۸٬۶۹۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
میآمد و تسبیح بهدست | میآمد و تسبیح بهدست | ||
به جای زن مینشست | به جای زن مینشست<blockquote></blockquote>زندگی شیرکو تقریباً همزمان با سرآغاز شعر نو در ادبیات کُرد بوده، او و همقطارانش توانستند در این مدت کوتاه شعر کُردی را به مرزهای تازهای از ادبیات جهانی برسانند.<ref>آفات- ترجمه ناصح شریفیان-1376- پیشگفتار</ref> | ||
== وصیتنامه شیرکو بیکس == | == وصیتنامه شیرکو بیکس == | ||
شیرکو بیکس در وصیتنامه خود میخواهد که در سلیمانیه در پارکی در کنار تندیس شهدای ۱۹۶۳ به خاک سپرده شود. او میگوید<blockquote>«نمیخواهم در هیچکدام از تپهها و گورستانهای مشهور شهر به خاک سپرده شوم. اول به خاطر اینکه جای خالی ندارند و دوم اینکه من جاهای شلوغ را دوست ندارم. من میخواهم اگر شهرداری شهرمان اجازه دهد پیکر مرا در جوار تندیس شهدای ۱۹۶۳ سلیمانی به خاک بسپارند زیرا فضای آنجا لذت بخش تر است و نفسم نمیگیرد.شیرکو بیکس در وصیتنامهاش میگوید. من دوست دارم پس از مرگم نیز همدم همشهریان و صدای موسیقی و رقص و زیباییهای این پارک باشم. کتابخانه و دیوانهای اشعار و عکسهایم را نیز به کنار مزارم ببرید. یک کافه تریا و باغچهای کوچک هم در نزدیکی مزارم درست شود تا شاعران، نویسندگان و دختران و پسران عاشق به بهانه آن مهمان من باشند. دوست دارم از حالا این صحنهها را مانند یک رؤیا ببینم. میخواهم همزمان با صدای دلنواز آواز الاویسی ماموستا علی مردان و سرود ”خدایا وطن را آباد کن” و درحالیکه پیکرم در پرچم کردستان پیچیده شده به خاک سپرده شوم. میخواهم در مراسم خاکسپاری موسیقی نواخته شود و تابلوی هنرمندان شهرم در داخل بنای مزارم نصب شود. میخواهم پس از مرگم جایزهای ادبی سالانهای به نام «بیکهس» به زیباترین دیوان شعر منتخب آن سال اهداء شود و هزینه آن نیز از آنچه به ارث میگذارم پرداخت شود.»<ref>وبسایت خبرگزاری بینالمللی کرد پرس [http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=48215#Title=متن%20کامل%20وصیتنامه%20شیرکو%20بیکه%20س%20شاعر%20نامدار%20کردمتن کامل وصیتنامه شیرکو بیکه س شاعر نامدار کرد]</ref></blockquote>[[پرونده:Bekas.jpg|جایگزین=شیرکو بیکس|بندانگشتی|شیرکو بیکس]] | شیرکو بیکس در وصیتنامه خود میخواهد که در سلیمانیه در پارکی در کنار تندیس شهدای ۱۹۶۳ به خاک سپرده شود. او میگوید<blockquote>«نمیخواهم در هیچکدام از تپهها و گورستانهای مشهور شهر به خاک سپرده شوم. اول به خاطر اینکه جای خالی ندارند و دوم اینکه من جاهای شلوغ را دوست ندارم. من میخواهم اگر شهرداری شهرمان اجازه دهد پیکر مرا در جوار تندیس شهدای ۱۹۶۳ سلیمانی به خاک بسپارند زیرا فضای آنجا لذت بخش تر است و نفسم نمیگیرد.