌زدگان پرداختند.<ref name=":02">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آن‌که در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref>
در سال۱۳۴۱ زلزله در آوج قزوین ویرانی‌های زیادی به‌بار آورد. در اینجا نیز سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان در رأس گروه‌های دانشجویی به‌میان مردم رفتند و چندماه به صورت شبانه‌روزی به‌کار درمیان زلزله‌زدگان پرداختند.<ref name=":02">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آن‌که در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref>
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
ماورای احساس حقارتی که در ازاء این حرف ریاضی به من دست داد احساس کردم چگونه فردی از طبقه مرفه به فرد دیگر توهین می‌نماید. خیلی زود من این توهین ریاضی را از جنبه فردی به دوستان دیگر تعمیم دادم زیرا در آن موقع اغلب دوستان من از طبقه متوسط و پایین بودند. خیلی آرزو می‌کردم که روزی ریاضی گدا می‌بود و من همین حرف را به او می‌زدم. به همین علت با تمام تعریف‌هایی که از ریاضی و باسوادبودن او می‌کردند قیافه او همیشه برای من غیرقابل تحمل بود. در کلاس او همیشه پیش شاگردهایی می‌نشستم که لباسشان نو نبود. درس او را با بی میلی مطالعه می‌کردم.
ماورای احساس حقارتی که در ازاء این حرف ریاضی به من دست داد احساس کردم چگونه فردی از طبقه مرفه به فرد دیگر توهین می‌نماید. خیلی زود من این توهین ریاضی را از جنبه فردی به دوستان دیگر تعمیم دادم زیرا در آن موقع اغلب دوستان من از طبقه متوسط و پایین بودند. خیلی آرزو می‌کردم که روزی ریاضی گدا می‌بود و من همین حرف را به او می‌زدم. به همین علت با تمام تعریف‌هایی که از ریاضی و باسوادبودن او می‌کردند قیافه او همیشه برای من غیرقابل تحمل بود. در کلاس او همیشه پیش شاگردهایی می‌نشستم که لباسشان نو نبود. درس او را با بی میلی مطالعه می‌کردم.


=== طبقات پایین جامعه در زیر فشارند ===
'''طبقات پایین جامعه در زیر فشارند'''
 
اصولاً از همان موقع دو طبقه ثروتمند و بی‌پول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بی‌پول می‌دیدم و کینه طبقه مقابل را به دل می‌گرفتم.
اصولاً از همان موقع دو طبقه ثروتمند و بی‌پول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بی‌پول می‌دیدم و کینه طبقه مقابل را به دل می‌گرفتم.


خط ۱۳۶: خط ۱۳۷:
در طول سه سال مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرده بود. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه در زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ وزندگیشان بسیار زیاد است.
در طول سه سال مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرده بود. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه در زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ وزندگیشان بسیار زیاد است.


=== زندگی مردم لار و بندرعباس برای من حالتی شبیه به خواب داشت ===
'''زندگی مردم لار و بندرعباس برای من حالتی شبیه به خواب داشت'''
 
مهرماه سال ۴۲ من به دلیل فعالیتی که داشتم برای خدمت نظام به جهرم فرستاده شدم در برخورد اول با افسران پادگان آموزشی جهرم، مرا فردی معرفی کردند تبعید شده، در حالیکه من خودم را تبعیدی حساب نمی‌کردم. شاید به همین دلیل بودکه افسران زیاد با من از نزدیک رفیق نشدند. من بالاجبار به طرف مردم برگشتم برخلاف محیط پادگان، خیلی زود با مردم جهرم آشنا شدم.
مهرماه سال ۴۲ من به دلیل فعالیتی که داشتم برای خدمت نظام به جهرم فرستاده شدم در برخورد اول با افسران پادگان آموزشی جهرم، مرا فردی معرفی کردند تبعید شده، در حالیکه من خودم را تبعیدی حساب نمی‌کردم. شاید به همین دلیل بودکه افسران زیاد با من از نزدیک رفیق نشدند. من بالاجبار به طرف مردم برگشتم برخلاف محیط پادگان، خیلی زود با مردم جهرم آشنا شدم.


