۴۷۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
== فعالیتهای اجتماعی == | == فعالیتهای اجتماعی == | ||
سيل جواديه در سال39 و خراب شدن انبوهي از خانههاي مردم محروم جنوب شهر، از حوادثي بود كه دانشجويان و روشنفكران متعهد آن دوره را براي كمك به مردم برانگيخته بود. سعيد در رأس فعاليتهاي دانشجوياني بود كه براي كمك به مردم جواديه اكيپهاي تعميراتي تشكيل داده بودند. تقريباً همه دانشجويان فني تهران را، كه سري در مبارزه و سياست و فعاليت اجتماعي داشتند، بهكار گرفته و سازماندهي كرده بود. | سيل جواديه در سال39 و خراب شدن انبوهي از خانههاي مردم محروم جنوب شهر، از حوادثي بود كه دانشجويان و روشنفكران متعهد آن دوره را براي كمك به مردم برانگيخته بود. سعيد در رأس فعاليتهاي دانشجوياني بود كه براي كمك به مردم جواديه اكيپهاي تعميراتي تشكيل داده بودند. تقريباً همه دانشجويان فني تهران را، كه سري در مبارزه و سياست و فعاليت اجتماعي داشتند، بهكار گرفته و سازماندهي كرده بود.<ref name=":0">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آنکه در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref> | ||
در سال41 هم كه زلزله در آوج قزوين ويرانيهاي زيادي بهبار آورد، سعيد محسن و اصغر بديعزادگان در رأس گروههاي دانشجويي بودند و باهم بهميان مردم رفته بودند و چندماه شبانهروزي بهكار درميان آنها پرداخته بودند.. | در سال41 هم كه زلزله در آوج قزوين ويرانيهاي زيادي بهبار آورد، سعيد محسن و اصغر بديعزادگان در رأس گروههاي دانشجويي بودند و باهم بهميان مردم رفته بودند و چندماه شبانهروزي بهكار درميان آنها پرداخته بودند.<ref name=":02">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آنکه در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref> | ||
یکی از همرزمانش، خاطرهای از این دوران سعید را، اینطور بازگو میکند: | یکی از همرزمانش، خاطرهای از این دوران سعید را، اینطور بازگو میکند: | ||
«پس از انقلاب ضدسلطنتی روزی برای کار انتخاباتی به وزارت کشور رفتم. یکی از کارکنان آن جا که قبلاً با سعید محسن کار میکرد، خاطرهای از او را برایم نقل کرد. او گفت در سال 1349 بچهام مریض بود و باید در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار میگرفت، والا زنده نمیماند. پول کافی برای عمل نداشتم. یک روز سعید را دیدم. از من پرسید چرا اینطور ناراحتی؟ به او گفتم دخترم مریض است و احتیاج بهعمل دارد. برای بیمارستان به دو هزار تومان پول نیاز دارم و هیچگونه امیدی به تهیه آن ندارم و اگر بچهام عمل نشود از دست میرود. سعید گفت: ببینم چه کاری میتوانم برایت بکنم. سعید رفت و بعد از ساعتی آمد و هزارتومان به من داد و گفت منتظر باش. پس از مدتی دوباره هزارتومان دیگر آورد و من رفتم و دخترم را تحت عمل جراحی قرار دادم و از مرگ نجات یافت. بعداً فهمیدم که سعید این پول را از دیگران قرض گرفته است. این کارمند وقتی این خاطره از سعید محسن نقل میکرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود». | «پس از انقلاب ضدسلطنتی روزی برای کار انتخاباتی به وزارت کشور رفتم. یکی از کارکنان آن جا که قبلاً با سعید محسن کار میکرد، خاطرهای از او را برایم نقل کرد. او گفت در سال 1349 بچهام مریض بود و باید در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار میگرفت، والا زنده نمیماند. پول کافی برای عمل نداشتم. یک روز سعید را دیدم. از من پرسید چرا اینطور ناراحتی؟ به او گفتم دخترم مریض است و احتیاج بهعمل دارد. برای بیمارستان به دو هزار تومان پول نیاز دارم و هیچگونه امیدی به تهیه آن ندارم و اگر بچهام عمل نشود از دست میرود. سعید گفت: ببینم چه کاری میتوانم برایت بکنم. سعید رفت و بعد از ساعتی آمد و هزارتومان به من داد و گفت منتظر باش. پس از مدتی دوباره هزارتومان دیگر آورد و من رفتم و دخترم را تحت عمل جراحی قرار دادم و از مرگ نجات یافت. بعداً فهمیدم که سعید این پول را از دیگران قرض گرفته است. این کارمند وقتی این خاطره از سعید محسن نقل میکرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود».<ref name=":03">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آنکه در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref> | ||
== فعالیتهای سیاسی == | == فعالیتهای سیاسی == | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
پس از تشکیل هسته اولیه سازمان، سعید بهعنوان یکی از بنیانگذاران مجاهدین، بار سنگینی برای پیشبرد امور سازمان، در آن اختناق سیاه پلیسی شاه بردوش کشید. برای گسترش سازمان، به عضوگیری پرداخت، کادرهای سازمان را آموزش داد و در تدوین استراتژی، خط مشی سازمان و سایر امور نقشی تعیین کننده ایفا کرد. | پس از تشکیل هسته اولیه سازمان، سعید بهعنوان یکی از بنیانگذاران مجاهدین، بار سنگینی برای پیشبرد امور سازمان، در آن اختناق سیاه پلیسی شاه بردوش کشید. برای گسترش سازمان، به عضوگیری پرداخت، کادرهای سازمان را آموزش داد و در تدوین استراتژی، خط مشی سازمان و سایر امور نقشی تعیین کننده ایفا کرد. | ||
سعید محسن در کنار بنیانگذار سازمان مجاهدین محمد حنیفنژاد، از سال 1344 تا سال 1350 سازمان را در آن شرایط خفقان شدید، بدون اینکه کوچکترین ضربهای متحمل شود، به پیش بردند. این کاری بس شگفتانگیز بود که در جنبش رهاییبخش میهنمان سابقه نداشت. | سعید محسن در کنار بنیانگذار سازمان مجاهدین محمد حنیفنژاد، از سال 1344 تا سال 1350 سازمان را در آن شرایط خفقان شدید، بدون اینکه کوچکترین ضربهای متحمل شود، به پیش بردند. این کاری بس شگفتانگیز بود که در جنبش رهاییبخش میهنمان سابقه نداشت.<ref name=":04">پاسارگاد سیتی- [https://www.articles.pasargadcity.com/maghalat-montakhab/17267-2017-05-26-12-05-12 مجاهد بنیانگذار سعید محسن: آنکه در کنار حنیف، راه جهاد را گشود]</ref> | ||
== قسمتهايي از مقاله چشمانداز پرشور == | == قسمتهايي از مقاله چشمانداز پرشور == | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
از آنچه گفته شد ميتوان چنين نتيجه گرفت كه شرايط دشوار كنوني براي ما نهتنها بد نيست بلكه از آنجا كه دشواريها تعيينكننده مرز دقيق بين جنبش و ضدجنبش، انقلاب و ضدانقلابند، انتخاب طبيعي، پايه و اساس پيدايش عناصر ارزنده و در نتيجه رهبري خواهد شد و حكومت عادات و سنن كه منجر به پيدايش يك رهبري مصنوعي ميشد، نابود ميگردد و تنها در اينصورت است كه رهبري و زعامت را كساني بهعهده خواهند گرفت كه صلاحيت و شايستگي خود را براي احراز اين مقام نشان دادهاند. | از آنچه گفته شد ميتوان چنين نتيجه گرفت كه شرايط دشوار كنوني براي ما نهتنها بد نيست بلكه از آنجا كه دشواريها تعيينكننده مرز دقيق بين جنبش و ضدجنبش، انقلاب و ضدانقلابند، انتخاب طبيعي، پايه و اساس پيدايش عناصر ارزنده و در نتيجه رهبري خواهد شد و حكومت عادات و سنن كه منجر به پيدايش يك رهبري مصنوعي ميشد، نابود ميگردد و تنها در اينصورت است كه رهبري و زعامت را كساني بهعهده خواهند گرفت كه صلاحيت و شايستگي خود را براي احراز اين مقام نشان دادهاند. | ||
