۸٬۷۳۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:دیالکتیک.JPG|جایگزین=متد شناسایی دینامیک|بندانگشتی|دیالکتیک]] | [[پرونده:دیالکتیک.JPG|جایگزین=متد شناسایی دینامیک|بندانگشتی|دیالکتیک]] | ||
دیالکتیک (dialectic) | دیالکتیک (dialectic) کلمهای است یونانی که از واژه دیالگو (dialogos) مشتق شده و به معنای مباحثه و مناظره است. در یونان قدیم شیوه آشکار شدن حقیقت پس از مباحثه و جدل بین دو نفر را دیالکتیک میگفتند. برخی از فلاسفهى یونان معتقد بودند که پيدایش تناقضات در تفکر و برخورد عقاید متضاد بهترین وسيلهى کشف حقيقت است. دامنهى تفکر روی اصول دیالکتيک، بعدها شامل پدیدههاى طبيعت نيز شده، به متُد دیالکتيکی شناسائی طبيعت تبدیل گردید که به موجب این رویه، کليهى پدیدههاى طبيعت دائماً متحرک و متغير بوده و تحولات طبيعی نتيجهى عمل متقابل قوای متضاد در طبيعت ميباشند. هگل شیوه تفکر و توصیف خود را از وجود، دیالکتیک نامید و آن را در مقابل شیوه متافیزیک گذاشت. البته این یک اصطلاح برای روشن شدن مطلب است. زیرا در تاریخ فلسفه نوعی از اندیشه متافیزیکی به سبکی که هگل میگوید، وجود ندارد. | ||
اسلوب دیالکتیکی هگل میگوید در برابر هر تزی یک آنتیتز وجود دارد که از جدال بین آنها سنتزی بیرون میآید و این پروسه در جهت کمال بالاتر ادامه مییابد. | اسلوب دیالکتیکی هگل میگوید در برابر هر تزی یک آنتیتز وجود دارد که از جدال بین آنها سنتزی بیرون میآید و این پروسه در جهت کمال بالاتر ادامه مییابد. | ||
مارکس | در دیدگاه هگل، دیالکتیک فرایند منطقی کشف حقیقت است. این فرایند عبارت است از : «تز، آنتیتز و سنتز». سنتز، شکل تکاملیافتهی حقیقت است. حقیقت، وحدت تز و آنتی تز است که متضاد یکدیگرند. | ||
تز : مفهوم «زندگی» | |||
آنتی تز : مفهوم «مرگ» | |||
سنتز : مفهوم «شدن» | |||
از مفهوم هستی به مفهوم مخالفش، نیستی میرسیم. اما شناخت این جا به پایان نمیرسد. حقیقت متعالی در بسط شناخت، از طریق سنتز دو مفهوم متضاد بدست میآید. از این رو، از ترکیب هستی و نیستی مفهوم «شدن» حاصل میشود. | |||
[[کارل مارکس|مارکس]] و انگلس اسلوب دیالکتیکی تفکر را از هگل گرفتند و به فویرباخ، فیلسوف آلمانی، (که او هم ابتدا شاگرد هگل بود، ولی از او روی گردان شد و دیالکتیک را رد کرد)، ایراد میگرفتند که او وقتی فلسفه ایدهآلیستی هگل را به درستی رد میکرد، دیالکتیک او را هم به اشتباه کنار گذاشت و حال آنکه دیالکتیک هگل صحیح است، باید آن را در چارچوب درست، و چارچوب شناخت علمی، به کار گرفت. بر مبنای مباحث جدید درعلوم که تایید کننده شیوه دیالکتیکی تفکر است و هم میتواند آن را تکمیل کند، مانند تئوری تکامل انواع داروین، تئوری سیستمها، و تا حدی تئوری نسبیت عمومی و خاص انیشتین و مکانیک کوانتا و قانون عدم قطعیت هایزنبرگ و غیره... | |||
دیالکتیک، هم از آن جهت که شیوه بودن و شدن یا تغییر کل هستی را برای شما بیان میکند، یک تئوری است و هم از آن جهت که شما را به تفکر درست مجهز میکند، یک اسلوب و دستگاه شناسایی است. | دیالکتیک، هم از آن جهت که شیوه بودن و شدن یا تغییر کل هستی را برای شما بیان میکند، یک تئوری است و هم از آن جهت که شما را به تفکر درست مجهز میکند، یک اسلوب و دستگاه شناسایی است. | ||
== تاریخچه بحث دیالکتیک == | == تاریخچه بحث دیالکتیک == | ||
متد عبارتست از اصول تئوریک و راههای عملی | متد عبارتست از اصول تئوریک و راههای عملی که برای رسیدن به هدف مورد نظر، رعایت آنها کاملا ضروری است. صحت متدها بستگی به میزان عینی و علمی بودن آنها دارد | ||
صحیحترین و کاملترین متد شناسایی امروزه متد دیالکتیک است. | صحیحترین و کاملترین متد شناسایی امروزه متد دیالکتیک است. | ||