خط ۱۴۷: خط ۱۴۹:
در لار آب برای خوردن موجود نبود. برای اولین بار بود که من با آب انبارهای آب که آب باران در آن جمع شده بودند آشنا شدم. زندگی مردم لار و بندرعباس واقعاً برای من حالتی شبیه به خواب داشت.
در لار آب برای خوردن موجود نبود. برای اولین بار بود که من با آب انبارهای آب که آب باران در آن جمع شده بودند آشنا شدم. زندگی مردم لار و بندرعباس واقعاً برای من حالتی شبیه به خواب داشت.


=== مردم درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی می‌کردند ===
'''مردم درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی می‌کردند'''
 
در بندرعباس با عابرینی مواجه شدم که هر کدام ساق پایی به اندازه یک توپ پارچه داشتند وقتی سؤال کردم معلوم شد که این کِرم مخصوص آب (پیو) است و از راه آشامیدن آب وارد بدن می‌شود و سپس از ساق پا بیرون می‌آید.
در بندرعباس با عابرینی مواجه شدم که هر کدام ساق پایی به اندازه یک توپ پارچه داشتند وقتی سؤال کردم معلوم شد که این کِرم مخصوص آب (پیو) است و از راه آشامیدن آب وارد بدن می‌شود و سپس از ساق پا بیرون می‌آید.


خط ۱۶۶: خط ۱۶۹:
جریاناتی از زندگی افسران که بعدها برایم معلوم گشت به نفرت من می‌افزود.
جریاناتی از زندگی افسران که بعدها برایم معلوم گشت به نفرت من می‌افزود.


=== سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی می‌کشاند ===
'''سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی می‌کشاند'''
 
وقتی در اواخر فروردین ماه، همان سرباز در موقع اعزام به شیراز از من تشکر کرد که او را از رسوایی نجات داده‌ام خود را بیشتر مرهون آن سرباز یافتم که به من درس بیشتری آموخته بود. بعد از آن من بیشتر با درجه داران و استوارها گرم می‌گرفتم تا افسران. زیرا در آن گروه، پاکی بیشتر و صفای بیشتری یافته بودم، کوچکترین صحبت را فراموش نمی‌کردند. با آنکه برای دادن یک مرخصی به سرباز رسماً ۲۰ ریال می‌گرفتند ولی آلودگی دیگری از خود نشان نمی‌دادند.
وقتی در اواخر فروردین ماه، همان سرباز در موقع اعزام به شیراز از من تشکر کرد که او را از رسوایی نجات داده‌ام خود را بیشتر مرهون آن سرباز یافتم که به من درس بیشتری آموخته بود. بعد از آن من بیشتر با درجه داران و استوارها گرم می‌گرفتم تا افسران. زیرا در آن گروه، پاکی بیشتر و صفای بیشتری یافته بودم، کوچکترین صحبت را فراموش نمی‌کردند. با آنکه برای دادن یک مرخصی به سرباز رسماً ۲۰ ریال می‌گرفتند ولی آلودگی دیگری از خود نشان نمی‌دادند.


خط ۱۷۵: خط ۱۷۹:
تا جریان شورش پاریس فکر نوی در من به وجود آورد و آن اینکه حتی نسل فاسد از نقطه ای به بعد به زندگی بر می‌گردد و به جبران فساد قدیمی، بیشتر در سازندگی می‌کوشد و به طور اتفاقی در جریان مسابقات ایران و اسرائیل این نتیجه‌گیری برای من کامل تر شد زیرا پلیس با تمام قدرتش ازعهده همان جوانانی که در مسابقه زن روز دامن دختران را پاره می‌کردند و آن روز بر علیه پلیس شعار می‌دادند برنمی‌آمد. من به طور عینی دیدم که همان زرنگی که جوانان ظاهراً آلوده در دختربازی به دست آورده بودند درمقابله با پلیس او را عاجزمی کرد.
تا جریان شورش پاریس فکر نوی در من به وجود آورد و آن اینکه حتی نسل فاسد از نقطه ای به بعد به زندگی بر می‌گردد و به جبران فساد قدیمی، بیشتر در سازندگی می‌کوشد و به طور اتفاقی در جریان مسابقات ایران و اسرائیل این نتیجه‌گیری برای من کامل تر شد زیرا پلیس با تمام قدرتش ازعهده همان جوانانی که در مسابقه زن روز دامن دختران را پاره می‌کردند و آن روز بر علیه پلیس شعار می‌دادند برنمی‌آمد. من به طور عینی دیدم که همان زرنگی که جوانان ظاهراً آلوده در دختربازی به دست آورده بودند درمقابله با پلیس او را عاجزمی کرد.


