۱٬۰۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
من می دیدم که چگونه وقتی مبارزات داخل زندان به اوج می رسید و رژیم وسیله ساواک میخواست زهر چشمی از زندانیان مبارز و انقلابی بگیرد .زندانیانی مانند مصطفی جوان خوشدل و جزنی (شهیدان تپه های اوین) و مسعود رجوی را از زندان قصر به کمیته مشترک انتقال داده و آنها را زیرشدید ترین و سبعانه ترین شکنجه ها که تحملش برای کمتر کسی امکان داشت قرار میداد وبعد از مدتی مجدداً به زندان قصر بازگردانده می شدند <ref>نشریه مجاهد ش ۲۱ - مقاله «متن نامه سروان علايي به نشريه مجاهد»</ref> | من می دیدم که چگونه وقتی مبارزات داخل زندان به اوج می رسید و رژیم وسیله ساواک میخواست زهر چشمی از زندانیان مبارز و انقلابی بگیرد .زندانیانی مانند مصطفی جوان خوشدل و جزنی (شهیدان تپه های اوین) و مسعود رجوی را از زندان قصر به کمیته مشترک انتقال داده و آنها را زیرشدید ترین و سبعانه ترین شکنجه ها که تحملش برای کمتر کسی امکان داشت قرار میداد وبعد از مدتی مجدداً به زندان قصر بازگردانده می شدند <ref>نشریه مجاهد ش ۲۱ - مقاله «متن نامه سروان علايي به نشريه مجاهد»</ref> | ||
يكبار درجريان ملاقات با خانوادهشان در زندان، بازجوي ساواك با اصرار و التماس به خانوادهاش گفته بود، فقط بگوييد يكسطر بنويسد، ما هيچچيز ديگري از او نميخواهيم و مصطفي با تمسخر عجيبي گفته بود «سواد ندارم». مقاومتش در زير شكنجه و پايداريش براي حفظ اسرار و اطلاعات سازمان و برخوردهاي تحقيرآميزش با بازجوها، در آنها يك كينه عميق نسبتبه مصطفي ايجاد كرده بود. يكبار بازجو به او گفته بود «بالاخره تو را اعدام ميكنيم» و مصطفي در كمال خونسردي جواب داده بود «تازه بهآرزويم ميرسم». <ref>نشریه مجاهد ش ۳۸۳ - مقاله «و از خونشان سيلابها برخاست، | |||
گرامي باد خاطره تابناك شهيدان 30فروردين» | |||
</ref> | |||
== تیرباران == | == تیرباران == |
ویرایش