قیام سیاهکل: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۲۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ فوریهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
|فرماندهی  =علی اکبر صفایی فراهانی
|فرماندهی  =علی اکبر صفایی فراهانی
|سازمان    =چریکهای فدایی خلق ایران
|سازمان    =چریکهای فدایی خلق ایران
}}در سحرگاه ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ برابر با ۸ فوریه ۱۹۷۱  «تعرّض انقلابی» قلب «وحشت و اختناقی» را که بر جامعه چیره بود, نشانه رفت .یک دسته چریک مسلح به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل (روستایی در شمال ایران)، تهاجم کردند و با این تهاجم متهورانه، مبارزه مسلحانه بر علیه ظلم و جور دیکتاتوری شاه آغاز شد. با این حمله (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) متولد شد، سکوت و ناامیدی رخت بر بست و فرزندان قهرمان مردم ایران، رژیم شاه را که در اوج قدرت‌نمایی و ثبات ظاهری بود، به هماوردی طلبیدند.  
}}قیام سیاهکل ، واقعه‌ای بود که در سحرگاه ۱۹ بهمن‌ماه سال ۱۳۴۹، توسط یک گروه چریک مسلح به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، روستایی در شمال ایران، تهاجم کردند؛ و با این تهاجم، [[مبارزه مسلحانه|'''مبارزه مسلحانه''']] بر علیه حکومت دیکتاتوری [[محمدرضا پهلوی|'''محمدرضا شاه''']] آغاز شد. با این حمله، [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران|'''سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران''']] متولد شد، سکوت و ناامیدی رخت بر بست و فرزندان مردم ایران، رژیم شاه را که در اوج قدرت‌نمایی و ثبات ظاهری بود، به هماوردی طلبیدند.  


این حماسه، نقطه‌ی آغاز جنبش مسلّحانه شناخته می‌شود. این رستاخیزی بود که به نزدیک به بیست سال عقب نشینی جنبش رهاییبخش، پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد  
این حماسه، نقطه‌ی آغاز [[مبارزه مسلحانه|جنبش مسلّحانه]] شناخته می‌شود. این رستاخیزی بود که به نزدیک بیست سال عقبنشینی جنبش رهایی‌بخش، پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد.


میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل, مردم و جریانها و محفلهای مخالف رژیم, بر اثر قدرت نمایش رژیم, در نومیدی به سرمی بردند. در این شرایط بود که رستاخیز سیاهکل درخشید.  
میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل، مردم و جریان‌ها و محفل‌های مخالف رژیم شاه، بر اثر قدرت نمایش رژیم، در ناامیدی به‌سر می‌بردند. در این شرایط بود که قیام سیاهکل راه‌گشا شد.  


==در آستانه رستاخیز سیاهکل==
==در آستانه قیام سیاهکل==
در سال ۱۳۴۹ که در بهمن آن سال «رستاخیز سیاهکل» پدید آمد, سالی است که رژیم شاه در آستانة برگزاری مراسم «جشنهای دو هزار و پانصدساله» است و «پلیس همة نیروی خود را بسیج کرده و شب و روز در پی کشف شبکه های زیرزمینی مبارزه و شناسایی مبارزین است».
در سال ۱۳۴۹، که در بهمن آن سال قیام سیاهکل واقع شد، سالی است که رژیم شاه در آستانه‌ی برگزاری مراسم جشن‌های دو هزار و پانصدساله بود؛ و پلیس همه‌ی نیروی خود را بسیج کرده و شب و روز در پی کشف شبکه‌های زیرزمینی مبارزه و شناسایی مبارزین بود.


