۸٬۴۲۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
=== شاملو و مرتضی کیوان === | === شاملو و مرتضی کیوان === | ||
= | زندهیاد '''[[احمد شاملو]]'''، شاعری که کمتر از تأثیر کسی بر خود سخن گفته است، میگوید که با کیوان برحسب تصادف آشنا شده، اما از همان نخستین روز آشنایی انگار صد سال بوده که یکدیگر را میشناسند. شاملو در وصف مرتضی کیوان میگوید:<blockquote>«من از او بسیار چیزها آموختم. مرتضی برای من واقعاً یک انسان نمونه بود. یک انسان فوقالعاده.»<ref name=":0" /> </blockquote>احمد شاملو در نامهای به مرتضی کیوان مینویسد: | ||
تهران ۱۳۳۱٫۱٫۲۳ | |||
آقای کیوان عزیزم... | آقای کیوان عزیزم... | ||
خط ۳۰۳: | خط ۳۰۳: | ||
=== نخستین ویراستار ایران === | === نخستین ویراستار ایران === | ||
[[پرونده:کتاب کیوان.JPG|جایگزین=کتاب مرتضی کیوان به کوشش شاهرخ مسکوب|بندانگشتی|200x200پیکسل|کتاب مرتضی کیوان به کوشش شاهرخ مسکوب]] | [[پرونده:کتاب کیوان.JPG|جایگزین=کتاب مرتضی کیوان به کوشش شاهرخ مسکوب|بندانگشتی|200x200پیکسل|کتاب مرتضی کیوان به کوشش شاهرخ مسکوب]] | ||
نقش کارساز فرهنگی مرتضی کیوان، پبش از هر چیز در ویرایش و نقد آثار دیگران پیدا است. نجف دریابندری وی را نخستین ویراستار ایران مینامد. او نه تنها نوشتههای دوستان خود را که پیش از چاپ چک میکرد، بلکه مجلهها و روزنامههای منتشر شده را نیز ویرایش | نقش کارساز فرهنگی مرتضی کیوان، پبش از هر چیز در ویرایش و نقد آثار دیگران پیدا است. نجف دریابندری وی را نخستین ویراستار ایران مینامد. او نه تنها نوشتههای دوستان خود را که پیش از چاپ چک میکرد، بلکه مجلهها و روزنامههای منتشر شده را نیز ویرایش میکرد. نجف دریابندری میگوید که همین کار را گاهی به نوشتهی روی شیشه مغازهها میکرد؛ و ما از دستش میخندیدیم.<ref name=":0" /> | ||
مرتضی کیوان کتاب ''وداع با اسلحه''، اثر ارنست همینگوی با ترجمهی نجف دریابندری و کتاب ''مروارید''، اثر جان اشتاینبک با ترجمهی محمدجعفر محجوب را ویراستاری کرده است.<ref name=":3" /> | مرتضی کیوان کتاب ''وداع با اسلحه''، اثر ارنست همینگوی با ترجمهی نجف دریابندری و کتاب ''مروارید''، اثر جان اشتاینبک با ترجمهی محمدجعفر محجوب را ویراستاری کرده است.<ref name=":3" /> | ||
خط ۳۱۴: | خط ۳۱۴: | ||
جوانی هستم احساساتی که زیبایی را در هرچه باشد، در طبیعت، نقاشی، زن و موسیقی به یکاندازه دوست دارم؛ ولی شعر خوب را به همه آنها ترجیح میدهم.<ref name=":3" /> | جوانی هستم احساساتی که زیبایی را در هرچه باشد، در طبیعت، نقاشی، زن و موسیقی به یکاندازه دوست دارم؛ ولی شعر خوب را به همه آنها ترجیح میدهم.<ref name=":3" /> | ||
این روح حساس و آزادهی من که آنی مرا راحت نمیگذارد آنقدر به من آزار میرساند که بیشک صافیترین آئینهها بهپای آن نمیرسد. برای وصف آن کافی است که بنویسم از آسمان بزرگتر و از آئینه شفافتر و حساستر است. طغیان روح من از طوفان نوح شدیدتر و از مشیت الهی عظیمتر است. آسمان پهناور با همه بزرگی و بلندی گاه برای پرواز روحم کوتاه است؛ و دنیای بزرگ با همه فضای نامتناهی برای اندیشه آن کوچک. واقعاً که بشر تا چه حد | این روح حساس و آزادهی من که آنی مرا راحت نمیگذارد آنقدر به من آزار میرساند که بیشک صافیترین آئینهها بهپای آن نمیرسد. برای وصف آن کافی است که بنویسم از آسمان بزرگتر و از آئینه شفافتر و حساستر است. طغیان روح من از طوفان نوح شدیدتر و از مشیت الهی عظیمتر است. آسمان پهناور با همه بزرگی و بلندی گاه برای پرواز روحم کوتاه است؛ و دنیای بزرگ با همه فضای نامتناهی برای اندیشه آن کوچک. واقعاً که بشر تا چه حد عظمتپذیر و هنرمند است. سپاس بیاندازه خدا را باید که بشر را عقل وهوش عنایت فرمود و روح وی را ازهمه بلند پروازیها وسبکسریها باز نداشت. | ||