=== در مقابل پیرمرد [کارگر کارخانه] احساس خجالت می‌کردم ===
'''در مقابل پیرمرد [کارگر کارخانه] احساس خجالت می‌کردم'''
 
بعد از اتمام سربازی به تهران آمدم. نخست در کارخانه گیوار مشغول کار شدم ولی مجموع کار من پنج ماه بیشتر طول نکشید. در این مدت من دوبار با کارفرما دعوا کردم که دفعه دوم منجر به اخراج من شد. علت دعوای اول این بود که من در دو ماه آخر بیش از ظرفیت تولید قسمت خودم که تراشکاری بود تولید کرده بودم و در قسمت من کارگر پیری بود به نام مهرزاده که زندگی بسیار محقری داشت. قیافه معصوم و عینک زده وی را در حالی که با دست لرزانش با مرغک ماشین تراش کار می‌کرد هیچ وقت فراموش شدنی نیست.
بعد از اتمام سربازی به تهران آمدم. نخست در کارخانه گیوار مشغول کار شدم ولی مجموع کار من پنج ماه بیشتر طول نکشید. در این مدت من دوبار با کارفرما دعوا کردم که دفعه دوم منجر به اخراج من شد. علت دعوای اول این بود که من در دو ماه آخر بیش از ظرفیت تولید قسمت خودم که تراشکاری بود تولید کرده بودم و در قسمت من کارگر پیری بود به نام مهرزاده که زندگی بسیار محقری داشت. قیافه معصوم و عینک زده وی را در حالی که با دست لرزانش با مرغک ماشین تراش کار می‌کرد هیچ وقت فراموش شدنی نیست.


خط ۱۸۴: خط ۱۸۹:
ولی این پیرمرد همواره بیشتر از مقدار کاری که من می‌خواستم انجام می‌داد. من بعد از افزایش تولید از کارفرما تقاضای اضافه دستمزد برای همه گروه که حدود آن فقط برای پیرمرد ۲۵ ریال و بقیه در حدود ۱۰ ریال بود[کردم]، ولی با تمام تلاش با آنکه قانع شدند برای اینکه کارگر بهتر بتواند کار کند باید او را تأمین کرد ولی از افزایش دستمزد خودداری نمودند و در دفعه دوم نیز من اجازه داده بودم کارگر برای اینکه بهتر بتواند در سرمای زمستان کار کند در اول وقت موقعی که ماشین‌ها برای گرم شدن بی بار کار می‌کنند در کنار بخاری خود را گرم نمایند.
ولی این پیرمرد همواره بیشتر از مقدار کاری که من می‌خواستم انجام می‌داد. من بعد از افزایش تولید از کارفرما تقاضای اضافه دستمزد برای همه گروه که حدود آن فقط برای پیرمرد ۲۵ ریال و بقیه در حدود ۱۰ ریال بود[کردم]، ولی با تمام تلاش با آنکه قانع شدند برای اینکه کارگر بهتر بتواند کار کند باید او را تأمین کرد ولی از افزایش دستمزد خودداری نمودند و در دفعه دوم نیز من اجازه داده بودم کارگر برای اینکه بهتر بتواند در سرمای زمستان کار کند در اول وقت موقعی که ماشین‌ها برای گرم شدن بی بار کار می‌کنند در کنار بخاری خود را گرم نمایند.


=== مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم ===
'''مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم'''
 
دلیل کارفرما همیشه این بود که کارگر بدعادت می‌شود و نمی‌توان از او کار خواست. من نتوانستم در این موقعیت مقاومت نمایم. واقعیت این است که مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم. حساب نموده بودم که هرکیلو پروفیل برای کارفرما ۱۷–۱۹ ریال تمام می‌شد و ۲۶ ریال فروش آن بود و کارخانه به طور متوسط ۸ تن و گاهی تا ۱۲ تن تولید داشت.
دلیل کارفرما همیشه این بود که کارگر بدعادت می‌شود و نمی‌توان از او کار خواست. من نتوانستم در این موقعیت مقاومت نمایم. واقعیت این است که مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم. حساب نموده بودم که هرکیلو پروفیل برای کارفرما ۱۷–۱۹ ریال تمام می‌شد و ۲۶ ریال فروش آن بود و کارخانه به طور متوسط ۸ تن و گاهی تا ۱۲ تن تولید داشت.