    امیرپرویز پویان در کتاب «ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا» که در بهار آن سال نوشت, به غلظت شدید جوّ پلیسی اشاره دارد: «... تحت شرایطی که روشنفکران انقلابی خلق فاقد هرگونه رابطة مستقیم و استوار با تودة خویشند, ما نه همچون ماهی در دریای حمایت مردم, بلکه همچون ماهیهای کوچک و پراکنده در محاصره‌ی تمساحها و مرغان ماهیخوار به سرمیبریم. وحشت و خفقان, فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک, رابطه‌ی ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته‌است... همه‌ی کوشش دشمن برای حفظ همین وضع است. تا با توده خویش بی ارتباطیم, کشف و سرکوبی ما آسان است...» (ص۲۸).
    [[امیرپرویز پویان|'''امیرپرویز پویان''']] در کتاب ضرورت مبارزه‌ی مسلّحانه و ردّ تئوری بقا، که در بهار آن سال نوشت، به غلظت شدید جوّ پلیسی اشاره کرده و می‌گوید: <blockquote>«... تحت شرایطی که روشنفکران انقلابی خلق، فاقد هرگونه رابطة مستقیم و استوار با توده‌ی خویش‌اند، ما نه هم‌چون ماهی در دریای حمایت مردم، بلکه هم‌چون ماهی‌های کوچک و پراکنده در محاصره‌ی تمساح‌ها و مرغان ماهی‌خوار به‌سر می‌بریم. وحشت و خفقان، فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک، رابطه‌ی ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته‌است... همه‌ی کوشش دشمن برای حفظ همین وضع است. تا با توده خویش بی‌ارتباطیم، کشف و سرکوبی ما آسان است...» (ص۲۸).</blockquote> پرویز پویان در پایان این جزوه با اشاره به خفقانی که بر جامعه سایه گسترده بود, تنها راه شکستن بن بست مبارزه را تعرّض و اِعمال قدرت انقلابی و نفی اصل عدم تعرّض، یعنی همان تئوری بقا، می‌داند و می‌نویسد: <blockquote>«... پنهان‌کاری بی آن‌که با اِعمال قدرت انقلابی همرا باشد، دفاعی غیرفعّال و نامطمئن است؛ و اگر می‌باید پنهان‌کاری و قدرت انقلابی هم‌راه با شرط بقای ما باشند، ناگزیر باید اصل بنیانی ''تئوری بقا'' یعنی اصل عدم تعرّض را نفی کنیم. به این ترتیب نظریة ''تعرّض نکنیم تا باقی بمانیم''، لزوماً جای خود را به مشی ''برای این که باقی بمانیم مجبوریم تعرّض کنیم'' می‌دهد» (ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا... ص۴۵).  </blockquote> [[بیژن جزنی|'''بیژن جزنی''']] نیز معتقد بود که پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد، توده‌ها را در راه انقلاب بسیج کند. آن‌چه بر آهن سرد توده ها در دوره‌ی خمودی موٌثر می‌افتد، آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جان‌بازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخورده‌ی توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه می‌کشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شده‌ی توده را به انفجار می‌کشاند» (پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق, پنج رساله‌ی [[بیژن جزنی]], ۱۹ بهمن تئوریک, شمارة ۸, آذر ۱۳۵۵).


 پویان در پایان این جزوه با اشاره به خفقان سیاهی که بر جامعه سایه گسترده بود, تنها راه شکستن «بن بست مبارزه» را «تعرّض» و «اِعمال قدرت انقلابی»  و نفی «اصل عدم تعرّض» (تئوری بقا) میداند و مینویسد: «... پنهانکاری بی آن که با اِعمال قدرت انقلابی همرا باشد, دفاعی غیرفعّال و نامطمئن است و اگر میباید پنهانکاری و قدرت انقلابی, تواٌماً, شرط بقای ما باشند, ناگزیر باید اصل بنیانی ”تئوری بقا“, یعنی, اصل عدم تعرّض را نفی کنیم. به این ترتیب, نظریة ”تعرّض نکنیم تا باقی بمانیم“, لزوماً, جای خود را به مشی ”برای این که باقی بمانیم مجبوریم تعرّض کنیم“ میدهد» (ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا... ص۴۵).  
 <nowiki> </nowiki>[[حمید اشرف|'''حمید اشرف''']] و یارانش نیز تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران را ضربه زدن به دشمن ارزیابی می‌کردند. چنان‌چه می‌گوید که ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح توده‌ها،به علّت کنترل شدید پلیسی مقدور نمی‌باشد. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه به طورساده ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی مبارزه‌ی مسلّحانه به خلق میهنمان بود. (جمعبندی سه ساله, انتشارات نگاه, تهران ۱۳۵۸, ص۹۲).