مرتضی کیوان در نامهای به دوستش فریدون رهنما مینویسد:<blockquote>«... بگذار از قرن خوشبخت خود بیاموزیم که چهگونه یکدیگر را دوست بداریم. قرن ما بهترین آموزگار ماست… امروز ۱۱ سال میگذرد. من با شادی تمام اعلام میکنم که شعار چنین است: برای واژگونی بساط پوسیده امروزی و برقراری دمکراسی تودهای!»</blockquote>مرتضی کیوان در نامهای به احمد شاملو مینویسد:<blockquote>«با تقدیم احترامات فائقه… شعر ''کولی'' مورد توجه قرار گرفته و کارگرها آن را پسندیدهاند. جرقهها شروع شده است. آینده روشن میشود. ما بهدنبال راهی میرویم که کارگران بپسندند. حرفهای رنگارنگ فقط شنیدنی است برای آنکه اساس و استحکام متینتری بهکارخود بدهیم. مردم چه میخواهند: همین و بس. این راهنمای ماست. وگرنه از قول مردم حرف زدن، همه وقت درست درنمیآید… زندگی زاینده است. این اقیانوس سرمدی هزاران دُر و مرجان دارد. شکوه بشری بر این اقیانوس انعکاس جهان و ادراک است. در پیشگاه این معبد راز است که می شود با جاذبه و شوق فراوان کارنامه گذشته آدمی را باز خواند. طومار حیات بشری پیش روی ما باز است. شاعران نغمههای این سرگذشت را ساختهاند و میسازند… و آن شاعران پاسدار عظمت مردمند که نه پیش و نه دنبال آنها باشند. با آنها و در میان آنها، سرودخوان دردها و تمایلات آنانند…»</blockquote>مرتضی کیوان در قطعهی بلندی بهنام "برای کتابهایم" که به دوست هنرمندش، محمدعلی اسلامی تقدیم کرده است، مینویسد:<blockquote>«هیچیک از رفیقان و دوستان و آشنایان من، حتی مادرم نمیدانست که من همیشه در یک رنج دائمی بهسر بردهام… اما من همیشه خندیدهام. زندگی را اگر یاوه و یا درهوا یافتهام نجیبانه و صادقانه متأثر شدهام و زهرملال و اندوه در جانم دویده است… عدالت و حقیقت را اگر از دسترس خود و بشر دور دیدهام، بهدامن هنر آویختهام و آن را بهترین سرگرمی و جاویدانترین لذات انسانی شناختهام… در همه حال و در همه کار، در هر احساس و در هر عاطفه نسبت به آرمانم صمیمیت داشتهام و همیشه در پی بهروزی خود و دیگران بودهام.»<ref name=":2" /></blockquote> | مرتضی کیوان در نامهای به دوستش فریدون رهنما مینویسد:<blockquote>«... بگذار از قرن خوشبخت خود بیاموزیم که چهگونه یکدیگر را دوست بداریم. قرن ما بهترین آموزگار ماست… امروز ۱۱ سال میگذرد. من با شادی تمام اعلام میکنم که شعار چنین است: برای واژگونی بساط پوسیده امروزی و برقراری دمکراسی تودهای!»</blockquote>مرتضی کیوان در نامهای به احمد شاملو مینویسد:<blockquote>«با تقدیم احترامات فائقه… شعر ''کولی'' مورد توجه قرار گرفته و کارگرها آن را پسندیدهاند. جرقهها شروع شده است. آینده روشن میشود. ما بهدنبال راهی میرویم که کارگران بپسندند. حرفهای رنگارنگ فقط شنیدنی است برای آنکه اساس و استحکام متینتری بهکارخود بدهیم. مردم چه میخواهند: همین و بس. این راهنمای ماست. وگرنه از قول مردم حرف زدن، همه وقت درست درنمیآید… زندگی زاینده است. این اقیانوس سرمدی هزاران دُر و مرجان دارد. شکوه بشری بر این اقیانوس انعکاس جهان و ادراک است. در پیشگاه این معبد راز است که می شود با جاذبه و شوق فراوان کارنامه گذشته آدمی را باز خواند. طومار حیات بشری پیش روی ما باز است. شاعران نغمههای این سرگذشت را ساختهاند و میسازند… و آن شاعران پاسدار عظمت مردمند که نه پیش و نه دنبال آنها باشند. با آنها و در میان آنها، سرودخوان دردها و تمایلات آنانند…»</blockquote>مرتضی کیوان در قطعهی بلندی بهنام "برای کتابهایم" که به دوست هنرمندش، محمدعلی اسلامی تقدیم کرده است، مینویسد:<blockquote>«هیچیک از رفیقان و دوستان و آشنایان من، حتی مادرم نمیدانست که من همیشه در یک رنج دائمی بهسر بردهام… اما من همیشه خندیدهام. زندگی را اگر یاوه و یا درهوا یافتهام نجیبانه و صادقانه متأثر شدهام و زهرملال و اندوه در جانم دویده است… عدالت و حقیقت را اگر از دسترس خود و بشر دور دیدهام، بهدامن هنر آویختهام و آن را بهترین سرگرمی و جاویدانترین لذات انسانی شناختهام… در همه حال و در همه کار، در هر احساس و در هر عاطفه نسبت به آرمانم صمیمیت داشتهام و همیشه در پی بهروزی خود و دیگران بودهام.»<ref name=":2" /></blockquote> |
ویرایش