خط ۱۹۳: خط ۱۹۹:
برای من با زمینه مذهبی که مساوات ایده‌آلی را همیشه تشویق کرده بود هرگونه تبعیض را به شکل و نمود اجتماعی می‌دادم آن را جزیی از نتایج سیستم حاکم به حساب می‌آوردم.
برای من با زمینه مذهبی که مساوات ایده‌آلی را همیشه تشویق کرده بود هرگونه تبعیض را به شکل و نمود اجتماعی می‌دادم آن را جزیی از نتایج سیستم حاکم به حساب می‌آوردم.


=== بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمی‌توان تغییر داد ===
'''بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمی‌توان تغییر داد'''
 
در سال ۴۴ این فکر کامل درذهن من شکل گرفته بود که بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمی‌توان تغییر داد و در این مرحله من با هیچ فرد به خصوصی احساس دشمنی نمی‌کردم. همیشه به مجموع سیستم کینه می‌ورزیدم و هنوز هم بسیار اتفاق افتاده‌است پاسبانی را که بیهوده به سرکسی می‌کوبد یافحش می‌دهد به سادگی تبرئه می‌کنم. گرچه به «المأمور و معذور» معتقد نیستم ولی ناراحتی از فرد را همیشه به سیستم برمی‌گردانم به طوری که اغلب اوقات وجود سیستم را به صورت یک کابوس احساس می‌کنم.
در سال ۴۴ این فکر کامل درذهن من شکل گرفته بود که بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمی‌توان تغییر داد و در این مرحله من با هیچ فرد به خصوصی احساس دشمنی نمی‌کردم. همیشه به مجموع سیستم کینه می‌ورزیدم و هنوز هم بسیار اتفاق افتاده‌است پاسبانی را که بیهوده به سرکسی می‌کوبد یافحش می‌دهد به سادگی تبرئه می‌کنم. گرچه به «المأمور و معذور» معتقد نیستم ولی ناراحتی از فرد را همیشه به سیستم برمی‌گردانم به طوری که اغلب اوقات وجود سیستم را به صورت یک کابوس احساس می‌کنم.


خط ۲۰۲: خط ۲۰۹:
تبعیض‌ها با زبان گویاتر خود را نشان می‌داد. از فروشنده بلیط بخت آزمایی، که هزار دروغ برای فروش آن می‌گفت و خریدارش که دو تومن از نان شب خود را تحویل سازمان بلیط بخت آزمایی می‌داد و با امیدی واهی دلخوش بود، تا دعوای سر محل، گدایی مستخدم اداره به صورت محترمانه‌اش و… همه در تثبیت فکر من اثر می‌گذاشت.
تبعیض‌ها با زبان گویاتر خود را نشان می‌داد. از فروشنده بلیط بخت آزمایی، که هزار دروغ برای فروش آن می‌گفت و خریدارش که دو تومن از نان شب خود را تحویل سازمان بلیط بخت آزمایی می‌داد و با امیدی واهی دلخوش بود، تا دعوای سر محل، گدایی مستخدم اداره به صورت محترمانه‌اش و… همه در تثبیت فکر من اثر می‌گذاشت.


=== همه‌شان معتاد بودند و منتظرفروش خون خویش ===
'''همه‌شان معتاد بودند و منتظرفروش خون خویش'''
 
بعد از این جریان برخوردها اثر قوی‌تر می‌گذاشت برای نمونه حادثه‌ای از جریان زمستان سال ۴۴ را که جزو خاطرات فراموش نشدنی است می‌نویسم:
بعد از این جریان برخوردها اثر قوی‌تر می‌گذاشت برای نمونه حادثه‌ای از جریان زمستان سال ۴۴ را که جزو خاطرات فراموش نشدنی است می‌نویسم:


