۱٬۰۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}} | }} | ||
'''مصطفی جوان خوشدل''' (زاده ۱۳۲۵ - تیرباران در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴، تپههای اوین) از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران بود. در خانوادهای متوسط و مذهبی متولد شده و در دوران جوانی به مساجد و جلسات مذهبی متعددی رفت وآمد داشت. در سال ۱۳۵۱ دستگیر و در سال | '''مصطفی جوان خوشدل''' (زاده ۱۳۲۵ - تیرباران در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴، تپههای اوین) از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران بود. در خانوادهای متوسط و مذهبی متولد شده و در دوران جوانی به مساجد و جلسات مذهبی متعددی رفت وآمد داشت. در سال ۱۳۵۱ دستگیر و در سال ۱۳۵۴ در تپههای اوین بههمراه کاظم ذوالانوار و هفت تن از [[سازمان چریکهای فدایی خلق ایران|فدائیان]] تیرباران شد.<ref name=":0" /> | ||
== فعالیتهای سیاسی == | == فعالیتهای سیاسی == | ||
مصطفی جوان خوشدل از حادثه پانزده خرداد سال ۴۲ تأثیر | مصطفی جوان خوشدل از حادثه پانزده خرداد سال ۴۲ تأثیر پذیرفت. بعد از ۱۵ خرداد به نهضت آزادی راه یافت و مطالعات سیاسی و ایدئولوژیک خود را گستردهتر کرد. بعدها تا تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران بدان جذب شد و به عضویت این سازمان درآمد.<ref name=":0" /> | ||
مصطفی یکی از اعضای اولیه سازمان بود. درسال ۴۸ جزء هسته اداره کننده گروه بازار و تدوین تعلیمات مربوط به آنها بود. موخره کتاب امام حسین که تفسیر یکی از خطبههای نهجالبلاغه است کار اوست. در قرآن و بخصوص نهج البلاغه تبحر داشت و با بیانی ساده و شیوا میتوانست مسائل غامض را برای پائینترین سطح افراد توضیح دهد و | مصطفی یکی از اعضای اولیه سازمان بود. درسال ۴۸ جزء هسته اداره کننده گروه بازار و تدوین تعلیمات مربوط به آنها بود. موخره کتاب امام حسین که تفسیر یکی از خطبههای نهجالبلاغه است کار اوست. در قرآن و بخصوص نهج البلاغه تبحر داشت و با بیانی ساده و شیوا میتوانست مسائل غامض را برای پائینترین سطح افراد توضیح دهد و بر روی آنها تاثیر بگذارد. | ||
به دنبال ضربه شهریور ۵۰ مصطفی هم مخفی شد و تحت مسئولیت احمد رضایی در تجدید تشکیلات سازمان و راه انداختن مجدد سازمان کوشش نمود. | به دنبال ضربه شهریور ۵۰ مصطفی هم مخفی شد و تحت مسئولیت احمد رضایی در تجدید تشکیلات سازمان و راه انداختن مجدد سازمان کوشش نمود. | ||
قبل از دستگیری برای انجام مأموریتی قرار بود به خارج از کشور سفر کند، ولی به علت | قبل از دستگیری برای انجام مأموریتی قرار بود به خارج از کشور سفر کند، ولی به علت حادثهای که اتفاق افتاد از تبریز به تهران بازگشت و درهمین زمان بود که دستگیر شد.<ref name=":0">نشریه مجاهد ش ۴۴ - مقاله «به مناسبت سالروز شهادت مجاهد شهید مصطفی جوان خوشدل»</ref> | ||
== دستگیری و مقاومت در زندان == | == دستگیری و مقاومت در زندان == | ||
مصطفی در شهریور سال ۵۱ | مصطفی در شهریور سال ۵۱ دستگیر شده بود. پیش از آن ساواک دقت و انرژی زیادی برای دستگیریاش به عنوان یک عضو مهم و ارزشمند سازمان صرف کرد. اما به او نرسیده بود چون هر روز خبرش از جایی میآمد. تا بالاخره مصطفی که از مسافرتی برگشته بود با با ورود به خانهای که در رابطه با دستگیری چند نفر از اعضای سازمان لو رفته بوده به دام افتاده و دستگیر میشود. ساواک او را بهعنوان یک عضو مهم و ارزشمند سازمان بهشدت زیر شکنجه برد. اما او بهدقت مراقب بود که اطلاعاتش نزد ساواک لو نرود. | ||
