مریم قدسی‌ مآب: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۳۹: خط ۳۹:
خاطره‌ای از حسین شهیدزاده یکی از مسئولان مجاهدین در خوزستان درباره مریم قدسی‌مآب:<blockquote>«در همان روزهای بعد از شروع جنگ ایران و عراق (که ما هم فعالانه در جبهه‌های جنگ وارد شده‌بودیم)، برای مأموریتی از آبادان به اهواز آمدم. نزدیک یک میز کتاب و دکه‌ای از هواداران مجاهدین که کنار پل راهنمایی اهواز بود ایستاده بودم که متوجه شدم رفسنجانی با یک بلیزر و تعدادی محافظ و پاسدارانش رسید و همان‌جا پیاده شدند. رفسنجانی مقابل دکه ایستاد و شروع به جو‌سازی کرد. مردم هم جمع شده‌بودند. رفسنجانی دستی به کمر زد و با حالت تمسخر و اعتراض گفت کشور در حال جنگ است، الآن ما مورد تجاوز قرار گرفتیم و شما نباید با راه‌اندازی میز کتاب و دکه و تبلیغ اندیشه‌های یک سازمان، مانع از توجه مردم به جنگ شوید، باید با دولت وحدت کار کنید، این کارهای شما کارهای ستون پنجم است... در همین حال یکی از خواهران مجاهد به نام مریم قدسی‌مآب که ۱۵سال بیشتر نداشت جلو آمد اما چون قدش کوتاه بود و در آن جمعیت نمی‌توانست خوب صدایش را به رفسنجانی برساند، یک چهارپایه برداشت و رفت روی آن و روبه‌روی رفسنجانی با صدای بلند او را خطاب قرار داد. توجه جمعیت به او جلب شد. یادمه اولین حرفی که این خواهر به رفسنجانی گفت این بود که از نظر ما که مردم اهواز هستیم و من که چندین سال است اینجا هستم این جنگ را شما راه انداختید، این جنگ نباید پیش می‌آمد و شما راه انداختید تا بتونین همین حرفها را بزنید. ستون پنجم ماییم؟ مگر برادران و خواهران ما در آبادان و اهواز و خرمشهر در صف مقدم جبهه زودتر از بقیه حاضر نشدند؟ مگر در همین جبهه برادران ما شهید نشدند؟ ما ستون پنجمیم؟ ستون پنجم که نمیره بجنگه! ستون پنجم که خون نمی‌ده! مگر همین شما برادران ما را که در حال جنگ با دشمن بودند دستگیر نکردید؟ ما ستون پنجم هستیم؟... وقتی خواهر مریم قدسی‌مآب استدلال می‌کرد مردم کف می‌زدند و رفسنجانی دید در این فضا نمی‌تواند کاری کند و جمع کردند و رفتند. مدتی بعد این خواهر را دستگیر کردند و با ۱۷گلوله شهیدش کردند»<ref>[https://event.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%A2%D8%A8-%D8%B1%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B2 مریم قدسی مآب رعدی در آسمان اهواز-سایت مجاهد]</ref>.</blockquote>
خاطره‌ای از حسین شهیدزاده یکی از مسئولان مجاهدین در خوزستان درباره مریم قدسی‌مآب:<blockquote>«در همان روزهای بعد از شروع جنگ ایران و عراق (که ما هم فعالانه در جبهه‌های جنگ وارد شده‌بودیم)، برای مأموریتی از آبادان به اهواز آمدم. نزدیک یک میز کتاب و دکه‌ای از هواداران مجاهدین که کنار پل راهنمایی اهواز بود ایستاده بودم که متوجه شدم رفسنجانی با یک بلیزر و تعدادی محافظ و پاسدارانش رسید و همان‌جا پیاده شدند. رفسنجانی مقابل دکه ایستاد و شروع به جو‌سازی کرد. مردم هم جمع شده‌بودند. رفسنجانی دستی به کمر زد و با حالت تمسخر و اعتراض گفت کشور در حال جنگ است، الآن ما مورد تجاوز قرار گرفتیم و شما نباید با راه‌اندازی میز کتاب و دکه و تبلیغ اندیشه‌های یک سازمان، مانع از توجه مردم به جنگ شوید، باید با دولت وحدت کار کنید، این کارهای شما کارهای ستون پنجم است... در همین حال یکی از خواهران مجاهد به نام مریم قدسی‌مآب که ۱۵سال بیشتر نداشت جلو آمد اما چون قدش کوتاه بود و در آن جمعیت نمی‌توانست خوب صدایش را به رفسنجانی برساند، یک چهارپایه برداشت و رفت روی آن و روبه‌روی رفسنجانی با صدای بلند او را خطاب قرار داد. توجه جمعیت به او جلب شد. یادمه اولین حرفی که این خواهر به رفسنجانی گفت این بود که از نظر ما که مردم اهواز هستیم و من که چندین سال است اینجا هستم این جنگ را شما راه انداختید، این جنگ نباید پیش می‌آمد و شما راه انداختید تا بتونین همین حرفها را بزنید. ستون پنجم ماییم؟ مگر برادران و خواهران ما در آبادان و اهواز و خرمشهر در صف مقدم جبهه زودتر از بقیه حاضر نشدند؟ مگر در همین جبهه برادران ما شهید نشدند؟ ما ستون پنجمیم؟ ستون پنجم که نمیره بجنگه! ستون پنجم که خون نمی‌ده! مگر همین شما برادران ما را که در حال جنگ با دشمن بودند دستگیر نکردید؟ ما ستون پنجم هستیم؟... وقتی خواهر مریم قدسی‌مآب استدلال می‌کرد مردم کف می‌زدند و رفسنجانی دید در این فضا نمی‌تواند کاری کند و جمع کردند و رفتند. مدتی بعد این خواهر را دستگیر کردند و با ۱۷گلوله شهیدش کردند»<ref>[https://event.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D9%82%D8%AF%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%A2%D8%A8-%D8%B1%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B2 مریم قدسی مآب رعدی در آسمان اهواز-سایت مجاهد]</ref>.</blockquote>
== جملاتی از مریم قدسی‌مآب ==
== جملاتی از مریم قدسی‌مآب ==
مریم قدسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌مآب پس از آزادی از زندان گفت:  <blockquote>«در آن لحظه به اصالت و پویایی راهمان پی بردم و اصالت آرمانهای توحیدیم را آن موقع بیش از هر وقت دیگر فهمیدم. با خودم می‌گفتم ما را از چه می‌ترسانند؟ از شهادت؟!...» «بن‌بستها باید شکسته شوند، ما توان این‌را داریم»<ref>[http://margbarkhomaini.blogspot.com/2015/10/blog-post_4.html یادواره اسطوره زیر شکنجه مریم قدسی مآب-سایت مرگ بر خمینی]</ref>.</blockquote>
مریم قدسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌مآب پس از آزادی از زندان گفت:  <blockquote>«در آن لحظه به اصالت و پویایی راهمان پی بردم و اصالت آرمانهای توحیدیم را آن موقع بیش از هر وقت دیگر فهمیدم. با خودم می‌گفتم ما را از چه می‌ترسانند؟ از شهادت؟!...» «بن‌بستها باید شکسته شوند، ما توان این‌را داریم»<ref>[http://margbarkhomaini.blogspot.com/2015/10/blog-post_4.html یادواره اسطوره زیر شکنجه مریم قدسی‌مآب-سایت مرگ بر خمینی]</ref>.</blockquote>


== منابع ==
== منابع ==
۸٬۸۳۸

ویرایش