۷٬۳۴۸
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه | اندازه جعبه = | عنوان = | نام =وارطان سالاخا...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}} | }} | ||
وارطان سالاخانیان | '''وارطان سالاخانیان''' (زادهی ۶ بهمن ۱۳۰۹ – تبریز) مبارز و زندانی سیاسی در زمان رژیم شاه بود. وارطان سالاخانیان دورهی ابتدایی را در مدرسه لیلاوان تاماریان در شهر تبریز به پایان رساند و دوران دبیرستان را نیز در همین شهر تمام کرد. وارطان سالاخانیان پس از اتمام دوران دبیرستان وارد یک کارخانه شد اما پس از هشت ماه کار هیچ حقوقی دریافت نکرد. وارطان به زودی با تفکرات سیاسی و به خصوص سوسیالیستی آشنا شد و در زمره ی مخالفان حکومت شاه درآمد. پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ علیه حکومت دکتر محمد مصدق توسط سیا و آیتالله کاشانی، به مبارزهی مخفی و حرفهای روی آورد. وارطان سالاخانیان در ششم اردیبهشت ۱۳۳۳، بههمراه دوست خود محمود کوچکشوشتری هنگام جابجایی نشریه ای ممنوع به نام رزم''،'' در تهران دستگیر شد. وارطان سالاخانیان به سرعت زیر شکنجه رفت تا اطلاعات دوستان خود را لو بدهد. گفته می شود که وی در زیر شکنجه اقرار میکرد که میداند اما هیچ چیز نخواهد گفت. وی پس از ۱۲ روز زیر شکنجه جان باخت. احمد شاملو شاعر فقید ایران که به گفتهی خود در زندان در یک نگاه او را به طور اتفاقی دیده است، برای وی شعری سروده است. این شعر در گذشته برای رد شدن از سانسور با نام «مرگ نازلی» منتشر شد، اما بعدها به شعر «مرگ وارطان» تغییر یافت. این شعر از مشهورترین اشعار معاصر فارسی است. | ||
== زندگینامه وارطان سالاخانیان == | == زندگینامه وارطان سالاخانیان == | ||
وارطان سالاخانیان در ششم بهمن ۱۳۰۹ بهدنیا آمد. دورهی ابتدایی را در مدرسه لیلاوان تاماریان، شهر تبریز به پایان رساند و دوران دبیرستان را نیز در همین شهر تمام کرد. وارطان سالاخانیان در سال ۱۳۲۱ با خانوادهاش بهتهران کوچ کردند. اما بعد از ۴ سال این خانواده بار دیگر روانه تبریز شدند. استعداد فوق العادهی وارطان در رشته فنی از هنگامیکه ۱۶ ساله بود چشمگیر بود. مادر وارطان سالاخانیان می گوید: | وارطان سالاخانیان در ششم بهمن ۱۳۰۹ بهدنیا آمد. دورهی ابتدایی را در مدرسه لیلاوان تاماریان، شهر تبریز به پایان رساند و دوران دبیرستان را نیز در همین شهر تمام کرد. وارطان سالاخانیان در سال ۱۳۲۱ با خانوادهاش بهتهران کوچ کردند. اما بعد از ۴ سال این خانواده بار دیگر روانه تبریز شدند. استعداد فوق العادهی وارطان در رشته فنی از هنگامیکه ۱۶ ساله بود چشمگیر بود. مادر وارطان سالاخانیان می گوید:<blockquote>«بهیاد دارم موقع حرکت، هوا سرد بود و برف قسمت زیادی آمده بود. ما که بهتبریز میرفتیم به خرمآباد که رسیدیم بهعلت سرمای شدید و برف و بوران نتوانستیم حرکت کنیم. از همان موقع از خودگذشتگی وارطان بر همهی ما معلوم شد. از وقتیکه ما به آنجا رسیدیم تا زمان حرکت، وارطان شب تا صبح نگهبانی میداد تا مبادا به کسی آسیبی برسد.»</blockquote>وارطان در تبریز در کارخانهای همراه پدرش مشغول کار شد؛ و پس از ۸ ماه کار بدون اینکه حقوق دریافت کند همراه خانواده بار دیگر به تهران بازگشت. وارطان در تهران در غیاب پدرش بهکار رانندگی تاکسی پرداخت و خرج خانه را بهعهده گرفت.<ref name=":0">[https://www.sedayemardom.net/?p=36282 رفیق شهید، وارطان سالاخانیان - سایت صدای مردم]</ref> | ||