 بیژن جزنی نیز معتقد بود که «پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد, تودهها را در راه انقلاب بسیج کند. آن چه بر آهن سرد توده ها, در دورة خمودی موٌثر می افتد, آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جانبازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخوردة توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه میکشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکّی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شدة توده را به انفجار میکشاند» (پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق, پنج رساله‌ی [[بیژن جزنی]], ۱۹ بهمن تئوریک, شمارة ۸, آذر ۱۳۵۵).
==قیام سیاهکل==
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B2_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%DA%A9%D9%84.jpg]]''' ''' سرانجام در ۱۹بهمن‌ماه سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) قیام سیاهکل در شرایطی که اختناق بر جامعه چیره بود، واقع شد؛ و [[مبارزه مسلحانه|'''مبارزه مسلحانه''']] که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود با حمله‌ی یک گروه چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. این آغاز جنبش مسلّحانه و رستاخیزی بود که به نزدیک بیست سال عقب‌نشینی جنبش رهایی‌بخش پایان داد؛ و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد. می‌توان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل، مردم و جریان‌ها و محفل‌های مخالف رژیم، بر اثر قدرت نمایش رژیم، در ناامیدی به‌سر می‌بردند. در این شرایط بود که قیام سیاهکل راه‌گشا شد؛ و در شرایط سکون و خفقان و در اوج ناامیدی مردم، سکوت را شکست و رژیم شاه را که در اوج قدرت‌نمایی و ثبات ظاهری بود، به مبارزه طلبید. (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).
==قیام سیاهکل به روایت [[حمید اشرف]]==
 حمید اشرف می‌گوید که گروه جنگل مجموعاً ۲۲ نفر بودند. شماری از آن‌ها برای شناسایی و عملیّات به کوه رفتند،گروه یا دسته کوه. بقیّه در شهر ماندند، گروه شهر.


  حمید اشرف و یارانش نیز «تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران» را «ضربه زدن به دشمن» ارزیابی میکردند: «ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح توده ها, به علّت کنترل شدید پلیسی, مقدور نمیباشد. لذا, به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه, به طورساده, ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه, یعنی, مبارزة مسلّحانه به خلق میهنمان بود» (جمعبندی سه ساله, انتشارات نگاه, تهران ۱۳۵۸, ص۹۲).
  گروه کوه، به فرماندهی علی‌اکبر صفایی‌فرهانی در روز ۱۵شهریور ۱۳۴۹، از درّه‌ی مکار در نزدیکی چالوس، کار شناسایی منطقه را، از نظر جغرافیایی و نظامی، از شرق به غرب، آغاز کردند. قرار بود بلافاصله پس از تکمیل شناسایی ابتدایی، که امکان تحرّک حساب شده را به دسته‌ی کوهستان می‌داد، عملیات نظامی آغاز شود؛ به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن. افراد موظّف بودند بدون درنگ منطقه را ترک کنند تا از عکس‌العمل احتمالی دشمن مصون بمانند. این واضح بود که بلافاصله پس از نخستین عمل چریکی، روستاییان که هنوز درک روشنی از دسته‌ی چریکی ندارند، واکنش موافقی نشان نخواهند داد، بلکه تداوم در عملیّات نظامی است که می‌تواند، به تدریج، روستاییان یک منطقه را تحت تأثیر قرار دهد و آن‌ها را به حمایت معنوی و سپس، مادی وادار سازد.


==رستاخیز سیاهکل==
هدف گروه به طورخالص و ساده، ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه، یعنی [[مبارزه مسلحانه]] خلق میهنمان بود. گروه با توجّه به این موضوع که ممکن است در هرلحظه از عمل نابود شود، کار خود را آغاز کرد. گروه [[مسعود احمدزاده|'''مسعود احمدزاده''']] متّکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل، پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را می‌داد و معتقد بود که جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس، کار در روستا، متّکی به مبارزهٌ دورگرفته‌ی در شهر، آغاز گردد و در این مرحله مبارزه، به طور عمده از شهر به روستا منتقل گردد.
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B2_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%DA%A9%D9%84.jpg]]''' ''' سرانجام,  در ۱۹بهمن سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) «تعرّض انقلابی» قلب «وحشت و اختناقی» را که بر جامعه چیره بود, نشانه رفت و «مبارزه مسلّحانه که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود, با حملة یک دستة چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. ما این واقعه را نقطة آغاز جنبش مسلّحانه میشناسیم... این رستاخیزی بود که به نزدیک به  بیست سال عقب نشینی جنبش رهاییبخش پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد... میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل, مردم و جریانها و محفلهای مخالف رژیم, بر اثر قدرت نمایش رژیم, در نومیدی به سرمی بردند. در این شرایط بود که رستاخیز سیاهکل درخشید... سیاهکل در شرایط سکون و خفقان و در اوج نومیدی مردم, سکوت را شکست و رژیم را که در اوج قدرت نمایی و ثبات ظاهری بود, به مبارزه طلبید...» (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).
==رستاخیز سیاهکل به روایت «حمید اشرف»==
 گروه جنگل مجموعاً ۲۲نفر بودند. شماری از آنها برای شناسایی و عملیّات به کوه رفتند: «گروه یا دسته کوه». بقیّه در شهر ماندند: «گروه شهر».