شیرکو بیکس در وصیتنامهاش میگوید. من دوست دارم پس از مرگم نیز همدم همشهریان و صدای موسیقی و رقص و زیباییهای این پارک باشم. کتابخانه و دیوانهای اشعار و عکسهایم را نیز به کنار مزارم ببرید. یک کافه تریا و باغچهای کوچک هم در نزدیکی مزارم درست شود تا شاعران، نویسندگان و دختران و پسران عاشق به بهانه آن مهمان من باشند. دوست دارم از حالا این صحنهها را مانند یک رؤیا ببینم. میخواهم همزمان با صدای دلنواز آواز الاویسی ماموستا علی مردان و سرود ”خدایا وطن را آباد کن” و درحالیکه پیکرم در پرچم کردستان پیچیده شده به خاک سپرده شوم. میخواهم در مراسم خاکسپاری موسیقی نواخته شود و تابلوی هنرمندان شهرم در داخل بنای مزارم نصب شود. میخواهم پس از مرگم جایزهای ادبی سالانهای به نام «بیکهس» به زیباترین دیوان شعر منتخب آن سال اهداء شود و هزینه آن نیز از آنچه به ارث میگذارم پرداخت شود.»<ref>وبسایت خبرگزاری بینالمللی کرد پرس [http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=48215#Title=متن%20کامل%20وصیتنامه%20شیرکو%20بیکه%20س%20شاعر%20نامدار%20کردمتن کامل وصیتنامه شیرکو بیکه س شاعر نامدار کرد]</ref></blockquote>[[پرونده:Bekas.jpg|جایگزین=شیرکو بیکس|بندانگشتی|شیرکو بیکس]] | ||
== دیدگاهها در بارهی شیرکو بیکس == | |||
== احمد شاملو | === احمد شاملو === | ||
احمد شاملو دربارەی شیرکو میگوید؛<blockquote>«اگر شیرکو بیکس را زودتر می شناختم اشعارش را قبل از لورکا ترجمه میکردم. افسوس که شاعر و نابغهی کُرد را دیر یافتم».</blockquote> | احمد شاملو دربارەی شیرکو میگوید؛<blockquote>«اگر شیرکو بیکس را زودتر می شناختم اشعارش را قبل از لورکا ترجمه میکردم. افسوس که شاعر و نابغهی کُرد را دیر یافتم».</blockquote> | ||
=== عصمت صوفیه === | |||
عصمت صوفیه در مورد شعر شیرکوب بیکس میگوید:<blockquote>«دیدگاه شیرکو بیکس جهانشمول و انسانی است. شعر او، مفاهیم انسانی مانند “عدالت” و “آزادی” و “برابری” و مخصوصاً “آزادی زن” را دربرمیگیرد. در این میان اما مفهوم “آزادی زن” برتر از مفاهیم دیگر انسانی در شعر اوست. زن در بسیاری از اشعار او لباس کردی بر تن دارد، اما این زن یک چهره جهانیست؛ زنیست که هر زن دیگری از هر گوشه جهان میتواند با او همذاتپنداری کند.»<ref>[https://www.radiozamaneh.com/89962 شیرکو بیکس شاعر زندگی و آزادی]</ref></blockquote> | |||
=== سیدعلی صالحی === | |||
سید علی صالحی از شاعران مطرح معاصر و دبیر کانون نویسندگان ایران در مورد وی چنین میگوید: <blockquote>«شیرکو بیکس بلندآوازهترین نام و شاعر جهانی ملت کُرد است که او را در ردیف شاعرانی چون فدریکو گارسیا لورکا، ناظم حکمت، یانیس ریتسوس، پابلو نرودا، آدونیس (شاعر) و [[محمود درویش]] میدانند اما برای من سفیر ستارگان شهید و اندوهسرای زندگان عذابدیدهٔ کردستان است.»<ref>مجله آدینه، شماره ۷۰، دیدار در درّهٔ پروانهها، سید علی صالحی.