«بهیاد دارم موقع حرکت، هوا سرد بود و برف قسمت زیادی آمده بود. ما که بهتبریز میرفتیم به خرمآباد که رسیدیم بهعلت سرمای شدید و برف و بوران نتوانستیم حرکت کنیم. از همان موقع از خودگذشتگی وارطان بر همهی ما معلوم شد. از وقتیکه ما به آنجا رسیدیم تا زمان حرکت، وارطان شب تا صبح نگهبانی میداد تا مبادا به کسی آسیبی برسد.» | |||
وارطان در تبریز در کارخانهای همراه پدرش مشغول کار شد؛ و پس از ۸ ماه کار بدون اینکه حقوق دریافت کند همراه خانواده بار دیگر به تهران بازگشت. وارطان در تهران در غیاب پدرش بهکار رانندگی تاکسی پرداخت و خرج خانه را بهعهده گرفت.<ref name=":0">[https://www.sedayemardom.net/?p=36282 رفیق شهید، وارطان سالاخانیان - سایت صدای مردم]</ref> | |||
== فعالیت سیاسی == | == فعالیت سیاسی == | ||
وارطان سالاخانیان که در تبریز با ۸ ماه کار در یک کارخانه بدون هیچ حقوقی، | وارطان سالاخانیان که در تبریز با ۸ ماه کار در یک کارخانه بدون هیچ حقوقی، به آرامی وضعیت کارگران ایران را درک کرده بود با افکار سیاسی آشنا شد و پس از مدتی تفکرات برابری خواهانه و سوسیالیستی را شناخت.<ref name=":1">[https://j-shoraii.blogspot.com/search?q=%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%B7%D8%A7%D9%86+%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86 به یاد وارطان سالاخانیان - سایت جمهری شورایی]</ref> | ||
وارطان که در جستوجوی سازمانی برای مبارزه کردن بود در سال ۱۳۳۱ بهعضویت حزب توده ایران درآمد.<ref name=":0" /> اما پس از کودتای ۲۸ مرداد و پشت کردن این حزب به مردم و عدم حمایت از دولت دکتر محمد مصدق، وارطان از این جریان جدا شد. وارطان پس از کودتای ۲۸ مرداد به طور کامل به مبارزه مخفی روی آورد.<ref name=":1" /> | |||
ایران | ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد با سرکوب احزاب سیاسی و تمامی روشنفکران و دگر اندیشان مواجه بود و بسیاری دستگیر شدند. در همین دوران یک چاپخانه مخفی در داوودیه به نشر اخبار سرکوب و دستگیری و همچنین نشر مطالب سیاسی علیه حکومت میپرداخت. حکومت به شدت بهدنبال یافتن این چاپخانه بود.<ref name=":0" /> | ||
وارطان سالاخانیان | وارطان سالاخانیان که روزی تعدادی از این نشریه ها را برای پخش کردن میان دوستان خود تهیه کرده بود، دستگیر شد. او در همان زمان(سال ۱۳۳۳) با دوست دیگر خود محمود کوچکشوشتری به شدت زیر شکنجه رفت تا بگوید این نشریهها را از کجا و چگونه تهیه کرده است.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/140813 وارطان سالاخانیان، مبارز شهید - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref> | ||
