غلامرضا تختی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۶۵۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ آوریل ۲۰۱۸
خط ۹۹: خط ۹۹:
استقبال از تختی بعد از برگشت ازمسابقات جهانی
استقبال از تختی بعد از برگشت ازمسابقات جهانی
]]
]]
در زلزله بوئین زهرا؛ زلزله ای که ویرانگر بود و به دنبال آن ناتوانی دستگاه دولتی برای عملیات کمک و امداد، موسسات جهانی را به ایران کشاند. اما در این میان، موجی که تختی در تهران به راه انداخت ناگهان جلوه ای دیگر به مبارزات اجتماعی داد.
ابوالفضل حسين پور، پيشكسوت كشتي و يار غار جهان پهلوان از شادروان تختي و نقش بي مانندش در زلزله بويين زهرا مي گويد:


اول کار او که یک کامیون در اختیار گرفته بود در محلات پرجمعیت با بلندگو از مردم می‌خواست به زلزله زدگان کمک کنند. واکنش‌ها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله نیکوکاران به راه افتادند. ده‌ها کامیون به وی سپرده شد و مردم می‌رسیدند و رخت و لباس و پول به تختی می‌سپردند.{{مدرک|}}
«بدون اغراق مي گويم که تختي تکرار نشدني است. او مردي استثنايي بود و ديگر بعيد مي دانم مادري شبيه به او به دنيا بياورد. خوشحالم از اينکه پايم به تشک کشتي باز شد تا غلامرضا بهترين رفيق سالهاي عمرم بشود. او از لحاظ اخلاق و پهلواني ثروتمندترين مرد دوران خودش بود.»


یکی از جاهایی که تختی همیشه می‌رفت، گل‌فروشی رز نزدیک چهارراه تخت‌جمشید (طالقانی کنونی) بود. این گل‌فروشی هنوز هم هست. تختی گل‌های باغچهٔ خانه‌اش را می‌چید و دسته می‌کرد و می‌برد گل‌فروشی رز که فروش برود. اما هربار که گذرش به آن‌جا می‌افتاد، مردم دور و برش را می‌گرفتند و با او گرم حرف زدن می‌شدند. تختی هم می‌خواست مهربانی آن‌ها را جبران کند. همین بود که از ده‌تا دستهٔ گل، یک دسته هم به گل‌فروشی نمی‌رسید. تختی با ماشین بنز سفیدی که داشت می‌رفت گل‌فروشی. می‌گویند بچه مدرسه‌ای‌ها می‌آمدند تکیه می‌زدند به ماشین و کنار او عکس یادگاری می‌گرفتند. گل‌فروش حرص و جوش می‌خورد و از تختی می‌خواست که خودش را از بچه‌ها و مردم پنهان کند. تختی گوش نمی‌کرد و می‌گفت: «مردم برای دیدن من آمده‌اند؛ چرا باید خودم را پنهان کنم؟»<ref>ریوار - [http://rivar.ir/note/21177/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AA%D8%AE%D8%AA%DB%8C زندگینامه غلامرضا تختی]</ref>
    ابوالفضل حسين پور، از کشتي گيران پيشکسوت ايران که در 86 سالگي بسيار سرحال و پرانرژي است، اينها را در حالي مي گويد که با انگشت اشاره عکس بزرگ آويخته به ديوار اتاق را نشان مان مي دهد؛ عکسي که همه حاضران در قاب آن از دنيا رفته اند و او تنها بازمانده آن جمع است. با اين دوست ساليان جهان پهلوان «تختي » فرداي زلزله جانکاه کرمانشاه در منزلش در دردشت به گفت و گو نشستيم و فرصت را غنيمت دانستيم تا از او درباره حضور پرمهر «غلامرضا تختي » در زلزله بويين زهرا بپرسيم. از شهريور ماه سال 1341 و همراهي اش با جهان پهلوان در ياري رساني به آسيب ديدگان زلزله پرآسيب بويين زهرا خاطرات دست اول ناگفته اي بازگو مي کند که جز از زبان او، نمي شد از فرد ديگري شنيد.


