فروزان عبدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ ژوئن ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۵۷: خط ۵۷:
== خاطرات زندان از فروزان عبدی ==
== خاطرات زندان از فروزان عبدی ==


=== دو سال ملی کشی ===
=== دو سال ملی کشی در زندان ===
مینا انتظاری از هم‌بندان فروزان عبدی در خاطرات خود در مورد وی می‌نویسد:[[پرونده:فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر.jpg|جایگزین=فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر|بندانگشتی|فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر]]<blockquote>«با فروزان طی سال ۱۳۶۱ ماه‌ها در بند تنبیهی ۸ قزلحصار بودیم و چه دوران سخت و طاقت فرسا و البته در کنار هم خاطره انگیزی بود. در یکی از آن روزهای وحشت و سرکوب بهار سال ۱۳۶۲ بود که فروزان را به همراه جمع دیگری از زندانیان مقاوم و مجاهد برای آزار وشکنجه بیشتر از بند ۸ به سلول‌های انفرادی گوهردشت بردند که دیگر تا یکسال و نیم بعد او را ندیدیم تا اینکه در اواسط سال ۶۳ بدنبال برخی تغییرات و جابجایی‌ها در سطح مسئولین زندان (خروج باند لاجوردی و استقرار نمایندگان منتظری در زندان)، او را به همراه سایر بچه‌ها از انفرادی‌های گوهردشت به بند عمومی ۳ قزلحصار منتقل کردند. به دنبال همان تغییرات و باصطلاح رفرم موقت در داخل زندان بود که ما را هم از بند تنبیهی ۸ بعد از ۲ سال به بند عمومی ۴ که در مجاورت بند ۳ بود منتقل کردند. همین ایام بود که بیشتر عصرها صدای ولوله و شور و نشاط بچه‌های بند ۳ را می‌شنیدیم که طبق معمول فروزان با راه انداختن بازی جمعی والیبال توی بند همه را مشغول و مجذوب می‌کرد و ما هم گاها برای دیدنش به دور از چشم «آنتن»‌های رژیم به بالای پنجره بند می‌رفتیم و به تماشای آنها می‌نشستیم. حالا سال ۶۵ بود و بازهمدیگر را در شرایط تنبیهی و فشار بیشتر در اوین می‌دیدیم. همان روزهای اول ورود به بند بود که حمله و هجوم نوبتی مجتبی حلوائی شکنجه گر بدنام اوین و اوباش پاسدارش برای منکوب کردن ما آغاز شد. به فاصله چند روز ما را هم برای اِعمال محدودیت و فشار بیشتر به بند بالا و اتاق‌های در بسته منتقل کردند که البته در کنار یاران و عزیزانی همچون فروزان خیلی هم خوشایندتر و روحیه بخش تر بود. بگذریم که جلادان بیرحم زندان تا کجا حداقل حقوق انسانی و زیستی ما را هم زیر پا می‌گذاشتند و چه به روزمان که درنمی‌آوردند. حدوداً تابستان سال ۶۵ بود که نام تعدادی از زندانیانی را که حکم پنج سال زندان آنان به اتمام رسیده بود متناوبآ برای بازجویی می‌خواندند و ازآن جمله بچه‌هایی مثل فروزان عبدی، سپیده زرگر، ناهید (فاطمه) تحصیلی … بودند که برای آزادی پیش شرط مصاحبه ویدیویی و محکوم کردن مجاهدین را از آنها طلب می‌کردند که تقریبآ همهٔ آن بچه‌ها جواب رد داده بودند و نهایتاً مسئولین زندان و دادستانی حتی به یک تعهدنامه کتبی و فرمالیستی مبنی بر عدم فعالیت سیاسی بعد از آزادی نیز رضایت داده بودند که بچه‌ها زیر بار آن هم نرفته بودند و در آخر آن‌ها را با ناسزا و توهین و تهدید به بند برگرداندند. بدین ترتیب فروزان نیز به جمع زندانیان ملی کش بند اضافه شد.»<ref name=":1">[http://mina-entezari1.blogspot.com/search?q=%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86+%D8%B9%D8%A8%D8%AF%DB%8C مینا انتظاری-سایت عصر نو][http://mina-entezari1.blogspot.al/search?q=فروزان+عبدی]</ref></blockquote>