نوشته سعيد محسن(نشریه مجاهد-فوقالعاده مهر ۱۳۷۶ | نوشته سعيد محسن(نشریه مجاهد-فوقالعاده مهر ۱۳۷۶) | ||
== دستگیری و بازجویی == | == دستگیری و بازجویی == | ||
علی باکری، ناصر صادق، محمود عسگریزاده، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی همراه با سعید محسن در همان روز اول شهریور دستگیر شدند. حملههای بعدی ساواک به دستگیری علی میهندوست، رسول مشکین فام و علی اصغر بدیع زادگان منجر شد | علی باکری، ناصر صادق، محمود عسگریزاده، رضا رضایی، محمد بازرگانی و مسعود رجوی همراه با سعید محسن در همان روز اول شهریور دستگیر شدند. حملههای بعدی ساواک به دستگیری علی میهندوست، رسول مشکین فام و علی اصغر بدیع زادگان منجر شد<ref>سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://event.mojahedin.org/events/4917 ۴خرداد، شهادت بنیانگذاران و راز ماندگاری و راهگشایی تاریخی آنان]</ref> | ||
=== بازجویی از سعید محسن === | === بازجویی از سعید محسن === | ||
=== انگیزه و هدف از فعالیت === | === انگیزه و هدف از فعالیت === | ||
سال ۱۳۲۵ برای من با آنکه ۷ سال بیشتر نداشتم سال تلخی بود. زیرا پدرم در قضیه دموکرات ها مجبور به فرار گردیده بود. من در همان موقع مزه تلخ فقر را به طور نسبی و ترس از زورگوها را چشیده بودم. از اولین روزهایی که به مدرسه میرفتم از معلمی که بچه ها را بیخود چوب میزد متنفر بودم و اگر نمره بیخودی داده میشد اعتراض میکردم. جریانات سال ۳۲ و به خصوص کشته شدن یکی ازاقوام ما به نام فرزین که قاضی دادگستری و فردی پاکدامن بود به دست ذوالفقاری ها نخستین موج مخالفت با زورگو را در من برانگیخت٬ همیشه دلم میخواست بتوانم انتقام او را بگیرم. حتی پدرم را که خیلی بـا ذوالفقاری ها معاشرت داشت در پیش خود در همان عوالم کودکی محکوم میکردم. | سال ۱۳۲۵ برای من با آنکه ۷ سال بیشتر نداشتم سال تلخی بود. زیرا پدرم در قضیه دموکرات ها مجبور به فرار گردیده بود. من در همان موقع مزه تلخ فقر را به طور نسبی و ترس از زورگوها را چشیده بودم. از اولین روزهایی که به مدرسه میرفتم از معلمی که بچه ها را بیخود چوب میزد متنفر بودم و اگر نمره بیخودی داده میشد اعتراض میکردم. جریانات سال ۳۲ و به خصوص کشته شدن یکی ازاقوام ما به نام فرزین که قاضی دادگستری و فردی پاکدامن بود به دست ذوالفقاری ها نخستین موج مخالفت با زورگو را در من برانگیخت٬ همیشه دلم میخواست بتوانم انتقام او را بگیرم. حتی پدرم را که خیلی بـا ذوالفقاری ها معاشرت داشت در پیش خود در همان عوالم کودکی محکوم میکردم.<ref>سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://event.mojahedin.org/events/4917 ۴خرداد، شهادت بنیانگذاران و راز ماندگاری و راهگشایی تاریخی آنان]</ref> | ||
در دوران جوانـی جریان مهمی که قابل ذکر باشد اتفاق نیفتاد. ولی همواره آرزوی خوشی برای افراد پایین را میکردم. | در دوران جوانـی جریان مهمی که قابل ذکر باشد اتفاق نیفتاد. ولی همواره آرزوی خوشی برای افراد پایین را میکردم. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
(مهندس) ریاضی با لحن استهزاءآمیزی جواب داد «دانشکده فنی که گداخانه نیست» | (مهندس) ریاضی با لحن استهزاءآمیزی جواب داد «دانشکده فنی که گداخانه نیست» | ||