== | == دستگیری و شکنجه وارطان == | ||
[[پرونده:محمود کوچک ش.JPG|بندانگشتی|محمود کوچک شوشتری]] | [[پرونده:محمود کوچک ش.JPG|بندانگشتی|محمود کوچک شوشتری]] | ||
در اردیبهشت سال ۱۳۳۳، که نزدیک به یک سال از کودتای ۲۸ مرداد | در اردیبهشت سال ۱۳۳۳، که نزدیک به یک سال از کودتای ۲۸ مرداد میگذشت، حکومت هنوز به دنبال کشف چاپخانهای بود که نشریات ممنوعه را منتشر میکرد. در این تلاشها مأموران به یک اتومبیل در دروازه دولت، که آن روزگار در خارج از تهران بود، ایست دادند. رانندهی ماشین جوانی ارمنی یعنی وارتان سالاخانیان بود. او و دوست خود محمود کوچک شوشتری با خونسردی به سؤالات مأموران پاسخ دادند. یکی از مأموران خواست که به اتومبیل اجازه حرکت بدهد اما در همین حال مأمور دیگر مخالفت کرد و از راننده خواست صندوق عقب ماشین را برای بازرسی باز کند. صندوق عقب ماشین که باز شد، مأموران حیرتزده شدند. صندوق عقب لبالب از نشریهی “رزم”، بود. نشریهها تا نخورده بود و هنوز بوی مرکب چاپخانه میداد. ساعتی بعد دو سرنشین اتومبیل، وارطان سالاخانیان و محمود کوچکشوشتری به شکنجهگاه فرمانداری نظامی تهران منتقل شدند. درآن دوران، شکنجهگاه در لشکر ۲ زرهی قرار داشت و شکنجهگران زیر نظر بختیار و سرهنگ زیبایی قرار داشتند. وارطان سالاخانیان و محمود کوچکشوشتری، بهمحض ورود به شکنجهگاه، تحت شکنجهی شکنجهگران قرار گرفتند. آنها هر دو در یک اتاق و در کنار یکدیگر شکنجه میشدند. <ref name=":0" /> | ||
وارطان سالاخانیان و محمود کوچکشوشتری | وارطان سالاخانیان و محمود کوچکشوشتری حاضر به سخن گفتن نشدند. شکنجهها ۶ روز ادامه داشت. | ||
روز ۱۲ اردیبهشت محمود کوچکشوشتری، در حالیکه بدنش زیر شکنجه درهم کوبیده شده بود، بیآنکه لب باز کند جان باخت. وارطان سالاخانیان، وقتی مطمئن شد که رفیقش شهید شده است، به شکنجهگران گفت: | |||
«حالا خیالم راحت شد. من میدانم و نمیگویم. هر کار میخواهید بکنید.» | «حالا خیالم راحت شد. من میدانم و نمیگویم. هر کار میخواهید بکنید.» | ||
صحنهی شکنجههای وارطان را یکی از شکنجهگران بعدها اعتراف کرده و گفته است: | |||
«...انگشت سبابه وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم. وارطان گفت میشکند. من باز هم فشار دادم. لعنتی حرف نمی زد. وارطان گفت: میشکند. با تمام نیرویم فشار دادم. صورت وارطان مثل سنگ بود. لب از لب باز نمیکرد. باز هم فشار دادم. وارطان گفت : میشکند. خشمگین شدم. مرا مسخره میکرد. باز هم فشار دادم. صدایی برخاست. وارطان گفت: دیدی گفتم میشکند. نگاه کردم انگشت شکسته بود. وارطان به من پوزخند میزد...» | «...انگشت سبابه وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم. وارطان گفت میشکند. من باز هم فشار دادم. لعنتی حرف نمی زد. وارطان گفت: میشکند. با تمام نیرویم فشار دادم. صورت وارطان مثل سنگ بود. لب از لب باز نمیکرد. باز هم فشار دادم. وارطان گفت : میشکند. خشمگین شدم. مرا مسخره میکرد. باز هم فشار دادم. صدایی برخاست. وارطان گفت: دیدی گفتم میشکند. نگاه کردم انگشت شکسته بود. وارطان به من پوزخند میزد...» | ||