خط ۲۱۷: خط ۲۲۵:
چند دقیقه بعد در تلفنخانه نشسته بودم احساس می‌کردم که اگر من در تصادف تمام خونم را از دست بدهم و بخواهند از خون این افراد به من تزریق نمایند اگر جرئت حرکت داشته باشم نمی‌توانم قبول نمایم یک قطره از آن خون در بدن من جاری شود. گاهی خیال می‌کردم خون آنهاست که دربدن من جاری است.
چند دقیقه بعد در تلفنخانه نشسته بودم احساس می‌کردم که اگر من در تصادف تمام خونم را از دست بدهم و بخواهند از خون این افراد به من تزریق نمایند اگر جرئت حرکت داشته باشم نمی‌توانم قبول نمایم یک قطره از آن خون در بدن من جاری شود. گاهی خیال می‌کردم خون آنهاست که دربدن من جاری است.


=== یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست می‌داد ===
'''یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست می‌داد'''
 
دیگر از خیالت آن روز چیزی بخاطر ندارم. فقط هر وقت از روبروی دبیرستان دارالفنون می‌گذشتم احساس می‌کردم همان قیافه‌ها صف کشیده‌اند و منتظرند و یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست می‌داد. آن موقع گاهی برادرانم کاظم و رضا را می‌دیدم. روزی به کاظم این جریان را نقل کردم (فکرمی کنم یادش باشد) اوگفت ما در پارک شهر درس می‌خوانیم و می‌گویند بسیاری از این افراد معتادند و از این پول یک نوع قرص می‌خرند (این قرص نظیر هروئین ولی خیلی ارزانتر به قیمت دانه ای ۶ ریال در داروخانه‌ها فروخته می‌شود) و اغلب بعد از دوماه مصرف قرص در کنار خیابان یا پارک شهر می‌میرند مدت‌ها صبح زود قبل از رفتن به اداره به پارک شهر می‌رفتم تا شاید یکی از محکومین این اعتیاد را ببینم؛ ولی بعداً فهمیدم که شب‌ها پارک شهر را خالی می‌کنند.
دیگر از خیالت آن روز چیزی بخاطر ندارم. فقط هر وقت از روبروی دبیرستان دارالفنون می‌گذشتم احساس می‌کردم همان قیافه‌ها صف کشیده‌اند و منتظرند و یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست می‌داد. آن موقع گاهی برادرانم کاظم و رضا را می‌دیدم. روزی به کاظم این جریان را نقل کردم (فکرمی کنم یادش باشد) اوگفت ما در پارک شهر درس می‌خوانیم و می‌گویند بسیاری از این افراد معتادند و از این پول یک نوع قرص می‌خرند (این قرص نظیر هروئین ولی خیلی ارزانتر به قیمت دانه ای ۶ ریال در داروخانه‌ها فروخته می‌شود) و اغلب بعد از دوماه مصرف قرص در کنار خیابان یا پارک شهر می‌میرند مدت‌ها صبح زود قبل از رفتن به اداره به پارک شهر می‌رفتم تا شاید یکی از محکومین این اعتیاد را ببینم؛ ولی بعداً فهمیدم که شب‌ها پارک شهر را خالی می‌کنند.


=== تنها امیدم در این موقع به سازمان بود ===
'''تنها امیدم در این موقع به سازمان بود'''
 
داستان فروش خون نیز مدت‌ها مرا زجر می‌داد و تنها امیدم در این موقع به سازمان بود که بتوانیم روزی چنین وضعی را از بین ببریم و محیطی بسازیم که درآن چنین تبعیضی مشاهده نشود.
داستان فروش خون نیز مدت‌ها مرا زجر می‌داد و تنها امیدم در این موقع به سازمان بود که بتوانیم روزی چنین وضعی را از بین ببریم و محیطی بسازیم که درآن چنین تبعیضی مشاهده نشود.


