مهسا امینی: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۴۴۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۲ سپتامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۰: خط ۷۰:
=== گزارش روزنامه هم‌میهن ===
=== گزارش روزنامه هم‌میهن ===
عائلی دایی مهسا می‌گوید: <blockquote>«از کسی نمی‌ترسیم. اما مثل مرغ سربریده‌ایم. وضعیت ژینا اصلا خوب نیست. این رسم مهمان‌نوازی بود؟»</blockquote>دایی مهسا می‌گوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کرده‌اند. اما <blockquote>«مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را می‌گیرند و می‌چپانند در ماشین معلوم است چه می‌شود؟ این چه احقاق حقی است؟ این‌ها نه اسلام را می‌شناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را می‌شناسند. پدربزرگم در همه استان‌های ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. این‌ها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفته‌ام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شده‌ایم.»</blockquote>وی ادامه داد که تازه دانشگاه قبول شده بود. <blockquote>«قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمی‌گذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازه‌ای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»</blockquote><blockquote>«دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کرده‌ایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کرده‌ایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه می‌خواهیم حق دخترمان ضایع شود.»</blockquote>مادربزرگ مهسا با لهجه کردی، به فارسی می‌گوید: <blockquote>«از این‌ جماعت چه انتظاری می‌شود داشت؟ چطور می‌خواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بی‌آبرویی می‌کنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما می‌گویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور می‌کنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»<ref>[https://t.me/hammihannewspaper/1601 نقل از پست تلگرام هم‌میهن]</ref></blockquote>
عائلی دایی مهسا می‌گوید: <blockquote>«از کسی نمی‌ترسیم. اما مثل مرغ سربریده‌ایم. وضعیت ژینا اصلا خوب نیست. این رسم مهمان‌نوازی بود؟»</blockquote>دایی مهسا می‌گوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کرده‌اند. اما <blockquote>«مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را می‌گیرند و می‌چپانند در ماشین معلوم است چه می‌شود؟ این چه احقاق حقی است؟ این‌ها نه اسلام را می‌شناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را می‌شناسند. پدربزرگم در همه استان‌های ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. این‌ها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفته‌ام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شده‌ایم.»</blockquote>وی ادامه داد که تازه دانشگاه قبول شده بود. <blockquote>«قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمی‌گذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازه‌ای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»</blockquote><blockquote>«دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کرده‌ایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کرده‌ایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه می‌خواهیم حق دخترمان ضایع شود.»</blockquote>مادربزرگ مهسا با لهجه کردی، به فارسی می‌گوید: <blockquote>«از این‌ جماعت چه انتظاری می‌شود داشت؟ چطور می‌خواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بی‌آبرویی می‌کنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما می‌گویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور می‌کنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»<ref>[https://t.me/hammihannewspaper/1601 نقل از پست تلگرام هم‌میهن]</ref></blockquote>
== افشاگری مامور گشت ارشاد ==
‍افشاگری ستوان یکم حسن شیرازی جمعی یگان گشت ارشاد تهران در خصوص چگونگی آسیب منجر به فوت مهسا امینی:<blockquote>«زمانی که مهسا را از اتوموبیل ون پیاده کردند من از پنجره یکی از طبقات او را می‌دیدم دخترک بسیار ترسیده بود و با صدا بلند در حالی که دستانش را روی سرش گرفته بود جیغ می‌کشید. یکی از خواهران به سمتش رفت و گفت، خانم جیغ نزن یک تعهد می‌دهی و تا یک ساعت دیگر آزاد می‌شوی. اما چنان ترسی در دخترک بود که گمان کنم اصلاً حرفهای او را نمی‌شنید و به جیغ زدن ادامه می‌داد و می‌گفت ولم کنید.</blockquote><blockquote>همکاران خانم او را کشان کشان به سمت ساختمان بازداشتگاه ارشاد می‌بردند و او همچنان جیغ می‌زد. ناگهان فرمانده یگان ارشاد سرهنگ پاسدار سید عباس حسینی که عازم کربلا هم بود و برای شرکت در مراسم اربعین ساعاتی قبل در صبحگاه از تمام نیروهای یگان طلب عفو و حلالیت کرده بود، در حالی که از شنیدن صدای جیغ دخترک خیلی عصبانی به نظر می‌رسید وارد معرکه شد و با مشت محکمی بر سر مهسا ضربه زد و گفت: «خفه شو  دختره بدکاره». </blockquote><blockquote>ناگهان سکوت بر فضای یگان حاکم شد و مهسا روی زمین افتاد. سپس به او لگد زد و گفت ببرید بازداشتگاه منفی دو که تاریکترین بازداشتگاه یگان ما است. مهسا بیهوش بود ولی خانم‌ها سعی می کردند او را بلند کنند. خانم صدیقی گفت تمارض نمی‌کند جناب سرهنگ، بی‌هوش است و خانم خالقی هم با استرس گفت از گوشش خون می‌آید. </blockquote><blockquote>ناگهان همه سراسیمه شدند و سرهنگ که نمی خواست از خود نگرانی بروز دهد با غرور و نخوت همیشگی‌اش به اتاق خود برگشت و بیست دقیقه‌ای طول کشید تا آمبولانس به محوطه یگان آمد و مهسا را برد.</blockquote><blockquote>اگر در برنامه سرهنگ تداخلی نشده باشد، اکنون در کربلا مشغول عزاداری اربعین است. </blockquote><blockquote>من بر حسب وظیفه شرعی و شرف سربازی که به آن سوگند خورده‌ام حقایق را برای مردم ایران نشر دادم و این مطالب را برای بازرسی سازمان و دفتر فرماندهی معظم کل قوا نیز به صورت مکتوب ارسال کردم. مهسا در کلاس دچار سکته قلبی نشده و این بزرگترین دروغ از جانب مرتکبان قانون‌شکن در قتل یک دختر مسلمان است». </blockquote>با ادای احترام و عرض تسلیت و همدردی به خانواده محترم مرحومه مهسا امینی


== انعکاسات قتل مهسا امینی ==
== انعکاسات قتل مهسا امینی ==
۸٬۷۳۴

ویرایش