ماورای احساس حقارتی که در ازاء این حرف ریاضی به من دست داد احساس کردم چگونه فردی از طبقه مرفه به فرد دیگر توهین مینماید. خیلی زود من این توهین ریاضی را از جنبه فردی به دوستان دیگر تعمیم دادم زیرا در آن موقع اغلب دوستان من از طبقه متوسط و پایین بودند. خیلی آرزو میکردم که روزی ریاضی گدا میبود و من همین حرف را به او میزدم. به همین علت با تمام تعریف هایی که از ریاضی و باسوادبودن او میکردند قیافه او همیشه برای من غیرقابل تحمل بود. در کلاس او همیشه پیش شاگـردهایی مینشستم کـه لباسشان نو نبود. درس او را با بی میلی مطالعه میکردم. | ماورای احساس حقارتی که در ازاء این حرف ریاضی به من دست داد احساس کردم چگونه فردی از طبقه مرفه به فرد دیگر توهین مینماید. خیلی زود من این توهین ریاضی را از جنبه فردی به دوستان دیگر تعمیم دادم زیرا در آن موقع اغلب دوستان من از طبقه متوسط و پایین بودند. خیلی آرزو میکردم که روزی ریاضی گدا میبود و من همین حرف را به او میزدم. به همین علت با تمام تعریف هایی که از ریاضی و باسوادبودن او میکردند قیافه او همیشه برای من غیرقابل تحمل بود. در کلاس او همیشه پیش شاگـردهایی مینشستم کـه لباسشان نو نبود. درس او را با بی میلی مطالعه میکردم.<ref name=":1">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== طبقات پایین جامعه در زیر فشارند === | === طبقات پایین جامعه در زیر فشارند === | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
برخورد ۱۵ خرداد و اینکه طبقات پایین درآن جریان به سادگی کشته شوند در حالی که در جریان دانشگاه حداکثر به چند ماه زندانی شدن قناعت میشد٬ روحیه مقاومت را در من زنده میکرد. این سؤال بارها در ذهن من تکرار میشد٬ چی شد که درعرض چند روز مردم جلوی گلوله رفتند. | برخورد ۱۵ خرداد و اینکه طبقات پایین درآن جریان به سادگی کشته شوند در حالی که در جریان دانشگاه حداکثر به چند ماه زندانی شدن قناعت میشد٬ روحیه مقاومت را در من زنده میکرد. این سؤال بارها در ذهن من تکرار میشد٬ چی شد که درعرض چند روز مردم جلوی گلوله رفتند. | ||
در طول سه سال مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرده بود. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه در زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ وزندگیشان بسیار زیاد است. | در طول سه سال مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرده بود. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه در زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ وزندگیشان بسیار زیاد است.<ref name=":12">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== زندگی مردم لار و بندرعباس برای من حالتی شبیه به خواب داشت === | === زندگی مردم لار و بندرعباس برای من حالتی شبیه به خواب داشت === | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
وقتی برای من معلوم شد که جهرم آبادترین شـهر آن حوالی است دیدن نقاط دیگر ضروری نمود٬ من بلافاصله به لار و بندرعباس مسافرت کردم. آثار زلزله در لار کامل مشهود بود. یک سری خانه در حال نوسازی بود ولی مردم از ترس قسطی که باید بپردازند حاضر نبودند در آن قسمت ها منزل بگیرند. همین وضع در بندرعباس نیز مشهود بود. | وقتی برای من معلوم شد که جهرم آبادترین شـهر آن حوالی است دیدن نقاط دیگر ضروری نمود٬ من بلافاصله به لار و بندرعباس مسافرت کردم. آثار زلزله در لار کامل مشهود بود. یک سری خانه در حال نوسازی بود ولی مردم از ترس قسطی که باید بپردازند حاضر نبودند در آن قسمت ها منزل بگیرند. همین وضع در بندرعباس نیز مشهود بود. | ||