  گروه کوه، به فرماندهی علی اکبر صفایی در روز ۱۵شهریور ۱۳۴۹، از درّهٌ مکار در نزدیکی چالوس، کار شناسایی منطقه را، از نظر جغرافیایی و نظامی، از شرق به غرب، آغاز کردند. «قرار بود بلافاصله پس از تکمیل شناسایی ابتدایی، که امکان تحرّک حساب شده را به دستهٌ کوهستان میداد، عملیات نظامی آغاز شود؛ به صورت حمله به یک پاسگاه و خلع سلاح آن. افراد موظّف بودند بدون درنگ منطقه را ترک گویند تا از عکس العمل احتمالی دشمن مصون بمانند.
امّا، گروه جنگل پیشنهاد آغاز مبارزه‌ی هم‌زمان در شهر و روستا را می‌داد. دلیل ما، خصلت تبلیغی مبارزه‌ی مسلّحانه در آغاز کار بود. ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا، درصورت امکان، باید شروع شود، البتّه به تقدّم عملیات در شهر معتقد بودیم، ولی این تقدّم ازنظر ما فقط جنبه‌ی تاکتیکی داشت و به منظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تأثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. درحالی که این تقدّم زمانی از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده جنبه‌ی استراتژیک داشت. به هرحال تماس دو گروه در سراسر پاییز ۱۳۴۹، به بحث‌های تئوریک گذشت. رفیق صفایی، فرمانده دسته‌ی کوهستان، که اینک آماده‌ی اجرای طرح‌های پیش‌بینی شده بود، پیشنهاد شروع عملیات را می‌داد. به‌خصوص، او بر امکانات سربازگیری از طریق گروه احمدزاده حساب میکرد. لذا مرتباً فشار می‌آورد که زودتر با این گروه به توافق برسیم. بالاخره، در اوایل زمستان ۴۹ این مهم حاصل شد؛ و توانستیم بر سر این موضوع که 'کار در کوه را هم اکنون باید سازمان داد' به توافق برسیم. ولی گروه احمدزاده شروع عملیات در کوه را وابسته به شروع عملیات در شهر می‌کردند و معتقد بودند که 'دسته‌ی کوهستان باید منتظر سازماندهی کادرهای شهری و آمادگی آن‌ها برای عمل بماند'. ولی ما به هم‌زمانی معتقد بودیم زیرا، دسته‌ی کوهستان آماده‌ی اجرای طرح پیش‌بینی شده بود؛ و اگر عمل را طبق نقشه‌ی قبلی شروع نمی‌کرد با دشواری‌هایی روبه رو می‌شد. این دشواری‌ها، عمدتاً، عبارت بود از:
 
     این واضح بود که بلافاصله پس از اولّین عمل چریکی، روستاییان که هنوز درک روشنی از دستهٌ چریکی ندارند، واکنش موافقی نشان نخواهند داد، بلکه، تداوم در عملیّات نظامی است که میتواند، به تدریج، روستاییان یک منطقه را تحت تاٌثیر قرار دهد و آنها را به حمایت معنوی و سپس، مادی وادار سازد.
 
هدف گروه به طورخالص و ساده، ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن به منظور درهم شکستن اتمسفر خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه، یعنی مبارزهٌ مسلّحانه خلق میهنمان بود. گروه با توجّه به این موضوع که ممکن است در هرلحظه از عمل نابود شود، کار خود را آغاز کرد...
 
   گروه احمدزاده متّکی بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل، پیشنهاد سازماندهی جنگ چریکی شهری را میداد و معتقد بود که جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس، کار در روستا، متّکی به مبارزهٌ دورگرفتهٌ در شهر، آغاز گردد و در این مرحله مبارزه، به طورعمده، از شهر به روستا منتقل گردد.
 
