مسعود رجوی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۳
خط ۲۵۶: خط ۲۵۶:
در روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی که سازمانش حدود یک ماه قبل روز ۳۰ خرداد را پایان امکان مبارزهٔ مسالمت‌آمیز و آغاز مقاومت سراسری اعلام کرده بود، تهران را با یک هواپیما از پایگاه یکم شکاری تهران به مقصد پاریس ترک کرد. سرهنگ خلبان بهزاد معزی، خلبان این پرواز بود. در این پرواز بنی‌صدر رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی نیز به همراه او بود. پیش از آن فضای سیاسی در حاکمیت علیه بنی‌صدر بسیار برانگیخته بود و احتمال دستگیری وی وجود داشت. این پرواز با طرحی بسیار پیچیده به سرانجام رسید. سرهنگ خلبان معزی که از بهترین خلبانان نیروی هوایی ایران و خلبان مخصوص شاه بود در کتاب پرواز در خاطره‌ها در این رابطه نقل می‌کند:<ref>[https://iranntv.com/864523-۷مرداد۱۳۶۰-پرواز-رهبر-مقاومت-از-تهران پرواز بزرگ از تهران به پاریس]</ref>
در روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی که سازمانش حدود یک ماه قبل روز ۳۰ خرداد را پایان امکان مبارزهٔ مسالمت‌آمیز و آغاز مقاومت سراسری اعلام کرده بود، تهران را با یک هواپیما از پایگاه یکم شکاری تهران به مقصد پاریس ترک کرد. سرهنگ خلبان بهزاد معزی، خلبان این پرواز بود. در این پرواز بنی‌صدر رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی نیز به همراه او بود. پیش از آن فضای سیاسی در حاکمیت علیه بنی‌صدر بسیار برانگیخته بود و احتمال دستگیری وی وجود داشت. این پرواز با طرحی بسیار پیچیده به سرانجام رسید. سرهنگ خلبان معزی که از بهترین خلبانان نیروی هوایی ایران و خلبان مخصوص شاه بود در کتاب پرواز در خاطره‌ها در این رابطه نقل می‌کند:<ref>[https://iranntv.com/864523-۷مرداد۱۳۶۰-پرواز-رهبر-مقاومت-از-تهران پرواز بزرگ از تهران به پاریس]</ref>
[[پرونده:مسعود رجوی و سرهنگ خلبان بهزاد معزی.jpg|جایگزین=مسعود رجوی و سرهنگ بهزاد معزی|بندانگشتی|مسعود رجوی و سرهنگ بهزاد معزی]]
[[پرونده:مسعود رجوی و سرهنگ خلبان بهزاد معزی.jpg|جایگزین=مسعود رجوی و سرهنگ بهزاد معزی|بندانگشتی|مسعود رجوی و سرهنگ بهزاد معزی]]
<blockquote>«رادار تبریز ما را گرفت. دو سه بار صداکرد و من یکبار جوابش را دادم. گفت: خمینی گفته به شما بگوییم قول می‌دهم با شما کاری نداشته باشند. از لحاظ مادی و معنوی هم هرچه می‌خواهید در اختیارتان بگذارند. برگردید! من هم گفتم چند تا پرسنل نیروی هوایی در هواپیما هستند و هواپیماربایی کرده‌اند و ما هم داریم از این طرف می‌رویم. مکالمات ادامهداشت و من مخصوصاً ادامه می‌دادم تا وقت‌کشی شود. رادار مرتب می‌گفت رجایی که در آن موقع نخست وزیر و فکوری فرمانده نیروی هوایی بود در پست فرماندهی ‌هستند و ازطرف ولایت فقیه به شما تأمین می‌دهند. ایرج برای وقت کشی گفت رجایی خودش باید تأمین دهد. رادار جواب داد خودش تأمین می‌دهد. یکی از بچه‌ها گفت من قانع شده‌ام بگذارید رفیقم را هم قانع کنم. ازین طرف صدای «F۱۴» بلند شد. هواپیمای»F۱۴» که صدای ما را گرفت برگرد نرو! گفتم من نمی‌روم هواپیماربایی شده. گفت برگرد می‌زنمت نرو! گفتم چی را می‌زنی؟ هواپیما ربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیما رباها تو را ببینند و بترسند. با او که یکی ازشاگردانم بود مخصوصا این‌طور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغ‌های هواپیما را خاموش کردم و به بچه‌ها گفتم بروند از محفظهٔ سوخت رسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده می‌شود یا نه؟ که دیده نمی‌شد. خوبی‌اش به این بود که رژیمی‌ها نمی‌دانستند آقای رجوی و بنی‌صدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «F۱۴» «تکرار می‌کرد برگرد می‌زنم! برگرد می‌زنم! بلندگوی دخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم می‌شنیدند. به دفع‌ الوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشکهای‌هاگ داشت. به لحاظ هواپیما، هواپیمایش «F۵» بود که قدرت ره‌گیری شب نداشتند ولی موشک‌های هاگ داشت که زمین به هوا بود. برای اینکه از برد موشک‌های هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش بهراست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز، دو هواپیمای شوروی بلند شدند و به موازاتما درمرز شوروی آمدند تا اگرخواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این طرف مرز می‌رفتیم و آن‌ها آن‌طرف. حواسمان بود. تبریز را به صورت یک نیم‌دایره دورزدیم تا هم ازبرد موشک‌ها درامان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. درتمام این مدت خلبان تعقیب کننده همچنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. من می‌گفتم بابا بیاجلو اینها ببینند می‌گفت می‌آیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش‌هم گفت به رادار سوریه می‌گویم شما را بزند<ref>پرواز در خاطره‌ها- ص ۱۴۵</ref> </blockquote>پرواز مسعود رجوی از طرف خبرگزاری‌های بزرگ انعکاس پیدا کرد. در فرانسه کلود شسون وزیرخارجه وقت فرانسه هنگام فرود او در فردگاه حاضر شد. این حرکت یعنی پرواز و فرود آمدن در فرودگاه رسمی یک کشور مهم اروپایی به همراه رئیس جمهور وقت دولت ایران، نقش زیادی در رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت به لحاظ بین‌المللی داشت. این پرواز در حالی انجام شد که در سطوح بالای مجاهدین برای حفظ امنیت مسعود رجوی این روش مناسب‌تر تشخیص داده می‌شد که وی از راه‌های دیگری از کشور خارج شود. مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت ازجمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. می‌خواستیم تصمیم‌گیری نهایی کنیم. بررسیهای انجام شده و ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیب‌پذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمی‌توانستیم تصمیم بگیریم. اگر جواب نه می‌دادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار می‌کردیم؟ و اگر جواب مثبت می‌دادیم، ریسک روی جان مسعود را چه‌کسی می‌پذیرفت؟ به‌همین دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که به‌دلیل صعوبت این تصمیم‌گیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم به‌لحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگیش، آن قسمتی را که ریسک روی جان خودش بود، انتخاب کند».</blockquote>
<blockquote>«رادار تبریز ما را گرفت. دو سه بار صداکرد و من یکبار جوابش را دادم. گفت: خمینی گفته به شما بگوییم قول می‌دهم با شما کاری نداشته باشند. از لحاظ مادی و معنوی هم هرچه می‌خواهید در اختیارتان بگذارند. برگردید! من هم گفتم چند تا پرسنل نیروی هوایی در هواپیما هستند و هواپیماربایی کرده‌اند و ما هم داریم از این طرف می‌رویم. مکالمات ادامهداشت و من مخصوصاً ادامه می‌دادم تا وقت‌کشی شود. رادار مرتب می‌گفت رجایی که در آن موقع نخست وزیر و فکوری فرمانده نیروی هوایی بود در پست فرماندهی ‌هستند و ازطرف ولایت فقیه به شما تأمین می‌دهند. ایرج برای وقت کشی گفت رجایی خودش باید تأمین دهد. رادار جواب داد خودش تأمین می‌دهد. یکی از بچه‌ها گفت من قانع شده‌ام بگذارید رفیقم را هم قانع کنم. ازین طرف صدای «F۱۴» بلند شد. هواپیمای»F۱۴» که صدای ما را گرفت برگرد نرو! گفتم من نمی‌روم هواپیماربایی شده. گفت برگرد می‌زنمت نرو! گفتم چی را می‌زنی؟ هواپیما ربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیما رباها تو را ببینند و بترسند. با او که یکی ازشاگردانم بود مخصوصا این‌طور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغ‌های هواپیما را خاموش کردم و به بچه‌ها گفتم بروند از محفظهٔ سوخت رسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده می‌شود یا نه؟ که دیده نمی‌شد. خوبی‌اش به این بود که رژیمی‌ها نمی‌دانستند آقای رجوی و بنی‌صدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «F۱۴» «تکرار می‌کرد برگرد می‌زنم! برگرد می‌زنم! بلندگوی دخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم می‌شنیدند. به دفع‌ الوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشکهای‌هاگ داشت. به لحاظ هواپیما، هواپیمایش «F۵» بود که قدرت ره‌گیری شب نداشتند ولی موشک‌های هاگ داشت که زمین به هوا بود. برای اینکه از برد موشک‌های هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش بهراست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز، دو هواپیمای شوروی بلند شدند و به موازاتما درمرز شوروی آمدند تا اگرخواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این طرف مرز می‌رفتیم و آن‌ها آن‌طرف. حواسمان بود. تبریز را به صورت یک نیم‌دایره دورزدیم تا هم ازبرد موشک‌ها درامان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. درتمام این مدت خلبان تعقیب کننده همچنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. من می‌گفتم بابا بیاجلو اینها ببینند می‌گفت می‌آیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش‌هم گفت به رادار سوریه می‌گویم شما را بزند<ref>پرواز در خاطره‌ها- ص ۱۴۵</ref> </blockquote>پرواز مسعود رجوی از طرف خبرگزاری‌های بزرگ انعکاس پیدا کرد. در فرانسه کلود شسون وزیرخارجه وقت فرانسه هنگام فرود او در فردگاه حاضر شد. این حرکت یعنی پرواز و فرود آمدن در فرودگاه رسمی یک کشور مهم اروپایی به همراه رئیس جمهور وقت دولت ایران، نقش زیادی در رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت به لحاظ بین‌المللی داشت. این پرواز در حالی انجام شد که در سطوح بالای مجاهدین برای حفظ امنیت مسعود رجوی این روش خطرناک‌ترین روش بود و بهتر این بود که وی از راه‌های دیگری از کشور خارج شود. مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت ازجمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. می‌خواستیم تصمیم‌گیری نهایی کنیم. بررسی‌های انجام شده و ریسک‌ها، نقاط قوت و نقاط آسیب‌پذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمی‌توانستیم تصمیم بگیریم. اگر جواب نه می‌دادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار می‌کردیم؟ و اگر جواب مثبت می‌دادیم، ریسک روی جان مسعود را چه‌کسی می‌پذیرفت؟ به‌همین دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که به‌دلیل صعوبت این تصمیم‌گیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم به‌لحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگی‌اش، آن قسمتی را که ریسک روی جان خودش بود، انتخاب کند».</blockquote>


== انقلاب ایدئولوژیک ==
== انقلاب ایدئولوژیک ==