در لار آب برای خوردن موجود نبود. برای اولین بار بود که من با آب انبارهای آب که آب باران در آن جمع شده بودند آشنا شدم. زندگی مردم لار و بندرعباس واقعا برای من حالتی شبیه به خواب داشت. | در لار آب برای خوردن موجود نبود. برای اولین بار بود که من با آب انبارهای آب که آب باران در آن جمع شده بودند آشنا شدم. زندگی مردم لار و بندرعباس واقعا برای من حالتی شبیه به خواب داشت.<ref name=":13">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== مردم درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی میکردند === | === مردم درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی میکردند === | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
در برخوردهای بعدی جریان آن سرباز را به صورت پروسه ای یافتیم که حتی دامن دو افسر وظبقه ای را که غیر از من درپادگان بود گرفته است. از حدود ۱۹ افسر موجود هم ردیف٬ جز با چهار نفر٬ تقریبا قطع رابطه کردم زیرا برای من غیرقابل تصور بود که فردی متأهل این قدر تسلیم نفس باشد کـه از سـرباز دهاتی صرفنظر ننماید. | در برخوردهای بعدی جریان آن سرباز را به صورت پروسه ای یافتیم که حتی دامن دو افسر وظبقه ای را که غیر از من درپادگان بود گرفته است. از حدود ۱۹ افسر موجود هم ردیف٬ جز با چهار نفر٬ تقریبا قطع رابطه کردم زیرا برای من غیرقابل تصور بود که فردی متأهل این قدر تسلیم نفس باشد کـه از سـرباز دهاتی صرفنظر ننماید. | ||
جریاناتی از زندگی افسران که بعدها برایم معلوم گشت به نفرت من میافـزود. | جریاناتی از زندگی افسران که بعدها برایم معلوم گشت به نفرت من میافـزود.<ref name=":14">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی میکشاند === | === سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی میکشاند === | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
من در بررسی ابتدایی خود خیلی ساده این مسأله را از جنبه اجتماعی به دامن رژیم حاکم چسباندم و نتیجه گرفتم که این سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی میکشاند و این مسأله تا سال های بعد مرا رنج میداد و هر وقت فکر میکردم که نسلی فاسد تحویل جامعه فردا میشود کـه جـز خـور و شـهوت خـود چـیزی نمیشناسد بی نهایت افسرده میشدم. | من در بررسی ابتدایی خود خیلی ساده این مسأله را از جنبه اجتماعی به دامن رژیم حاکم چسباندم و نتیجه گرفتم که این سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی میکشاند و این مسأله تا سال های بعد مرا رنج میداد و هر وقت فکر میکردم که نسلی فاسد تحویل جامعه فردا میشود کـه جـز خـور و شـهوت خـود چـیزی نمیشناسد بی نهایت افسرده میشدم. | ||