اول ماه مه، روز جهانی کارگر وارطان سالاخانیان در شکنجهگاه با بدنی که زیر شکنجه در هم کوبیده شده بود، روی در سلول با ضرب زدن و | اول ماه مه، روز جهانی کارگر وارطان سالاخانیان در شکنجهگاه با بدنی که زیر شکنجه در هم کوبیده شده بود، روی در سلول با ضرب زدن و رنگ گرفتن به شادی پرداخت. او فریاد می زد: | ||
“امروز مردم در کوچه و خیابان جشن کارگری برپا میکنند و ما نیز در زندان باید جشن بگیریم” | “امروز مردم در کوچه و خیابان جشن کارگری برپا میکنند و ما نیز در زندان باید جشن بگیریم” | ||
دراین هنگام سرهنگ زیبایی از راه رسید و وارطان را به شکنجهگاه بُرد و پس از چند ساعت که وارطان را آوردند قادر به تکان خوردن نبود. ۲۴ ساعت بعد | دراین هنگام سرهنگ زیبایی از راه رسید و وارطان را به شکنجهگاه بُرد و پس از چند ساعت که وارطان را آوردند قادر به تکان خوردن نبود. او ۲۴ ساعت بعد بههوش آمد بو باز هم برای اعتراف شکنجه شد اما وارطان لب از لب باز نمیکرد. سپس شکنجهگران به آخرین حربهی خود روی آوردند. درحالی که پیکر در هم شکسته وارطان بر کف شکنجهگاه افتاده بود یک مته برقی آوردند. شکنجهگران گفتند که این شانس آخر است، اگر حرف نزنی. وارطان به شکنجهگر خیره شد و گفت: نه...<ref name=":0" /> | ||
مقاومت وارطان سالاخانیان و رزمندهای مانند محمود کوچک شوشتری، در آن زمان بسیار شهرت یافت. احمد شاملو شاعر برجستهی ایرانی که در آن زمان به دلیلی مدتی به زندان رفته بود به اتفاق وارتان سالاخانیان را دیده و شعر مرگ وارتان را برای او سرود.<ref>[https://www.iran-efshagari.com/%DB%B1%DB%B8-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%DB%B1%DB%B3%DB%B3%DB%B3-%D9%80-%D8%B3%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D8%A7%D8%B1/ سالگرد شهادت مبارز ارمنی، وارطان سالاخانیان - سایت ایران افشاگر]</ref> | |||
== جان باختن وارطان سالاخانیان == | == جان باختن وارطان سالاخانیان == | ||
سرانجام پس از ۱۲ رو شکنجه، | سرانجام پس از ۱۲ رو شکنجه، وارتان سالاخانیان در حالی که فریاد میزد: زنده باد ایران... جان باخت. | ||
جسد | شکنجهگران شبانه جسد وارطان سالاخانیان و محمود کوچکشوشتری را به رودخانهی جاجرود انداختند؛ و چند روز بعد جنازهها کشف شد.<ref name=":0" /><ref>[http://gilan-zemin.blogspot.com/2015/08/blog-post_64.html وارطان سخن نگفت - سایت گیلان زمین]</ref> | ||
جسد وارطان را به خانوادهاش تحویل دادند. مادرش میگوید که جسد وارطان را هنگام دفن دیدم. وارطان که چهارشانه بود در عرض ۲۶ روز به اسکلت تبدیل شده بود.<ref name=":0" /> | جسد وارطان را به خانوادهاش تحویل دادند. مادرش میگوید که جسد وارطان را هنگام دفن دیدم. وارطان که چهارشانه بود در عرض ۲۶ روز به اسکلت تبدیل شده بود.<ref name=":0" /> |