علی اصغر بدیع زادگان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:


== دادگاه ==
== دادگاه ==
بدیع زادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:<blockquote>«دادستان یا رئیس دادگاه باید بی‌طرف باشد ولی شما بی‌طرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشته‌اید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه می‌کنیم؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شده‌است و این دادگاه بی‌طرف نیست.»<sup> </sup></blockquote>خانم [[شهین بدیع‌زادگان]]:<blockquote>آن موقع، اوایل اردیبهشت سال۵۱ بود که گفتند آخرین دادگاه و محاکمه اصغر است. ما به‌طور خانوادگی برای شرکت در جلسه دادگاه به محل دادرسی ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بودیم، از حوالی ساعت ۸صبح، آن‌جا متنظر بودیم تا اتوبوس حامل زندانیان سیاسی وارد محوطه دادرسی ارتش شد. اصغر را دیدیم که از اتوبوس پیاده شد و در حالی‌که دستهایش را از پشت بسته بودند، او را به‌محل دادرسی ارتش می‌بردند. ما از راه دور با فریاد او را صدا کردیم و اصغر سرش را برگرداند و خندید. ما مدتها منتظر بودیم تا شاید ما را به‌جلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواک شاه از ترس برملاشدن کارهایی که درمورد اصغر مرتکب شده بود، مانع شرکت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالی ساعت ۵بعداز ظهر پشت در دادگاه متنظر بودیم و متوجه شدیم که اصغر را دارند از درب دیگر دادگاه خارج می‌کنند و به‌سمت اتوبوس می‌برند. خودمان را به‌خیابان رساندیم و منتظر رسیدن اتوبوس شدیم. وقتی که اتوبوس به نزدیک ما رسید، دیدم که اصغر خودش را به‌کنار یکی از پنجره‌ها رساند و درحالی‌که دستهایش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش کنار زد و چندبار کلمه «اعدام» را تکرار کرد. این آخرین تصویری است که از اصغر در ذهن من نقش بسته‌است.</blockquote>
بدیع زادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:<blockquote>«دادستان یا رئیس دادگاه باید بی‌طرف باشد ولی شما بی‌طرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشته‌اید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه می‌کنیم؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شده‌است و این دادگاه بی‌طرف نیست.»<sup> </sup></blockquote>خانم [[شهین بدیع‌زادگان]]:<blockquote>آن موقع، اوایل اردیبهشت سال۵۱ بود که گفتند آخرین دادگاه و محاکمه اصغر است. ما به‌طور خانوادگی برای شرکت در جلسه دادگاه به محل دادرسی ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بودیم، از حوالی ساعت ۸صبح، آن‌جا متنظر بودیم تا اتوبوس حامل زندانیان سیاسی وارد محوطه دادرسی ارتش شد. اصغر را دیدیم که از اتوبوس پیاده شد و در حالی‌که دستهایش را از پشت بسته بودند، او را به‌محل دادرسی ارتش می‌بردند. ما از راه دور با فریاد او را صدا کردیم و اصغر سرش را برگرداند و خندید. ما مدتها منتظر بودیم تا شاید ما را به‌جلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواک شاه از ترس برملاشدن کارهایی که درمورد اصغر مرتکب شده بود، مانع شرکت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالی ساعت ۵بعداز ظهر پشت در دادگاه متنظر بودیم و متوجه شدیم که اصغر را دارند از درب دیگر دادگاه خارج می‌کنند و به‌سمت اتوبوس می‌برند. خودمان را به‌خیابان رساندیم و منتظر رسیدن اتوبوس شدیم. وقتی که اتوبوس به نزدیک ما رسید، دیدم که اصغر خودش را به‌کنار یکی از پنجره‌ها رساند و درحالی‌که دستهایش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش کنار زد و چندبار کلمه «اعدام» را تکرار کرد. این آخرین تصویری است که از اصغر در ذهن من نقش بسته‌است.<ref>سازمان مجاهدین خلق ایران - ا[https://www.mojahedin.org/news/125070/%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1-%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88-%D9%88-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85 صغر بدیع‌زادگان، الگو و آموزگار بزرگ مقاومت در زیر شکنجه]</ref></blockquote>


== تیرباران ==
== تیرباران ==
۴۷۶

ویرایش