میرزارضا کرمانی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
   
   
'''میرزا رضا کرمانی''' (متولد ۱۲۲۶ خورشیدی کرمان – ۲۱ مرداد ۱۲۷۵ خورشیدی تهران) از شاگردان سید جمال‌الدین اسدآبادی بود که تصمیم گرفت با کشتن ناصر‌الدین شاه به ظلم و ستم دربار قاجار پایان دهد. او ناصر‌الدین شاه را عامل ویرانی، عقب‌افتادگی و  فقر و فلاکت ایران می‌دانست.میرزا رضای کرمانی پیش از مرگ هنگامی که از او پرسیده شد به چه دلیل شاه را کشتی پاسخ داد: در کشورم این همه ظلم و جور و فساد می‌دیدم، با خودم گفتم اگر شاه خبر ندارد که وای به حال مملکتی که شاه آن ایشان باشد و اگر شاه خبر دارد پس باید ایران را از دست او رها کرد و من از این اقدام خرسندم.
'''میرزا رضا کرمانی''' (متولد ۱۲۲۶ خورشیدی کرمان – ۲۱ مرداد ۱۲۷۵ خورشیدی تهران) از شاگردان سید جمال‌الدین اسدآبادی بود که در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ با کشتن ناصر‌الدین شاه به ظلم و ستم دربار قاجار پایان داد. او ناصر‌الدین شاه را عامل ویرانی، عقب‌افتادگی و  فقر و فلاکت ایران می‌دانست.میرزا رضای کرمانی پیش از مرگ هنگامی که از او پرسیده شد به چه دلیل شاه را کشتی پاسخ داد: در کشورم این همه ظلم و جور و فساد می‌دیدم، با خودم گفتم اگر شاه خبر ندارد که وای به حال مملکتی که شاه آن ایشان باشد و اگر شاه خبر دارد پس باید ایران را از دست او رها کرد و من از این اقدام خرسندم.


هنگامی که به میرزا رضاکرمانی گفتند الان سیدجمال‌الدین اسدآبادی در ترکیه نشسته و به ریش تو می‌خندد، در پاسخ گفت: حکما ریش ما خنده‌دار است که او به آن می‌خندد! میرزا رضا کرمانی تا لحظه‌ی مرگ از کار خود اظهار پشیمانی نکرد و عمل خود را عملی میهن‌پرستانه می‌دانست. {{جعبه زندگینامه
هنگامی که به میرزا رضاکرمانی گفتند الان سیدجمال‌الدین اسدآبادی در ترکیه نشسته و به ریش تو می‌خندد، در پاسخ گفت: حکما ریش ما خنده‌دار است که او به آن می‌خندد! میرزا رضا کرمانی تا لحظه‌ی مرگ از کار خود اظهار پشیمانی نکرد و عمل خود را عملی میهن‌پرستانه می‌دانست. {{جعبه زندگینامه
خط ۷۸: خط ۷۸:
میرزا محمدرضا تحصیلات خود را در یزد‌ گذراند، از یزد به تهران آمد و به دست‌فروشی پارچه پرداخت. در این شغل موفقیت‌هایی به دست آورد و کم‌کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد‌. بدین ترتیب به خانه رجال و اعیان شهر راه یافت.  
میرزا محمدرضا تحصیلات خود را در یزد‌ گذراند، از یزد به تهران آمد و به دست‌فروشی پارچه پرداخت. در این شغل موفقیت‌هایی به دست آورد و کم‌کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد‌. بدین ترتیب به خانه رجال و اعیان شهر راه یافت.  


همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد که به عالم سیاست روی آورد. او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش کالا‌، در میان اهالی خانه‌های آنان وجهه‌ای پیدا کرد و بعدها در مقدمات شورش تنباکو از همین موضوع به خوبی استفاده کرد‌ و مبلغ تحریم تنباکو شد. او پیام تحریم تنباکو را تا کنج خانه‌های اعیان شهر می‌برد و همگان را به اطاعت از آن فرا می‌خواند. البته این اقدام میرزا رضا، بعدها اسباب دردسر او شد. میرزا رضای کرمانی که اولین قتل سیاسی در تاریخ معاصر ایران را رقم زد، ناصرالدین‌شاه را درخت کهنه پوسیده‌ای می‌دانست که در زیر آن انواع جانوران موذی جمع شده‌اند. میرزارضا کرمانی برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمد، اما مورد آزار نایب‌السلطنه کامران میرزا قرار گرفت و مدتها همراه حاج سیاح محلاتی و چند تن دیگر در زندان محبوس بود و پس از آزادی جزو مریدان سید جمال‌الدین اسدآبادی شد. میرزارضا کرمانی  تحت تأثیر تعلیمات سید جمال قرار گرفت، وی ابتدا قصد کشتن کامران میرزا را داشت، اما مدتی بعد قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت کسی را که فکر می‌کرد ریشهٔ تمام ستم‌هاست از میان بردارد. پس از ملاقات با سید جمال‌الدین اسدآبادی در ۲۶رجب۱۳۱۳ه‌ق از استانبول حرکت کرد و به عنوان خدمتکار شیخ ابوالقاسم برادر کوچک شیخ احمد روحی از راه طرابوزان به تفلیس بعد بادکوبه و از آنجا به مشهدسر (بابلسر فعلی) وارد ایران شد. میرزا در شهر ری مخفیانه به دیدار شیخ هادی نجم‌آبادی که  یک روحانی بود می‌رود، این ایام هم مقارن با پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه بود و در روز ۱۷ اردیبهشت ۱۲۷۵ناصرالدین شاه برای زیارت به شاه‌عبدالعظیم رفته‌بود. میرزا نیز با استفاده از این فرصت به بهانه تقدیم نامه‌ای به شاه به او نزدیک شده و از زیر عریضه با تپانچه به ناصرالدین شاه شلیک می‌کند. وی در موقع بازجویی کسی را به‌عنوان همدست یا مطلع معرفی نکرد. مظفرالدین شاه در ابتدا قصد قصاص نداشت اما به تحریک اطرافیان پس از مدتی دستور اعدام وی را صادر کرد.
همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد که به عالم سیاست روی آورد. او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش کالا‌، در میان اهالی خانه‌های آنان وجهه‌ای پیدا کرد و بعدها در مقدمات شورش تنباکو از همین موضوع به خوبی استفاده کرد‌ و مبلغ تحریم تنباکو شد. او پیام تحریم تنباکو را تا کنج خانه‌های اعیان شهر می‌برد و همگان را به اطاعت از آن فرا می‌خواند. البته این اقدام میرزا رضا، بعدها اسباب دردسر او شد. میرزا رضای کرمانی که اولین قتل سیاسی در تاریخ معاصر ایران را رقم زد، ناصرالدین‌شاه را درخت کهنه پوسیده‌ای می‌دانست که در زیر آن انواع جانوران موذی جمع شده‌اند. میرزارضا کرمانی برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمد، اما مورد آزار نایب‌السلطنه کامران میرزا قرار گرفت و مدتها همراه حاج سیاح محلاتی و چند تن دیگر در زندان محبوس بود و پس از آزادی جزو مریدان سید جمال‌الدین اسدآبادی شد. میرزارضا کرمانی  تحت تأثیر تعلیمات سید جمال قرار گرفت، وی ابتدا قصد کشتن کامران میرزا را داشت، اما مدتی بعد قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت کسی را که فکر می‌کرد ریشهٔ تمام ستم‌هاست از میان بردارد. پس از ملاقات با سید جمال‌الدین اسدآبادی در ۲۶رجب۱۳۱۳ه‌ق از استانبول حرکت کرد و به عنوان خدمتکار شیخ ابوالقاسم برادر کوچک شیخ احمد روحی از راه طرابوزان به تفلیس بعد بادکوبه و از آنجا به مشهدسر (بابلسر فعلی) وارد ایران شد. میرزا در شهر ری مخفیانه به دیدار شیخ هادی نجم‌آبادی که  یک روحانی بود می‌رود، این ایام هم مقارن با پنجاهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه بود و در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ناصرالدین شاه برای زیارت به شاه‌عبدالعظیم رفته‌بود. میرزا نیز با استفاده از این فرصت به بهانه تقدیم نامه‌ای به شاه به او نزدیک شده و از زیر عریضه با تپانچه به ناصرالدین شاه شلیک می‌کند. وی در موقع بازجویی کسی را به‌عنوان همدست یا مطلع معرفی نکرد. مظفرالدین شاه در ابتدا قصد قصاص نداشت اما به تحریک اطرافیان پس از مدتی دستور اعدام وی را صادر کرد.


در بخشی از اعترافات، میرزا رضای کرمانی گفته بود:<blockquote>«من قبلاً وسیله‌ی بهتری داشتم که ناصرالدین شاه را بکشم بدون آنکه گرفتار شوم، بدین ترتیب که اطلاع یافتم که شاه به باغ یکی از اعیان برای گردش می‌رود پس خود را به باغ رسانده مخفی شدم، شاه آمد و کشتن او بسیار آسان و راه فرار برای من باز بود اما او را نکشتم، زیرا عده‌ای یهودی در آن روز (یکی از اعیاد کلیمیان) برای تفریح در آن باغ اقامت داشتند و اگر شاه کشته می‌شد و من فرار می‌کردم، خون را به گردن یهودیانی که در باغ حضور داشتند می‌انداختند به این دلیل من از انجام آن امر منصرف شدم.»</blockquote>
در بخشی از اعترافات، میرزا رضای کرمانی گفته بود:<blockquote>«من قبلاً وسیله‌ی بهتری داشتم که ناصرالدین شاه را بکشم بدون آنکه گرفتار شوم، بدین ترتیب که اطلاع یافتم که شاه به باغ یکی از اعیان برای گردش می‌رود پس خود را به باغ رسانده مخفی شدم، شاه آمد و کشتن او بسیار آسان و راه فرار برای من باز بود اما او را نکشتم، زیرا عده‌ای یهودی در آن روز (یکی از اعیاد کلیمیان) برای تفریح در آن باغ اقامت داشتند و اگر شاه کشته می‌شد و من فرار می‌کردم، خون را به گردن یهودیانی که در باغ حضور داشتند می‌انداختند به این دلیل من از انجام آن امر منصرف شدم.»</blockquote>