    امّا، گروه جنگل پیشنهاد آغاز مبارزهٌ همزمان در شهر و روستا را میداد. دلیل ما، خصلت تبلیغی مبارزهٌ مسلّحانه در آغاز کار بود. ما معتقد بودیم که کار در شهر و روستا، درصورت امکان، باید شروع شود، البتّه، به تقدّم عملیات در شهر معتقد بودیم، ولی، این تقدّم، ازنظر ما، فقط، جنبهّ تاکتیکی داشت و به منظور آماده کردن افکار عمومی برای جذب و تاٌثیرپذیری بیشتر از عمل کوه بود. درحالی که این تقدّم زمانی از نظرگاه رفقای گروه احمدزاده جنبهٌ استراتژیک داشت.
 
    به هرحال، تماس دو گروه در سراسر پاییز ۴۹ به بحثهای تئوریک گذشت...
 
   رفیق صفایی، فرمانده دستهٌ کوهستان، که اینک آمادهٌ اجرای طرحهای پیش بینی شده بود، پیشنهاد شروع عملیات را میداد. بالاَخصّ، او بر امکانات سربازگیری از طریق گروه احمدزاده حساب میکرد... لذا، مرتّباً فشار میآورد که زودتر با این گروه به توافق برسیم.  بالاخره، در اوایل زمستان ۴۹ این مهم حاصل شد و توانستیم بر سر این موضوع که <nowiki>''</nowiki>کار در کوه را هم اکنون باید سازمان داد<nowiki>''</nowiki> به توافق برسیم. ولی، گروه احمدزاده شروع عملیات در کوه را وابسته به شروع عملیات در شهر میکردند و معتقد بودند که <nowiki>''</nowiki>دستهٌ کوهستان باید منتظر سازماندهی کادرهای شهری و آمادگی آنها برای عمل بماند<nowiki>''</nowiki>. ولی ما به همزمانی معتقد بودیم زیرا، دستهٌ کوهستان آمادهٌ اجرای طرح پیش بینی شده بود و اگر عمل را طبق نقشهٌ قبلی شروع نمیکرد با دشواریهایی روبه رو میشد. این دشواریها، عمدتاً، عبارت بود از:


۱ـ امکان بروز خطرِ ناشی از طولانی شدن مدت شناسایی و احتمال برخورد نادلخواه با قوای ژاندارمری.
۱ـ امکان بروز خطرِ ناشی از طولانی شدن مدت شناسایی و احتمال برخورد نادلخواه با قوای ژاندارمری.
خط ۴۹: خط ۳۷:
۲ـ پایین آمدن روحیه کادرهای کوه ناشی از انتظار نامحدود.
۲ـ پایین آمدن روحیه کادرهای کوه ناشی از انتظار نامحدود.


   بنا بر این دلایل، فرماندهی کوه صلاح را در آغاز نبرد میدید، بالاَخصّ این که بر اثر طولانی شدن مباحثات در شهر، نسبت به ثمربخشی عملی و سریع این مباحثات بی اعتماد شده بود... دیگر ادامهٌ حرکت به شکل قبل برای دستهٌ کوهستان امکان نداشت یا باید به شهر بازمیگشتند و یا این که باید برنامهٌ عملیاتی را آغاز مینمودند...
   بنا بر این دلایل، فرماندهی کوه صلاح را در آغاز نبرد می‌دید، بالاَخصّ این که بر اثر طولانی شدن مباحثات در شهر، نسبت به ثمربخشی عملی و سریع این مباحثات بی‌اعتماد شده بود، دیگر ادامه‌ی حرکت به شکل قبل برای دسته‌ی کوهستان امکان نداشت؛ یا باید به شهر بازمی‌گشتند و یا این که باید برنامه‌ی عملیاتی را آغاز می‌کردند.


     دستهٌ کوهستان در دو برنامهٌ دو ماهه و یک ماه و نیمه، از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ خلخال، و از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ رامیانی، واقع در شرق مازندران، را شناسایی کرده و اینک آماده عمل بودند. روحیهٌ عالی داشتند و به صورت مردان جنگل، محکم و مقاوم و با تجربه شده بودند.
     دستهٌ کوهستان در دو برنامهٌ دو ماهه و یک ماه و نیمه، از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ خلخال، و از درّهٌ چالوس تا منطقهٌ رامیانی، واقع در شرق مازندران، را شناسایی کرده و اینک آماده عمل بودند. روحیهٌ عالی داشتند و به صورت مردان جنگل، محکم و مقاوم و با تجربه شده بودند.
۵٬۷۵۰

ویرایش