مینا انتظاری از هم‌بندان فروزان عبدی در خاطرات خود در مورد وی می‌نویسد:[[پرونده:فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر.jpg|جایگزین=فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر|بندانگشتی|فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر]]<blockquote>«با فروزان طی سال ۱۳۶۱ ماه‌ها در بند تنبیهی ۸ قزلحصار بودیم و چه دوران سخت و طاقت فرسا و البته در کنار هم خاطره انگیزی بود. در یکی از آن روزهای وحشت و سرکوب بهار سال ۱۳۶۲ بود که فروزان را به همراه جمع دیگری از زندانیان مقاوم و مجاهد برای آزار وشکنجه بیشتر از بند ۸ به سلول‌های انفرادی گوهردشت بردند که دیگر تا یکسال و نیم بعد او را ندیدیم تا اینکه در اواسط سال ۶۳ بدنبال برخی تغییرات و جابجایی‌ها در سطح مسئولین زندان (خروج باند لاجوردی و استقرار نمایندگان منتظری در زندان)، او را به همراه سایر بچه‌ها از انفرادی‌های گوهردشت به بند عمومی ۳ قزلحصار منتقل کردند. به دنبال همان تغییرات و باصطلاح رفرم موقت در داخل زندان بود که ما را هم از بند تنبیهی ۸ بعد از ۲ سال به بند عمومی ۴ که در مجاورت بند ۳ بود منتقل کردند. همین ایام بود که بیشتر عصرها صدای ولوله و شور و نشاط بچه‌های بند ۳ را می‌شنیدیم که طبق معمول فروزان با راه انداختن بازی جمعی والیبال توی بند همه را مشغول و مجذوب می‌کرد و ما هم گاها برای دیدنش به دور از چشم «آنتن»‌های رژیم به بالای پنجره بند می‌رفتیم و به تماشای آنها می‌نشستیم. حالا سال ۶۵ بود و بازهمدیگر را در شرایط تنبیهی و فشار بیشتر در اوین می‌دیدیم. همان روزهای اول ورود به بند بود که حمله و هجوم نوبتی مجتبی حلوائی شکنجه گر بدنام اوین و اوباش پاسدارش برای منکوب کردن ما آغاز شد. به فاصله چند روز ما را هم برای اِعمال محدودیت و فشار بیشتر به بند بالا و اتاق‌های در بسته منتقل کردند که البته در کنار یاران و عزیزانی همچون فروزان خیلی هم خوشایندتر و روحیه بخش تر بود. بگذریم که جلادان بیرحم زندان تا کجا حداقل حقوق انسانی و زیستی ما را هم زیر پا می‌گذاشتند و چه به روزمان که درنمی‌آوردند. حدوداً تابستان سال ۶۵ بود که نام تعدادی از زندانیانی را که حکم پنج سال زندان آنان به اتمام رسیده بود متناوبآ برای بازجویی می‌خواندند و ازآن جمله بچه‌هایی مثل فروزان عبدی، سپیده زرگر، ناهید (فاطمه) تحصیلی … بودند که برای آزادی پیش شرط مصاحبه ویدیویی و محکوم کردن مجاهدین را از آنها طلب می‌کردند که تقریبآ همهٔ آن بچه‌ها جواب رد داده بودند و نهایتاً مسئولین زندان و دادستانی حتی به یک تعهدنامه کتبی و فرمالیستی مبنی بر عدم فعالیت سیاسی بعد از آزادی نیز رضایت داده بودند که بچه‌ها زیر بار آن هم نرفته بودند و در آخر آن‌ها را با ناسزا و توهین و تهدید به بند برگرداندند. بدین ترتیب فروزان نیز به جمع زندانیان ملی کش بند اضافه شد.»<ref name=":1">[http://mina-entezari1.blogspot.com/search?q=%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86+%D8%B9%D8%A8%D8%AF%DB%8C مینا انتظاری-سایت عصر نو][http://mina-entezari1.blogspot.al/search?q=فروزان+عبدی]</ref></blockquote>