جهان پهلوان تختی به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقه او و همراهانش آمده بودند در گفت و گو با خبرنگار" کیهان ورزشی" گفت: هیچ چیز نمی تواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق.  
    « زمين لرزه اي که بويين زهرا را


نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمده اند، احساس شرمندگی می کنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را می دانستم من هم می توانستم ادعا کنم چون دیگران هستم... وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی اش خواهد شد، یقینا نخواهد توانست بگوید چرا کشتی می گیرد و چرا همراه تیم مسافرت می کند "<ref>کمیته جمهوری اسلامی ایران - [http://www.olympic.ir/fa/historymedals/olympicmedals/goldmedalist/takhti فعالیتهای اجتماعی]</ref>
    زير و رو کرد، خبرش خيلي زود به تهران رسيد، اما خبري از هياهوي مردم براي امدادرساني نبود، غلامرضا که آن روزها جواني 31 ساله و پهلواني خوش نام و بامرام بود نتوانست اين سکوت را تحمل کند به همين خاطر اعلام کرد که مي خواهد دست به کار شود و براي کمک به زلزله زدگان بويين زهرا وارد ميدان شود. اين موضوع توسط کيهان ورزشي آن دوران اطلاع رساني شد و به کمک آقاي مصباح زاده (مدير وقت موسسه کيهان) يک وانت سفيدرنگ و بلندگو در اختيارمان قرار دادند. من، مرحوم ملاقاسمي و سروري و چند نفر ديگر از کشتي گيران آن زمان به همراه غلامرضا تختي بازوبند به بازوهايمان بسته بوديم و راهي بازار و خيابان هاي تهران شديم. از ميدان توپخانه اعلام کرديم که براي زلزله زده هاي بويين زهرا کمک هاي نقدي و غيرنقدي مردم را جمع آوري مي کنيم. جوش و خروشي به پا شده بود. غلامرضا که کشکول به دست داشت جلو مي رفت و سيل جمعيت در خيابان نادري دنبالش به راه مي افتاد. انگار مردم تازه به خودشان آمده بودند و با ديدن اينکه پهلوان محبوب شان به ميدان کمک آمده، با اطمينان از اينکه کمک هايشان در مسير درستي هزينه مي شود، از جان و دل مايه گذاشتند و اتفاق مهمي را در تهران رقم زدند.»
 
    حسين پور ادامه داد: خاطره آن پيرزن خميده را هيچ وقت فراموش نمي کنم که در محله اميريه جمعيت را کنار زد و جلو آمد، از من پرسيد: «تختي کدام تان است؟» غلامرضا را که آن طرف وانت ايستاده بود صدا کردم و گفتم اين خانم با تو کار دارد. غلامرضا جلو رفت و گفت بفرماييد مادر جان. آن پيرزن گفت سرت را پايين تر بياور، پيشاني غلامرضا را بوسيد، روسري اش را از زير چادر جلو کشيد، چادرش را از سرش درآورد و گرفت روبه روي تختي و گفت: تو را خيلي قبول دارم، وضع مالي من خوب نيست، اما اين چادر به درد زلزله زده ها مي خورد، اين را از من قبول کن و به آنها برسان. غلامرضا دلش نمي آمد چادر آن پيرزن تهيدست را قبول کند اما وقتي با اصرارهاي او روبه رو شد و صداي صلوات مردم بلند شد چادرش را از او گرفت و تشکر کرد. دو روز مشغول جمع آوري کمک ها بوديم و بعد از آن، عده اي از مسئولان وقت از تختي خواستند تا کمک هاي جمع آوري شده را در اختيار آنها قرار دهد، ولي غلامرضا که با اين موضوع موافق نبود و نمي خواست اعتماد مردم از بين برود، قبول نکرد و گفت مي خواهم آذوقه ها را با دستان خودم در ميان زلزله زده هاي بويين زهرا توزيع کنم، همين کار را هم کرد و با حضورش در بويين زهرا و ميان زلزله زده ها، قوت قلبي شده بود براي تک تک آنها که زندگي و عزيزان شان را از دست داده بودند. گذشته از اين، چند روز بعد از زلزله که جو آرام تر شده بود، به همراه تعدادي از کاربلدهاي ساختمان سازي راهي بويين زهرا شد و شبيه به يک مهندس ناظر حرفه اي، از نزديک در جريان ساخت و سازهايي قرار گرفت که براي رفاه حال زلزله زده ها انجام مي شد.<ref>روزنامه ایران - فعالیت تختی اززبان ابوالفضل حسین [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3665081 پور]</ref>    


== طرح ملی غلامرضا تختی برای ورزش ایران ==
== طرح ملی غلامرضا تختی برای ورزش ایران ==
۲۴۴

ویرایش