هر علمی برای خود اسلوب خود را دارد، اسلوبهای علمی در گسترههای خاص به کار میرود و دیالکتیک برای همه آنها اسلوب مشترک است. | |||
اسلوب تجربه و مشاهده و کشف، اسلوب علوم طبیعی است؛ | اسلوب تجربه و مشاهده و کشف، اسلوب علوم طبیعی است؛ اسلوب انتزاع و تعمیم اسلوب علوم ریاضی و فلسفی است، اسلوب دیالکتیک تعمیم نتایج همه علوم است،لذا در حد بالایی از تجرید است و نمیتوان گفت چون اسلوب تجربه هست، پس نیازی به آن نیست. دیالکتیک، به عنوان اسلوب و منطق، ابدا جای منطق صوری ارسطویی را که، تدریس آن در حوزهها و دانشگاهها مرسوم است، را نمیگیرد. | ||
منطق ارسطو طی زمان تکامل یافته و دربارهی مقولات آن بحثهای زیادی شده است و اکنون به حد معتبری از تکامل رسیده است و حتی عدهای برای مفاهیم منطقی سمبلها و فرمولهایی ایجاد کرده و منطق سمبلیک و ریاضی را به وجود آوردهاند. منطق ارسطویی و اشکال دیگر منطق، مانند منطق استقرایی، هر کدام جای خود را دارند و به معرفت علمی ما خدمت میکنند و دیالکتیک با آنها رقابت نمیکند. دیالکتیک آمده است، تا مطالب زیرین را، به ما نشان بدهد و تصریح کند: | |||
منطق ارسطو طی زمان تکامل یافته و دربارهی مقولات آن بحثهای زیادی شده است و اکنون به حد معتبری از تکامل رسیده است و حتی | |||
اصول دیالکتیک | اصول دیالکتیک | ||
کل هستی یک دستگاه واحد و به هم پیوسته است،که اگر آن را از دستگاهها یا سیستمهای فرعی مرکب بدانیم، همهی این دستگاههای فرعی در درون این دستگاه کلی، که جهان ماست، به هم ارتباط دارند. این ارتباطها برخی دور است، مانند مثلا ارتباط ما با خورشید و یا کهکشانهای دیگر، و برخی نزدیک، مانند ارتباط ما انسانهای هم عصر و هم سرزمین با یکدیگر ،یا ارتباط داخلی اعضاء بدن انسان. | کل هستی یک دستگاه واحد و به هم پیوسته است،که اگر آن را از دستگاهها یا سیستمهای فرعی مرکب بدانیم، همهی این دستگاههای فرعی در درون این دستگاه کلی، که جهان ماست، به هم ارتباط دارند. این ارتباطها برخی دور است، مانند مثلا ارتباط ما با خورشید و یا کهکشانهای دیگر، و برخی نزدیک، مانند ارتباط ما انسانهای هم عصر و هم سرزمین با یکدیگر ،یا ارتباط داخلی اعضاء بدن انسان. پس کل هستی دارای وحدت بنیادین ساختمانی است، ولی در عملکرد و ساختار تنوع دارد. که به آن مونیسم در هستی میگویند. | ||
پس کل هستی دارای وحدت بنیادین ساختمانی است، ولی در عملکرد و ساختار تنوع دارد. که به آن مونیسم در هستی میگویند. | |||
۱ـ اصل تغییر و حرکت | ۱ـ اصل تغییر و حرکت | ||
خط ۴۷: | خط ۴۹: | ||
۳ـ تضاد | ۳ـ تضاد | ||
به دلیل وجود دو وجه متضاد در هر پدیده، علت اصلی تغییر پدیدهها نتیجهی جنگ این دو وجه متضاد است. <blockquote>«اضداد موجود در هر پروسه پیوسته یکدیگر را دفع میکنند؛ در مبارزه با یکدیگر قرار میگیرند و در مقابل یکدیگر میایستند.</blockquote><blockquote>این اضداد چه در پروسه تکامل کلیه اشیا و پدیدههای جهان و چه در تفکر بشر موجودند؛ در اینجا استثنایی نیست. یک پروسه ساده فقط حاوی یک زوج ضد است؛ حال آنکه در یک پروسه مرکب زوجهای بیشتری یافت میشوند.</blockquote><blockquote>این زوجها نیز به نوبهٴ خود با هم در تضادند. بدینسان است که کلیه اشیا و پدیدههای جهان عینی و همچنین تفکر بشر شکل گرفته و به حرکت در میآیند...</blockquote><blockquote>حقیقت این است که اضداد نمیتوانند جدا از یکدیگر زیست کنند.</blockquote><blockquote>هرگاه یکی از دو ضد حذف شود، شرط موجودیت ضد دیگر نیز از بین خواهد رفت<ref>کتاب دربارهی تضاد مائو تسهدون</ref></blockquote>۴ـ گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی | [[مائو تسه تونگ|مائو تسهتونگ]] در کتاب در بارهی تضاد چنین میگوید: به دلیل وجود دو وجه متضاد در هر پدیده، علت اصلی تغییر پدیدهها نتیجهی جنگ این دو وجه متضاد است. <blockquote>«اضداد موجود در هر پروسه پیوسته یکدیگر را دفع میکنند؛ در مبارزه با یکدیگر قرار میگیرند و در مقابل یکدیگر میایستند.