قتل عام ۶۷: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۳۶۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:
«در سالن ۵ اوین روزی پاسدار مجتبی حلوایی، از دژخیمان زندان اوین، وارد بند شد و با لحنی تهدیدآمیز و عصبی رو به جمع گفت: شنیده‌ام تعدادی از شما صبح که برای دادیاری رفته بو دید اتهام خودتان را «مجاهدین» گفته‌اید! من، همین‌جا به همه‌تان اخطار می‌کنم. گفتن این کلمه جرم است. هنوز جمله‌اش تمام نشده بود که همهمه و اعتراض بچه‌ها بلند شد. هرکس چیزی می‌گفت. امیرحسین جلوتر رفت و گفت: اسم من امیر حسین حسینیه و اتهامم مجاهدین خلقه. حالا هر کاری می‌خواهی بکنی بکن. چشمهای حلوایی داشت از حدقه در می‌آمد. در حالی که فکر می‌کرد چه واکنشی نشان دهد، محمدعلی خیراندیش هم از عقب‌تر داد زد: من هم اتهامم مجاهدینه. حلوایی که دستپاچه شده بود، به سرعت به طرف خروجی بند رفت و امیر حسین و محمدعلی را هم با خودش برد. همه بچه‌ها در راهرو منتظر ماندند. محمد فرجاد، پشت در به گوش ایستاده بود. دقایقی بعد تخت شکنجه را درست پشت در بند کاشتند. بلافاصله محمدعلی و امیرحسین را به تخت بسته و با تمام قوا ضربات سنگین کابل را بر بدن‌هاشان فرود آوردند. در تمام مدتی که بچه‌ها زیر کابل بودند، صدایشان در نیامد، حتی در شدیدترین ضربه‌های کابل یک آه از هیچ‌کدام در نیامد. وقتی امیرحسین را آش و لاش از تخت باز کردند، با صدایی بلند و لحنی کاملاً مسلط، رو به پاسداران گفت: کارتون تموم شد؟ پاسدار ابراهیمی گفت: «آره، تمومه. حالا برو تو بند». امیر حسین هم بلافاصله گفت: «پس یادت باشه اتهام من مجاهدینه»!<ref>یادداشتهای زندان - حسن ظریف</ref>
«در سالن ۵ اوین روزی پاسدار مجتبی حلوایی، از دژخیمان زندان اوین، وارد بند شد و با لحنی تهدیدآمیز و عصبی رو به جمع گفت: شنیده‌ام تعدادی از شما صبح که برای دادیاری رفته بو دید اتهام خودتان را «مجاهدین» گفته‌اید! من، همین‌جا به همه‌تان اخطار می‌کنم. گفتن این کلمه جرم است. هنوز جمله‌اش تمام نشده بود که همهمه و اعتراض بچه‌ها بلند شد. هرکس چیزی می‌گفت. امیرحسین جلوتر رفت و گفت: اسم من امیر حسین حسینیه و اتهامم مجاهدین خلقه. حالا هر کاری می‌خواهی بکنی بکن. چشمهای حلوایی داشت از حدقه در می‌آمد. در حالی که فکر می‌کرد چه واکنشی نشان دهد، محمدعلی خیراندیش هم از عقب‌تر داد زد: من هم اتهامم مجاهدینه. حلوایی که دستپاچه شده بود، به سرعت به طرف خروجی بند رفت و امیر حسین و محمدعلی را هم با خودش برد. همه بچه‌ها در راهرو منتظر ماندند. محمد فرجاد، پشت در به گوش ایستاده بود. دقایقی بعد تخت شکنجه را درست پشت در بند کاشتند. بلافاصله محمدعلی و امیرحسین را به تخت بسته و با تمام قوا ضربات سنگین کابل را بر بدن‌هاشان فرود آوردند. در تمام مدتی که بچه‌ها زیر کابل بودند، صدایشان در نیامد، حتی در شدیدترین ضربه‌های کابل یک آه از هیچ‌کدام در نیامد. وقتی امیرحسین را آش و لاش از تخت باز کردند، با صدایی بلند و لحنی کاملاً مسلط، رو به پاسداران گفت: کارتون تموم شد؟ پاسدار ابراهیمی گفت: «آره، تمومه. حالا برو تو بند». امیر حسین هم بلافاصله گفت: «پس یادت باشه اتهام من مجاهدینه»!<ref>یادداشتهای زندان - حسن ظریف</ref>