تا جریان شورش پاریس فکر نوی در من به وجود آورد و آن اینکه حتی نسل فاسد از نقطه ای به بعد به زندگی بر میگردد و به جبران فساد قدیمی٬ بیشتر در سـازندگی میکوشد و به طور اتفاقی در جریان مسابقات ایران و اسرائیل این نتیجه گیری برای من کامل تر شد زیرا پلیس با تمام قدرتش ازعهده همان جوانانی که در مسابقه زن روز دامن دختران را پاره میکردند و آن روز بر علیه پلیس شعار میدادند برنمی آمد. من به طور عینی دیدم که همان زرنگی که جوانان ظاهرا آلوده در دختربازی به دست آورده بودند درمقابله با پلیس او را عاجزمی کرد. | تا جریان شورش پاریس فکر نوی در من به وجود آورد و آن اینکه حتی نسل فاسد از نقطه ای به بعد به زندگی بر میگردد و به جبران فساد قدیمی٬ بیشتر در سـازندگی میکوشد و به طور اتفاقی در جریان مسابقات ایران و اسرائیل این نتیجه گیری برای من کامل تر شد زیرا پلیس با تمام قدرتش ازعهده همان جوانانی که در مسابقه زن روز دامن دختران را پاره میکردند و آن روز بر علیه پلیس شعار میدادند برنمی آمد. من به طور عینی دیدم که همان زرنگی که جوانان ظاهرا آلوده در دختربازی به دست آورده بودند درمقابله با پلیس او را عاجزمی کرد.<ref name=":15">همنشین بهار - [http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=106 بازجویی از سعید محسن]</ref> | ||
=== در مقابل پـیرمرد [کارگر کارخانه] احساس خجالت میکردم === | === در مقابل پـیرمرد [کارگر کارخانه] احساس خجالت میکردم === | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
بیهوده نیست که در بعضی دهات آرزوی مالکین قبلی را مینمایند زیرا در مواقع خشکسالی حداقل کمکی میکردند که از گرسنگی نجات یابند. البته مطمئنم که آمارگیران شما جزاین گزارش میدهند زیرا آنها وقتی به ده وارد میشوند در خانه کدخدا پذیرایی میشوند. آن وقت با تعریف ها و تمجیدها از وضع ده برمی گردند. | بیهوده نیست که در بعضی دهات آرزوی مالکین قبلی را مینمایند زیرا در مواقع خشکسالی حداقل کمکی میکردند که از گرسنگی نجات یابند. البته مطمئنم که آمارگیران شما جزاین گزارش میدهند زیرا آنها وقتی به ده وارد میشوند در خانه کدخدا پذیرایی میشوند. آن وقت با تعریف ها و تمجیدها از وضع ده برمی گردند. | ||
اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت | === اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت === | ||
کار اصلاحات ارضی سبب شـده است کـه فـقط در دهـات کـدخدا مالک الرقاب باشد این داستان نیز برای من ارزش عینی دارد زیرا یک دهاتی خود در ماشین برایم تعریف میکرد در یکی ازدهات قزوین کدخدا تنها مغازه دار ده است هر پیت نفت را به قیمت بیست لیتر از قرار هر لیتری ۳ ریال میفروشد و اضافه پیت نفت را ۲۲ ریال حساب میکند٬ به ازای ۲۰ لیتر نفت ۸۲ ریال | کار اصلاحات ارضی سبب شـده است کـه فـقط در دهـات کـدخدا مالک الرقاب باشد این داستان نیز برای من ارزش عینی دارد زیرا یک دهاتی خود در ماشین برایم تعریف میکرد در یکی ازدهات قزوین کدخدا تنها مغازه دار ده است هر پیت نفت را به قیمت بیست لیتر از قرار هر لیتری ۳ ریال میفروشد و اضافه پیت نفت را ۲۲ ریال حساب میکند٬ به ازای ۲۰ لیتر نفت ۸۲ ریال | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۵۸: | ||
این طرزفکر را در توده مردم شما در میان حتی بارفروشان میتوانید بیایید. به این طریق کلیه قسمت ها را به شرح ذیل خلاصه مینمایم. | این طرزفکر را در توده مردم شما در میان حتی بارفروشان میتوانید بیایید. به این طریق کلیه قسمت ها را به شرح ذیل خلاصه مینمایم. | ||
خلاصه | === خلاصه === | ||
در مرحله اول تبعیض ها و برخورد با مسائل مختلف فرد را از زندگی عادی عاصی مینماید و اقدام برعلیه وضع موجود را به هر طریقی که ممکن است توصیه میکند. | در مرحله اول تبعیض ها و برخورد با مسائل مختلف فرد را از زندگی عادی عاصی مینماید و اقدام برعلیه وضع موجود را به هر طریقی که ممکن است توصیه میکند. | ||
ویرایش