</blockquote><blockquote>این اضداد چه در پروسه تکامل کلیه اشیا و پدیدههای جهان و چه در تفکر بشر موجودند؛ در اینجا استثنایی نیست. یک پروسه ساده فقط حاوی یک زوج ضد است؛ حال آنکه در یک پروسه مرکب زوجهای بیشتری یافت میشوند.</blockquote><blockquote>این زوجها نیز به نوبهٴ خود با هم در تضادند. بدینسان است که کلیه اشیا و پدیدههای جهان عینی و همچنین تفکر بشر شکل گرفته و به حرکت در میآیند...</blockquote><blockquote>حقیقت این است که اضداد نمیتوانند جدا از یکدیگر زیست کنند.</blockquote><blockquote>هرگاه یکی از دو ضد حذف شود، شرط موجودیت ضد دیگر نیز از بین خواهد رفت<ref>کتاب دربارهی تضاد مائو تسهدون</ref></blockquote>۴ـ گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی | ||
در هر پدیده تغییرات از توالی تغییرات ساده تشکیل شده که در یک نقطه به تغییر کل آن پدیده منجر میشود که به آن تغییر کیفی میگویند. | در هر پدیده تغییرات از توالی تغییرات ساده تشکیل شده که در یک نقطه به تغییر کل آن پدیده منجر میشود که به آن تغییر کیفی میگویند. | ||
خط ۷۶: | خط ۷۸: | ||
هگل متفکری بسیار بزرگ و سیستمساز بود. سیستم عقاید هگلی، بهرغم تمام نوآوریهای تاریخیاش، از یک طرف قویا به یک «مطلق» یا نوعی خدا احساس نیاز میکند؛ از طرف دیگر چون نمیتواند رابطه درستی بین این مطلق-خدا- با متد شناختش، یعنی دیالکتیک برقرار کند، خدایش را به نحو دیالکتیکی در حال تحول و تکامل قرار میدهد<ref>تبیین جهان جلد ۱</ref> | هگل متفکری بسیار بزرگ و سیستمساز بود. سیستم عقاید هگلی، بهرغم تمام نوآوریهای تاریخیاش، از یک طرف قویا به یک «مطلق» یا نوعی خدا احساس نیاز میکند؛ از طرف دیگر چون نمیتواند رابطه درستی بین این مطلق-خدا- با متد شناختش، یعنی دیالکتیک برقرار کند، خدایش را به نحو دیالکتیکی در حال تحول و تکامل قرار میدهد<ref>تبیین جهان جلد ۱</ref> | ||
== دیالکتیک مارکس و انگلس == | == دیالکتیک [[کارل مارکس|مارکس]] و انگلس == | ||
در فرهنگ مارکس و انگلس واژه دیالکتیک به معنای حرکت و تحول در تمام جنبههای مادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و طبیعی به کار میرود. بدین ترتیب، فلسفه دیالکتیک در این مکاتب چیزی جز مطالعه طبیعت و جامعهٔ در حال دگرگونی نیست. | در فرهنگ مارکس و انگلس واژه دیالکتیک به معنای حرکت و تحول در تمام جنبههای مادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و طبیعی به کار میرود. بدین ترتیب، فلسفه دیالکتیک در این مکاتب چیزی جز مطالعه طبیعت و جامعهٔ در حال دگرگونی نیست. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۴: | ||
=== ماتریالیسم دیالکتیک === | === ماتریالیسم دیالکتیک === | ||
لنین در بارهی متد دیالکتیک میگوید: دیالکتیک بطور اخص یعنی بررسی تضادها در ماهیت پدیدهها<ref>کلیات مارکس جلد ۳۸ صفحه ۲۴۹</ref> | [[ولادیمیر لنین|لنین]] در بارهی متد دیالکتیک میگوید: دیالکتیک بطور اخص یعنی بررسی تضادها در ماهیت پدیدهها<ref>کلیات مارکس جلد ۳۸ صفحه ۲۴۹</ref> | ||
کسانی که مفهوم «تضاد » را با «وحدت» در مقابل هم قرار میدهند به این رویکرد ژرف مارکس به مفهوم تضاد توجه ندارند، یعنی متوجه نیستند که تضاد دیالکتیکی برای توضیح و | کسانی که مفهوم «تضاد » را با «وحدت» در مقابل هم قرار میدهند به این رویکرد ژرف مارکس به مفهوم تضاد توجه ندارند، یعنی متوجه نیستند که تضاد دیالکتیکی برای توضیح و |
ویرایش