== روز شمار قتل عام ۶۷ ==
== آماده‌سازی‌های قتل‌عام ۶۷ ==
به گفته آیت‌الله منتظری اطلاعات و احمد خمینی از چندین سال قبل در فکر اعدام مجاهدین بودند. سایت بی‌بی‌سی در این رابطه می‌نویسد:
 
او (آیت‌الله منتظری) در آن جلسه (جلسه ۴ دی که برای بار دوم با هیئت مرگ یعنی حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) دیدار کرد)، همچنین مقام هایی در حکومت را متهم می کند که از مدت ها پیش به دنبال اعدام زندانیان بوده اند و می گوید: "این چیزی است که اطلاعات رویش نظر داشت و سرمایه گذاری کرد." آقای منتظری می افزاید که احمد خمینی هم "از سه - چهار سال قبل" از انجام چنین اعدام هایی در مورد اعضای سازمان مجاهدین خلق هواداری می کرده است.<ref>[https://www.bbc.com/persian/iran-features-50879329 روایتی منتشر نشده از جلسه دی ۶۷ آیت الله منتظری با 'هیات مرگ']</ref>


=== تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان  ===
=== تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان  ===
خط ۱۶۹: خط ۱۷۲:
اما در شهرهای کوچک که همه همدیگر را می‌شناختند، و امکان اعدام مخفیانه و بی‌سر و صدای همه‌ی آنان نبود بعد از تفکیک زندانیان، بسیاری از آنها را به شهرهای دیگر منتقل کردند تا خانواده‌های آنها با تأخیر از اعدام فرزندان‌شان آگاه شوند و از بحران جلوگیری شود. به‌عنوان مثال زندانیان میانه، تبریز، زنجان، لاهیجان، چالوس و… به شهرهای مختلف فرستاده شدند. بیش از ۱۰۰ زندانی هم در شب عید از دیزل‌آباد کرمانشاه، به زندان گوهردشت منتقل شدند. یکی از آن زندانیانها به نام پرویز مجاهدنیا در همان روز انتقال به خانواده‌اش گفته بود: «ما را دارن می‌برند تهران می‌خوان اعداممون کنن».
اما در شهرهای کوچک که همه همدیگر را می‌شناختند، و امکان اعدام مخفیانه و بی‌سر و صدای همه‌ی آنان نبود بعد از تفکیک زندانیان، بسیاری از آنها را به شهرهای دیگر منتقل کردند تا خانواده‌های آنها با تأخیر از اعدام فرزندان‌شان آگاه شوند و از بحران جلوگیری شود. به‌عنوان مثال زندانیان میانه، تبریز، زنجان، لاهیجان، چالوس و… به شهرهای مختلف فرستاده شدند. بیش از ۱۰۰ زندانی هم در شب عید از دیزل‌آباد کرمانشاه، به زندان گوهردشت منتقل شدند. یکی از آن زندانیانها به نام پرویز مجاهدنیا در همان روز انتقال به خانواده‌اش گفته بود: «ما را دارن می‌برند تهران می‌خوان اعداممون کنن».