</ref></blockquote>[[سید علی صالحی]] همچنین در گفتگویی که به مناسبت درگذشت شیرکو در روزنامه آرمان ایران چاپ شد گفت:<blockquote>«جنس وجودی بیکس، کرانه ناپذیری بود. انگار بعضیها (انگشتشمار) هم از نخست «اقیانوس» به دنیا میآیند. شیرکو از این سلسله منحصر به فرد بود. هزار و یک دست برای نوشتن داشت، درست مثل ناظم حکمت، مثل یانیس ریتسوس. این سلسله یعنی «جوهرکار»! شیرکو میگفت: «در ایام تبعید به جنوب عراق پی دمپایی بودم بروم دنبال کاری، نفهمدیم کی با زغال دیوار خانه را غرق شعر کردم، کارم یادم رفت». فوران بیوقفه واژهها.. ! این عطیه عظیمی است که قسمت هر کسی نمیشود. شیرکو بیکس از ۱۷ سالگی (چاپ اولین دفتر- مهتاب شعر) تا ۷۲ سالگی-موسم الوداع- یعنی طی ۵۵ سال کار نوشتن، در هیچ شرایطی تن به نومیدی، خنثی زدگی، رکود، تکرار و خستگی نداد. پایانناپذیر مینمود، ذهن جوشان مهار ناپذیر همین است. ستاره بیافول که ظلمت هیچ شبی چشمهایش را نبوسید. میدانید چه میراثی در پی گذاشتهاست؟! هفت هزار صفحه شعر، نمایشنامه، ترجمه و…(سوای مصاحبههای همه سویه او). چه درکمیت و چه در کیفیت، شیرکو یک پدیده بود، در بعضی مسائل ما هرگز نمیتوانستیم کنار یکدیگر بایستیم، اما با این وصف برادر بودیم. آدمیزادی اقیانوسوار که به شدت عاشق زحمتکشان بود، برادر مبارزان بود، همدل اهل تعهد و چنان عاطفی که تو گویی همان کودک هفت ساله در سلیمانیه فقیر است که پی نان برای مادر و خواهران خویش است. یکبار در دفتر خودش در [[سلیمانیه]] هم اشک در چشم داشت هم لبخندش محو نمیشد. تند تند زد روی میز: «مادرم هشتاد سال دارد، مثل شیر سوار هواپیما شد، تو آسمان است، میرود آمریکا پیش خواهرم. چقدر رنج کشید این زن… !» شیرکو میگفت: «هر وقت مادرم خواب میدید، میدانستم دارد از دلتنگی دق میکند!» و یک جمله، یک عبارت محشر داشت؛ اولین بار، در همین «دربند» تهران، سایه کوه گفت: «ماشاعران… سراسر این سیاره و سراسر تاریخ، از یک خانواده خاص هستیم. همه مثل هم!» کودکی و معصومیت خاصی داشت. از هر نوع خشونت بیزار بود، شاعر صلح بود؛ شاعر آزادی که عجیب… تو گویی به هر چیزی که نگاه میکرد، شعری در آن مییافت و هزار شکار و هزار کشف. مثل نرودا که از سنگهای لب دریا هم نمیگذشت. شاعران خلاق این جهانی که «سوبژه» را برای اهل آه و ناله باز گذاشتند. واقعیت در شعر این شاعر بزرگ خود «شعر» بود و شعر؛ عین «واقعیت». با آن که شعر شیرکو، اساساً شعر «شهری» و «تکنو» نیست اما در همین جهان پاستورال و شبانی وبیحصر و بیاستثنا «ابژه» نقش اصلی را به عهده دارد. در یککلام او یکی از بزرگترین راویهای رؤیای انسان معاصر است. انسانی که زباناش در شهر به بند درآمده اما ذهناش همچنان درگیر دنیای روستا و شرایط شبانی است».</blockquote> | |||
== نمونه اشعار شیرکو بیکس == | == نمونه اشعار شیرکو بیکس == |
ویرایش