خط ۲۳۳: خط ۲۴۳:
عینی‌ترین مسئله برای من انقلاب اداری است چون خود کارمند وزارتخانه ای بودم که بارها به عنوان نمونه انقلاب اداری شمرده شده‌است. انقلاب اداری به ظاهر یک نوسازی اداری است به این صورت که با دمیدن جان تازه در قالب ادارات بشود به کارها جنبه مثبت تری داد. چون طبقات متوسط در برخورد با سیستم اداری همواره جزو ناراضیان ادارات بوده‌اند؛ ولی سرانجام این انقلاب در محیطی که من بودم به کجا کشیده‌است.
عینی‌ترین مسئله برای من انقلاب اداری است چون خود کارمند وزارتخانه ای بودم که بارها به عنوان نمونه انقلاب اداری شمرده شده‌است. انقلاب اداری به ظاهر یک نوسازی اداری است به این صورت که با دمیدن جان تازه در قالب ادارات بشود به کارها جنبه مثبت تری داد. چون طبقات متوسط در برخورد با سیستم اداری همواره جزو ناراضیان ادارات بوده‌اند؛ ولی سرانجام این انقلاب در محیطی که من بودم به کجا کشیده‌است.


=== از کارگری که کار مرا انجام می‌داد خجالت می‌کشیدم ===
'''از کارگری که کار مرا انجام می‌داد خجالت می‌کشیدم'''
 
وزارت کشور در ساختمان قدیمی با ۳ معاون و حدود ۱۰ مدیر کل شاید جمعاً ۱۸۰ نفرکارمند همان کاری را انجام می‌داد که امروز در ساختمان ده طبقه با ۵ معاون و حدود بیش از ۲۰ مدیر کل و ۵۰۰ نفر کارمند انجام می‌دهد.
وزارت کشور در ساختمان قدیمی با ۳ معاون و حدود ۱۰ مدیر کل شاید جمعاً ۱۸۰ نفرکارمند همان کاری را انجام می‌داد که امروز در ساختمان ده طبقه با ۵ معاون و حدود بیش از ۲۰ مدیر کل و ۵۰۰ نفر کارمند انجام می‌دهد.


خط ۲۴۴: خط ۲۵۵:
اگر تحقیقی درمحیط کار من نموده باشید، خواهید دید بسیار اتفاق افتاده که وسیله‌ای را که موجود نبود من شخصاً پول داده‌ام تا کارگر خریداری نماید و شاید چندین بار دوستان اداری از این کار با تعجب منعم کرده‌اند ولی من در محیط کارم ندیدم که مافوق من برای خاطر پیشرفت کار (نه منافع شخصی و مقام خودش) پی کاری دویده باشد. من برای استخدام چهار نفر کارگر خودم مدت بیش از پنج ماه در اداره دویدم. زیرا از کارگری که کار مرا انجام می‌داد خجالت می‌کشیدم.
اگر تحقیقی درمحیط کار من نموده باشید، خواهید دید بسیار اتفاق افتاده که وسیله‌ای را که موجود نبود من شخصاً پول داده‌ام تا کارگر خریداری نماید و شاید چندین بار دوستان اداری از این کار با تعجب منعم کرده‌اند ولی من در محیط کارم ندیدم که مافوق من برای خاطر پیشرفت کار (نه منافع شخصی و مقام خودش) پی کاری دویده باشد. من برای استخدام چهار نفر کارگر خودم مدت بیش از پنج ماه در اداره دویدم. زیرا از کارگری که کار مرا انجام می‌داد خجالت می‌کشیدم.


=== شما از حل این مسئله عاجزید ===
'''شما از حل این مسئله عاجزید'''
 
آن قدر به سازمان امور استخدامی مراجعه کردم که در آخر کار قانوندان شده بودم و به واقع می‌دیدم که سازمان امور استخدامی به وجود آمده بود تا جلو هرج و مرج استخدام ادارات را بگیرد ولی خود چه دردسری می‌شد برای کار.
آن قدر به سازمان امور استخدامی مراجعه کردم که در آخر کار قانوندان شده بودم و به واقع می‌دیدم که سازمان امور استخدامی به وجود آمده بود تا جلو هرج و مرج استخدام ادارات را بگیرد ولی خود چه دردسری می‌شد برای کار.


خط ۲۵۱: خط ۲۶۳:
بدین سبب است که هر نوسازی یا انقلاب نتیجه ای غیر از آنچه که مورد انتظار شماست می‌دهد.
بدین سبب است که هر نوسازی یا انقلاب نتیجه ای غیر از آنچه که مورد انتظار شماست می‌دهد.


=== رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد ===
'''رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد'''
 
مورد دیگری که می‌توانم مطرح سازم در مورد اصلاحات ارضی است. البته باز سعی می‌شود از تجارب عینی مثال زده شود. در سال ۴۰ پیشروترین گروه‌ها از مسأله‌ای به نام انقلاب ارضی یا تقسیم اراضی با احتیاط آمیخته به ترس صحبت می‌کردند. رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد ولی در زمینه اصلی نسق زراعتی را تغییر نداد.
مورد دیگری که می‌توانم مطرح سازم در مورد اصلاحات ارضی است. البته باز سعی می‌شود از تجارب عینی مثال زده شود. در سال ۴۰ پیشروترین گروه‌ها از مسأله‌ای به نام انقلاب ارضی یا تقسیم اراضی با احتیاط آمیخته به ترس صحبت می‌کردند. رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد ولی در زمینه اصلی نسق زراعتی را تغییر نداد.


خط ۲۶۰: خط ۲۷۳:
بیهوده نیست که در بعضی دهات آرزوی مالکین قبلی را می‌نمایند زیرا در مواقع خشکسالی حداقل کمکی می‌کردند که از گرسنگی نجات یابند. البته مطمئنم که آمارگیران شما جزاین گزارش می‌دهند زیرا آنها وقتی به ده وارد می‌شوند در خانه کدخدا پذیرایی می‌شوند. آن وقت با تعریف‌ها و تمجیدها از وضع ده برمی گردند.
بیهوده نیست که در بعضی دهات آرزوی مالکین قبلی را می‌نمایند زیرا در مواقع خشکسالی حداقل کمکی می‌کردند که از گرسنگی نجات یابند. البته مطمئنم که آمارگیران شما جزاین گزارش می‌دهند زیرا آنها وقتی به ده وارد می‌شوند در خانه کدخدا پذیرایی می‌شوند. آن وقت با تعریف‌ها و تمجیدها از وضع ده برمی گردند.


=== اصلاحات ارضی در ایران یک زمینه ضدانگیزه‌ای داشت ===
'''اصلاحات ارضی در ایران یک زمینه ضدانگیزه‌ای داشت'''
 
کار اصلاحات ارضی سبب شده‌است که فقط در دهات کدخدا مالک‌الرقاب باشد این داستان نیز برای من ارزش عینی دارد زیرا یک دهاتی خود در ماشین برایم تعریف می‌کرد در یکی ازدهات قزوین کدخدا تنها مغازه‌دار ده است هر پیت نفت را به قیمت بیست لیتر از قرار هر لیتری ۳ ریال می‌فروشد و اضافه پیت نفت را ۲۲ ریال حساب می‌کند، به ازای ۲۰ لیتر نفت ۸۲ ریال می‌گیرد. توجه نمایید پیت خالی را شرکت نفت ۱۸ ریال حساب می‌نماید ولی کدخدا ۲۲ ریال می‌فروشد.
کار اصلاحات ارضی سبب شده‌است که فقط در دهات کدخدا مالک‌الرقاب باشد این داستان نیز برای من ارزش عینی دارد زیرا یک دهاتی خود در ماشین برایم تعریف می‌کرد در یکی ازدهات قزوین کدخدا تنها مغازه‌دار ده است هر پیت نفت را به قیمت بیست لیتر از قرار هر لیتری ۳ ریال می‌فروشد و اضافه پیت نفت را ۲۲ ریال حساب می‌کند، به ازای ۲۰ لیتر نفت ۸۲ ریال می‌گیرد. توجه نمایید پیت خالی را شرکت نفت ۱۸ ریال حساب می‌نماید ولی کدخدا ۲۲ ریال می‌فروشد.


خط ۲۷۷: خط ۲۹۱:
اصلاحات ارضی در ایران یک زمینه ضدانگیزه‌ای داشت بدون اینکه سرعت رشد تولید را فزونی بخشیده باشد.
اصلاحات ارضی در ایران یک زمینه ضدانگیزه‌ای داشت بدون اینکه سرعت رشد تولید را فزونی بخشیده باشد.