=== آماده‌سازی‌های قتل‌عام ۶۷ ===
به این ترتیب از حوالی پائیز و زمستان سال ۱۳۶۶ با تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان، پروژهٔ قتل‌عام زندانیان سیاسی کلید خورد، اما هنوز تا هفته‌های پایانی این سال برای کسی مشخص نبود که این تفکیک و جداسازی‌ها و این نقل و انتقالات برای چیست؟ علیرغم آشنایی زندانیان با شکنجه‌ها و رفتارهای زندانبانان جمهوری اسلامی در عین حال به ذهن هیچیک از آنان خطور نمی‌کرد که ممکن است قصد بر این باشد که حتا آنها که توسط قضاییه همین نظام به چند سال حبس محکوم شده‌اند قتل‌عام بشوند.
به این ترتیب از حوالی پائیز و زمستان سال ۱۳۶۶ با تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان، پروژهٔ قتل‌عام زندانیان سیاسی کلید خورد، اما هنوز تا هفته‌های پایانی این سال برای کسی مشخص نبود که این تفکیک و جداسازی‌ها و این نقل و انتقالات برای چیست؟ علیرغم آشنایی زندانیان با شکنجه‌ها و رفتارهای زندانبانان جمهوری اسلامی در عین حال به ذهن هیچیک از آنان خطور نمی‌کرد که ممکن است قصد بر این باشد که حتا آنها که توسط قضاییه همین نظام به چند سال حبس محکوم شده‌اند قتل‌عام بشوند. در فروردین سال ۱۳۶۷ زندانیان دیزل‌آباد کرمانشاه اولین کسانی بودند که گفتند: «ما را می‌خواهند ببرند تهران تا اعدام کنند». بعد از آن، گهگاه در بند یا شعبه یا کمیته مشترک و… بازجو یا پاسداری بی‌اختیار و از روی عصبانیت جمله‌یی با مضمون اتمام‌حجت نهایی یا تعیین‌تکلیف می‌گفت، اما باز هم کسی آن را جدی نمی‌گرفت.
 
در فروردین سال ۱۳۶۷ زندانیان دیزل‌آباد کرمانشاه اولین کسانی بودند که گفتند: «ما را می‌خواهند ببرند تهران تا اعدام کنند». بعد از آن، گهگاه در بند یا شعبه یا کمیته مشترک و… بازجو یا پاسداری بی‌اختیار و از روی عصبانیت جمله‌یی با مضمون اتمام‌حجت نهایی یا تعیین‌تکلیف می‌گفت، اما باز هم کسی آن را جدی نمی‌گرفت.


یک زندانی: «در بهار ۶۷ رسیدگی مجدد به پرونده‌ها با بازجویی از زندانیان آغاز شد. وقتی بچه‌ها از علت بازشدن مجدد پرونده‌هایشان پرسیده بودند صراحتاً به آنها گفته شده بود: این کار برای اتمام‌حجت با شما است، یا همکاری و یا تعین‌تکلیف نهایی».<ref>زندانی مجاهد نسرین فیضی در بخشی از خاطراتش</ref>  
یک زندانی: «در بهار ۶۷ رسیدگی مجدد به پرونده‌ها با بازجویی از زندانیان آغاز شد. وقتی بچه‌ها از علت بازشدن مجدد پرونده‌هایشان پرسیده بودند صراحتاً به آنها گفته شده بود: این کار برای اتمام‌حجت با شما است، یا همکاری و یا تعین‌تکلیف نهایی».<ref>زندانی مجاهد نسرین فیضی در بخشی از خاطراتش</ref>  
خط ۲۰۲: خط ۲۰۶:


علیرضا اسلامی<ref group="پاورقی">علیرضا اسلامی در یکی از عملیاتهای مرزی مجاهدین به قتل رسید</ref> که خواهرش در جریان قتل‌عام اعدام شد، در پایان یادداشت و گزارشی از خواهرش نوشته بود: «مدتی بعد فهمیدیم روز ۲۹ تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند. آن روز فکر می‌کردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشین‌شان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپه‌یی در اطراف صالح‌آباد منتقل و تیرباران کردند.
علیرضا اسلامی<ref group="پاورقی">علیرضا اسلامی در یکی از عملیاتهای مرزی مجاهدین به قتل رسید</ref> که خواهرش در جریان قتل‌عام اعدام شد، در پایان یادداشت و گزارشی از خواهرش نوشته بود: «مدتی بعد فهمیدیم روز ۲۹ تیرماه (بعد از پذیرش قطعنامه) پاسداران، فرح اسلامی، حکیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن، از زندان ایلام خارج کردند. آن روز فکر می‌کردیم آنان به زندان کرمانشاه یا تهران منتقل شدند. اما بعد با خبری که از «شباب» یکی از روستاهای اطراف به دستمان رسید فهمیدیم هنگام عبور زندانیان از «شباب» ماشین‌شان خراب شده و شب را در همان روستا گذراندند و فردای آن روز زندانیان را به تپه‌یی در اطراف صالح‌آباد منتقل و تیرباران کردند.
== روز شمار قتل عام ۶۷ ==


=== ۲۹ تیر ===
=== ۲۹ تیر ===
۱٬۰۴۵

ویرایش