۲٬۳۲۰
ویرایش
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل میکند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد: <blockquote>«من همه اینها را مدیون تشویقهای آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران.در آن زمان فقط چند موزیسین وجود داشتند که به معنی واقعی کلمه انسان بودند، بخصوص در رابطهشان با زنان هنرمند. یکی مرحوم خالقی بود که بسیار مرد والا و کلاسداری بود. بعد هم ابوالحسن خان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” که به من مثل دختر خودشان می نگریستند و مرا تحت آموزش قرار میدادند» </blockquote>نام مرضیه را شادروان روح الله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامهی کار هنری تشویق میکرد. این در حالی است که به گفتهی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود میکشاندند. مرضیه در این رابطه میگوید: | کامیار ایزدپناه در خاطرات خود از مرضیه نقل میکند که روزی از مرضیه پرسیدم شما چطور در آن محیط مردسالار توانستید رشد کنید؟ مرضیه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود پاسخ داد: <blockquote>«من همه اینها را مدیون تشویقهای آتی (مادر مرضیه) هستم. بعد از او هم چند تن از اساتید آن دوران.در آن زمان فقط چند موزیسین وجود داشتند که به معنی واقعی کلمه انسان بودند، بخصوص در رابطهشان با زنان هنرمند. یکی مرحوم خالقی بود که بسیار مرد والا و کلاسداری بود. بعد هم ابوالحسن خان صبا و مرتضی خان محجوبی و ”رهی” که به من مثل دختر خودشان می نگریستند و مرا تحت آموزش قرار میدادند» </blockquote>نام مرضیه را شادروان روح الله خالقی در همان اولین دیدارها به عنوان نام هنری او برایش برگزیده بود و همواره او را در ادامهی کار هنری تشویق میکرد. این در حالی است که به گفتهی خود مرضیه در آن زمان آهنگسازان اغلب زنان هنرمند را تحقیر کرده و برای خواندن یک آهنگ روزها به دنبال خود میکشاندند. مرضیه در این رابطه میگوید: | ||
[[پرونده:مرضیه و بنان.JPG| | [[پرونده:مرضیه و بنان.JPG|alt=مرضیه و استاد بنان|بندانگشتی|مرضیه - استادغلامحسین بنان ]] | ||
<blockquote>«آن وقتها سیستم ضبط در رادیو مثل امروز پیشرفته نبود که امکان ادیت و غیره وجود داشته باشد. یک یا دو میکروفون بود که خواننده و ارکستر در مقابل آنها قرار می گرفتند و بعد می بایست با یک بار نواختن و خواندن ضبط انجام می شد. اگر بهر دلیل خواننده یا نوازنده ای اشتباه می کرد، باید ضبط از نو شروع می شد. یک روز قرار بود من ترانه سختی را اجرا کنم که اتفاقاً مجال تمرین زیادی هم با ارکستر از قبل نداشتم. در نتیجه مقداری با مشکل روبرو بودم و همین باعث شد چند بار اشتباه کنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا که کمی از ضرب افتادم( منظور حفظ ریتم است)، مرحوم …. برگشت جلوی همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروی همان رختشویی بکنی، تا خوانندگی…” این حرف مرا خیلی ناراحت کرد، اما باعث شد که با تمرکز بیشتری دور آخر کار را تمام کنم. این ماجرا مثل سنگی روی قلبم سنگینی می کرد. همین که به خانه رسیدم زدم زیر گریه. «اتی»، خدا بیامرزدش، یکی دو بار از من پرسید چی شده؟ اما گریه مجال نمی داد که حرفی بزنم. کمی که گذشت، شربتی برایم درست کرد و نوازشم کرد و پرسید: ”دخترم چی شده؟ به من بگو”. منهم کل داستان را برایش تعریف کردم. سپس به آرامی و با لبخندی صمیمی و درعین حال جدی به من گفت ”عزیزم، اینکه گریه نداره. از فردا نمیخواد بری موسیقی کار کنی، همینجا بمون، ور دست خودم، بهت خیاطی و آشپزی و بافتنی یاد میدم که دیگه غصه نخوری”. من که حسابی جا خورده و از این حرف او متعجب شده بودم گفتم ” اتی! ولی من میخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدی سراصل مطلب. اگه میخوای به این هدف برسی، باید آماده باشی که سختی هاش رو هم تحمل کنی. توی این دنیا هیچکس مجانی و راحت به جایی نمی رسه. تو باید آمادگی بدتر از اینهاش رو هم داشته باشی. اما مهم اینه که خودت آدم محکم و مصممی باقی بمونی”. این حرف «اتی» خیلی بر روی من اثر کرد و انگیزه ام را برای ادامه راه صد چندان کرد.»<ref name=":1" /></blockquote>مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفته بود: | <blockquote>«آن وقتها سیستم ضبط در رادیو مثل امروز پیشرفته نبود که امکان ادیت و غیره وجود داشته باشد. یک یا دو میکروفون بود که خواننده و ارکستر در مقابل آنها قرار می گرفتند و بعد می بایست با یک بار نواختن و خواندن ضبط انجام می شد. اگر بهر دلیل خواننده یا نوازنده ای اشتباه می کرد، باید ضبط از نو شروع می شد. یک روز قرار بود من ترانه سختی را اجرا کنم که اتفاقاً مجال تمرین زیادی هم با ارکستر از قبل نداشتم. در نتیجه مقداری با مشکل روبرو بودم و همین باعث شد چند بار اشتباه کنم و ضبط مجدداً از نو شروع شود. بار سوم اجرا که کمی از ضرب افتادم( منظور حفظ ریتم است)، مرحوم …. برگشت جلوی همه به من گفت: ”خانم! شما بهتر است بروی همان رختشویی بکنی، تا خوانندگی…” این حرف مرا خیلی ناراحت کرد، اما باعث شد که با تمرکز بیشتری دور آخر کار را تمام کنم. این ماجرا مثل سنگی روی قلبم سنگینی می کرد. همین که به خانه رسیدم زدم زیر گریه. «اتی»، خدا بیامرزدش، یکی دو بار از من پرسید چی شده؟ اما گریه مجال نمی داد که حرفی بزنم. کمی که گذشت، شربتی برایم درست کرد و نوازشم کرد و پرسید: ”دخترم چی شده؟ به من بگو”. منهم کل داستان را برایش تعریف کردم. سپس به آرامی و با لبخندی صمیمی و درعین حال جدی به من گفت ”عزیزم، اینکه گریه نداره. از فردا نمیخواد بری موسیقی کار کنی، همینجا بمون، ور دست خودم، بهت خیاطی و آشپزی و بافتنی یاد میدم که دیگه غصه نخوری”. من که حسابی جا خورده و از این حرف او متعجب شده بودم گفتم ” اتی! ولی من میخوام خواننده بشم”. او گفت ” آها! حالا اومدی سراصل مطلب. اگه میخوای به این هدف برسی، باید آماده باشی که سختی هاش رو هم تحمل کنی. توی این دنیا هیچکس مجانی و راحت به جایی نمی رسه. تو باید آمادگی بدتر از اینهاش رو هم داشته باشی. اما مهم اینه که خودت آدم محکم و مصممی باقی بمونی”. این حرف «اتی» خیلی بر روی من اثر کرد و انگیزه ام را برای ادامه راه صد چندان کرد.»<ref name=":1" /></blockquote>مرضیه در جای دیگری در مورد مشکلاتی که در راه خوانندگی با آن مواجه بود گفته بود: | ||
ویرایش