دست کم شش بار او را به کمیته مشترک بردند. چون در جریان دستگیریها هربار ردپایی پیدا میشد که انتهای آن به مصطفی ختم میشد. نگهبانان کمیته میگفتند مصطفی بهصورت عضو ثابت کمیته درآمده است. او بهرغم آنکه مدتهای مدید در سلول انفرادی بود، همواره روحیهای شاداب و سرشار داشت. شکنجهگران درمورد او سیاست شکنجة فرسایشی را اعمال میکردند. شکنجهای که انتها ندارد و هر لحظه باید منتظر شکنجه بود. | دست کم شش بار او را به کمیته مشترک بردند. چون در جریان دستگیریها هربار ردپایی پیدا میشد که انتهای آن به مصطفی ختم میشد. نگهبانان کمیته میگفتند مصطفی بهصورت عضو ثابت کمیته درآمده است. او بهرغم آنکه مدتهای مدید در سلول انفرادی بود، همواره روحیهای شاداب و سرشار داشت. شکنجهگران درمورد او سیاست شکنجة فرسایشی را اعمال میکردند. شکنجهای که انتها ندارد و هر لحظه باید منتظر شکنجه بود. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
در مدت دوسالی که در زندان بود دائماً به کمیته رفت و آمد داشت. دربازجوئیهایش ونیز در ارتباط با افرادی که به پرونده او مربوط میشدند همیشه سعی میکرد که با تقبل مسئولیتها، بار دیگران را سبک و کار آنها را راحت کند ودر این رابطه تکیه کلامش به بازجوها این بود که «فلانی کاری نکرده هیچ چیز نمیدانسته، من مسئول هستم» | در مدت دوسالی که در زندان بود دائماً به کمیته رفت و آمد داشت. دربازجوئیهایش ونیز در ارتباط با افرادی که به پرونده او مربوط میشدند همیشه سعی میکرد که با تقبل مسئولیتها، بار دیگران را سبک و کار آنها را راحت کند ودر این رابطه تکیه کلامش به بازجوها این بود که «فلانی کاری نکرده هیچ چیز نمیدانسته، من مسئول هستم» | ||
مقاومت مصطفی در زیر شکنجه و حفظ اسرار و اطلاعات و برخوردهای تحقیرآمیزش با بازجوهای ساواک باعث کینه بازجوها نسبت به وی بود. یک روز بازجویش او را زیر مشت و لگد گرفته، گفته بود: | مقاومت مصطفی در زیر شکنجه و حفظ اسرار و اطلاعات و برخوردهای تحقیرآمیزش با بازجوهای ساواک باعث کینه بازجوها نسبت به وی بود. یک روز بازجویش او را زیر مشت و لگد گرفته، گفته بود: «تو را اعدام میکنیم» و مصطفی جواب داده بود «تازه به تنها آرزویم میرسم» یک روز در کمیته به او ملاقاتی با خانوادهاش دادند حین ملاقات بازجوها به مادرش گفتند اگر مصطفی ۲ خط بنویسد، فقط ۲ خط او را آزاد میکنیم! وبعد یک قلم و کاغذ جلوی مصطفی گذاشتند که بردار و فقط ۲ خط بنویس!، مصطفی در کمال خونسردی جواب داد: «سواد ندارم» که یکمرتبه ساواکیها برآشفته شده و دیوانهوار ملاقاتش را قطع کرده و او را بیرون بردند. | ||
بعد از اتمام | بعد از اتمام دوره بازجوئی مصطفی را به دادگاه بردند و او به اعدام محکوم شد. مدتی را زیر اعدام گذراند. اما بعداً مورد عفو قرار گرفت و محکومیتش به زندان ابد تبدیل شد.<ref name=":0" /> | ||
درسلول، گاه از شدت درد شکنجه بهخواب میرفت و درهمانحال «یاحسین، یاحسین» میگفت. گاهی که شکنجهگران از شکنجهکردن او خسته میشدند، او را مدتی پشت در نگه میداشتند تا صدای شکنجه سایرین را بشنود چرا که میدانستند شاهد شکنجه دیگران بودن، بهمراتب سختتر از شکنجهشدن است.<ref name=":1">بهای آزادی - [http://wwwbahayazadi.blogspot.com/2015/04/blog-post_78.html][http://wwwbahayazadi.blogspot.al/2015/04/blog-post_78.html مجاهد] شهید مصطفی جوان خوشدل</ref> | |||
خود وی دربارهٔ شکنجه گفتهاست: <blockquote>«اینها آدم را پاک میکند. اینها آدم را ارتقاء میدهد». </blockquote> | |||
[[پرونده:مصطفی در زندان.jpg|بندانگشتی|مصطفی در زندان]] | |||
خود وی دربارهٔ شکنجه گفتهاست: <blockquote>«اینها آدم را پاک میکند. اینها آدم را | چشمانش در زندان بسیار ضعیف شده بود. او درحالی که مریض بود وتب داشت شکنجهاش میکردند. یک روز با اصرار یکی از هم سلولیهایش قرار شد او را پیش دکتر برد. اما آن روز دکتر رفتن مصطفی تا ظهر طول کشید. وقتی برگشت شکنجه شده و با پاهای خون چکان گفت: ”نگفتم من به این دکترها احتیاج ندارم“ در راه بازجویش او را دیده و به اتاق شکنجه برده بود.<ref name=":0" /> | ||
آخرین بار مصطفی درمهرماه سال ۵۳ به کمیته احضار شدو تا روز تیرباران در ۳۰ فروردین یعنی بیش از ۶ماه را در کمیته گذراند.<ref name=":0" /> | آخرین بار مصطفی درمهرماه سال ۵۳ به کمیته احضار شدو تا روز تیرباران در ۳۰ فروردین یعنی بیش از ۶ماه را در کمیته گذراند.<ref name=":0" /> |
ویرایش