=== در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نشده‌است ===
'''در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نشده‌است'''
 
در اثر همین ناهماهنگی است که در مدت کمتر از پنج سال طبق آمار مجله تحقیقات اقتصادی نزدیک به ۶۰٪ قنات‌های ایران خشکیده‌است و با توجه به ارزش قنات در کشاورزی ایران به سادگی می‌توان آینده کشاورزی ایران را حدس زد.
در اثر همین ناهماهنگی است که در مدت کمتر از پنج سال طبق آمار مجله تحقیقات اقتصادی نزدیک به ۶۰٪ قنات‌های ایران خشکیده‌است و با توجه به ارزش قنات در کشاورزی ایران به سادگی می‌توان آینده کشاورزی ایران را حدس زد.


خط ۲۹۸: خط ۳۱۳:
در مشاهده و مقایسه وضع کارگران امر ترافیک ـ مسکن ـ بهداشت و نظایر آن درمرحله و اقدامی که به عمل آمده‌است عملاً با چنین شکست‌هایی مواجه شده‌است.
در مشاهده و مقایسه وضع کارگران امر ترافیک ـ مسکن ـ بهداشت و نظایر آن درمرحله و اقدامی که به عمل آمده‌است عملاً با چنین شکست‌هایی مواجه شده‌است.


=== رژیم به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است ===
'''رژیم به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است'''
 
مجموعه این مسائل در ذهن هر فرد روشنفکر این مسئله را نشان داده‌است که رژیم نیز خود به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است و خود به خود در جستجوی راه حل‌ها هرکس به این نتیجه می‌رسد که تنها راه حل با شرکت توده مردم در امر اصلاح ممکن است.
مجموعه این مسائل در ذهن هر فرد روشنفکر این مسئله را نشان داده‌است که رژیم نیز خود به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است و خود به خود در جستجوی راه حل‌ها هرکس به این نتیجه می‌رسد که تنها راه حل با شرکت توده مردم در امر اصلاح ممکن است.


خط ۳۰۷: خط ۳۲۳:
این طرز فکر را در توده مردم شما در میان حتی بارفروشان می‌توانید بیایید. به این طریق کلیه قسمت‌ها را به شرح ذیل خلاصه می‌نمایم.
این طرز فکر را در توده مردم شما در میان حتی بارفروشان می‌توانید بیایید. به این طریق کلیه قسمت‌ها را به شرح ذیل خلاصه می‌نمایم.


=== خلاصه ===
در مرحله اول تبعیض‌ها و برخورد با مسائل مختلف فرد را از زندگی عادی عاصی می‌نماید و اقدام علیه وضع موجود را به هر طریقی که ممکن است توصیه می‌کند.
در مرحله اول تبعیض‌ها و برخورد با مسائل مختلف فرد را از زندگی عادی عاصی می‌نماید و اقدام علیه وضع موجود را به هر طریقی که ممکن است توصیه می‌کند.


در مرحله دوم عدم موفقیت رژیم در از بین بردن تبعیض‌ها و تشدید نارضایتی‌های مردم به طور مستمر باعث تشویق هر فرد در راهی که پیش گرفته‌است می‌شود.
در مرحله دوم عدم موفقیت رژیم در از بین بردن تبعیض‌ها و تشدید نارضایتی‌های مردم به طور مستمر باعث تشویق هر فرد در راهی که پیش گرفته‌است می‌شود.


=== مسائلی که رژیم نمی‌تواند حل نماید. ===
'''مسائلی که رژیم نمی‌تواند حل نماید.'''
 
۱ـ تغییر در هر قسمت جامعه مستلزم تغییر افراد و عناصر متشکله فعال آن قسمت است، برای چنین تغییری باید فرد دارای هدفی باشد چون در درون رژیم هرکس به خاطر هدف‌های خویش می‌کوشد پس امید به تغییرات بنیادی در درون رژیم بیشتر واهی است تا واقعیت، به نظر [ می‌رسد] شما نمی‌توانید به افراد هدف بدهید.
۱ـ تغییر در هر قسمت جامعه مستلزم تغییر افراد و عناصر متشکله فعال آن قسمت است، برای چنین تغییری باید فرد دارای هدفی باشد چون در درون رژیم هرکس به خاطر هدف‌های خویش می‌کوشد پس امید به تغییرات بنیادی در درون رژیم بیشتر واهی است تا واقعیت، به نظر [ می‌رسد] شما نمی‌توانید به افراد هدف بدهید.